(دانشنامۀ جهان اسلام)
متداولترین شکل و شگرد ادبی مورد استفادۀ مورخان در نقل احداث تاریخی تلخیص اخبار و سانسور بخشهای حساسیتبرانگیز آن و گاه مبهمکردن شکل خبر و یا پنهانکردن هویت افراد مشارکتکننده بوده است. در کنار چنین شگرد ادبیای، گاه به تعویض و تغییر نقشهای برخی از شخصیتهای مذکور در اخبار تاریخی نیز اقدام میورزیدهاند. بهعنوان مثال، عمرو بن عاص همراه با هَبّار بن اسوَد زینب، دختر پیامبر اکرم، را که باردار بود و در کجاوهای بر شتر از مکه قصد هجرت به مدینه داشت آزار دادند که موجب شد تا فرزندش سقط شود. وقتی پیامبر مطلع شد، سخت اندوهگین شد و عمرو بن عاص را لعن و نفرین کرد. ابن عبدالبر ماجرای آزاردادن زینب توسط هبار را نقل کرده، اما از تصریح به نام عمرو بن عاص بهعنوان فرد دیگر همراه با هبار اجتناب کرده و نام او را، بهصورت مجهول، «فردی» آورده است. البته مواردی از این دست متعدد است.
در نخستین مواجهات مستشرقان با روایات تاریخی نکتهای که توجه آنها را به خود جلب کرد تفاوت های متنی میان متن گزارشهای تاریخی در خصوص یک ماجرا بود. در گام نخست بیتوجه به اسناد که تصویر روشنی از آنها نبود چنین تفاوتهایی ناشی از شفاهیبودن اخبار تاریخی دانسته شد؛ خاصه چنین توجهاتی به روایتهای سیره بیش از موارد دیگر شده بود. اما بعدها مشخص شد که سلسلۀ سند اخبار تاریخی نیز اهمیت دارد. اما اکنون در پی تحقیقات گرگور شوئلر در خصوص سنت آموزشی و انتقال آن بهصورت مکتوب تصویر بهتری از موضوع میتوان ارائه کرد که با عنوان شفاهی و مکتوب در نخستین سدههای اسلامی توسط خانم دکتر نصرت نیلساز (تهران: حکمت، 1393) به فارسی ترجمه شده است. بر اساس تحقیقات شئولر میتوان گفت که دستنوشتهها یا اجزای مکتوبی در قرن اول و دوم وجود داشته که شاگردان در هنگام درس از گفتههای استادان خود تحریر میکردهاند. تقریرات اخیر خود اساس درس توسط شاگردان برای نسل بعد بوده است تا هنگامی که چنین روایتهایی در نوشتههای مدون تدوین شده است. شکلگیری اشکال مختلف روایت و اسلوب روایت متن مانند نقل به اجازه، سماع، وجاده و دقتهایی چون تدلیس و دیگر مطالب نیز همراه با چنین روندی بسط و گسترش یافت.
در این فاصله، یعنی نیمۀ دوم قرن اول تا نیمۀ اول قرن سوم، راویان و یا افراد مذکور در سلسلۀ اسناد اخبار تاریخی نقش مهم و فعالی در تنقیح و تدوین اخبار داشته و بیش از یک راوی صرف مطالبی را به تحریر درسگفتارهای استادان خود میافزوده یا کم میکردهاند؛ طبعاً گرایشهای فکری، کلامی و سیاسی نقش مهمی در این روند ایفا میکرده است. دلیل اینکه هستۀ مشترکی نیز در این روایاتها، علیرغم تفاوتهای مهم و بارزشان، قابلمشاهده است اکنون توضیح معقولی دارد؛ چرا که از اساس چنین هستۀ مشترکی وجود داشته، اما در روند انتقال و روایت اخبار تاریخی افراد سلسلۀ سند به شکل فعالی در شکلدهی به اخبار نقش ایفا کردهاند. بهواقع متنهای تدوینشده در نیمۀ دوم قرن دوم هجری در ادوار بعدی به روایت افرادی که متنها را روایت میکردهاند شناخته شده بوده و نسخههای آثار به روایت شاگردان مختلف یک استاد در دسترس بوده است، اما در ادوار بعدی دستکم از اواخر قرن چهارم به بعد با برافتادن روایت تحریرهای مختلف یک متن و پدیدآمدن متنهای جامع که بر اساس تحریرهای مختلف تدوین شده بود، تحریرهای مختلف از گردونۀ روایت و تدریس خارج شده است.
