من در یک تقسیمبندی بزرگ، تقریبی و بسیار کلیگرایانه تمام مسئلهها را در یک طیف و نهایتاً در دو دسته مرتب میکنم؛ یک سر طیف مسئلههایی که با تمرکز بر سهگانۀ فلسطین و فلسطینیان و مسلمانان قابلطرح است و طرف دیگر مسئلههایی که با تمرکز بر سهگانۀ اسرائیل، اسرائیلیان و صهیونیسم قابلطرح هستند. البته که این تقسیمبندی بیشازحد مبهم و کلیگراست و گاه یک مسئله را میتوان از دو منظر نگریست و در دو سر طیف جا داد: مسئلۀ آپارتاید از منظر عاملیت حاکمیت اسرائیلی یک مسئلۀ اسرائیلی است و از نظر قربانی فلسطینی یک مسئلۀ فلسطینی است.
به دلایل مختلف، گاه قابلدرک و گاه عجیب، در طول سالهای پس از انقلاب گرایش عجیب و حتی مفرطی در ایران وجود داشته که به حاکمیت منتسب شده و بخشهای زیادی از حاکمیت نیز با روی گشاده این گرایش را پذیرفتهاند که منظر ایران را طرح مسائل فلسطینی و دوری از مسائل مرتبط با اسرائیل میداند. این نگاه میگوید ما مدافع فلسطینیان هستیم چون آنان مسلماناند، ما با اسرائیل کنار نمیآییم چون قبلۀ نخست مسلمانان را تصرف کردهاند، ما با کودککشی و نسلکشی در غزه مشکل داریم چون اینها مسلماناند، ما با تصرف فلسطین مشکل داریم چون فلسطین جزئی از سرزمینهای مسلمانان بوده است.
در این نگاه پاسخدادن به بسیاری از سؤالها ناممکن نیست اما بسیار دشوار است و بیش از هر چیز نیازمند انعطافهای گفتاری-نوشتاری و مددگرفتن از ابزارهای زبانی است. از جملۀ این پرسشها پرسش در مورد حساسیت کمتر یا عدم حساسیت در مورد وضع مسلمانان در سینکیانگ و کشمیر و میانمار و وضع شیعیان در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان است. اگر علت مخالفت با اسرائیل پیوندهای گروهی و آئینی و دینی است، ما با مردم جاهای دیگری از جهان هم کموبیش همین پیوندها را داشته و داریم اما از آنها چنین حمایتهایی نمیکنیم.
چنانکه گفتم پاسخ به این پرسشها ناممکن نیست. میتوان با ترفندهای زبانی، بحثهای دورودراز، استناد به جزئیات تاریخی و جغرافیایی و ژئوپلیتیک و بسیاری جزئیات دیگر در نمایشهای خطابی ظریف و زیبا و پُرجزئیات و با عرقریزی بسیار تکتک این پرسشها را پاسخ داد.
برای کسی که به این شیوهها علاقهمند باشد، یکی از بهترین ابزارها این است که بگوید بههرحال آنها قبلۀ اول را که اشغال نکردهاند؛ این شروعی محکم و نسبتاً موفق خواهد بود. واقعاً بیش از یک قبلۀ اول نداریم و آن قبله را در ۷۵ سال اخیر فقط همین حاکمیت زورگو اشغال کرده است. مشکل البته آنجا رخ خواهد نمود که به یاد بیاوریم دستکم در سخنرانی امام خمینی در ۱ شهریور ۱۳۶۶ این عبارات صریح آمده است:
شکستن [حرمت] کعبه مسئلهای نیست که بشود ازش همینطوری گذشت. اگر ما از مسئلۀ قدس بگذریم، اگر ما از صدام بگذریم، اگر ما از همۀ کسانی که به ما بدی کردند بگذریم، نمیتوانیم [از] مسئلۀ حجاز بگذریم.
