و روشنگری، دکتری فلسفۀ دین
الف) مسئله چیست؟
این روزها مطبوعات پر است از اخبار و تحلیلهایی پیرامون مسئلۀ فلسطین، تحلیلهای تاریخی، سیاسی، الهیاتی و جامعهشناختی. همه سخن از این میگویند که ماجرا از هفت اکتبر شروع نشده است و قصه را باید از سر دید. از این سخن میگویند که اسرائیل زاییدۀ اروپا و آمریکاست و به همین دلیل هم آنها تمامقد پشتسر او ایستادهاند. نخبهترها به تحریف سازمانیافتۀ تاریخ توسط صهیونیسم اشاره میکنند، به اینکه صهیونیستهای مسیحی خطرناکتر از همتایان یهودی خودشاناند. همه توضیح میدهند که فلسطین چارهای جز مقاومت ندارد و کار از مراحل دیپلماتیک عبور کرده. توضیح میدهند که اسرائیل کمر همت به حذف فلسطین از نقشۀ جغرافیا بسته و این یعنی هیچ راهی جز مقاومت باقی نمانده و در این میان برخی هم علاقه دارند که این جنگ را به جنگ آخرالزمانی گره بزنند؛ توضیح بدهند که این نبرد تنها یک نبرد نظامی بین حماس و متجاوزان صهیونیست نیست بلکه نبرد بین ارزشها و آرمانهاست. این سخنان درست، اما آیا میتوان دربارۀ این مسائل با دیگرانی که از رفتار و عملکرد صهیونیستها دفاع میکنند «گفتوگو» کرد؟ من بعید میدانم.
گفتوگو یا دیالوگ که میراث سقراط در فلسفه است روشی برای کشف حقیقت است که در آن طرفین سعی میکنند با سخنگفتن به طریق نقض و اثبات سخن خود را به پیش ببرند تا درنهایت به پاسخی که گمان به صحیحبودنش دارند برسند. اما نکتۀ مهم آن است که گفتوگو بر اصولی استوار است، اصولی که بین طرفین گفتوگو مشترکاند یا امکان به اشتراک رسیدن را دارند. این اصول مشترک سرمایۀ اصلی گفتوگو است. بر اساس آنهاست که نقض و اثباتها صورت میگیرد و طرفین به سمتوسویی مشترک حرکت کرده و درنهایت به موقفی واحد میرسند. در فلسفه این اصل اولیه همان اصل «وجود جهان» است. آغاز گفتوگوی فیلسوفانه دقیقاً از جایی شروع میشود که طرفین وجود جهان و امکان علم اجمالی به آن را مفروض میگیرند. فلذاست که گفتوگوهایی که درصدد اثبات جهان خارج میشود در واقع گفتگویی پیشافلسفی اند که درصدد اثبات موضوع فلسفهاند. اینها گفتوگوهایی مقدماتیاند تا کار را به موضوع اصلی برسانند.
اما در موضوع بحث ما، یعنی فجایع رخداده در فلسطین، باید چهچیزی را بهعنوان اصول مسلّم و لایتخلف گفتوگو در نظر بگیریم و بر اساس آن با صهیونیستها و مدافعانشان صحبت کنیم؟
به گمانم برای یک گفتوگوی سیاسی بد نباشد که به اعلامیۀ جهانی حقوق بشر بهعنوان اعلامیۀ مادر و میثاق حقوق مدنی و سیاسی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهعنوان دو دخترش نگاهی بیندازیم. 1) حق حیات 2) حق برخورداری از امنیت 3) حق عدم شکنجه و رهایی از رفتارهای ظالمانه و خلاف شئون بشری 4) حق برخورداری از شخصیت انسانی 5) حق رهایی از توقیف، حبس یا تبعید خودسرانه 6) حق برخورداری از دادرسی منصفانه و مستقل 7) حق عبورومرور آزادانه 8) حق بهرهمندی از مالکیت 9) حق تعیین سرنوشت 10) حق بهرهمندی از آزادی در امور خصوصی خانوادگی، انتخاب اقامتگاه و مکاتبات و منع مداخلۀ خودسرانه در این امور 11) حق دسترسی به غذای مناسب و آب آشامیدنی 12) حق دسترسی به مسکن مناسب و درخور شأن انسانی 13) حق سلامت و بهرهمندی از مراقبتهای بهداشتیدرمانی 14) حق برخورداری از امنیت اجتماعی 14) حق برخورداری از شغل مناسب. بهزعم نویسندگان این اعلامیهها، اینها حقوق اولیهای هستند که هر کس قدم به این دنیا گذاشته است فارق از رنگ و نژاد و جغرافیا و... باید از آنها بهرهمند باشد.