برای توضیح این مطالب میتوانیم اخبار مربوط به ماجرای بازگشت معترضان به عثمان را که ابن شبه (متوفی 262) از منابع مختلف نقل کرده مثال بزنیم که بررسی این اخبار موارد اشارهشده را بهخوبی نشان میدهد. مشهور آن است که بعد از مصالحۀ میان عثمان و معترضان به او پیکی بهسمت والی مصر، عبدالله بن سعد بن ابی سرح، فرستاده شده بود که نامهای از عثمان به خط مروان و مهر عثمان را در بر داشته است. در نامۀ اخیر دستور مجازات شماری از معترضان داده شده بود. در میانۀ راه، پیک حامل نامۀ عثمان با معترضان مواجه میشود و آنها به متن نامه دست یافته و بار دیگر به مدینه باز میگردند. اسناد آمده در آغاز هر کدام از اخبار تاریخی که ابن شبه آورده میتواند علت اشکال مختلف تغییرات ایجادشده در اخبار و گزارشهای مختلف را نیز توضیح دهد.
نخستین خبری که ابن شبه آورده تغییرات چندی دارد. در این خبر ماجرای یافتشدن نامه با حذف هویت حامل آن، یعنی غلام و پیک عثمان، همراه است. معترضان در مکانی به نام ذیمروه به فردی از موالی عمر بن خطاب برخورد کرده و با او همسفره میشوند که یکی از ابزارهای همراه وی موجب شک آنها میشود. با بررسی آن، نامه در آن یافت میشود که در آن عثمان به عامل خود در مصر دستور داده بود که چون معترضان به مصر رسند با آنها چنین و چنان کند. معترضان به مدینه بازمیگردند. میان هواداران علی علیهالسلام چنین شایع شده بود که این نامه را عثمان نوشته و هواداران عثمان میگفتند که نامه را علی علیهالسلام نوشته است. علی کسی را به نزد عثمان میفرستد و به او میگوید که حاضر است تا پانصد نفر مبارز را برای دفاع از وی بفرستد، چرا که وی توبه کرده و کاری خلاف آن انجام نداده است که ریختن خون او بدان سبب حلال شود. همینگونه زبیر بن عوام به عثمان پیام میدهد که حاضر است تا از عثمان دفاع کند. عثمان به هر دو پاسخ میدهد که دوست ندارد بهسبب او خونی ریخته شود. در این روایت عامدانه هویت پیک عثمان تغییر داده شده است و شخصیت جدیدی به جای او معرفی شده است. همچنین این مطلب که معترضان بعد از یافتن نامه به مدینه رفته و نخست به نزد علی رفتهاند حذف شده و به جای آن شایعات متداول در مدینه درخصوص کسی که نامه را نوشته نقل شده است و این مطلب که نامه به خط مروان و همراه با مهر عثمان بوده حذف شده است. در آخر خبر نیز به علی علیهالسلام نسبت داده شده که بر بیگناهی عثمان تأکید کرده و با پیامی که به عثمان فرستاده عملاً نقشداشتن عثمان در نگارش نامه را رد کرده است. در این روایت، دستور عثمان به والی خود در مصر به شکل مبهمی ذکر شده است و دقیقاً نمیتوان فهمید که او چه دستوری در خصوص معترضان داده و یا اینکه دقیقاً چه کسانی مدنظر او بودهاند.
روایت دوم که ابن شبه آورده هویت حامل نامه را ذکر کرده و دربارۀ محتوای نامه بدون اشاره به اسامی اشخاص از دستور عثمان به قتل و قطع دست و پای شماری از معترضان اشاره شده است. معترضان بعد از یافتن نامه به مدینه آمده و به نزد علی میروند و او را از محتوای نامه مطلع میکنند و از او میخواهند که همراه آنها به نزد عثمان بیاید. علی از همراهی با آنها تن میزند و معترضان به او میگویند که چرا از همراهی با آنها اجتناب میکند، چرا که او خود به آنها نامه نوشته بود و آنها را علیه عثمان تحریک کرده بود. علی پاسخ میدهد که او هیچ نامهای به آنها ننوشته است. یکی از معترضان رو به جمعیت کرده و آنها را مورد خطاب قرار میدهد که ای جماعت، شما به جهت علی با عثمان به نبرد برخاستهاید و به جهت او بر عثمان خشم گرفتهاید (که حتی حاضر به همراهی با شما نیست)؟ سپس علی از مدینه خارج شده و به روستایی در اطراف مدینه رفته است. معترضان نزد عثمان رفته و او نوشتن نامه را انکار میکند. در این گزارش همچنان ترفند سانسور را میتوان دید. از سوی دیگر، در این خبر، مشارکتداشتن علی در تحریک معترضان با نگارش نامه ذکر شده است (ابداع نقش جدید). بااینحال در ادامۀ خبر با نقل اینکه علی مدینه را ترک کرده نقش نسبتدادهشده به او در تحریک علیه عثمان کمی تلطیف شده، اما عملاً انکار نمیشود. این دو روایت بهوضوح رویکرد عثمانی-شامی دارند که سلسلۀ روایت اسناد آنها نیز مؤیدی دیگر بر این ادعا هستند.
