امیدوارم چنین باشد. امیدوارم این کشتار هرچه زودتر تمام شود و اسرائیل کودکان بیگناه بیشتری را به خاکوخون نکشد. اما درعینحال گمان میکنم برای فهمیدنِ آنچه میان اسرائیل و فلسطینیان در جریان است، تمرکز بر سفاکی ارتش اسرائیل در روزهای -اصطلاحاً- جنگ کافی نیست. برخلاف نگاه عمومی، فکر نمیکنم در روزهای جنگ و در فرایند بمباران هوایی و حملۀ زمینی است که اسرائیل «ماهیت حقیقی» خودش را نشان میدهد. درعوض، در این یادداشت تلاش میکنم توضیح دهم که برای فهمیدن ماهیت حقیقی رژیم اسرائیل باید از ژانرِ احساساتبرانگیز و دهشتناک «اخبار جنگ» فراتر برویم و اتفاقاً بر فرایندهایی تمرکز کنیم که در روزهای -اصطلاحاً- صلح در سرزمینهای اشغالی رخ میدهد.
اسرائیل دهههاست که خودش را تنها دموکراسی واقعی در خاورمیانۀ پرآشوب معرفی میکند؛ تنها پایگاهِ تمدن در میانۀ صحرای بربریتِ جهان سوم. در این تصویر، به تعبیرِ امروزی، اسرائیل بهدنبال «زندگی نرمال» در سایۀ صلح و نوعدوستی و تکثر و توسعه است، اما از بد روزگار، هرازچندگاهی «حیوانات تروریست» به شکلهای مختلف این زندگی نرمال را بر هم میزنند. به شهروندانِ اسرائیلی حمله میکنند، خشونت میورزند، یا برای کشتار توطئه میچینند. در چنین مواقعی اسرائیل مجبور میشود از خودش دفاع کند و به این حملات «واکنش» نشان دهد تا ثبات و امنیت جامعهاش را حفظ کند. بنابراین، در این چشمانداز، روندِ کلی یا ساختارِ زندگی در این ناحیه صلحآمیز و آرام است. دولت اسرائیل هم خواهان این صلح و آرامش است، هم خودش بزرگترین عامل ایجاد آن. اما این ساختار گاهی با «اتفاقاتی» مثل حملههای تروریستی گروههای مبارز فلسطینی مختل میشود و صحنۀ صلح و دموکراسی به ورطۀ جنگ و خونریزی فرومیافتد. فکر میکنم مسئله دقیقاً همین تصویر است؛ پنهانکاری اصلی درست همینجا رخ میدهد، در ساختنِ دوگانۀ صلح و جنگ در رابطه با مردمانی که مواجهۀ ناخواستهشان با دولت اسرائیل اساساً در قالبِ این دوگانه نمیگنجد و برای وصف و فهم آن نیازمند واژگان دیگری هستیم.
جنگ و صلح دو اصطلاح پایه برای توصیفِ نوع مناسبات میان دولتهاست و پیشفرضِ استفاده از آنها خودمختاری و استقلال دولتها از یکدیگر است. در واقع حقِ انحصاری «اعلان جنگ» یکی از اساسیترین خصوصیات دولت در دنیای ماست. همین چند کلمه کافی است تا بدانیم چرا فهمیدنِ مناقشۀ اسرائیل و فلسطینیان بر اساس این دو واژه نقصان دارد. اسرائیل هیچ «دولت فلسطینی»ای را به رسمیت نمیشناسد و ازاینرو، نه با یک کشور یا دولت، بلکه با گروهی از مردم میجنگد. پس نامِ عملیاتهای نظامی او علیه فلسطینیان، طبق قواعد رایج حقوق بینالملل، هر چه باشد «جنگ» نیست. بر همین اساس، تاکنون بارها ادعای اسرائیل برای مشروعیتبخشیدن به عملیاتهای نظامیاش بر اساس حق «دفاع از خود» توسط حقوقدانان به چالش کشیده شده است، زیرا اساساً حق دفاع از خود در مناسبات میان دو دولت تعریف شده است، نه در سرکوب مردمی که یک دولت سرزمین آنها را اشغال کرده است. بااینحال، پیبردن به اینکه آنچه در فلسطین میگذرد نه جنگ است و نه صلح محدود به تتبعات حقوقی نیست. انسانشناسان و جامعهشناسان متعددی که طی این سالها وضعیتِ بغرنج فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی را مطالعه کردهاند، در اجماعی رو به افزایش، میگویند آنچه را شاهدش هستیم باید نمونهای غریب-آشنا از «استعمار» به شمار آورد.
