شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲
باور - شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۹۳

شعوبیه؛ کاتالیزور تحول از زرتشتی‌گری به اسلام

نگاهی به رویکرد ایران‌شناسان پیرامون شعوبیه

محمدصالح معززی‌نیا

کارشناسی ارشد تاریخ اسلام

دورۀ نخست خلافت عباسی دوره‌ای اساسی در مراحل اسلام‌پذیری ایرانیان به شمار می‌رود؛ دوره‌ای که ایرانیان از نخستین روزهای به قدرت رسیدن عباسیان، در صحنۀ سیاست حضور یافتند و سپس در قالب جنبش‌های سیاسی‌مذهبی و بعدها در بستر دودمان‌های بومی، موفق شدند اسلام را با مقتضیات غیرعربی خود بپذیرند. جریان موسوم به شعوبیه یکی از مراحل اساسی اسلام‌پذیری ایرانیان در دورۀ عباسی است که در آن تمایز عنصر «عرب» از اسلام و حتی زبان عربی تحقق می‌یابد.  
چه بسیار شاعران و ادیبان شعوبی که در عین تفاخر به فرهنگ کهن ایرانی و ابراز تحقیر دربارۀ فرهنگ و تاریخ عرب، با استفاده از زبان عربی بر مسلمانی خود تأکید کرده‌اند. جریان شعوبیه یکی از مظاهر «تداوم» ایرانیان در هویت پیشین خود و جذب عناصر فرهنگی گزینش‌شدۀ بیگانه، از جمله دین و زبان است؛ به‌گونه‌ای که در عین پذیرش اسلام و به‌کارگیری زبان عربی، «معادلۀ عرب یعنی اسلام را درهم شکستند».
جریان شعوبیه مانند هر حادثۀ دیگری در بستر تاریخ، ظرفیت‌های متعددی برای بررسی و تحلیل دارد اما آنچه در این نوشتار موضوع بحث قرار خواهد گرفت، دو مقولۀ «ماهیت و خاستگاه» این جریان و «گسترۀ تأثیرات» آن است؛ زیرا به‌زعم نگارنده، این دو مقوله بیش از همه، در سالیان گذشته محل اختلاف و کنکاش محققان این حوزه بوده است. اما با توجه به درهم‌تنیدگی و آمیختگی ماهیت یک جریان تاریخی با تأثیرات آن در بستر زمان، هر دو مقوله همزمان بررسی خواهند شد؛ زیرا تحلیل هر کدام از محققان از تأثیرات این جریان، بسته به فهم آنان از ماهیت شعوبیه است. با توجه به بررسی انجام‌شده، به علت تکثر شگرف دیدگاه‌ها در خصوص شعوبیه نمی‌توان به‌صراحت از یک تقسیم‌بندی مشخص دربارۀ این دیدگاه‌ها سخن گفت. هر محققی از زاویۀ نگاه خاص خود و تحت‌تأثیر مقتضیات زمانی خویش به شعوبیه نظر کرده و آنچه مورد نظر خویش بوده، از شعوبیه صید کرده است.  با لحاظ همۀ این تکثرها و اختلافات و با عنایت به پژوهش‌های شناخته‌شده در این حوزه، می‌توان از سه گروه کلی با سه رویکرد متفاوت به جریان شعوبیه نام برد: جریان نخست شامل محققانی است که شعوبیه را نهضتی برخاسته از موالی و در راستای بخشی از مبارزات ملی و هویتی ایرانیان جهت رفع سلطۀ عرب‌ها دانسته و تأثیرات این جنبش را دیرپا و گسترده می‌دانند. در برابر این تفسیر، جریان دومی از محققان وجود دارند که شعوبیه را جریانی فرعی و محدود به نخبگان ادبی و دیوانی دانسته که بیش از حد دربارۀ آنان اغراق شده است و تأثیرات ‌چندان قابل‌توجهی در بستر فرهنگی و علمی تمدن اسلامی نداشتند. جریان سوم نیز به کشاکش دو گروه قبل، ورود نکرده و با تمرکز بر دوگان مسلمان‌-زردشتی در چارچوبی بین‌الادیانی شعوبیه را بررسی کرده ‌است.

