سارا بوون بههمراه گروهی از پژوهشگران و محققان، تحت حمایت شورای تحقیقات اروپا، کتابخانۀ ملی قطر، آکادمی بریتانیا، بنیاد اندرو دبلیو ملون و AKU-ISMC روشهای دیجیتالی برای مطالعۀ خاستگاه و سیر تکاملی روایات متنی عربی و فارسی را راهاندازی کرده و اداره میکنند.
سارا بوون ساوانت در کتاب خود با برقراری ارتباط میان تاریخ و حافظۀ ایرانیان میکوشد تا به چگونگی تغییر آیین و پذیرش اسلام توسط ایرانیان و این پرسش مهم پاسخ دهد که «چگونه در مدت زمانی کوتاه، وفاداری و حس تعلق به اسلام و جامعۀ اسلامی در میان ایرانیان نهادینه شد؟» به منظور دستیابی به پاسخ این سؤال بنیادین که دغدغۀ ذهنی اقشار گوناگون بهویژه مورخان بوده است، ساوانت با تمرکز بر کلیدواژگانی همچون «حافظه»، «بازنگری» و «فراموشی» یا حذف و قراردادن آنها در اقسام مختلفی از ابزارهای شناسایی و کشف تاریخ همچون، متون تاریخی، راویان، زندگینامهها، سکهها و بناهای تاریخی به این پرسش پاسخ میدهد. وی برای دستیابی به پاسخ، از مفاهیم «تاریخنگاری یادسپار» یان آسمان، «حافظه جمعی» موریس هالبواکس و «مکان حافظه» پیر نورا نیز وام میگیرد. او میکوشد نشان دهد، فراموشی به اندازۀ یادآوری در پدیدآوردن روایات تاریخی حائز اهمیت بوده است و خاطرۀ جمعی تازهمسلمانان ایرانی در ارتباط با افراد، مکانها، نشانهها و الگوهای رفتاری جدید و در رابطه با سایر وابستگیهای محلی، خویشاوندی، خانوادگی و فرقهای شکل گرفته است. وی در این راستا و بهمنظور اثبات مدعای خود، در جایجای این مکتوب به روایات فراوانی از راویان متعدد در زمانهای مختلف استناد میکند.
کتاب تازهمسلمانان ایران پس از فتح؛ روایت، حافظه و تغییر آیین در دو فصل و هر فصل ذیل سه بخش نوشته شده است. فصل اول با عنوان «روایتهایی برای یادآوری»، بخشهای: 1) ارتباط اولیه با اسلام؛ 2) صحابۀ ایرانی محمد(ص) و 3) یافتن معنا در گذشته را شامل میشود. در این فصل نویسنده اهمیت تبارشناسی و تمرکز ایرانیان بر ریشه و نژاد و پیوندهای خونی؛ سلمان فارسی از یاران پیامبر و مایۀ مباهات ایرانیان؛ و بهرهمندی از روش «تاریخنگاری یادسپار» را طرح میکند و برای یافتن نشانههایی از قدمت ارتباط ایرانیان با اسلام، بر یادآوری بهعنوان عامل مهم پذیرفتهشدن اسلام در میان ایرانیان صحه مینهد.
ساوانت در فصل دوم، واژۀ مقابل «یادآوری» یعنی فراموشکردن را ذیل عنوان «روایتهایی برای فراموشکردن» و سه بخش فرعی: 1). بازسازی خاطرات ایرانیان از دورۀ پیش از اسلام، با ایجاد تردید در ایدئولوژی، نظامهای باوری و اعمال مذهبی ایران پیش از اسلام؛ 2) پیامبر(ص) غمگین، و تأکید بر وجود همزمان خیر و شر، یا حق و باطل، و 3) اعلام پایان گذشته، با شروع عصر جدید و غلبۀ حق بر باطل، حقانیت فاتحان در مقابل تغییر و تحریف هویت سربازان ساسانی گمراه، تلاش میکند تا همزمان با تغییر و پذیرش آیین ایرانیان، هویتی جدید را برای ایشان تعریف کند.