روایت بعدی برگرفته از ابومخنف است و شکل روشنتری دارد. در این روایت آمده که معترضان درحالیکه از توافق با عثمان راضی بودند، در حال بازگشت به مصر بودند که در ایله (مکان دیدار با غلام و پیک عثمان در تمام اخبار بهشکل متفاوتی ذکر شده است) با غلام عثمان به نام یُحنه برخورد میکنند و به او مشکوک شده و بعد از بازرسی متوجه نامۀ عثمان به والی مصر، عبدالله بن ابی سرح، میشوند. در متن نامه، عثمان از والی مصر خواسته بود تا عبدالرحمن بن عُدیس را به دار کشد، دست عروة بن شُییم و ابوعمرو بن بدیل بن ورقا و کنانة بن بشر را قطع کند. معترضان با نامه به مدینه بازگشته و با غلام عثمان به نزد علی میروند و به او میگویند که او ضامن تعهد عثمان به عهدش شده بود و متن مصالحه میان آنها و عثمان را نوشته، اما اکنون ببیند که عثمان چه کرده است. علی نامه را به نزد عثمان برده و به او متن نامه را نشان میدهد. عثمان انکار میکند که نامه را نوشته باشد و اینکه حتی از متن آن نیز خبر داشته است. علی از عثمان میپرسد که او چه کسی را متهم به نگارش نامه میکند؟ عثمان میگوید که نمیداند. در ادامۀ خبر آمده که بنیامیه، یعنی هوادران عثمان، احتمالاً مروان و همراهانش، علی را به نگارش نامه متهم کرده بودند که ایشان آن را انکار میکند. روایت اخیر شکل روشنتری از حادثۀ رخداده را بیان میکند و دربارۀ متن نامه که در دو خبر پیشین مبهم و بدون اشاره به محتوای آن سخن رفته بود شکل روشنتری دارد.
خبر بعدی نیز جالب توجه است. در این خبر آمده که معترضان درحالیکه راضی از توافق خود با عثمان بودند، در راه بازگشت به مصر در مکانی به نام ذو خلیفه به فردی برخورد میکنند که بر مرکبی از مرکبهای متعلق به عثمان سوار بوده است که به او شک میکنند و ضمن گشتن اسباب و اثاثیۀ او نامه را مییابند که در آن عثمان به والی خود دستور اعدام شماری از معترضان را داده بود. معترضان به مدینه آمده و به نزد عثمان میروند و به او میگویند که این نامه را کاتب او یعنی مروان نوشته است. عثمان این را انکار نمیکند. سپس به او میگویند که نامه ممهور به مهر اوست. باز عثمان میگوید که مهرش در دست مروان است. معترضان به او میگویند که نامه را نزد غلام او و سوار بر مرکب حکومتی یافتهاند. عثمان این موارد را انکار نمیکند. مالک اشتر که همراه با معترضان است رو به آنها کرده و عثمان را به مکر و حیلهگری با معترضان متهم میکند. سپس معترضان عثمان را محصور کرده و در آخر او را میکشند. در این روایت نیز شاهد بهرهگیری از شیوۀ سانسور هستیم؛ نام افرادی که دستور برخورد با آنها دادهشده ذکر نشده است. ماجرای آمدن معترضان به مدینه و دیدار آنها با علی نیز بهطور کامل حذف شده است و از مالک اشتر بهعنوان فردی که همراه با معترضان به نزد عثمان رفته سخن رفته است. اما آیا واقعاً اشتر در آن هنگام در مدینه بوده است که بتواند معترضان را در دیدار خود با عثمان همراهی کند؟