اما آیا فلسطینیان از این حقوق بهرهمندند؟ برای پاسخ به این سوال ساده لازم نیست که تاریخ فلسطین را خوانده باشیم وخود را مشغول به کتب کنیم بلکه هر وجدان آزادهای که تنها چند قطعه فیلم از فجایع این روزهای غزه را دیده باشد به این سؤال پاسخ واضحی میدهد. متأسّفانه نه، فلسطینیان سالهاست که از کمتر از اینها هم بهرهمند نیستند. خب حال باید چه کنیم؟ باید بنشنیم و با صهیونیستها و طرفدارانشان بر سر دستیبابی به این حقوق اولیه بحث و گفتگو کنیم؟ اگر بخواهیم از موضعی به ظاهر اخلاقی و با پُز خشونتپرهیزی جواب دهیم باید بگوییم بله، گفتوگو همیشه راهگشاست؛ اما جدای از آنکه تاریخ جهان و خصوصاً تاریخ کشورهای آسیایی و آفریقایی نمونۀ بارز نقض ایدۀ راهگشایی گفتوگو است ما مشکل دیگری هم داریم. مسئله این است که بر سر اصول اولیه نمیتوان با کسی گفتوگو کرد. این اصول اولیه بنیادهایی است که گفتوگو برآنها سوار میشود. دقیقاً به مانند نقشی که بدیهیات در فلسفه و منطق دارند. کسی نه بدیهیات را اثبات میکند و نه میتواند این کار را انجام دهد. به همین دلیل هم است که نمیتوان گفتوگو کرد و در میان آن تلاش کرد تا اثبات کنیم که کودک متولدشده در غزه حق حیات و حق برخورداری از امنیت را دارد، دارای شخصیت انسانی است و نباید قربانی رفتارهای ظالمانه باشد و باید بتواند در سرزمین مادریاش حق عبورومرور آزادانه داشته باشد؛ حق دارد در خانۀ پدریاش زندگی کند و مجبور نباشد به زور اسلحه آن را تخلیه کند. او هم به مانند هر انسان دیگری نیازمند امنیت اجتماعی است و حق بهرهمندی از بهداشت و درمان دارد. اما اینها دقیقاً همان حقوقیاند که صهیونیستها و اسرائیلیها از مردمان فلسطین دریغ میکنند و از سوی دیگر فلسطینیان میکوشند آن حقوقی که برای همگان مفروض، قطعی و بدیهی است بهسختی برای خود تأمین کنند. حال آیا واقعاً میتوان دربارۀ اینها گفتوگو کرد؟ بیایید گامی به پیش برویم. اصولاً گفتوگویی که در آن بخواهیم اثبات کنیم که جان کودکی خردسال نباید در جنگ گرفته شود معقول است؟ واقعاً واضح نیست که خانه وکاشانۀ مردم غزه که در آن زندگی میکنند، هدف مشروعی برای موشکها و بمبها نیست؟ به گمان من نه چنین گفتوگویی ممکن است و نه اخلاقی است. ممکن نیست چون مستلزم ناانسانانگاری یکی از طرفین گفتوگو است و گویی اصل انسان بودن فلسطینیان را انکار میکند درحالیکه هر گفتوگویی فرع بر مفروض گرفتن انسانبودن طرفین است. اخلاقی هم نیست چون لازمۀ چنین گفتوگویی ورود به دنیای پیشاانسانیت است و متضمن این ایده است که برخی از انسانها انسان نیستند و در نتیجه میتوان آنها را از حقوق اولیه انسانی محروم کرد. مشارکت در گفتوگویی که لازمهاش سلب انسانیت از دومیلیون انسان اهل غزه است با هیچکدام از معیارهای اخلاقی نمیخواند. میگویند شیخ ابوالحسن خرقانی بر سردر خانقاه خود نوشته بود: «هر کس که درین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد»، اما چه باید کرد که در نگاه صهیونیستها آن کس که به درگاه الهی به جان ارزیده به کمتر از نان هم نمیارزد و دقیقاً به همین دلیل است که یوآو گالانت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بدون هیچ شرم و خجالتی در کنفرانس ویژه خبری میگوید:« برق، غذا، سوخت وجود نخواهد داشت؛ همه چیز بسته است؛ زیرا ما در حال مبارزه با حیواناتی انساننما هستیم و براساس آن عمل میکنیم.»