در بخش قبلی همین سخنرانی امام خمینی چیزی نزدیک به این مضمون میگوید که اسرائیل قدس را غصب کرده اما به آن بیحرمتی نکرده، اما رژیم سعودی نهتنها کعبه را غصب کرده، که به آن بیحرمتی نیز کرده است،و وقتی ماجرا پیچیده میشود که به یاد بیاوریم مشکلی که از کشتار حجاج ایرانی آغاز شد تا سالها ادامه داشت و این دیدگاه و موضع نظری هم وجود داشت، اما عملاً میزان حساسیتی که نظام جمهوری اسلامی نسبت به عربستان سعودی نشان داد هرگز به کسری از حساسیت در برابر اسرائیل نرسید.
همچنان تأکید میکنم که هدف من نشاندادن بنبست نیست. حتماً و همواره میتوان بحث را ادامه داد و راهحلهای ابتکاری و نوینی ارائه کرد. قصد نشاندادن درست یا غلطبودن موضع نظری یا عملی جمهوری اسلامی ایران در برابر عربستان یا تشریح چرایی اختلاف این دو موضع هم نیست. آنچه تلاش میکنم نشان بدهم این است که این مواجهه با مسئلههای سرزمین فلسطین چه هزینههایی دارد. طبیعتاً یک مثال نمیتواند بهعنوان استدلال عمل کند، اما میتواند تصویری از ایدۀ کلی پشت مثال به مخاطب نشان بدهد و تمام دعوی نیز در همین حد است.
طولانیشدن بحثها در مورد اینکه آیا آن میزان صداقت و تعهد لازم را داریم که مسائل سرزمین فلسطین را از منظری فلسطینی-اسلامی بنگریم، نهتنها گروهی از مخاطبان داخلی را مردد یا ناراضی میکند، بلکه هرگونه ارتباط با مخاطبان غیرمسلمان نیز دشوار میشود. تحریک و مخاطبقراردادن فطرت پاک برنامۀ تبلیغاتی خوب و موفقی (تبلیغات به معنای اسلامی آن و نه به معنای پروپاگاندا) است، اما هیچ فطرت پاک کنگویی یا سنگاپوری یا سوئدیای بدواً نگران «اشغال قبلۀ نخست مسلمانان» نخواهد شد و هرچند برای کشتار کودکان مسلمان غزه دل بسوزاند، نکتۀ خاص و فارقی بین این کشتار و کشتارهای دیگر در جهان نخواهد یافت. بنابراین، یگانگی و بیش از هر چیز اهمیت برنامۀ مواجهه با اسرائیل در این شیوۀ رویارویی در مخاطب غیرمسلمان هم قابلپیگیری جدی نخواهد بود.
بیایید کمی نظریتر به موضوع نگاه کنیم. عمدهترین مشکلات ما در سرزمین فلسطین چیست؟ یک مشکل اخلاقی که در عمدهترین دستهبندی نامش را ظلم میگذاریم و یک مشکل امنیتی که در عمدهترین دستهبندی نام آن را دشمنی میگذاریم. این دو ناهنجاری و بسیاری از ناهنجاریهای آسیبزای دیگر دو طرف درگیر دارند؛ عامل و موضوع. برای بازشکافتن وضعیت و نشاندادن ناهنجاربودن آن و یارگیری از گروههای انسانی خنثی لازم است به کدام یک بپردازیم؟ عاملیت عامل یا موضوعیت موضوع؟
به نظر میرسد تمرکز بر تروریسم و آپارتاید و تبعیض و غصب و مواردی از این دست و بهطور کلی پرداختن به سرزمین فلسطین از این جنبه که «اسرائیل ناهنجار و ضدبشری است» هم بسیار کارآمدتر خواهد بود و هم مخاطب داخلی را و هم مخاطب مسلمان یا غیرمسلمان خارجی را بهخوبی به سمت درک مسئله و همدلی سوق خواهد داد تا پرداختن به مسائلی که بهلحاظ محتوایی درست هستند اما فقط میتوان آنها را با مخاطب مسلمان در میان گذاشت.
