۱-هر حکومتی حتماً مردم خود را به آخرتی میبرد!
به لحاظ هستیشناختی بر اساس براهین میتوان خبر قطعی داد که هر حکومتی حتماً و لابد مردم خودش را به آخرتی (بهشت یا جهنم) میبرد. این یک انشا یا باید نیست، یک خبر و هست است. مختص به حکومت اسلامی هم نیست، بلکه هر حکومتی چنین فرایندی را طی میکند. مبانی فلسفی آن چنین است؛
الف) رابطۀ دنیا و آخرت رابطۀ ظاهر و باطن است.
پس از اثبات دنیای دیگر و آخرت، ثابت میشود که عالم آخرت دنیایی جدید پس از این دنیا و بیگانه نسبت به این دنیا نیست، بلکه باطن همین دنیاست . آموزههای قرآنی بسیاری هم مؤید این معناست. «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالكافِرينَ» خبر از احاطۀ جهنم فیالحال بر کافرین میدهد.
«الدنيا مَزرَعةُ الآخِرَةِ» باوری اسلامی است که آخرت را نتیجۀ همین دنیا میشمارد. در آخرت محصول همین اعمال و اخلاق و عقاید دنیوی برداشت میشود و جهنم یا بهشت را موجب میشود.
جداانگاری دنیا از آخرت اگر در عرصۀ دانش انجام شود سکولاریزم دانشی و اگر در عرصۀ عملی رخ دهد سکولاریزم گرایشی خواهد بود.
برخی متفکران اسلامی چنین تفکیک و جداانگاریای بین دنیا و آخرت، زندگی مادی و عبادت را از بزرگترین مظاهر شرک در عصر حاضر خواندهاند.
ب) حکومت و حکمرانی تدبیر امور دنیایی را بر عهده دارد.
کسانی که منکر وظیفۀ حکومتها در قبال آخرت بشر هستند اقلاً نقش حکومتها در تدبیر امور دنیایی مردم را که نمیتوانند انکار کنند. حکومتها با سیاستگذاریها در اقتصاد و سیاست و فرهنگ مردم دخالت آشکار دارند. با اضافهکردن این نکته که این امور نوعاً حکمی شرعی دارند و نتیجۀ اخروی در پی دارند میتوان نتیجه گرفت که پس هر حکومتی مردمش را به آخرتی میبرد.
مثال سادۀ آن چنین است: اگر روابط اقتصادی یک جامعه مبتنی بر پول و بازارهای پولی و مالی مثل بانک بود و نظام حاکم بر آن هم ربوی بود، عملاً همه از آن آسیب میبینند. درواقع حکومت با چنین سیاستی مثل تور صید ترال مردم را بهسمت رباخواری سوق میدهد و رباخواری هم آثار دنیوی و اخروی خود را به بار مینهد.
سیاستهای فرهنگیای که انواع دگرباشی را آزاد و محق میکند و پیش پای خانوادهها میآورد بهطور طبیعی راه عقلانی نکاح مرد-زن را کمرهرو میکند و راههای دیگر را میگستراند و آخرت متناسب آن را پیش پای مردمش مینهد. به این حقیقت مهم قرآن کریم در آیاتی تصریح دارد. در آیۀ ۲۸ و ۲۹ سوره ابراهیم میخوانیم: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرارُ» (آیا به سران کفر ننگریستهای که سپاس نعمت خدا را به ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را در پی خویش به سرای هلاکت درآوردند؟ به دوزخ که به آن درمیآیند و به آتشش میسوزند و آن بد قرارگاهی است).
احلّوا قومهم یعنی مردمشان را به جهنم حلول میدهند.
آیۀ ۴۱ قصص هم تصریح به چنین زمامدارانی دارد: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ» (و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که در کفرورزی و ارتکاب گناه مقتدا باشند و مردمان را به کفر و گناهی که در پی دارند فراخوانند و در قیامت شفاعت هیچکس به آنان نمیرسد و یاری نمیشوند).
۲-حکومت اسلامی باید مردم خود را بهشت ببرد!
با توجه به آن واقعیت تکوینی و اینکه هر حکمرانیای مردم را بهسمت جهنم یا بهشتی میبرد، واضح است که وظیفۀ حکومت اسلامی بهشت بردن مردم است.
امیرالمؤمنین در خطبۀ ۱۵۶ به این مهم تصریح میکنند: «فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ» (اگر از من اطاعت کنید به خواست خدا شما را بهسوی بهشت خواهم برد هرچند با سختی و تلخکامی همراه باشد). قید آخر سختی این راه را میگوید، نه تحمیل مشقت و اکراه بر مردم، چون چنین برداشتی با «اطاعت» (أَطَعْتُمُونِي) و «حمل» (حَامِلُكُمْ) نمیسازد.