البته این نگاه خیلی هم از دیگر مردمان جهان دور نیست چراکه یوآل نوح هراری نویسندۀ اسرائیلی صهیونیستی کتاب شبهعلمی انسان خردمند در کتاب خود مینویسد:« احتمال دارد که ساکنان امروزیِ اوراسیا، انسانهای خردمندِ خالص نباشند، بلکه ترکیبی از انسانهای خردمند و نئاندرتالها باشند». اگر مردمان اوراسیا میتوانند ترکیبی از انسانهای خردمند و نئاندرتالها باشند چرا گمان کنیم که اینچنین تئوریهای نژادپرستانهای میتواند از دیگر مردمان جهان دور باشد؟
من گمان میکنم در جاییکه ظلم 1)به صورت مداوم و مکرّر 2) با برنامه ریزی پیشینی 3) به صورت هدفمند و به غرض اجبار فلسطینیان به ترک سرزمینشان 4) و سازمان یافته است و صرفاً به صورت فردی نیست، اگر بخواهیم حقوحقوقی برای مردم غزه ثابت کنیم گویی باید از تمام دستاوردهای نوعدوستانۀ بشر دست بکشیم و تاریخ را یکبار دیگر از نو آغاز کنیم. باید دربارۀ تمام اصول موضوعه و بدیهیای که بشر در سالیان دراز به آن پایبند بوده است شک کنیم و عملاً بر آنها خط بطلان بکشیم. به همین دلیل است که تأکید میکنم فلسطین و حق و حقوق مردمانش که امروزه توسط رژیم صهیونیستی به صورت سیستماتیک نقض میشود اصلاً محل گفتوگو نیست. این اصول حقوق اولیهای هستند که تمامی گفتوگوها در ساحت سیاست و اجتماع بر آنها استوارند. اینها پایههای استوار و پشتوانههای محکم گفتوگو اند که گفتوگو بر آنها بنا میشود و به آنها پشتگرم است، نه موضوع گفتوگو. آن اتفاقی که امروز در فلسطین در حال وقوع است تهدید تمام پایههای گفتوگو و حیات است و دقیقاً به همین دلیل است که بههیچوجه محل چانهزنی نیست. اینجا محل خطکشی بین کسانی است که به حیات انسانها و حقوق اولیۀ آنها احترام میگذارند با کسانی که تهدیدی برای حیات انسانها و حقوق اولیۀ آنها هستند. اینجاست که میتوان بهصراحت و محکم گفت که دشمن فلسطین نه دشمن بخشی از مردم جهان که دشمن انسانها و انسانیت است و هر کس که از حقوق مردم فلسطین کوتاه بیاید از حقوق اولیۀ انسانها و از ایدۀ انسانیت عدول کرده است و به همین دلیل اسرائیل تنها دشمن مردم فلسطین نیست، بلکه رژیمی آپارتاید است که تهدیدی برای کل بشریت به حساب میآید.