تا اینجا تلاش کردم بگویم که اگر مشکل را منحصراً از منظر فلسطینی بنگریم باعث میشود سایۀ مسائل فلسطینی بر مسائل سرزمین سایه بیفتد و ما از طرح درست مسئله و نیز از یارگیری درست در این زمینه بازبمانیم. اما اینکه اصلاً مسئله چیست و اصلاً نیازی به اینهمه تلاش و جدیگرفتن دارد یا نه بخش دوم این یادداشت خواهد بود. من میکوشم در این بخش فهرستی نسبتاً فشرده از مسئلههای موردنظر و مهم در سرزمین فلسطین فراهم کنم و اگر نیاز به توضیح باشد، مختصر در مورد هر کدام توضیح بدهم.
الف. بازگشت آپارتاید
ریاستجمهوری نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی در سال ۱۹۹۴ نقطۀ پایان آپارتاید در جهان معاصر بوده است. آپارتاید نه یک نظام صرفاً آلودهبهتبعیض یا حتی تبعیضگرا، بلکه نظامی است که بیانیۀ موجودیت و اصول بنیادین خود را مبتنی بر تبعیض قرار داده است. این تشخیص یک گروه مبارز در آفریقای جنوبی دهۀ ۷۰ تا ۹۰ نیست، بلکه دستاورد چندهزار سال اندیشه و عمل انسانی است که میگوید آپارتاید انسانستیز است و شایستۀ امتداد نیست. این حکم هرچند جنبههای اخلاقی قابلاعتنایی دارد، بهلحاظ کارآمدی و از منظری کاملاً مستقل از اخلاق نیز معتبر و محکم است. به همین دلیل است که لایحۀ حاکمیت یهودی، بهعنوان تنها اصل قانون اساسی اسرائیل که در ۱۹ جولای ۲۰۱۸ به تصویب کنست رسیده، یک لایحۀ خطرناک و ضدبشری است و خود اسرائیل نیز یک موجودیت ضدبشری است.
ب. ادعای وضعیت ویژه در برابر قانونها و مصوبات بینالمللی
نهتنها اسرائیل بلکه حاکمیتهای حامی آن و خصوصاً ایالاتمتحده عملاً این حاکمیت را متعهد به هیچ مصوبه و قانون بینالمللیای نمیدانند. اسرائیل هرگز عضو پیمانهای مهم و بازدارندهای مانند انپیتی نبوده است. اسرائیل هرگز آن مصوبات سازمان ملل را که خوش نمیدارد نپذیرفته و بسیاری از مصوبات پیش از تصویب وتو شدهاند تا اسرائیل آسوده به کار خود ادامه بدهد. این ادعای وضعیت ویژۀ قانونی شکلی خطرناک و مخالف انتظام مفید جهانی و جنگافروزانه برای یک حاکمیت است. این حد از بیاعتنایی و نقض نه یک انزوا که نوعی از قلدری و اعلام جنگ به ساختارهای جهانی است.
ج. دشمنی با ایران
شواهدی در دست است که نشان از رفتار غیرمحترمانه و مداخلهجویانه و خصمانۀ اسرائیل نسبت به ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ دارد. این شواهد کمک میکند فرصت کنیم با تردید به این مدعای جهانگیر که «شعار مرگ بر اسرائیل بنیان اختلافات اسرائیل با ایران است» نگاه کنیم. اختلافات نه جدید هستند و نه ایرانی. این اسرائیل است که آغازگر زمانی و عملی این اختلافات و دشمنیها بوده است. اسرائیل است که خطر برای منطقه و جهان است. اسرائیل است که قدرتی هستهای با ۴۰۰ کلاهک هستهای و عدم تعهد به هر قانون و پیمان منعکنندهای است.
چرا اسرائیل مبدأ این درگیریها است؟ چه چیز اسرائیل را چنین کرده است؟ اسرائیل شاید به دلیل ماهیت متزلزل خود در بافت قدرت جهانی به این درد مبتلا است؛ متزلزل به این معنی که اسرائیل بسیاربسیار بیشتر از آنکه به روابط سالم و قانونمند و متقارن و دورازتبعیض متکی باشد، به قدرت فیزیکی و نظامی وابسته است. نیروی نظامی و خشونت فیزیکی هرقدر هم لازم باشد، نمیتواند تنها عامل حفظ بقای یک موجودیت باشد، مگر اینکه ناپایداری و تزلزل را همزمان به آن موجودیت تزریق کند؛ این وضعی است که اسرائیل به آن مبتلا است.