ساوانت معتقد است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) مسلمانان به اقداماتی نظامی دست زدند که منجر به سقوط امپراتوری ساسانیان و فتح بخشهای وسیعی از ایران، از عراق تا مرو، شد؛ لیکن از زمان عباسیان تا غزنویان، همواره فرمانروایان پارسی در مناطقی از امپراتوری وجود داشتند و بر بخشهایی از ایران حکومت میکردند. همچنین ایرانیان بهدلیل تفوق فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی و نفوذ آن در مراکز فرمانروایی فرمانروایان جدید، نقشی حیاتی در مشاغل دولتی، از جمله دیوان داشتند و مناصب مهمی را در میان گروههای نخبۀ جامعۀ اسلامی عهدهدار بودند. وی سپس ادعا میکند که اکثریت ایرانیان با تأکید بر اهمیت نسب و هویت قومی و مذهبی، یافتن ارتباطات کهن میان ایرانیان و اسلام، رساندن نسب خود به حضرت آدم و ارجنهادن بر سلمان فارسی بهعنوان صحابۀ پیامبر و یار علی بن ابیطالب(ع) کوشیدند تا میان ایران پیش و پس از اسلام پیوند برقرارکنند. لیکن دربارۀ سلمان فارسی گفته میشود آنچه در ابتدا در مورد سلمان میان ایرانیان مایۀ مباهات بود، تأکید بر هویت اسلامی او و نه هویت ایرانیاش بود؛ با این حال از قرن دهم، اصل و نسب سلمان و پیشینه و خاندان وی در ارتباط با جامعۀ مسلمانان اصفهان، بازنگری و تعریف میشود. علاوه بر موارد برشمردهشده، ساوانت بیان میکند که بهدلیل نارضایتی از سالهای پایانی حکومت ساسانیان، گروههای بسیاری از ایرانیان مصمم شدند تا حکومت اعراب و اسلام را پذیرفته و با آنها همکاری کنند؛ در حالی که در مقابل، عدهای مانند مرداویج تصمیم گرفتند مقاومت کرده و سرزمینهای فتحشده را پس بگیرند.
ساوانت اعلام میکند که به نظر میرسد گزارشهای فارسی و عربی، جزئیات زیادی را دربارۀ ایران پیش از اسلام فراموش کردهاند، از جمله اینکه چه کسی طاق کسری را تأسیس کرد؟ این بنا نمایانگر چه چیز و متعلق به چه کسی بود؟ مدائن کجاست و به کدام شهر یا شهرها اشاره دارد؟ چرا عربها طاق کسری را مدائن مینامیدند؟ سپس ساوانت ادعا میکند بهراستی معلوم نیست چه چیزهایی فراموش شده و کدام بخش از گزارشها صحیح است.
در پی این اظهارنظر، نویسنده مدعی میشود، برای وقایعنگاران، انتخاب، گزینش و حتی حذف وقایع پیش از اسلام و روایات ایرانی، مطابق با ارزشها و سنتهای اسلامی و در جهت تثبیت آنها، بهراحتی صورت گرفته است. از فهوای کلام ساوانت این معنا به ذهن متبادر میشود که گذشته اساساً معمایی از اطلاعات گوناگون منابع و دیدگاههای مختلف است که توسط راویان جمعآوری و ویرایش شده و بهگونهای شکل میگیرد که کمترین تأثیر منفی را بر ایران پس از اسلام داشته باشد. این تغییر شکل گذشته، با صحهنهادن بر ایرانیان و میراث و فرهنگ آنها، همچون تبلیغات عمل کرده، به گونهای که بهراحتی بتوان بخشهایی از تاریخ را پنهان و فراموش کرد که به نفع حاکمان اسلامی نبود. این شکلگیری و تغییر کند تاریخ، در سالها و قرنهای بعد، از ایران پیش از اسلام و فرهنگ و حاکمان آن، تصویری مملو از خلافکاری، خشونت و استبداد ترسیم کرد.