3-نحوۀ بهشت بردن توسط حکومت اسلامی
چنانچه در خطبۀ ۱۵۶ هم میبینید، سخن از حملکردن مردم بر راه بهشت است که حاوی لطف و رحمت است و آن هم پس از اطاعت از ولی مشروع منتخب مردم انجام میگیرد. بهطور کلی باید این اصل اساسی را در نظر گرفت که از توحید تا ارزشهای الهی در جامعۀ انسانی با حفظ کرامت انسان انجام میگیرد. خاستگاه کرامت انسان قوای ویژه و ممتاز آواز حیوانات، یعنی عقل و آگاهی و اراده و اختیار، است.
ازاینروست که برخی متفکران اسلامی به تلازم این دو با هم تصریح دارند: «جمهوری اسلامی حرف نو دارد. این حرف نو عبارت است از مردم و ارزشهای الهی، این دو باید با هم توأم بشوند و حرکتها و جوامع را شکل بدهند. این حرف ماست. ارزشهای معنوی و ارزشهای الهی همراه با ارادۀ مردم، نه تحمیل بر مردم».
در کلمات امیرالمؤمنین تقسیم مهمی دراینباره به چشم میخورد:
الف) آنچه گردن مردم نیست را حاکم به آنها اکراه نکند: «تَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ» (ترک اجبار و اکراه در اموری که بر عهدۀ آنان نیست یا بر آن قدرت ندارند).
ب) آنچه وظیفۀ مردم است هم اصل بر بهکارگیری رفق و مدارا ست. «فِی حَمْلِ عِبَادِ اَللَّهِ عَلَى أَحْكَامِ اَللَّهِ اِسْتِيفَاءُ اَلْحُقُوقِ وَ كُلُّ اَلرِّفْق».
در حملکردن بندگان خدا بر احکام الهی باید رعایت حقوق بشود و تمام مدارا هم رعایت شود. این همان متممی است که در خطبۀ ۱۵۶فرمود «إِنِّی حَامِلُكُمْ». این حمل باید با تمام رفق و مدارا فعال باشد. نکتۀ دیگر استیفای حقوق است که اشاره بدین دارد که حقوق مردم در قبال حکومت هم باید پرداخت شود تا این حمل به احکام الهی خوب انجام گیرد.
در خطبۀ ۸۷ هم خود را مقدور میداند و حجتی علیه خود از سوی مردم نمیشمارد، چون چند کار را انجام داده است: «... وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِی وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی ...» (شما را بر حدود حلال و حرام آگاه کردم، با عدالتم لباس عافیت بر شما پوشاندم و معروفها را با قول و فعلم برای شما فرش کردم).
بین آموزش تا هنجارسازی معروفها، عافیت با عدالتورزی را قرار داده است که همان استیفای حقوق در روایت قبل است.
رهبر انقلاب هم دراینباره دارند: «اینجا بحث زور و فشار و تحمیل نیست، بحث کمککردن است. فطرت انسانها متمایل به سعادت است. ما باید راه را باز کنیم. ما باید راه را تسهیل کنیم برای مردم تا بتوانند خودشان را به بهشت برسانند. این وظیفۀ ماست. این کاری است که امیرالمؤمنین بار آن را بر دوش خود گرفته است و احساس وظیفه میکند که مردم را به بهشت برساند».
۴-دو دست برای حمل مردم به بهشت
برای حمل مردم به بهشت به شکل سهل و آسان دو دسته نهاد باید با هم همکاری کنند:
۱_نهادهای سیاسی
۲_نهادهای مدنی و اجتماعی
نهادهای سیاسی و حاکمیتی حق ندارند نسبت به آخرت مردم بیتفاوت باشند. سیاستگذاری و ریلگذاریها باید برای رساندن به بهشت باشد. اینجا اصل اولی همان رفق و مدارای فعال است.
حضرت امیر(ع) دراینباره میفرماید: «رَأسُ السِّياسَةِ استِعمالُ الرِّفقِ» (ریشۀ سیاست و راهبری بهکارگیری مدارای فعال است).
اما علاوه بر نهادهای مدنی، سنن اجتماعی نیز بال دیگری است که به نهاد حاکمیتی دراینباره کمک میکند.