د. عدالت اجتماعی
مسئلۀ عدالت در حاکمیت اسرائیل تنها به تبعیض میان اسرائیلیها و فلسطینیها مربوط نیست، بلکه به تبعیض بین گروههای قومی و طبقات اقتصادی خود اسرائیلیان نیز بازمیگردد. حمله به فلسطینیها، حمله به یهودیان آفریقاییتبار، حمله به اولتراارتدکسها مخصوصاً گروههای اولتراارتدکس فقیر، تفاوت فاحش کیفیت زندگی شهرکنشینان و شهرنشینان، تفاوت فاحش بهرهمندیهای سیاسی و اجتماعی میان فلسطینی و اسرائیلی همه و همه مصداقهای کل منسجمی است که میتوان آن را فراتر از نبود عدالتْ دشمنی با عدالت نامید.
ه. صنعت جاسوسافزار و ایجاد ناامنی سایبری
اسرائیل تأثیر قابلتوجهی بر صنعت نرمافزارهای جاسوسی مزدور (mercenary spyware industry) دارد. شرکت اسرائیلی Candiru خدمات نرمافزارهای جاسوسی خود را در اختیار حاکمیتها گذاشته تا روزنامهنگاران و مخالفان را به روشی غیرقانونی هک و تعقیب دیجیتال کنند. این تنها یک جلوه از صنعت روبهرشد نرمافزارهای جاسوسی مزدور است. سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل بارها از هکرها و شرکتهای جاسوسافزار خواستهاند تا در عملیات سایبری تهاجمی به آنان کمک کنند. به بیان دقیقتر، بسیاری از این شرکتها ممر درآمد و نیز فضای رشد بازنشستگان بسیار جوان واحدهای سایبری ارتش و نهادهای امنیتی اسرائیل هستند. یک نمونۀ قابلاعتنا از این دست شرکتها NSO Group است که نرمافزار پگاسوس را برای هک تمامی سیستمهای عامل و از جمله هک گوشیهای آیفون تولید کرده است. دستبهدستکردن اطلاعات و ایجاد همکاریهای غیرشفاف و ثبتنشده اما کارآمد و گسترده بین کهنهسربازان شاخههای نظامی و اطلاعاتی اسرائیل و بخش فناوری داخلی آن، از زمانی به بعد، منجر به ایجاد استارتآپهای جدید نظارتی و رشد و توسعۀ شدید آنها شده است. این وضع چنان خطرناک و غیرقابلکنترل است که بهتازگی حساسیت نهادهای نظارتی ایالاتمتحده را نیز برانگیخته است. برای مثال NSO Group، به دنبال افشای نحوۀ بهکارگیری فناوری آن علیه جامعۀ مدنی، با امضای بایدن در لیست سیاه ایالاتمتحده قرار گرفت.