نویسنده بر این باور است که گزارشهای تاریخی گذشتۀ ایران بهعنوان سرزمینی سراسر مأیوسکننده که اسلام و ارزشهای مثبت، آن را رهایی بخشیده است، در طول قرنها پنهانکاری و تغییر، روایاتی نو را شکل داد و در نهایت تصویری ساختگی پدید آمد که حقایق و روایات کاذب آن قابل تمیز و تشخیص نبود؛ بلکه سراسر در جهت اثبات حقانیت اسلام بود. در گزارشهای دستخوش تغییر و فراموشی اذعان میشود که ایران در اواخر دورۀ ساسانیان وضعیت چندان مناسبی نداشته و مردم از وضع موجود، تبعیضها و ظلم و ستمی که بر آنها روا میشد ناراضی بودند، این نارضایتی با گسترش اسلام به خارج از مرزهای عربستان مصادف شد.
در پی اقدامات نظامی اعراب و تسلط ایشان بر تاجوتخت کشور، در تمام سالها، قرنها و سلسلههای بعد با همکاری گروههایی از ایرانیان، تاریخی خیالی پدید آمد که به نفع فرمانروایی حاکمان مسلمان بود. از این رو، ساوانت استدلال میکند، راویان و طبقۀ حاکم و تأثیرگذار جامعه اعم از عربها و ایرانیان، به منظور حفظ جاه و مقام بهعنوان حاکمان درستکار و مشروع؛ و با استفادۀ ابزاری از دین بهمثابه هستۀ اصلی اندیشهها، ادعا و وانمود کردند که اراده و حکم خدا بر این است که حاکمان زیر بیرق اسلام بر منصب قدرت تکیه بزنند. این چنین بود که «بهخاطرسپردن» و «فراموشکردنِ گزینشی تاریخ»، ابزاری برای صاحبان قدرت شد، بهطوری که تا به امروز تمیز میان حق و ناحق بسیار دشوار است. از آنجا که صاحبمنصبان جدید دائم در هراس بودند که مردم به پسگرفتن قدرت و بازگشت به ایران پیش از اسلام، تمایل پیدا کنند، بهسختی تلاش کردند تا گذشته هرگز بهطور کامل نشان داده نشود.
از آنجایی که تمرکز این کتاب به بازنگریها و مذاکرات مجددی است که اسلام را برای نوکیشان ایرانی به هویتی پیچیده و معنادار تبدیل کرد، ساوانت در پژوهش خویش سعی میکند تا از برخی واژگان از جمله «پارس» که در اواخر دورۀ ساسانی شامل استان فارس و فراتر از آن میشد، در مقایسه با مفهوم «ایران» و «ایرانشهر» رفع ابهام کند. در نتیجۀ این قیاس و در تعریفی که او از ایران ارائه میدهد؛ ایران، فلاتی است یکپارچه با زبان و فرهنگ مشترک میان اقوام ایرانی که در آن وابستگی منطقهای قویتر از وفاداریهای پانایرانیستی بوده است، در حالی که هویت اصلی که سراسر مناطق ایران را دربرمیگرفت «فارسی» بود، در اوایل دورۀ اسلامی به «پارس» و «پارسی» اشاره شده است. از این رو «پارسها» به بخشی از دینی جهانی پیوند خوردند و پیوندهای قبلی آنها با دین زرتشت و وارثان حکومت امپراتوری و طبقۀ نخبگان گسسته شد.
ساوانت از یک سو، بر روایتهای فرهنگی و قانون و اقتصادِ پیش از اسلام تأکید کرده و آنها را تهدیدکنندۀ موقعیت مسلمانان اولیۀ ایرانی دانسته است که باید به فراموشی سپرده میشد و از سوی دیگر، خاطرنشان میکند که این اقلام بهصورت منطقی با هویتهای اکتسابی جدید اسلامی پیوند خورده بود.