 
گروه نخست
همایی، شعوبیه را بزرگ‌ترین نهضت ایرانیان می‌داند که بر «دولت و سیادت عرب» فائق آمد و کار ناتمام نهضت ابومسلم را در این زمینه تکمیل کرد. او شعوبیه را مرحله‌ای از مراحل و صورتی از صوَر مبارزه ایرانیان علیه «شجرۀ ظلم» خلفای عرب به‌ویژه امویان قلمداد کرده و توضیح می‌دهد این نهضت در آغاز وجهۀ ادبی داشته و سپس به تحرک سیاسی گرویده است. همایی در سراسر کتاب شعوبیه روشن ساخته که شعوبیه و به‌طور کلی مبارزه با عرب‌ها، برآمده از موالی ظلم‌دیدۀ دوران اموی است. همایی بر این امر تأکید می‌کند که نهضت شعوبیه تأثیرات گسترده و وسیعی در جهان اسلام ایجاد کرد؛ به‌طوری که «تمام شئون اجتماعی و سیاسی و فکری و ادبی عرب و اسلام را تغییر داد» و به جهت وسعت این نهضت جمع بسیاری از اهل علم و سیاست به جرگۀ شعوبیان پیوستند. وی مجدداً بر گستردگی و همه‌گیری شعوبیه در تمدن اسلامی تصریح می‌کند و می‌نویسد:
و در دفتر تمدن اسلامی صفحه‌ای بل سطری نیست که عبارتی از نمونه عقاید شعوبیه در آن نگاشته نشده باشد و عقاید و آداب این طایفه به‌طوری در جزئیات تمدن عرب و اسلام نفوذ کرده و با یکدیگر آمیخته شده است که محققان و دانشمندان از کشف حقایق عاجز مانده‌اند.
نوشته‌های همایی بر بسیاری از محققان ایرانی مانند ممتحن و زرین‌کوب که بعدها دربارۀ شعوبیه پژوهش کردند، مؤثر واقع شد.
ممتحن به راه همایی رفته و سعی در گسترش و تعمیق ایده همایی دارد. او از یک «جنبش ملی» در برابر خلافت اموی و عباسی سخن می‌گوید و آغاز آن را در دورۀ اموی، به‌ویژه با اشعار «اسماعیل بن یسار نسائی» تاریخ‌گذاری کرده و دورۀ نخست عباسی را دورۀ اوج این نهضت قلمداد می‌کند. وی برای توضیح مقصود خود، از «احزاب» سه‌گانه در قرن نخست هجری سخن به میان می‌آورد: «حزب عربی»، «حزب مساوات» و «حزب شعوبی». به‌زعم ممتحن دو حزب «مساوات» و «شعوبی» در واکنش به تفکر حزب عربی مبنی بر «تفضیل عرب بر تمام ملل و اقوام عالم» پدید آمد؛ با این تفاوت که حزب مساوات قائل به برتری‌نداشتن عرب بر غیرعرب و برقراری مساوات میان اقوام بود؛ اما حزب شعوبی از برتری عجم بر عرب سخن می‌راند.
ظاهراً ممتحن دو تفکر مساواتی و شعوبی را یکسان پنداشته و شعوبیه را تحولی از تفکر مساواتی می‌انگارد: «شعوبیه در مرحله نخست در دوره اموی قائل به مساوات میان عرب و غیرعرب بود اما با آغاز دوره عباسی و در مرحله دیگری، قائل به تفاخر عجم بر عرب و دشمنی با عرب و هر آنچه منتسب به عرب است (حتی دین اسلام)، شد.» اما ممتحن در پی مرحلۀ اخیر روشن نمی‌سازد که چگونه همۀ شاعران و مشاهیر شعوبی‌مسلک به زبان عربی که منتسب به عربان است، شعر سروده و با عربان تخاطب می‌کنند. ممتحن شعوبیه را دارای تأثیرات گسترده‌ای در قرون میانی اسلام دانسته و حتی نهضتی‌های سیاسی ایرانیانی مانند مازیار، بابک و افشین و تأسیس حکومت‌های مستقل ایرانی در قرن سوم هجری را یکی از پیامدهای شعوبیه به شمار آورده است. وی به‌صراحت معتقد است «مسلک شعوبیه تأثیر بزرگی در اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر عباسیان داشت»
نگاه زرین‌کوب به شعوبیه نیز نه عیناً اما تا حد قابل‌توجهی نزدیک به رویکرد همایی و ممتحن است؛ به‌طوری که وی دربارۀ پژوهش‌های مفید مربوط به شعوبیه به نوشته‌های همایی اشاره می‌کند. زرین‌کوب نیز به‌مانند ممتحن میان دو گروه «اهل تسویه» و «شعوبیه» تمایز گذارده و مدعای نخستین شعوبیه را تساوی همه اقوام و برتری‌نداشتن عرب بر عجم می‌داند؛ اما معتقد است به‌تدریج گروهی از موالی «پرجوش و خروش» این تفکر را دستاویز خود قرار داده و ادعای مساوات را به آموزۀ پستی عرب و طعن و دشمنی با اقوام عرب بدل کردند. زرین‌کوب هم‌چون همایی و ممتحن، دایرۀ تأثیرات شعوبیه را منحصر به محافل ادبی و ادارات دیوانی ندانسته و معتقد است «این حس شعوبی از بین نرفت و چندی بعد در سرکشی‌های امرای دیلم و طبرستان جلوه آن آشکار شد».
 