و. توسعه و بهکارگیری و آزمایش سلاحهای غیرقانونی
این روزها منابع مختلف و از جمله دیدهبان حقوق بشر گزارشهای متعددی منتشر کردهاند که طبق آنها اسرائیل از سلاحهای مبتنی بر فسفر سفید در نسلکشی غزه استفاده کرده است. این سلاحها ممنوع هستند چون حتی در جنگ نیز این حد از کشتار غیرانسانی و توجیهناپذیر است. سلاحهای مبتنی بر فسفر سفید از میل ترکیبی شدید فسفر و اکسیژن استفاده میکنند و باعث میشوند فرد قربانی که به فسفر آلوده شده هیچ امکانی برای خاموشکردن شعله نداشته باشد و بخش آلودۀ بدنش پیوسته و کامل بسوزد. این تنها سلاح ممنوعۀ اسرائیلی نیست، باز بهعنوان یک مثال دیگر میتوان از سلاحهای گرمافشاری (Thermobaric) نام برد. این سلاحها در دو مرحله عمل میکنند؛ ابتدا ابری از مادۀ منفجره به هدف اسپری میکنند که بهشدت با اکسیژن هوا مخلوط و آمادۀ انفجار شده است و بعد با فعالسازی مادۀ منفجره ابری از میکروانفجارهای پیوسته بر روی هدف رخ میدهد که آن را در یک لحظه بدون هیچ عارضهای شبیه زخم نابود میکند. علاوهبر این سلاحهای صد درصد ممنوع نمونههایی نیز از کاربرد ممنوعۀ سلاحهای دارای محدودیت توسط ارتش اسرائیل مشاهده و گزارش شده است که آخرینِ آن استفاده از راکتهای هلفایر آرنُهایکس (Hellfire R9X) در بیمارستان شفا است. این راکتها، که به بمب نینجا هم مشهور هستند، بدون کلاهک انفجاری و از شش تیغۀ چرخان بسیار برنده ساخته شدهاند تا برای کشتن فرد تروریست به کار برده شوند. طبق گزارشها اسرائیل از این سلاح در حیاط بیمارستان شفای غزه و برای مقابله با مردم غیرمسلح و غیرنظامی استفاده کرده است. تردیدهایی وجود دارد که بسیاری از این کاربردها نه صرف کاربرد که آزمایشهایی در جهت آزمودن و توسعۀ این سلاحها باشد.
ز. نسلکشی
اصطلاح genocide را نخستینبار دکتر رافائل لمکین، وکیل لهستانی یهودی، در سال ۱۹۴۴ به کار برد. لمکین در خانوادۀ بزرگی با ۵۳ عضو زندگی میکرد که ۴۹ نفر از آنان در هلوکاست کشته شدند. ایدۀ لمکین در مورد نسلکشی، بهعنوان یک جرم علیه حقوق بینالملل، برآمده از این تجربۀ وحشتناک شخصی و دانش حقوقی او است. جامعۀ بینالملل و آکادمی این ایده را بهطور گسترده پذیرفتند و نهایتاً بهعنوان یکی از پایههای حقوقی دادگاه نورنبرگ مورد استفاده قرار گرفت.
اصطلاح genocide بهلحاظ ساخت واژگانی از دو بخش genos به معنی نسل یا قبیله و cide به معنی کشتن پدید آمده است. با توجه به کاربرد حقوقی این اصطلاح شاید بهتر بود معادل فارسی گروهکشی را برای آن به کار میبردند، اما فعلاً معادل دورتر نسلکشی رایج شده است که گاه باعث میشود تصور این جرم در ذهن فارسیزبانان به ازمیانبردن تمام اعضای یک قوم منحصر شود، درحالیکه تعریف حقوقی genocide و جرایم مرتبط با آن بسیار گستردهتر از این است.
تلاشهای لمکین به تدوین و تصویب کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی انجامید، معاهدهای بینالمللی که نسلکشی را جرمانگاری کرده و دولتها را ملزم به عدم انجام آن میکند. این کنوانسیون در ۹ دسامبر ۱۹۴۸ تصویب و در ۱۲ ژانویۀ ۱۹۵۱ لازمالاجرا شد. درحالحاضر ۱۵۲ کشور در این معاهده عضو هستند. مادۀ ۲ این کنوانسیون نسلکشی را چنین تعریف میکند:
هر یک از اعمال زیر که به قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام شود.
الف) کشتن اعضای آن گروه.
ب) واردکردن آسیب جدی جسمی یا روحی به اعضای گروه.
ج) تحمیل عمدی شرایطی به زندگی گروهی که برای نابودی کامل یا جزئی فیزیکی آن تدارک دیده شده باشد.
د) اعمال تدابیری برای جلوگیری از تولد در داخل گروه.
ه) انتقال اجباری کودکان گروه به یک گروه دیگر.