ب) گفتوگو کجاست و بر سر چیست؟
اما در این میان اگر گفتوگویی وجود دارد نه بر سر بحران فلسطین و گرفتن حقوق اولیۀ فلسطینیان، بلکه بر سر این است که چنین فاجعهای چگونه در قرن بیستویکم «ممکن» شده است؟ ما باید به مانند کانت که معتقد بود پیش از ورود به هر علمی باید با منطق استعلائی شرایط امکان و تحقق آن علم را بررسی کرد، به این نکته بیاندیشیم که چگونه چنین فاجعهای نه تنها ممکن بلکه محقق شده است؟ این بررسی نه از آن جهت است که بتوانیم حقوق اولیۀ فلسطینیان را از طریق گفتوگو به ایشان برگردانیم، که این مهم جز با مقاومت فراهم نمیشود، چرا که مولایمان امیرالمؤمنین فرمودند: «وَ لايُدْرَكُ الْحَقُّ اِلاّ بِالْجِدِّ»، بلکه از این جهت است که چنین بحرانی چگونه «ممکن» شده است و چگونه باید از «وقوع مجدد» آن جلوگیری کرد.
برای اینکه به این پرسش جواب دهیم باید کمی زاویۀ دیدمان را بازتر کنیم و علاوه بر نوع برخورد اسرائیل با فلسطینیان به زمانها و مکانهای دیگری هم برویم و مثلاً رفتار فرانسویها در الجزایر، انگلیسیها در هند، پرتقالیها در آنگولا، بلژیکیها در کنگو و رفتار مهاجرین اروپایی با بومیان آمریکا و استرالیا، آپارتاید آفریقای جنوبی، یمن و ... را بررسی کنیم. مسئله به نظر کمی جدیتر و بزرگتر از آن چیزی است که در ابتدای امر به نظر میرسد. چگونه در برابر همۀ این فجایع سکوت شده است؟ چگونه ممکن است در برابر جنگ اکراین آنهمه سروصدا به راه بیندازند اما در مورد کودکان یمن و فلسطین سکوت محض کنند؟ نکتۀ مهم آن است که بدانیم این نه اولین سکوت جوامع بینالمللی است و به احتمال زیاد نه آخرینش. به عنوان مثال، در سال 1983 مقرر شد ادوارد سعید بهعنوان مشاور سازمان ملل کنفرانسی جهانی برای رسیدگی به مسئلۀ فلسطین برگزار کند. در آن زمان تصمیم گرفت که با همکاری ژان مور نمایشگاه عکسی از وضعیت آوارگان فلسطینی در ورودی سازمان ملل برپا کنند. سازمان ملل این نمایشگاه را به آن شرط پذیرفت که هیچگونه داستان و روایتی در کنار عکسها وجود نداشته باشد. سعید دربارۀ آن اتفاق در کتاب فراتر از آسمان میگوید: «وقتی پای خواستههای عاجل فلسطینیها بهعنوان گروهی انسان به میان میآمد، یا شرایط رقتانگیز زندگی آنها در کشورهای عربی و اسرائیل مطرح میشد، میبایست سکوت میکردیم». متأسفانه سکوتی که سعید از آن در سال 1983 صحبت میکند دیگر امروزه برای ما تازگی ندارد، اما نکتهای در آن نهفته است که نباید از آن چشم پوشید. به تصریح سعید این سکوت منحصر بین چند کشور خاص نیست بلکه به تعبیر خودش: «امروزه هربار که فلسطینیها گرد هم جمع میشوند خود را با موضوع بسیار عاجلی رودررو میبینند: رفتار دوستان عرب و دشمنان اسرائیلی ما. گاه تعیین اینکه رفتار کدامیک و در چه موردی بدتر بوده است بسیار دشوار میشود». متاسفانه این واقعیت امروز هم در کشورهایی اسلامی مانند عربستان، ترکیه و امارات متحده عربی که درصدد عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی هستند به طور واضحتری دیده میشود.
