درآمد
هنر آنگاه که به الهیات اعتراض پیوند میخورد، شکل قدرتمندی از بیان را به وجود میآورد که قادر است هنجارهای اجتماعی را به چالش بکشد و جنبشهای دگرگونکننده را شعلهور سازد. هنر از دیرباز بهعنوان وسیلهای برای ابراز مخالفت، برانگیختن اندیشه و انتقال پیامهای اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. الهیات اعتراض هم پشتوانههای معنوی و فلسفی مقاومت را مجسم کرده و از اعتقادات دینی و اخلاقی برای دامنزدن به کنشهای تحولساز استفاده نموده است.
برای درک ارتباط عمیق هنر و الهیات اعتراض، چگونگی تجلی این مؤلفهها را در چهار رویداد مهم تاریخی پی میگیریم: وقایع تاریخی می 1968 (فرانسه)، جنبش هیپی (آمریکا، دهههای 1960 و 1970)، جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان (آمریکا، 1955-1968) و انقلاب اسلامی (ایران، 1357). هر یک از این رویدادها نمایانگر یک زمینۀ اجتماعی-سیاسی متمایز است که در آن هنر و اعتراض به روش منحصربهفردی تلاقی میکنند.
در فرانسه، هنر نقش مهمی در ابراز مخالفت و بهچالشکشیدن هنجارهای اجتماعی ایفا کرد. جنبش هیپی ایالاتمتحده از اشکال هنری مانند موسیقی، هنرهای تجسمی و ادبیات برای ترویج صلح و ارزشهای ضدفرهنگی استفاده نمود. جنبش حقوق مدنی آمریکا از بیان هنری در راستای مبارزه برای برابری و عدالت بهره برد، و انقلاب اسلامی ایران از نمادگرایی دینی و رسانههای هنری برای بسیج و الهامبخشیدن به پیروان خود در جهت تشکیل حکومت اسلامی استفاده کرد. هر کدام از این رویدادها نشان میدهد که هنر چگونه به ابزاری قدرتمند برای اعتراض و مقاومت معنوی در زمینههای مختلف تاریخی تبدیل میشود. در ادامه برخی از آثار و قطعات هنری این رویدادها را در بافتار اعتراضی مرور میکنیم.
1. می 1968 فرانسه
پوسترهای می 1968 اغلب طرحهای جسورانه و چشمنوازی شامل رنگهای زنده، تایپوگرافی چشمگیر و تصاویر قدرتمند داشتند. این پوسترها معمولاً در مقادیر زیاد تولید میشدند و روی دیوارها، ساختمانها و فضاهای عمومی چسبانده میشدند و منظر شهری را به یک گالری هنر اعتراضی تبدیل میکردند.
پوسترها ابزاری برای درگیرکردن مردم، گسترش آگاهی و دعوت از افراد برای زیرسؤالبردن نظم مستقر شدند. یکی از پوسترهای مشهور می 1968، با عنوان «La Lutte Continue» (مبارزه ادامه دارد)، مشتی برافراشته را به تصویر میکشد که از یک کارخانۀ آجری بیرون میآید. این تصویر نمادین، روح جنبش اعتراضی را نمایندگی میکند. مشت برافراشته، نشانۀ همبستگی و مقاومت، به نماد ماندگاری برای می 1968 تبدیل شد که عزم معترضان برای ادامۀ مبارزۀ اجتماعی و سیاسی را منعکس مینماید.
شعار «!Sous les pavés, la plage» (زیر سنگفرش، ساحل!) عبارت قدرتمندی بود که بهطور گسترده در می 1968 فرانسه مورد استفاده قرار گرفت. این شعار حامل پیام عمیقی از امیدواری معترضان برای رهایی و دستیابی به جامعهای بازتر و فراگیرتر بود، و در جریان اعتراضات بهشکل گستردهای در گرافیتیهای پاریس پدیدار شد. «!Sous les pavés, la plage» تخیل معترضان را به تسخیر خود درآورد و به یک فریاد جمعی بدل شد که با آرزوی آنان برای دگرگونی بنیادین جامعه در یک راستا قرار میگرفت. این عبارت حاکی از آن بود که در لایههای زیرین ساختارهای سرکوبگر جامعه (که بهصورت استعاری، با کلمۀ سنگفرش نشان داده میشد) یک «ساحل» اتوپیایی وجود دارد که در انتظار کشفشدن است.