آنچه بیش از همه در پژوهش پیش رو حائز اهمیت است، هدف اصلی سارا بوون ساوانت، یعنی رمزگشایی از نحوۀ شکلگیری حافظه در میان اولین مسلمانان ایران است. لذا وی بر دورهای، تقریباً از قرن نهم تا یازدهم پس از میلاد، تمرکز میکند که طی آن ایرانیان شروع به گرویدن دستهجمعی به اسلام کردند. با تمرکز بر این برهه از زمان بهعنوان بستری برای پژوهش، ساوانت به جای توضیح و توصیف چگونگی یا چرایی گرویدن ایرانیان به اسلام، نشان میدهد که تا چه میزان ابزار دولبۀ «بهخاطرسپردن» و «فراموشکردن» در ثبت گزارشها و وقایع ایرانِ پیش و پس از اسلام مؤثر بوده است. او با بیان مثالها و روایات گوناگون اذعان میکند که چگونه مسلمانان پارسی جنبههای غرورآفرین گذشتۀ خود را به خاطر سپرده و میراث متمایز خود را در چارچوب دین جدید خود زنده نگه داشتهاند. در عین حال او نشان میدهد که چگونه ایرانیان، جنبههای مشکلساز گذشتۀ خود را فراموش کردند، کماهمیت جلوه دادند یا تحریف کردند تا نقاط بالقوۀ مخالف با فرامین نوین اسلامی را نادیده انگارند. نوکیشان ایرانی بدینسان توانستند از طریق فرایند دوگانۀ یادآوری و فراموشی، همزمان برای خود هویت جدیدی ترسیم کرده و تصویر تازهای از گذشتۀ پیش از اسلام خود ایجاد کنند.
ساوانت برای توصیفِ بهتر بهخاطرسپردن و فراموشی، بر «مکان حافظه» بهویژه جنبههای معنادار گذشتۀ فارسی تمرکز میکند که بارها و بارها در روایات اسلامی تکرار میشود. گاهی اوقات مکانهای حافظه افرادی مانند پهلوانان ایرانی باستانی نظیر گایومارت و جمشید یا صحابی حضرت محمد(ص) سلمان فارسی هستند. گاهی نیز بر بناهای تاریخی مانند طاق کسری و شکوهِ آن؛ یا شهرهای ایران مانند استخر، اصفهان و نهاوند؛ و یا رویدادها، بهویژه فتح عربیاسلامی، نبردها و محاصرههای فراوان و پیمانهای صلح بهعنوان مکان حافظه تأکید میشود. ساوانت نشان میدهد چگونه نویسندگان مختلف بهشکلی نامحسوس، با گزینش روایات، این مکانهای حافظه را شکل دادهاند. او سپس استدلال میکند که مکانهای حافظه را نباید با واقعیات تاریخی اشتباه گرفت. برای مثال، از منظر وی، تصویر موجود از شاه کسری دوم ساسانی بهعنوان یک مستبد منحط، لزوماً یک واقعیت تاریخی نیست، بلکه تنها یکی از روایات جعلی است که در شکلگیری هویت اولیۀ مسلمان ایرانی نقش داشته است.
از فحوای کلام ساوانت، به نظر میرسد غالب نویسندگان و راویان، گذشتۀ ایرانیان را با سودجستن همزمان از هر دو ابزار روایت کردهاند، به نحوی که تلفیق این دو تکنیک برای مسلمانان ایرانی، فضایی منحصربهفرد را فراهم آورده که در عین قطع پیوندها، گسستگیها را هم پوشانی کرده و همزمان جامعهای مجزا و جهانی پدید آورده است. حاصل آنکه برای ایرانیان دو هویت جدید «پارسی» و «مسلمان» تعریف شد.
سخن آخر اینکه آنچه از محتوای کتاب سارا بوون ساوانت فهمیده میشود این است که نگارش گزینشی تاریخ ایران، بهخاطرسپاری و تمرکز بر جنبههایی از آن، در عین فراموشی و حذف جنبههایی دیگر، دستیابی به پاسخ صریح به پرسش چگونگی گسترش دین اسلام در ایران و تغییر آیین در میان ایرانیان را با مشکل مواجه میکند. حال آنکه با رمز گشایی و مداقه در روایات تاریخی و به مدد نظریهها میتوان به گزارشی نزدیک به واقعیت دست یافت. همانگونه که ساوانت، خود، با عنوانی که برای کتابش برگزیده نشان میدهد که به باور او ایران با فتح، گشوده شده و تغییر آیین و گرایش گروهی ایرانیان به اسلام، پس از فتح صورت گرفته است.