مفهوم استعمار بوی کهنگی میدهد و معمولاً آن را برای توصیف وضع جهان در قرون گذشته به کار میگیریم. بااینحال، احتمالاً دولت اسرائیل یگانه موجودیت سیاسیای است که در دنیای امروز، بیپرده و آشکار، سیاستهایی استعماری را علیه بومیان فلسطینی به اجرا درمیآورد. اگر دقیقتر بگوییم، آنچه اسرائیل درصدد انجام آن است نمونۀ تمامعیاری از «استعمار استیطانی» است. مفهوم استعمار استیطانی را انسانشناس آمریکایی، پاتریک وولف، در سالهای ابتدایی قرن بیستویکم صورتبندی کرد. وولف در سال 2006 مقالۀ مهمی نوشت با عنوان «استعمار استیطانی و ریشهکنکردنِ بومیان». او در این مقاله توضیح داد که در این نوع از استعمارْ عملیات نظامی یا فشار اقتصادی و سیاسی اساساً برای شکستِ ارادۀ سیاسی جامعۀ بومی و وادارکردن آن به همکاری یا تسلیم انجام نمیشود، چرا که در این مسیر استعمارگران آمدهاند که «برای همیشه» بمانند. در استعمار استیطانی «اشغال یک ساختار است، نه یک واقعه». بنابراین چنین نیست که کشتار، کوچاندن، مصادرۀ خانهها و اراضی یا حبس فلسطینیان به دست اسرائیل «واکنشی» علیهِ بدرفتاری و خشونتطلبی آنها باشد، بلکه «کنشی» برنامهریزیشده، آگاهانه و صبورانه برای اشغال سرزمین آنهاست. وولف میگوید خیالپردازیهای سیاسی تئودور هرتسل، بنیانگذار صهیونیسم، کاملاً با مختصات استعمار استیطانی مطابقت دارد. هرتسل در رمان-مانیفست خود، سرزمین باستانی جدید، مینویسد: «اگر بخواهم ساختمان جدیدی را جایگزین بنایی قدیمی کنم، پیش از ساختن باید دست به تخریب بزنم».
اما محوکردن یک جامعه و ساختنِ جامعهای دیگر به جای آن کار آسانی نیست. جوامع به شکلِ عجیبوغریبی مقاوماند و میتوانند در برابر بدترین فجایع زنده بمانند. حتی کشتار و خونریزی، در اعلیمرتبهترین حد آن نیز، معمولاً به محو کامل و پایدار یک جامعه منتهی نمیشود. وولف میگوید محو یک جامعه هم فرایندی فیزیکی و مادی است، هم محتاج عملیاتی سمبولیک است که شامل حذف تاریخ، فرهنگ، زبان، نامونشانها و همینطور آیینها و رسوم آن جامعه میشود و اجرای چنین عملیاتی صبروحوصلۀ فراوان میخواهد و لزوماً با تنشهای آشکار و خشونت عریان رخ نمیدهد.
سیاست اسرائیل در قبال «زندگی فلسطینیان» چنین چیزی است، سیاستی پرجزئیات و برنامهریزیشده که هفتاد سال است میکوشد ردپای ساکنان بومی این سرزمین را ذرهذره پاک کند، گویی که هیچگاه وجود نداشتهاند. این سیاست، در ترکیبی پیچیده و چندلایه، امتدادِ زمانی و مکانی حیاتِ فلسطینیان را از میان میبرد و درمقابل تاریخ و جغرافیای منطقه را یهودی میکند. جولی پتیت، انسانشناس آمریکایی مشهوری که بیش از سی سال است دربارۀ فلسطینیان کار میکند، در کتاب برجستۀ خود، فضا و تحرک در فلسطین، مینویسد اسرائیل با قطعهقطعهکردن، مسدودکردن و از دسترس خارجکردنِ متوالی زمان و مکان از دست مردم فلسطین نوعی «ماتریکس کنترل» بر فراز حیات آنها ایجاد میکند. فلسطینیان در این ماتریکس کنترل به شکلی شبانهروزی از «تواناییِ زیستن» در سطوح مختلف محروم میشوند. بگذارید با یک مثال سطح پیچیدگی و خشونت نمادین این سیاست را بررسی کنیم:
دولت اسرائیل، که خود را یکی از پیشگامان حفظ محیطزیست میداند، یکی از مفصلترین برنامههای دولتی در جهان را برای حفظ و نگهداری از «پارکهای ملی» سرزمین خود دارد. اما این پارکهای ملی، که به گفتۀ مسئولان اسرائیلی برای حفظ میراث طبیعی و تاریخی منطقه مرزگذاری شدهاند، نیمۀ تاریک دیگری هم دارند و آن تخریبِ میراث تاریخی و مادی فلسطینیان است. خلیل تفکجی، یکی از متخصصان برجستۀ جغرافیا و نقشههای تاریخی در فلسطین، شیوۀ اجرای این نمایش را بهخوبی توضیح میدهد: بهعنوان یک فلسطینی، یک روز صبح از خواب بیدار میشوید و از طریق رسانهها به اطلاعتان میرسد که قطعۀ بسیار بزرگی از زمینهایی که نسلاندرنسل در آنها کشاورزی کردهاید و خانه و دهکده ساختهاید و فرزندانتان را به دنیا آوردهاید طبقِ تصمیمگیریهای جدید دولت اسرائیل به یک «پارک ملی» تبدیل شده است. معنایش این است که دیگر نمیتوانید زمینهای آنجا را شخم بزنید یا در آن منطقه باغداری و دامداری کنید یا خانه و جاده بسازید. آنجا از این به بعد بخشی از «طبیعت وحشی» است. در ادامه ارتش اسرائیل خانهها، درختهای میوه، جادهها و هر اثر انسانیِ دیگری را که از زندگی فلسطینیها در این منطقه خبر بدهد از میان میبرد و در زمینهای لخت بهجامانده گونههای گیاهی وحشی میکارد و عبورومرور از آن منطقه را نیز ممنوع میکند. از این به بعد، تنها «طبیعتگردان» و «توریستهای» یهودی اجازه دارند وارد منطقه شوند و از تسهیلاتِ جدید و سازگار با محیطزیستی که در آنجا به دست اسرائیل ساخته شدهاند بهره ببرند، یا از بقایای باستانیِ بهجامانده از زندگی یهودیان در آن ناحیه بازدید کنند. در مرحلۀ بعدی، حتی نام روستاها و مناطقِ فلسطینی از روی نقشۀ این ناحیه پاک میشود و از آن به بعد آنجا یک پارک ملی اسرائیلی خواهد بود؛ همین. بد نیست بدانیم که به گزارش یک سازمان مردمنهاد اسرائیلی به نام عِمِق شبیه، تا سال 2018، اسرائیل 346 پارک ملی رسمی داشته که نزدیک به 25 درصد از کل زمینهای کشور را در بر میگرفته است. با توجه به روند و سرعت تأسیس پارکهای جدید اصلاً بعید نیست که امروزه این آمار بهمراتب بیشتر شده باشد. آنچه در فرایند ساختنِ پارکهای ملی بر زندگی و تاریخِ روستاییان فلسطینی میگذرد در ساختنِ دیوارها و حصارها، در ممنوعیتهای قضایی و قانونی، در ایستبازرسیها و بازجوییها و در هزار شیوۀ دیگر کنترل ادامه مییابد، و همۀ اینها نه در دورههای جنگ که در روزهای صلح و در خلالِ زندگی نرمال در فلسطین رخ میدهد.
پتیت میگوید هدف اسرائیل از این سیاستها نه شکستدادن فلسطینیان در عرصۀ نظامی است و نه حفظ امنیت شهروندان یهودی، بلکه هدف ناامیدکردن فلسطینیان از زندگی در سرزمینشان است. اسرائیل اندکاندک آنقدر زندگی روزمره را برای آنها طاقتفرسا میکند که خودشان با میل خود فلسطین را رها کنند و به جای دیگری از دنیا بروند. دانشجویی فلسطینی به نام زیاد در یک مصاحبه به پتیت میگوید: «هیچ روزی نمیتوانید برای فردا برنامهریزی کنید، چون کسی به شما توضیح نمیدهد چرا مجوز عبورومرورتان دیگر اعتبار ندارد یا چرا مأمور ایستبازرسی به شما اجازۀ عبور نمیدهد. زندگی روزمرهتان کاملاً غیرقابلمدیریت است و این دیوانهکننده است. برای انجام کوچکترین کاری باید وقت بسیار بسیار زیادی صرف کنید، و هیچوقت نمیدانید چه پیش خواهد آمد. آنها میخواهند دیوانهتان کنند تا مثل دیوانهها رفتار کنید. آنوقت است که به فکر رفتن میافتید». اسرائیل فضای زندگی فلسطینیان را پارهپاره، مسدود و محدود میکند؛ با جادههایی که وسط اراضی فلسطینی میکشد و جز اسرائیلیها کسی حق عبورومرور از آنها را ندارد، با ایستبازرسیهایی که رفتوآمد را مشروط، پراسترس و خطرناک میکند و همینطور با تخریب خانهها، مزارع، باغها و جادههای فلسطینی. بوروکراسی دقیق و نامداراگر اسرائیل این ماتریکس کنترل را کامل میکند؛ با تغییر کاربری زمینها، با تصویب هرروزۀ قوانین عجیبوغریب ساختوساز و رفتوآمد که همواره هدفشان تنگترکردن فضا برای فلسطینیان است، با لغو مجوزها یا ممانعت از صدور مجوزهای جدید و با هزار قیدوبندِ روزمرۀ دیگر که باعث میشود تجربۀ زندگی در فلسطین در دو کلمۀ نزدیک به هم خلاصه شود: «تعلیق و معطلی».