به مالک اشتر مینویسد: «لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الْأُمَّةِ و اجتَمَعَت بها الاُلفَةُ و صَلَحَت علَيها الرَّعِيَّةُ» (سنت نیکویی را که بزرگان این امت به آن عمل کرده و سبب الفت میان مردم گشته و امور رعیت بر پایۀ آن سامان یافته را مشکن).
این سنتها الزاماً سنتهای رسولالله و مناسک دینی نیست. رویهها و سنتهایی است که عقلای مردم بنا نهادهاند اما موجب اصلاح رعیت و امور آن و هم الفت و هم پیوند اجتماعی آنها شده است.
برخی متفکران اسلامی این قسم را استنباط و اجتهادی در اجرا و موضوعپروری میشمارند که مبتنی بر استنباط ارزشها و احکام الهی هست. روز قدس، هفتۀ وحدت، روز درختکاری، روز هوای پاک و جشن گلریزان و عاطفهها و مانند اینها از این قبیل است.
با کارشناسی نخبگان و فرهیختگان هر فن و رشتهای پس از احراز اصل مشروعیت و قانونی بودن آن و بعد از بررسی موضوعشناسانه و همهجانبه تصویب میشود.
۵-یعنی در اسلام حکم الزامی نداریم؟!
آنچه بهعنوان اصل و روند راهبری بهشت بردن بیان شد بدین معنا نیست که هیچ حکم الزامیای در شریعت نداریم. حدود و تعذیرات مثالهای واضحی از
الزاماند.
حتی برخی احکام که فی نفسه مستحب است در شرایطی الزامی میشود: زیارت رسولالله (ص) فینفسه مستحب است، اذان نیز مستحب است، لکن اگر مسلمین در فرضی نادر زیارت رسولالله (ص) را بهکلی ترک کنند بر حاکم لازم است بدان اجبار کند.
دراینباره روایت صحیحالسند فضلاو اتفاق نظر فقها وجود دارد. البته اگر این تعطیلی مفروض بهخاطر وضع مالی مسلمین باشد بر والی لازم است از بیتالمال برای متروک نشدن زیارت نبی اکرم (ص) خرج کند. دربارۀ اذان نیز اگر شهری مسلمان متفق بر ترک اذان شوند بر اذان الزام میشوند. این حکم نیز اجماعی فقها است.
این احکام اسلامی با آن قواعد گفتهشده چگونه قابلجمع است؟!
توجه به این مهم ضروری است که این الزامات برای بهزور بهشت بردن عامۀ مردم نیست، بلکه برای بازگذاشتن راه بهشت برای عموم مردم است و بین این دو فرق بسیار است. بیع و شرأ راه عقلایی کسبوکار و امرار معاش است؛ دزدی تعرض به این راه عقلایی و مشروع است. وقتی بر دزد حد جاری میشود، قصد بهزور بهشت بردن دزد نیست، بلکه میخواهد راه عمومی کسبوکار باز بماند.
نکاح و ازدواج راه عمومی و عقلایی بقای نسل و آرامش زن و مرد است؛ فحشا تعرض به این راه عمومی است. حد و تعذیر برای انواع فحشا نه بهخاطر بهشت بردن او بلکه برای بازگذاشتن راه عمومی ازدواج است.
همین حرف دربارۀ اصل دین و شعائر هم هست.
احترام دین حق که میلیاردها مسلمان اختیاراً آن را پذیرفتهاند موجب میشود کسی که نه از روی شبهه بلکه با سبّ و فحاشی از این دین خارج میشود را حد ارتداد جاری کنند.
در نمونۀ شعائری مثل زیارت نبی اکرم (ص) و اذان هم اینگونه نیست که بخواهند زائر را بهزور به بهشت ببرند، بلکه برای بقای شعائر مانع تعطیلی کلی آن میشوند، نه اینکه همه را الزام به زیارت یا اذان کنند، لذا به قدر کفایت بسنده میشود.
پینوشت
توبه، ۴۹.
آیتالله خامنهای، پیام به حجاج بیتالله الحرام، 14/4/1368.
آیتالله خامنهای، 7/10/1390.
نامۀ ۵۳.
غررالحکم.
۱۳۹۳/۲/۲۳
غررالحکم.
نامۀ ۵۳ نهجالبلاغه.
آیتالله جوادی آملی، مقدمۀ کتاب مفاتیح الحیاة، اصل نهم، ص 49 تا 51.
وسائل الشیعه، کتاب الحج، ابواب وجوب و شرائطه، باب 5 ح 2.
دروس، جلد 3، ص 473.
مسالک الافهام، جلد 2، ص 373، تقریر بحث سید البروجردی، جلد 2، ص 14.