ژان لوک گدار، از چهرههای برجستۀ جنبش موج نو سینمای فرانسه، فعالانه در حوادث
می 1968 مشارکت نمود و حمایت خود را از مطالبات این جنبش اعلام کرد. فیلمهای سیاسی و تکنیکهای نوآورانۀ فیلمسازی او سینمای سنتی را به چالش کشید و روح مخالفت و نقد اجتماعی رایج در آن دوران را بازتاب داد. یکی از فیلمهای گدار «آخر هفته» (1967) است. «آخر هفته»، که قبل از اعتراضات منتشر شد، نقدی کوبنده بر مصرفگرایی، جامعۀ بورژوایی و نظم اجتماعی حاکم است. داستان زوجی به نامهای کورین و رولان را دنبال میکند که سفری پرهرجومرج و خشونتآمیز را در حومۀ شهری در فرانسه آغاز میکنند. این فیلم روح نارضایتی و شورشی را که در جنبش اعتراضی می 68 رخنه کرده بود منعکس میکند، هنجارهای تثبیتشده را به چالش میکشد و خواستار تغییر بنیادی میشود.
در اعتراضات می 1968، عکاسان نقش حیاتیای در ثبت وقایع و روحیۀ مقاومت داشتند. تصاویر آنها روایت بصری قدرتمندی را ارائه میدهند که اضطرار، اشتیاق و کنش جمعی جنبش را منعکس میکند. عکاسان خود را در تظاهرات غوطهور ساختند و لحظات نمادینی از رویارویی، همبستگی و سرپیچی را به ثبت رساندند. عکاسی
می 1968 فراتر از بازنمایی صرف است؛ این پدیده به شکلی از بیان هنری تبدیل میشود که هنجارهای تثبیت شده را به چالش میکشد و بینندگان را به تعامل با آرمانهای جنبش دعوت مینماید. این عکسها شاهدهای بصری اعتراضاند و قدرت هنر را در برانگیختن تفکر، احساسات و همدلی برجسته میکنند.
2. جنبش هیپی (آمریکا، دهههای 1960 و 1970)
پوستر «جمجمه و گل رز» (1966)، از استنلی ماوس و آلتون کلی، بازنمایی نمادینی از جنبش هیپی ایالاتمتحده است که بهطور خاص با گروه موسیقی گریتفول دد (Grateful Dead) در ارتباط است. این پوستر از نظر بصری چشمگیر است و ترکیببندی مسحورکنندهای را ارائه میدهد که در آن یک اسکلت با گلهای رز پرطراوت احاطه شده است. این اثر نمادی از کنار هم قرارگرفتن زندگی، مرگ و تجدید حیات است. طراحی پیچیده و روانگردان، و استفاده از رنگهای زنده و الگوهای پیچیده، بینندگان را به یک قلمرو غیردنیوی دعوت میکند و اخلاق جنبش ضدفرهنگ را تبلیغ مینماید. پوستر «جمجمه و گل رز» نماد دورانی است که در آن کاوش معنوی، بیان هنری و بههمپیوستگی هستی در هم میآمیزند.
لباسهای تای-دای (Tie-dye clothing) با جنبش هیپی جان تازهای گرفت. این نوع لباس شکل منحصربهفردی از هنر نساجی بود که بهعنوان نمادی از فردیت، عدم انطباق، و انکار مُد رایج ظاهر شد. فرایند رنگرزی این لباسها شامل تاکردن، پیچاندن و تکهچسبانی پارچه، و سپس استفاده از رنگهای متنوع برای ایجاد الگوهای پیچیده و روانگردان است. این فرایند اغلب تجربی و خودبهخودی بود و ماهیت آزادانه و بداههپردازانۀ جنبش را منعکس میکرد. لباسهای تای-دای ارزشهای ضدفرهنگی جنبش هیپی را به تصویر میکشند. آنها نهتنها یک «مد روز»، بلکه بیانیهای سیاسی نیز بودند. ماهیت دستساز این لباسها آرمان مخالفت با مصرفگرایی سرمایهدارانه و کالاهای تولید انبوه را بازتاب میداد.