روایت بعدی گزارش فشردهای به نقل از قاضی مشهور کوفه، ابن ابی لیلی، است که ماجرای بازگشت معترضان مصری و کشتهشدن عثمان را بیان کرده است. شماری از اهل مصر به نزد عثمان آمده و در اموری از وی ایراد گرفتند (دقت شود این موارد ذکر نشده است) و سرانجام درحالیکه به توافق رسیدهاند او را ترک کرده و در راه بازگشت با غلام عثمان برخورد کرده و همراه او نامهای در خصوص قتل شماری از معترضان به والی مصر مییابند. آنها با نامه به مدینه برمیگردند و به اهل مصر خبر میدهند که والی مصر را از آنجا بیرون کنند که در پی آن ابن ابی سرح به فلسطین میگریزد. اهل کوفه نیز از بازگشت دوبارۀ معترضان مصری خبردار شده و مالک اشتر با دویست نفر از اهل کوفه و حکیم بن جبله با همین تعداد از معترضان بصری به مدینه میروند و عثمان را در خانهاش محاصره میکنند در این خبر نیز از سانسور بهره برده شده است؛ یعنی عدم اشاره به نام افرادی که عثمان دستور برخورد با آنها را داده بود. برخلاف خبر قبلی، در این خبر اشاره شده که هنگام بازگشت معترضان مصری به مدینه مالک اشتر در کوفه بوده است. مشخص است که در خبر پیشین از اشتر که در آن هنگام در کوفه بوده عامدانه یاد شده و سعی شده تا او را بهنحوی در بروز ماجرای محاصرۀ خانۀ عثمان مقصر قلمداد کنند که این خبر آن را نفی میکند. ماجرای دیدار معترضان با عثمان و مراجعۀ آنها به علی نیز کلاً حذف شده است.
خبر بعدی از حیث بهرهگیری از فنون مختلف ادبی در گزارش واقعۀ موردبحث جالب توجه است. مکحول شامی نقل کرده که معترضان مصری با غلام عثمان به نام وریس (دقت شود که نام غلام نیز در اخبار مختلف به شکل متفاوتی آمده است) که بر شتری از شتران عثمان سوار بوده در راه بازگشت به مصر برخورد میکنند و در پی تفتیش او نامۀ عثمان به ابن ابی سرح را مییابند. غلام را حبس کرده و به اهل مصر نامه نوشته و با آنها از نیت خود برای بازگشت به مدینه سخن میگویند و از آنها میخواهند که ابن ابی سرح را از مصر بیرون کنند که اهالی مصر نیز چنین میکنند و ابن ابی سرح به فلسطین میگریزد. معترضان همراه با نامه به مدینه آمده و با عثمان دیدار کرده، اما او سوگند یاد میکند که نامه را ننوشته و دستور نگارش آن را نیز نداده است. معترضان گفتۀ او را باور نکرده و عثمان را به مدت چهل روز در خانهاش محاصره میکنند. در این روایت، متن نامه بسیار موجز آمده و سخنی از اینکه نامه به خط مروان و مهر عثمان بوده نیز نیست. محتوای نامه نیز مورد اشاره قرار نگرفته است. از مراجعۀ معترضان به نزد علی و یا حتی همراهبودن مالک با آنها نیز سخنی به میان نیامده است.
روایت بعدی بسیار کوتاه است. جُهیم نقل کرده که در راه بودند که با مرکبی برخورد کرده و به او شک کرده و در پی تفتیش او به متن نامه دست مییابند که در آن عثمان به والی خود نوشته بود که بعد از دریافت نامه فلان و فلان را گردن بزند. معترضان به مدینه بازگشته و نخست با علی دیدار کرده و از او دربارۀ ماجرا پرسوجو کردند. علی همراه با معترضان به نزد عثمان رفته و از او پرسید که آیا قبول دارد که نامه از سوی اوست و مهرش بر نامه است؟ عثمان پاسخ میدهد که به خدا سوگند نامه را ننوشته و به آن نیز دستور نداده و اطلاعی از آن نیز ندارد. به او گفتند پس چه کسی آن را نوشته است. عثمان گفت که گمان میکند که کاتبش خیانت کرده یا به علی شک دارد. علی به عثمان میگوید برای چه به او شک دارد؟ عثمان میگوید چرا که تو در میان این گروه معترض مطاع هستی و آنها را از من دور نمیکنی. سپس معترضان عثمان را محاصره میکنند. رویکرد روایت اخیر بهوضوح عثمانی است و بسیاری از جزئیات مورد اشاره در روایتهای پیشین در این روایت حذف و سانسور شده است.