گروه دوم
ریچارد نلسون فرای برخلاف محققان گروه نخست، شعوبیه را صرفاً «جنبشی ادبی و علمی در پایان سده دوم و سده سوم هجری» قلمداد کرده که در بستری نخبگانی، در بغداد آن روزگار به وقوع پیوست و در نهایت تأثیر چندانی در میان تودۀ مردم برجای نگذاشت. فرای ماهیت شعوبیه را نهایتاً منازعۀ دو گروه از «دانشمندان عربی‌دان» قلمداد کرده است: گروهی با خاستگاه دیوانی و اداری و در هواخواهی فرهنگ ایرانی، و گروه دیگر با خاستگاه ادبی و مدرسی در حمایت از عنصر عرب. به همین خاطر فرای در تحولات عصر عباسی، سهم چندانی به شعوبیه نداده و در نقد توجه پژوهشگرانی مانند همیلتون گیب به شعوبیه، معتقد است در پرداختن به این جریان مبالغه شده است.
فرای تأکید می‌کند که تقابل نخبگان درباری در خلال شعوبیه چندان ظرفیتی ندارد که آن را به مثابه «پیکاری تقریباً جهانی میان دو فرهنگ و وابستگان آنها» در نظر آوریم؛ زیرا اگر چنین ظرفیتی داشت، بی‌شک در مناظرات دینی و تحولات سیاسی خلافت باید سخنی از آنها می‌رفت. فرای به‌وضوح میان عنصر عرب و زبان عربی تفاوت می‌گذارد و بر این مبنا، منازعۀ شعوبیان را با استفاده از زبان عربی و در مواجهه با تفاخرات عرب، امری عجیب و متمایز نمی‌شمارد: «بی‌گمان ممکن است کسی زبان عربی را دوست بدارد و نسبت به عربان بی‌مهر باشد».
آذرنوش دیدگاه مشابهی با فرای دارد اما در بعضی نقاط پا را فراتر گذاشته و منکر هرگونه تحقق عینی شعوبیه می‌شود: «هیچ‌گاه چیزی به نام مکتب شعوبیه وجود خارجی نیافت (برخلاف نظر بیشتر شعوبیه‌نویسان غربی و شرقی). هر چه بود، جهشی فردی یا منحصر در چند فرد بود که با جهش دیگر افراد رابطه نظام‌مند نداشت». بنابراین شعوبیه نه به‌مثابه یک مکتب یا جریان منسجم و مشخص، بلکه متبلور در اشخاص و آثار پراکنده‌ای است که برخلاف موضع «اکثریت بزرگی از دانشمندان مسلمان» در آن روزگار قلمداد می‌گشت.
آذرنوش برای نمونه به قالب ادبی شعر اشاره کرده و توضیح می‌دهد که جز «چند قطعه شعر معروف به شعر شعوبی»، کسی را از میان ادیبان عربی‌نویس ایرانی سراغ نداریم که به‌صراحت به فرهنگ و تمدن باستانی ایرانی تفاخر کند. وی علت این امر را در این می‌بیند که توجه هویتی و عاطفی به تاریخ و فرهنگ باستانی ایران بیش از آن که در بستر زبان عربی بنشیند، «اساساً با زبان فارسی همساز است»؛ از قضا التفات به فرهنگ باستانی در زبان فارسی بیش از آن که در نزد نخبگان و ادیبان ظهور یابد، در میان توده‌های مردم هویدا می‌گشت.
آذرنوش نیز مانند فرای بر تمایز میان زبان عربی و فرهنگ عرب نزد ایرانیان بارِ تأکید نهاده و معتقد است هیچ جریان و گروهی، اعم از شعوبیه و غیر آن، به مقابله و ستیز با زبان عربی برنخاستند و مجدداً همین پرسش مطرح می‌شود که «چگونه می‌توان ادعا کرد که شعوبیه با هرگونه امور متعلق به فرهنگ عربی به نزاع برخاست؟» او مانند فرای، شعوبیه را به جهت پرداخت بیش از حد پژوهشگران و محققان، موضوعی «سخت تکراری، نخ‌نما و خستگی‌آور» تلقی می‌کند و در عین حال بسیاری از روایات مربوط به شعوبیه را ساختگی می‌داند.  آذرنوش گرایش‌ها و اندیشه‌های شعوبی را نه در راستای جریان واحدی به نام شعوبیه، بلکه در تداوم «خاطره باستانی ایران» تعریف می‌کند که غالباً نه در میان بزرگان و امرا، بلکه در میان توده‌های مردم جاری بوده است. او اشعار شاعران دارای گرایش‌های شعوبی مانند اسماعیل بن یسار، بشار بن برد و ابویعقوب خریمی و نیز اقدامات امیرانی مانند مردآویج و عبدالله بن طاهر را در امتداد بازتعریف خاطرۀ باستانی و کهن ایران در سده‌های میانی می‌داند که غالباً وجهی عاطفی و نوستالژیک داشته است.