نمایشگاه موسیقی و هنر وودستاک، که در آگوست 1969 در بِتِل نیویورک برگزار شد، چیزی بیش از یک جشنوارۀ موسیقی بود. این رویداد نمادی از ضدفرهنگ و تغییرات اجتماعی بود، و محلی شد برای تجمع هزاران نفر از افراد همفکری که -به گفتۀ خودشان- دنبال صلح، عشق و بیان خلاق بودند. وودستاک بیش از 400هزار شرکتکننده داشت که بسیاری از آنها در محوطۀ جشنواره چادر زدند تا بر زندگی جمعی تأکید نمایند. وودستاک همچنین بستری برای موسیقیدانان شد تا اعتراضات و مواضع اجتماعی خود را از طریق هنرشان بیان کنند. هنرمندانی مانند «جیمی هندریکس»، «جون بایز» و «کراسبی، استیلز، نش اند یانگ» از موسیقی خود بهعنوان ابزاری برای بهچالشکشیدن جنگ ویتنام، دفاع از حقوق مدنی و ترویج صلح استفاده کردند.
نمایشهای پیشامدی (Happenings) رویدادهای هنری مشارکتی و فراگیری هستند که مرزهای بین هنر، اجرا و زندگی روزمره را محو مینمایند. در جنبش هیپی، این نمایشها با درگیرکردن مستقیم مخاطب در فرایند خلاقیت در پی بهچالشکشیدن مفاهیم سنتی هنر بودند و غالباً عناصر اعتراض، تفسیر اجتماعی و کاوش معنوی را در خود جا میدادند. این هنر مشارکت مخاطبان را برمیانگیخت، مرز بین اجراکننده و بیننده را محو میکرد و حس تجربۀ مشترک را تقویت مینمود. یکی از نمایشهای پیشامدی قابلتوجه «Human Be-In» بود که در سال 1967 در پارک گلدنگیت سانفرانسیسکو برگزار شد. این رویداد هنرمندان، موسیقیدانان و کنشگران را در جشنوارهای از ارزشهای ضدفرهنگی گرد هم آورد که از صلح، عشق و تغییرات اجتماعی پشتیبانی مینمود. این نمایش شامل اجراهای زنده، شعرخوانی، و هنر تعاملی میشد.
3. جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان (آمریکا، 1955-1968)
نقاشیهای جیکوب لورنس، هنرمند مشهور آفریقایی-آمریکایی، ارتباط قابلتوجهی با جنبش حقوق مدنی داشت. نقاشیهای او مبارزهها، تابآوریها و آرزوهای آمریکاییهای آفریقاییتبار را بهروشنی تصویر میکرد و روایتهای بصری قدرتمندی ارائه مینمود که نابرابری نژادی را به چالش میکشید و در طلب عدالت اجتماعی بود. یکی از مجموعههای قابلتوجه لورنس، با عنوان «مجموعۀ مهاجرت» (1940-1941)، حرکت گستردۀ آمریکاییهای آفریقاییتبار را از مناطق روستایی جنوب به نواحی شهری شمال در قرن بیستم به تصویر میکشد. لورنس با این مجموعۀ متشکل از 60 پنل تجربهها و چالشهای پیشِروی این افراد را به تصویر کشید که به دنبال فرصتهای بهتر و فرار از نژادپرستی و تبعیض سیستماتیک بودند. این مجموعه به یک اثر مهم فرهنگی و تاریخی تبدیل شد و شاهدی بصری برای مبارزات جنبش حقوق مدنی بود.
موسیقی جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان بهعنوان ابزار قدرتمندی برای ارتباط، وحدت و الهامبخشی عمل کرد. موسیقی این جنبش ژانرهای مختلفی از جمله گاسپل، فولک، بلوز و سول را در بر میگرفت که هر کدام پیام و هدف منحصربهفرد خود را داشت. موسیقی گاسپل عمیقاً در سنتهای دینی آفریقایی-آمریکایی ریشه داشت. موسیقی فولک نقشی حیاتی در این جنبش ایفا کرد و هنرمندانی مانند پیت سیگر، جون بایز و باب دیلن از موسیقی خود بهعنوان ابزاری برای اعتراض و تفسیر اجتماعی استفاده کردند. هنرمندانی مانند بی بی کینگ، مادی واترز و نینا سیمون موسیقی بلوز را برای انتقال واقعیتهای نژادپرستی و ظلم به کار گرفتند. موسیقی سول در جریان جنبش به عنوان تلفیقی از گاسپل، ریتماندبلوز و پاپ ظهور کرد. هنرمندانی مانند سام کوک، آرتا فرانکلین و ماروین گی روح اعتراض و توانمندسازی را با ترانههایی مانند «یه تغییری داره میاد»، «احترام» و «چه خبره؟» به منصۀ ظهور رساندند.