روایت بعدی به نقل از عبدالملک بن هارون بن عنترۀ کوفی است که از قول پدرش از جدش ماجرا را نقل کرده است. او گفته وقتی عثمان چنان کرد که باعث خشم بر او شد، گروهی از اهل مصر به نزد او آمدند که همراهشان نامهای بود. آنها به نزد علی رفته و به او گفتند که عثمان خلاف تعهدش رفتار کرده و تغییر رویه داده است و بر عهد رفتن به راه دو خلیفۀ پیش از خود نیست و این نامه را به عامل خود در مصر نوشته است که مال فلانی را بگیر، فلانی را بکش و فلانی را تبعید کن. علی نامه را در آنچه که در آن پنهان شده بود گرفت و به نزد عثمان رفت و به او گفت که آیا این نامه را میشناسد؟ عثمان پاسخ داد که از مهر نامه میتواند بگوید که نامه از او هست یا خیر؟ بعد از گشودن آن محفظه، عثمان متن نامه را دیده و تأیید میکند که مهر او بر آن است و بعد از خواندن متن آن میگوید که خداوند کسی را که این نامه را نوشته و کسی را که آن را املا کرده لعنت کند. علی به او میگوید که آیا وی کسی از نزدیکانش را به نگارش نامه متهم میکند؟ عثمان میگوید بلی و در پاسخ به علی خود او را به نگارش نامه متهم میکند. علی خشمگین شده و از نزد عثمان بیرون میرود و میگوید که دیگر عثمان و کسانی که علیه او هستند را یاری نخواهد کرد تا به دیدار پروردگار بروند. راویِ روایت عبدالملک بن هارون بن عنتره از عثمانیان کوفه است و به روایت اخبار شاذ از این دست مشهور بوده است و ابن عَدی (متوفی 365) دربارۀ روایت او که به نقل از پدرش از جدش از صحابه نقل کرده چنین نوشته است: «... و عبدالملک بن هارون له أحادیث غرائب عن أبیه عن جده عن الصحابة مما لا یتابعه علیه أحد».
روایت بعدی از قول علیب بن محمد مدائنی و احتمالاً کتاب یوم الدار او باشد که ابراهیم بن محمد بن سعد از قول پدرش سعد بن ابی وقاص نقل کرده است. سعد گفته که اهل مصر پیش از رسیدن به مصر بار دیگر به مدینه بازگشتند و هنگامی که به جایی به نام ذی المروه رسیدند کسی را به نزد علی فرستاده و به او گفتند که عثمان که بر آنها به سبب اعتراض به وی عتاب می کرده اکنون نامهای نوشته و دستور قتل آنها را داده است و نامه را به نزد او فرستادند. علی نامه را به نزد عثمان برده و به او گفت که ای عثمان، این چیست؟ عثمان پاسخ داد که خط نامه خط مروان است و مهر نیز مهر اوست، اما به خدا سوگند که او دستور به نگارش آن نداده و خبری از آن نیز نداشته است. علی از عثمان پرسید پس چه کسی را به نگارش نامه متهم میداند؟ عثمان گفت که از دید او علی و مروان متهمان نگارش نامه هستند. علی خشمگین شده، دیگر هیچکسی را از مواجهشدن با عثمان نهی نخواهد کرد. حذف و سانسور بسیاری از جزئیات در این خبر نیز مشهود است.