در سمت دیگر کرۀ جغرافیایی نیز مسئله از سکوت هم فراتر رفته است. پس از فجایع خونینی که اسرائیلیها در غزه رقم زدند، جو بایدن رئیسجمهور امریکا، فرانک اشتاین مایر رئیسجمهور آلمان، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه و ریشی سوناک نخستوزیر انگلیس به این کشور سفر کردند و همۀ آنها یک جمله را با صراحت بیان کردند: «ما در کنار اسرائیل ایستادهایم». چگونه است که در چنین وضعیتی نه توافقنامه و کنوانسیونهای حقوق بشر به کار میآیند و نه آرمانهای اسلامی؟ چگونه ممکن است که سران کشورهای اروپایی که کبادهکش حقوق بشر و آزادی هستند اینچنین عریان در کنار ظلم سیستماتیک بایستند؟ چگونه است که فلسطین، که به تعبیر خودِ سعید گرانیگاه ملیگرایی عربهاست، این روزها دیگر رگ عصبیّت بسیاری از حکّام عرب را هم نمیجنباند؟ چرا حقوق بشر که قرار بود سدّی دفاعی در مقابل ظلم و بیداد باشد به بزکِ ایدئولوژیکِ استعماری نو تبدیل شده؟ پاسخ اگرچه کوتاه و در ابتدای امر ساده به نظر میرسد ولی بیش از یک کلمه نیست؛ «منافع مادی»!
این روزها مردم جهان فهمیدهاند که «تصمیمگیران امور بشردوستانه، که مستخدم حکومتها و نهادها و مردمنهادهای بینالمللی هستند، بسیار پیش از سایر همرزمانشان با سلطهگری همراه شدهاند. وکلای بشردوست و مأموران مردمنهاد کاملاً در طراحی و اجرای جنگها دست دارند. آنها مانند فرماندهان نظامی قدرت را وسیلۀ رسیدن به اهداف میبینند و کارآمدی ابزاریِ قواعدِ اخلاقی و قانونی را سبکوسنگین میکنند. زبان مشترک بشردوستان و نظامیان را در سنجش افعال، بدهبستانها و سنجش عواقب متحد میکند». به همین دلیل هم مردم راه خود را از گفتوگوهای دیپلماتیک جدا کردهاند. آنها میدانند که از راه این گفتوگوها نهتنها جانی حفظ نمیشود، بلکه بیشتر دولتهایی که در جنگها و اشغالها تابع امریکا بوده و هستند قبلاً خود امپراتوریهایی بزرگ بودهاند و در ادارۀ پایگاههای فرامرزیِ استعماری سابقهدار و کارکشتهاند.
این روزها به برکت عملکرد نهادهای حقوق بشری در غزه که وظیفهشان تأمین امنیت، سرپناه، غذا و... برای مردم و به خصوص کودکان جنگزده است برای مردم دنیا واضح شد که نظام سلطه هم از ارتش و جنگ برای خرابی خانههای فلسطینیان بهره میبرد و هم از سازمانهای حقوق بشری و اسباببازیهایش برای ویرانکردن روحیههای اهل غزه استفاده میکند. شاید سالها قبل میشد خوشخیالانه متنی نوشت و تیتر زد: «چرا تنها راه مبارزه با اسرائیل لیبرال دموکراسی است؟» اما اکنون مدتهاست که تشت از بام افتاده و کوس رسوایی زده شده است. دیگر همگان میدانند که در تقابل میان «قدرت و حق»، «منافع مادی و عدالت» و «نفوذ اقلیت و اراده اکثریت»همیشه منافع مادیِ اقلیتی پرنفوذ که از قدرت زر و زور بهرهمند هستند بر سمت دیگر ماجرا چربیده و اجازه دهید پایان این آزمون را اعلام کنیم. بله، لیبرالدموکراسی امریکایی و تمام ملزوماتش مانند اعلامیۀ جهانی حقوق بشر آن روی سکۀ جنگطلبی امپراتوریهای غربیاند که به زبان امروزی درآمدهاند و تنها وظیفهشان تأمین امنیت، آسایش و رفاه انسان چشمآبی و موبلوند غربی است. این روزها سازمانهای حقوق بشر در کنار سردمداران کشورهای غربی به رهبری آمریکا یکصدا «در کنار تنها دموکراسی خاورمیانه ایستاده اند» و همگی دست در دست هم ذات حقیقی و واقعی لیبرال دموکراسی را به مردم دنیا نشان میدهند. تاکید میکنند که صهیونیستها حق کشتار فلسطینیان را دارند و اگر سری هم از سر نمایش به تاسف تکان میدهند در پشت پرده به آنها تجهیزات و امکانات میرسانند.