عکس «من یک انسان هستم» (I AM A MAN) اثر ارنست ویترز، که در سال 1968 در جریان اعتصاب کارگران بهداشت ممفیس گرفته شده است، جوهر عمیق مبارزه برای کرامت، برابری و حقوق بشر را به تصویر میکشد. در عکس، جمعیتی از کارکنان بهداشت آفریقایی-آمریکایی در ممفیس تنسی را میبینیم که تجمع کردهاند و تابلوهایی در دست دارند که روی آن نوشته شده: «من یک مرد (انسان) هستم». این کلمات ساده اما تکاندهنده در تعداد بیشماری تکرار میشوند و خواست اصلی جنبش حقوق مدنی، یعنی به رسمیت شناختهشدن بهعنوان انسانهای برابر، محترم و مستحق رفتار عادلانه، را نشان میدهد. تضاد شدید تصویر در رنگهای سیاه و سفید و حروف پررنگ تأثیر بصری را تشدید میکند و توجه بیننده را به پیام قدرتمند آن جلب مینماید.
بتی سار در اثر «رهایی عمه جمیما» (1972) کاریکاتوری از کهنالگوی «مامی» ارائه میدهد که نمادی از «بردۀ شاد» و تجسمی فانتزی از زن سیاهپوست مطیع است. سار با تغییر هدف و بافتار این تصویر تحقیرآمیز شخصیت عمه جمیما را بهعنوان یک جنگجوی مسلح نشان میدهد که روایت اطاعت را به چالش میکشد و عاملیتش را در آغوش میگیرد. تکنیک مونتاژ سار او را قادر میسازد تا اشیا و تصاویر مختلف یافتشده را با هم ترکیب کند و روایت بصری پیچیدهای را به وجود آورد. جارو نمادی از نقش تاریخی زنان سیاهپوست بهعنوان کارگران خانگی، تفنگ نشاندهندۀ ابراز قدرت و مقاومت، و مشت سیاه برافراشته نماد قدرتمندی از جنبش سیاهان است که ندای توانمندسازی و رهایی سرمیدهد. تصمیم سار برای خلق این اثر هنری چهار سال پس از ترور مارتین لوترکینگ واکنش او به فضای سیاسی-اجتماعی حاکم را نشان میدهد.
4. انقلاب اسلامی (ایران، 1357)
پوسترهای انقلاب اسلامی از عناصر مختلف، از جمله نمادهای مقاومت و فداکاری جنبشها و انقلابهای رهاییبخش سراسر جهان، و همچنین از عناصر هنری سنتی و بومی استفاده میکردند. گرافیک انقلاب ایران گرچه احتمالاً در ابتدا با نقاشی دیواری در اعتراضات و تظاهرات مشاهده شد، اما این پوسترها بودند که میتوانستند پیام انقلاب را بهطور مؤثر به مردم منتقل کنند و حمایت آنها را جلب نمایند. هنرمندان انقلابی برای اطمینان از وضوح، و اجتناب از ابهام، نمادهای آشنا را در آثار خود گنجاندند تا ارتباط قویتری با مردم به وجود آورند. این پوستر که توسط اسماعیل شیشهگران طراحی شده به واقعۀ 17 شهریور 57 (جمعۀ سیاه) میپردازد. شیشهگران در این پوستر مینیمالیستی از عنصر تکرار و تعداد رنگ محدود استفاده میکند تا بر هولناکی واقعه بیفزاید.