روایت بعدی که ابن شبه آورده روایت بسیار مشهوری دربارۀ ماجرای قتل عثمان بوده است. البته توجه اصلی در خصوص این روایت تدلیس انجامشده در روایتِ آن است. این روایت بهعنوان خبری روایتشده توسط محمد بن عیسی بن سمیع قرشی دمشقی (متوفی 204) در میان محدثان بهعنوان روایتی مشهور بوده است که در آن تدلیس صورت گرفته و محمد بن عیسی دمشقی فردی است که مرتکب تدلیس در روایت آن شده است. روایت اخیر در میان محدثان شامی البته روایت متداول بوده و هشام بن عمار دمشقی آن را به نقل از محمد بن عیسی دمشقی روایت میکرده است. روایت اخیر بهواقع توسط اسماعیل بن یحیی تیمی از قول محمد بن عبدالرحمن بن ابی ذئب از قول زهری روایت شده است. زهری این روایت بسیار بلند خود را از قول سعید بن مسیب نقل کرده است؛ به دلیل ضعیف الحدیث بودن اسماعیل بن یحیی تیمی، محمد بن عیسی دمشقی تدلیس کرده و نام او را بهعنوان راوی حذف کرده و در این کار، علیرغم پرسش از او، اصرار داشته و آن را مستقیماً از ابن ابی ذئب نقل کرده است. متن خود روایت چندان محل اعتراض نبوده است. اما این روایت ماجرای بازگشت مصریان را چگونه گزارش کرده است؟
در روایت اخیر به شکلی نهچندان روشن از درگیری میان عثمان با عمار و ابن مسعود سخن رفته و محمد بن ابی بکر شخصیتی است که به نقش داشتن او در ماجرای منتهی به قتل عثمان تأکید شده است. بعد از اعتراض گروهی از اهل مصر به اعمال عبدالله بن ابی سرح، خاصه تغییراتی که او در باب زمان انجام نماز داده بود، قرار میشود که محمد بن ابی بکر بهعنوان والی جدید به مصر فرستاده شود. چون مصریان از مدینه خارج میشوند، به غلام سیاهی برخورد میکنند که به او شک میکنند. محمد بن ابی بکر دستور تفتیش او را میدهد که نامه یافت میشود (در روایتی دیگر فردی که دستور تفتیش غلام را میدهد کنانة بن بشر است). غلام نخست هویت خود را پنهان کرده و در پاسخ به اینکه کیست یک بار میگوید فرستادۀ خلیفه است و بار دیگر خود را فرستادۀ مروان معروفی میکند.
در جستوجوی او نامه یافت میشود. در نامه نوشته شده عثمان از والی مصر خواسته بود که محمد بن ابی بکر، فلان و فلان را به قتل برساند و هر کسی را که به تظلم از عثمان نزد او میرود بازداشت کند. مصریان به مدینه بازگشته و محمد بن ابی بکر و معترضان به مدینه بازگشته و در حضور گروهی از صحابه، یعنی طلحه، زبیر، علی و سعد و کسان دیگری، نامه را به آنها نشان میدهد و داستان غلام را برای آنها شرح میدهد. این کار باعث خشم همۀ مردم مدینه بر عثمان میشود. محمد بن ابی بکر تمام بنیتمیم و کسان دیگری را برمیانگیزاند که عثمان را در خانهاش محصور کنند. طلحة بن عبید الله نیز او را در این کار یاری میکند و عایشه نیز بهشدت بر عثمان و رفتارهایش خرده میگیرد. علی در این میان برای حل مشکل پادرمیانی کرده و با شماری از اصحاب به نزد عثمان میروند و دربارۀ نامه از او پرسش میکنند؛ عثمان نگارش نامه، اطلاع از آن و یا دستوردادن به نگارش آن را انکار میکند. اما همگان تأیید میکنند که نامه به خط مروان است و از عثمان میخواهند که وی را تسلیم آنها کند که عثمان، به دلیل بیم از اینکه مروان توسط جماعت معترض کشته شود، از تسلیم او اجتناب میکند. پررنگشدن نقش محمد بن ابی بکر در این روایت جالبتوجه است.
آخرین روایت نقلشده به شکلی کوتاه از مواجهه میان غلام عثمان و معترضان و درنهایت یافتشدن نامه سخن میگوید. متن نامه بدون اشاره به نام افراد با دستور قتل افراد ذکر شده نقل شده است. معترضان به مدینه بازگشته و عثمان در دیدار با آنها نگارش نامه را انکار میکند. در مقابل تقاضای معترضان به کنارهگیری از حکومت، عثمان میگوید پیژامهای را که خداوند بر او پوشانیده از تن خارج نمیکند. معترضان او را محاصره کرده و سرانجام به قتل میرسانند.
نتیجهگیری
روایتهای نقلشده بهخوبی شگردهای ادبی مورد استفادۀ مورخان در نقل اخبار تاریخی را نشان میدهد. مورخان، بسته به گرایش فکری خود، در نقل اخبار تاریخی دست برده، آنها را تحریف، تقطیع و سانسور کرده و مناسب با رویکردهای فکری خود شکل مناسبی از اخبار را پدید آورده و روایت میکردهاند. هرچند هستۀ اصلی روایت و اساس تاریخی داشتن ماجرا بسته به رویکردهای مورخانِ موردبحث همچنان در اصل خبر حفظ شده است.