اما برای شکستن این سکوت و این حمایت برآمده از منافع مادی چه باید کرد؟ به نظر میرسد که این سکوت شکسته نخواهد شد مگر اینکه با زبان، روش و منش خودشان با ایشان صحبت کنیم، چراکه امیرالمؤمنین میفرماید: «رُدَّ الحَجَرَ مِن حَيثُ جاءَكَ، فإنّهُ لا يُرَدُّ الشَّرُّ إلاّ بالشَّرّ»یعنی سنگ را از جايى كه بهسوى تو آمده است به همان جا برگردان، زيرا بدى جز با بدى دفع نمىشود». پس تا زمانی که موازنهای بین انتفاع و مجازات برقرار نشود هیچ استدلالی صهیونیستها، همقطاران و حامیانشان را نسبت به آتشبس در مرحله اول و خروج از سرزمینهای اشغالی در مرحله بعد مجاب نخواهد کرد و دقیقاً به همین دلیل است که در این روزها قویترین زبان استدلال، خنجر یمنیهاست. حوثیها نقطۀ بحرانی گفتوگو را بهدرستی پیدا کردهاند و به آن اشارهای مستقیم و انفجاری میکنند. زبانی واقعی و اصیل که خارج از آکادمیها و دپارتمانهای مطالعات پسااستعماری حقیقت را یافته و مانند آن روشنفکر فرانکفورتی در لحظۀ حساسِ تاریخِ انسانیت، مسیر را گم نکرده است. پس از یمنیها، مردمانی هستند که اگرچه از دایرۀ قدرت و اهل سیاست بیروناند اما با تحریم برندهای معروف اسرائیلی مانند کوکاکولا، زارا، استارباکس و... از راه ضررزدن مادی به کمک اهالی غزه آمدهاند. بله، تنها راه حقیقی گفتوگو با صهیونیستها «مقاومت» است و بس.
حال که معلوم شد ما باور به «مذاکره» بر سر دستیبابی به حقوق اولیه نداریم و آن را موضِعی غیراخلاقی و غیرانسانی میدانیم لازم است که دو نکته را یادآوری کنم : اول) چیزی بنام «حقوق اولیه و اساسی» وجود دارد و ما نیازمند این هستیم که مدام در مورد اصل و اساس چنین حقوقی سخن بگوییم. چون اگر سرطان صهیونیسم متاستاز کند و قصد فرارفتن از سرزمین فلسطین را داشته باشد، آنگونه که برخی از خاخامهای صهیونیست به صراحت در مورد بندگی کل بشر برای بنی اسرائیل سخن میگویند، آن وقت است که خواهیم دید همین امر بدیهی نیز از سوی متفکران دستنشاندهشان چگونه به محل چالش و شک و شبهه تبدیل خواهد شد و این وظیفه ماست که با تکرار مکرّر این اصول، غیرقابل فسخ بودن آنها را بیان و حفظ کنیم. دوم) آنکه با کندوکاوهای پژوهشی و با مقاومت علمی در مقابل خط تحریف تاریخیای که صهیونیسم راه انداخته است این حقیقت را به همه جهان و همه نسلهای بعدی برسانیم که صهیونیستها مهاجرانی بودند که به خاطر بدرفتاری کشورهای غربی از اروپا به سرزمین فلسطینیان آمدند؛ ابتدا در قامت پناهنده و پناهجو و سپس به عنوان غاصبانی که خانهها و محلهها را یک به یک با زور اسلحه و ارعاب دزدیند. این تکرار و یاداوری باید آنقدر پرتکرار باشد که با تغییر نسل به فراموشی سپرده نشود. این همان کاری است که مورخان پساصهیونیستی مانند ایلان پاپه و شلومو زند انجام میدهند.با توجه به این مسائل، ما این شمارۀ مجله را به کسانی تقدیم میکنیم که باور دارند تنها راه مقابله با صهیونیسم مقاومت عملی است نه گفتوگو بر سر گرفتن حقوق اولیه فلسطینیان.