نقاشی انقلاب اسلامی آیینۀ دوران خود است. این هنر آمیزۀ خارقالعادهای از «معاصرت» و «جوهرۀ معنوی بیزمان» است. «روز بزرگ» (1363) اثر نقاش انقلابی، کاظم چلیپا، فضای پرالتهاب انقلاب اسلامی ایران را به تصویر میکشد. مجسمۀ در حال فروریختن نماد پایان سلطنت پهلوی است و نور شدید پشت آن نشانگر امید و روشنایی پس از سقوط است. نقطۀ کانونی نقاشی شهیدی را به تصویر میکشد که بر دوش معترضان زخمخورده و غیرمسلح قرار گرفته و نشانگر بیگناهی و فداکاری اوست. دست خونین مرد سمت راست تصویر راه پرخون نهضت را فریاد میزند. سبک بیانگر و رنگهای زندۀ چلیپا احساسات و شور آن دوران را بازمینماید و توانایی هنرمند را در تسخیر جوهرۀ روح انقلابی به نمایش میگذارد.
هانیبال الخاص از چهرههای برجستۀ نقاشی دیواری در سالهای اولیۀ انقلاب اسلامی بود. «بدون عنوان» (1358)، که الخاص آن را با همکاری نیلوفر قادرینژاد و مسعود سعدالدین خلق کرده، یک نقاشی بزرگ 5 لته در ابعاد 140*700 سانتیمتر است و وقایع مختلف انقلاب را به روشنی و سهولت روایت میکند. صفوف فشردۀ معترضان، جمعیت تشییعکنندگان، اسکلتها و سربازان مسلح در تصویر مشهودند. در بخش مرکزی نقاشی، چهرههای برجستۀ انقلاب (امام خمینی، جلال آل احمد و علی شریعتی) دیده میشوند. خود نقاش هم در گوشهای از قاب وسط حضور دارد. اما فیگور مرکزیِ نقاشی مادری است که فرزندش را بهسوی مخاطب میگیرد تا تداوم نهضت را نشان دهد.
کاریکاتورهای دوران انقلاب دلایل انقلاب را آشکار، توجیه و تبیین میکردند. هنرمندان از طرحهایی استفاده مینمودند که مخاطبان را نسبت به استثمار مردم در سطح جهانی آگاه کند. شاه و رژیم پهلوی همواره یکی از نقاط کانونی کاریکاتور بودند. جواد علیزاده در اثر خود (بدون عنوان) به موضوع پایان حکومت شاه میپردازد. او دربارۀ این اثر میگوید: «میخواستم بگویم شاه به پایان دورهاش رسیده است. خیلیها وقتی این کاریکاتورها چاپ شد به ما میگفتند که شاه برمیگردد و هراس داشتند!». کاریکاتوریستها در ابتدا تحت تأثیر احساسات ضدآمریکایی اقدامات آمریکا را زیر سؤال بردند یا افشا کردند، اما با گذشت زمان و تکامل دیدگاههای سیاسی، آثار آنان هم اتحاد جماهیر شوروی و هم آمریکا را هدف قرار داد.
پایانبندی
پیوند «هنر» و «الهیات اعتراض» در رویدادهای چهارگانۀ ذکرشده شباهتهای فراوانی دارند، اما این به معنای انکار تفاوتهای اساسی آنها نیست. هنر انقلاب اسلامی عمیقاً ریشه در سنتهای اسلامی، ترویج ارزشهای دینی و ایجاد حکومت اسلامی داشت. در مقابل، سایر رویدادها (می 1968 فرانسه، جنبش هیپی آمریکا و جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان) تحتتأثیر فرهنگ غربی و بعضاً مسیحی بودند که عناصر سکولار و ضدفرهنگی را نیز در بر میگرفت. اهداف سیاسی و اجتماعی نیز متفاوت بودند. انقلاب اسلامی بر دگرگونی بنیادین و ساختاری دینی و سیاسی تمرکز داشت، درحالیکه سایر رویدادها در پی بهچالشکشیدن اقتدار، دفاع از حقوق شهروندی، آرمانهای ضدفرهنگی و تغییرات گستردۀ اجتماعی بودند. رابطۀ این رویدادها با اقتدار دینی هم مشابه یکدیگر نبود. اما، درهرحال، زمینههای فرهنگی و تاریخی در تمام این وقایعِ تحولآفرین هنر را بهشکل منحصربهفردی تحتتأثیر قرار داد؛ به نحوی که منعکسکنندۀ پویاییهای اجتماعی-سیاسی خاص و تغییرات فرهنگی باشد.