 
گروه سوم
جمشید گرشاب چوکسی، ایرانشناس زرتشتی ظاهراً یگانه پژوهشگری است که با نگاهی ورای دوگانه‌های ایرانی‌عربی و عرب‌مسلمان به شعوبیه نگریسته و آن را در چارچوب گِروش زردشتیان به اسلام تفسیر کرده است. وی شعوبیه را یکی از بسترهای تسهیل‌گر گروش زردشتیان به اسلام دانسته و از این جهت شعوبیه را با مرجئه قیاس کرده است. او شعوبیه را ایجادکنندۀ فضایی مشترک جهت کاهش اختلافات میان مسلمانان عرب و نومسلمانان ایرانی توصیف می‌کند و در راستای اثبات مدعای خود استدلال می‌کند تأثیر تبلیغاتی منادایان نهضت شعوبی که به‌عنوان ایرانیان عرب‌زبان در محافل بغداد از برابری همۀ مسلمانان سخن می‌گفتند، تنش و هزینۀ اجتماعی تغییر دین و گرویدن به اسلام را کاهش داد. چوکسی مانند گروه اول محققان، شعوبیه را در چارچوب نهضتی ادبی از سوی ایرانیان و مرحله‌ای از مبارزات آنها نمی‌داند؛ بلکه آن را منزلگاهی در فرایند اسلام‌پذیری زردشتیان ایران در نظر می‌گیرد. گویا مقصود اصلی چوکسی از شعوبیان، همان «اهل مساوات» است که در آثار محققان گروه نخست بر آنها تأکید شده و به شعوبیه به‌عنوان نگاه تحقیرآمیز به عرب و تفاخرآمیز به عجم نمی‌نگرند؛ در حالی که به نظر می‌رسد بار اصلی شعوبیه در قرون دوم و سوم هجری بر دوش همین نگاه دیگری‌ساز عرب‌ایرانی بوده است.

 

 
پی‌نوشت
آذرتاش آذرنوش، چالش میان فارسی و عربی. تهران، نی، 1387، ص 171 و 203.
ریچارد فرای، عصر زرین فرهنگ ایران. ترجمۀ مسعود رجب‌نیا. تهران، سروش، 1368، ص 14.
برای مثال ر.ک. قاسم قریب و دیگران. «گونه‌شناسی مطالعات شعوبیه در دوره معاصر (غرب، جهان عرب و ایران)»، دو فصلنامه علمی تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری دانشگاه الزاهرا، شماره 25، بهار و تابستان 1399، ص 268-243.
جلال‌الدین همایی، شعوبیه. به اهتمام منوچهر قدسی. اصفهان: چاپخانه بزرگمهر، 1363، ص 2.
همان، ص 33-32.
همان، ص 34.
همان، ص 6-9.
همان، ص 2.
همان، ص 3-2.
حسینعلی ممتحن، نهضت شعوبیه: جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. 1396، ص 199.
همان، ص 194-188.
همان، ص 208.
همان، ص 7.
عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران: امیرکبیر، 1368، ص 150.
همان، ص 384.
همان، ص 387.
Richard Nelson Frye.
Hamilton Alexander Rosskeen Gibb.
ریچارد فرای، عصر زرین فرهنگ ایران. ترجمۀ مسعود رجب‌نیا. تهران: سروش، 1368، ص 138.
آذرتاش آذرنوش، چالش میان فارسی و عربی. تهران: نی، 1387، ص 281.
همان.
همان، ص 282.
همان.
همان، ص 331.
همان، ص 302.
همان، ص 313-298.
جمشید چوکسی، ستیز و سازش. ترجمۀ نادر میرسعیدی. تهران: ققنوس، 1393، ص 100.

جستجو
آرشیو تاریخی