در مادۀ 3 نهتنها خود نسلکشی جرمانگاری شده، بلکه
الف) توطئه برای ارتکاب نسلکشی،
ب) تحریک مستقیم و علنی برای ارتکاب نسلکشی،
ج) تلاش برای ارتکاب نسلکشی،
د) همدستی در نسلکشی
نیز همگی جرمانگاری شدهاند.
نقطۀ ضعف این کنوانسیون ارجاع به نیت عاملان است که همواره قابلانتساب یا قابلانکار است. به همین دلیل همیشه دیدگاههای جایگزینی مطرح بودهاند که حذف نیت و جایگزینی آن با ملاکهای کمّی و آماری را پیشنهاد میدادهاند.
در هولوکاست کنونی غزه هر مرگی که ثبت میشود نتیجۀ تغییر تأییدشده در وضعیت حیات فرد در ثبت احوال جمعیت غزه است که توسط دولت اسرائیل تأیید شده است. با این شیوه ۱۱هزار و 78 کشته تا ۱۰ نوامبر ۲۰۲۳ تأیید شده است که عجیب نیست اگر ۲۰۰۰ نفر افرادی را که به مدت طولانی زیر آوار ماندهاند نیز به این آمار اضافه کنیم. این آمار ۱۱هزار و 78 تا ۱۳هزار نفر کشته نشان میدهد میزان کشتار بین ۰.۴۷٪ تا ۰.۵۷٪ و بهطور متوسط بیش از ۰.۵٪ (نیم درصد یا یکدویستم) جمعیت غزه است. این دقیقاً جایی است که میتوان نیت را با کمترین میزان تردید از روی نتیجۀ آماری بازشناسی کرد و این اولین یا تنها اقدام اسرائیل در جهت نسلکشی نبوده است. اسرائیلِ درحالتأسیس، در طرح دالت یا همان تأسیس حاکمیت اسرائیل، بر اساس تخمینهای مختلف در یک بازۀ زمانی بسیار کوتاه چیزی بین ۵۶۰۰ تا ۱۴هزار فلسطینی را کشته است. در کشتار صبرا و شتیلا بین ۷۰۰ تا ۳۵۰۰ فلسطینی در دو اردوگاه آوارگان جنگی و در تل زعتر بین ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ فلسطینی کشته شدند. تمام اینها، خصوصاً نسلکشی غزه که نیمی از قربانیان آن کودک هستند، یک روند غیرانسانی و بازسازی عامدان و وحشیانۀ هولوکاست در قرن بیستویکم است.
ح. تروریسم فرامرزی
ترور در کشورهای مختلف یکی از جنبههای بسیار خطرناک و غیرقابل نادیدهگرفتن اسرائیل است. حتی با نادیدهگرفتن ترور دانشمندان هستهای ایرانی و عراقی و مصری باز میتوان به ترورهای خارج از سرزمین فلسطین اشاره کرد، ترور روزنامهنگاران و شاغلان در رسانه مانند غسان کنفانی (۱۹۷۲) و ناجی العلی (۱۹۸۷) در بیروت و لندن تا ترور فتحی شقاقی (۱۹۹۵) در مالت، همه از مصداقهای ترور فرامرزی هستند. از هشداردهندهترین ترورها در این زنجیره میتوان به ترور یک عضو شاخۀ نظامی حماس در امارات متحدۀ عربی اشاره کرد. در سال ۲۰۱۰ عملیات پیچیدۀ شکنجه و سپس ترور محمود عبدالرؤوف المبحوح در امارات متحدۀ عربی انجام شد و مأموران امنیتی اسرائیل از گذرنامههای جعلیِ بیش از ده کشور مختلف برای انجام این عملیات استفاده کردند. این فهرست با تعدادی بسیار بیش از این قابلامتداد و با شواهدی بسیار بیش از این قابلتقویت است. استفاده از اتهامهای روشن و ملموس با قابلیت محکومیت جهانی به ما کمک خواهد کرد در مبارزه با این وضع ناهنجار بهترین میزان و کیفیت حمایتهای داخلی و خارجی را بهسمت خود جذب کنیم و هزینههای اندک و معقولی را در این مبارزه متحمل شویم.