این سیاستها در طول سالها، آرام اما بیوقفه، ادامه یافته است. پوشاندنِ آنها زیر کلماتی مثل امنیت، محیطزیست، توسعۀ پایدار، دموکراسی و صلح نیز آسان است. در واقعیت هم اسرائیل این سیاستها را نه با خشونت، بلکه به تعبیر خودش با «قاطعیت» اجرا میکند. اما اگر فلسطینیها در برابر این تحقیر و شکنجۀ هرروزه بایستند، آنگاه اسرائیل مجبور میشود به این خشونتهای وحشیانه «واکنش» نشان دهد و برای «دفاع از خود» جنگ جدیدی به راه بیندازد. حتی وقتی چنین اتفاقی میافتد نیز ساختارِ اشغال ادامه دارد. برای ساختن جامعهای جدید جامعۀ قدیمی باید محو شود، اگر با فشارهای روزمره نشد، با بمب.
پینوشت
تعبیر رایجی در میان مسئولان اسرائیلی دربارۀ فلسطینیان. یکی از آخرین دفعات ران پروسور، سفیر اسرائیل در آلمان، در مصاحبهای آن را به کار برد.
https://www.politico.eu/article/ron-prosor-israel-evoy-hamas-animals-must-be-destroyed/
بهعنوان نمونه مارجری کوهن، حقوقدان برجستۀ آمریکایی و از اعضای جمعیت ملی حقوقدانان آمریکا، در سال 2021، در مقالهای با عنوان «اسرائیل در مقابله با مردمی که تحت اشغالش هستند حق ندارد از ”دفاع از خود“ سخن بگوید» مشکلات حقوقی استفاده از این تعبیر را توضیح میدهد.
https://truthout.org/articles/as-an-occupier-israel-isnt-entitled-to-self-defense-under-international-law/
استعمار استیطانی (Settler colonialism) یا استعمار شهرکنشینی به وضعیتی اطلاق میشود که برخلاف شیوههای معمول استعمارْ نیروهای استعمارگر نمیخواهند با بهخدمتگرفتن یا بهرهکشی از ساکنان مستعمره از سرزمینِ تحتتصرف خود کسب سود کنند، بلکه درصدد برمیآیند با انتقال بخشی از جمعیت خود به آن سرزمین و بیرونراندن یا نابودکردن ساکنان بومی آن منطقه جامعۀ جدیدی در آنجا تأسیس نمایند و اساساً آن سرزمین را به بخشی از کشور خود تبدیل نمایند.
Settler colonialism and the elimination of the native
Old-New Land
بهعنوان نمونه، توانایی احیای شهرها بعد از فجایعی که به نابودی کامل آنها منجر شده است را میتوانید در این کتاب بخوانید: ویل، لارنس جی. و کامپانلا، توماس جی. شهر از نو. ترجمه: نوید پورمحمدرضا. تهران: اطراف.
Peteet, Julie (2017). Space and Mobility in Palestine. Indiana University Press.
خشونت نمادین مفهومی ساختۀ پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، است که در تقابل با خشونتِ پلیسی-دولتی به شیوههایی از سلطه اطلاق میشود که بسیار ظریف و نامرئی طراحی و اجرا میشوند و خود را در حیطههایی مثل ادب، سلیقه، زیباییشناسی و ... نشان میدهد. برای آشنایی ابتدایی با این مفهوم رجوع کنید به: گرنفل، مایکل. مفاهیم کلیدی پیر بوردیو. ترجمه: محمد مهدی لبیبی. تهران. نقد افکار.
در این گزارش میتوانید بیشتر دربارۀ سیاست پارکهای ملی در اسرائیل بخوانید:
https://emekshaveh.org/en/grass-greener_en/
Space and Mobility in Palestine, 74.