غزه، «حقوق بین‏الملل» و «نظم بین‏المللی قواعد-محور»

بهزاد صابری

دکتری حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران، عضو حقوقدان تیم مذاکرات هسته‌ای در دوران وزارت محمدجواد ظریف

برای مردمان غیرغربی، این تعبیر آشنایی است که حقوق بین‏الملل برساختۀ قدرت‌های غربی بوده و در درجۀ اول تأمین‏کنندۀ منافع ایشان است. حقوق بین‏الملل که برای عامۀ مردم با مفاهیمی مانند عضویت دائم چند کشور در شورای امنیت، حق وتو و مانند آن تعریف شده از دید کشورهای جهان‌سوم بیشتر تأمین‏کنندۀ منافع قدرت‌های بزرگ خصوصاً قدرت‌های غربی است، به‌خصوص که «قابلیت اجرا» در حقوق بین‏الملل اصولاً تابعی از ساختار قدرت در نظام بین‏المللی است. اما چند سالی است که به نظر می‏رسد غربی‏ها از همین حقوق بین‏الملل غرب‏ساخته نیز عبور کرده‏اند. مقامات سیاسی کشورهای غربی، به‌ویژه و بیش از همه آمریکا، در سخنرانی‏ها و بیانیه‏های خود ترجیح می‏دهند هرچه کمتر از اصطلاح «حقوق بین‏الملل» استفاده کنند و به جای آن به‌کرات از اصطلاحی تازه‏ساخت، نامفهوم و مبهم به نام «نظم بین‏المللی مبتنی بر قواعد» یا نظم بین‏المللی قواعد-محور (در انگلیسی: Rules-based International Order) بهره می‏برند. در ژوئن 2022، بایدن در یک یادداشت در نیویورک تایمز نوشت که اقدام روسیه در اوکراین «می‌تواند پایان نظم بین‏المللی مبتنی بر قواعد باشد». در سراسر این یادداشت بایدن هیچ اشاره‌ای به حقوق بین‏الملل ندارد. همین‌طور در کنفرانس مطبوعاتی در پایان نشست سران ناتو در مادرید، بایدن مجدداً به روسیه و چین هشدار داد که «دموکراسی‌های جهان از نظم مبتنی بر قواعد دفاع خواهند کرد». در این کنفرانس نیز وی هیچ نامی از حقوق بین‏الملل نمی‌برد. مثال دیگر سند استراتژی امنیت ملی آمریکاست که بایدن در 12 اکتبر 2022 منتشر کرد و در آن اشارات مکرر به «نظم بین‏المللی قواعد-محور» به‌عنوان مبنای صلح و رفاه در جهان شده و تنها اشاره‏ای گذرا به حقوق بین‏الملل دارد. از این مثال‏ها و چندین نمونۀ دیگر می‌توان آشکارا استنباط کرد که عدم اشاره به حقوق بین‌الملل و در عوض استناد مکرر به یک «نظم بین‌المللی مبتنی بر قواعد» از سوی ایالات‌متحده یک رفتار آگاهانه و عامدانه است. به تعبیر استفن والت، استاد مدرسۀ کندی دانشگاه هاروارد، مقامات آمریکایی آن‌قدر از این اصطلاح در صحبت‌ها و مکتوبات خود استفاده می‏کنند که «گویی این امر جزء شرایط اداری لازم برای تصدی مقامات بالا در دولت آمریکا شده است».
آمریکایی‏ها خود و متحدان خود را حافظ و ضامن این‌چنین نظمی معرفی می‏کنند و رفتار دیگران را با این معیار سنجیده و قضاوت می‏کنند. طرفه آنکه این اصطلاح، که معیار و سنجۀ ارزیابی رفتار سایر دولت‌ها قرار گرفته، فاقد هرگونه تعریف جامع و مانع چه در سطح بین‏المللی و چه لااقل در ادبیات دانشگاهی و علمی است. در هیچ کتاب مرجع حقوق بین‏الملل تعریفی از این اصطلاح به دست نمی‌آید و البته انتظاری هم نباید داشت که این مفهوم در کتاب‌های حقوق بین‏الملل تعریف شده باشد، چرا که اساساً این عنوان به‌منزلۀ یک جایگزین آمریکایی در مقابل حقوق بین‏الملل محسوب می‏شود. در غیر این صورت، نیازی به جعل و استفادۀ مکرر از این اصطلاح نبود و می‏شد به «حقوق بین‏الملل» ارجاع داد. مشخص نیست این «قواعد» که قرار است مبنا و پایۀ نظم بین‏المللی باشند کدام‌اند و چه کسی یا چه دولت‌هایی این قواعد را وضع کرده است. برخلاف حقوق بین‏الملل که منابع اصلی آن (معاهدات و عرف بین‏المللی) تا حدود زیادی مشخص است و مبنای شکل‌گیری آن در رضایت و خواست (صریح یا ضمنی) دولت‌هاست، معلوم نیست آیا خواست و رضایت دولت‌ها در شل‌گیری این دسته از «قواعد» منظور می‏شود یا خیر؟ و اگر بلی، خواست و ارادۀ کدام دولت‌ها؟ و چگونه؟ چطور می‏توان دولت‌ها یا سایر بازیگران بین‏المللی را به پایبندی به مجموعه‏ای از قواعد فراخواند که هیچ‌کجا احصا نشده و منبع مشخصی ندارند. آنچه از نوشته‏های برخی نویسندگان غربی برمی‏آید، «نظم بین‏المللی قواعد-محور» مفهومی است مبتنی بر قواعد یک «نظم بین‌المللی لیبرال»، بر اساس اصول حکومت‌داری دموکراتیک، حمایت از حقوق فردی، اقتصاد آزاد و حاکمیت قانون، و مشخصه‏های اصلی آن را حقوق بشر (در تعبیر غربی آن)، آزادی، چندجانبه‌گرایی، امنیت جمعی و جریان آزاد کالا تشکیل می‏دهد که البته در عمل همین مفاهیم نیز همواره از زاویۀ دید منافع مورد تفسیر و تأویل قرار می‏گیرد.
به نظر می‏رسد در درجۀ نخست آمریکا و در درجات دیگر سایر کشورهای غربی (به شمول کشورهایی مانند ژاپن، استرالیا و کرۀ جنوبی که به لحاظ سیاسی جو منظومۀ غرب محسوب می‏شوند)، به‌رغم تأثیرات مبنایی‌ای که خود در شکل‏گیری حقوق بین‏الملل معاصر داشته‏اند و به‌رغم نفوذی که در سازمان‏های بین‏المللی دارند، از قیودی که قواعد همین حقوق بین‏الملل بر رفتار آن‌ها تحمیل کرده خرسند نیستند. این ناخرسندی صرفاً خود را در استفاده از کلمات و عبارات نشان نمی‏دهد، بلکه تحلیل عملکرد این دولت‌ها در قبال قواعد حقوق بین‏الملل و تصمیمات ارگان‏های سازمان‏های بین‏المللی مؤید این نتیجه‏گیری است. خروج آمریکا از شورای حقوق بشر و یونسکو به دلیل انتقاد از اسرائیل، هجمۀ بی‏سابقۀ آمریکا به دیوان کیفری بین‏المللی به دلیل ورود این دیوان به پروندۀ افغانستان، محکومیت‏های متعدد آمریکا در دیوان بین‏المللی دادگستری در پرونده‌هایی که از سوی کشورهایی مانند نیکاراگوئه، مکزیک، آلمان و جمهوری اسلامی ایران علیه این کشور طرح شده بود و البته با بی‌اعتنایی آمریکا به حکم دیوان همراه شد، ناخرسندی آمریکا از نظر مشورتی دیوان در موضوعاتی مانند دیوار حائل، نارضایتی شدید آمریکا از گزارش‏های گزارشگران ویژۀ حقوق بشر سازمان ملل در خصوص رژیم صهیونیستی و موارد متعدد دیگر نمونه‌هایی هستند که نشان می‏دهند برای این کشور «حقوق بین‏الملل» تنها تا زمانی ارزش داشت که تأمین‌کنندۀ منافع آمریکا و متحدان آن باشد. لذا آمریکا، ضمن تداوم استفاده از ابزار حقوق بین‏الملل و سازمان‏های بین‏المللی برای فشار بر کشورهای مقابل، دست‌به‌کارِ برساختن تاسیس جدیدی به نام «نظم مبتنی بر قواعد» شد تا دستاویز بهتری برای توجیه رفتارهای خود و انتقاد از عملکرد کشورهای مقابل در اختیار داشته باشد. این تاسیس، ازآنجاکه برخلاف حقوق بین‏الملل فاقد یک ساختار منسجم و شفاف است، قدرت مانور آمریکا و متحدان او را افزایش داده و قابلیت انعطاف فراوان دارد؛ لذا هرکجا اقتضا کند، می‏تواند از حقوق بین‏الملل بهره ببرد و هرکجا حقوق بین‏الملل را مانع یا ناکافی برای مقاصد خود تشخیص دهد، به واژۀ تعریف‌نشده و مبهم و موسع «قواعد» متوسل شود. در این نظم، به موازات تلاش حداکثری برای استفاده از سازمان‏های بین‏المللی (به‌عنوان نهادهای تأسیس‌شده ذیل حقوق بین‏الملل)، از کلوب‏ها و جمع‏های سازمان‌نیافته‏ای از کشورهای هم‌سو (مانند گروه هفت) و یا «ائتلاف»‏های مقطعی و مناسبتی برای پیشبرد اهداف استفاده می‏شود. ابزارهایی مانند تحریم‏های یک‌جانبۀ فراسرزمینی که فاقد هرگونه مبنا در نهادهای بین‏المللی مانند شورای امنیت هستند در خدمت این نظم ادعایی درآمده‏اند. در این نظم مبتنی بر «قواعد»، یک اقدام از سوی کشوری که در گروه مقابل قرار دارد مصداقی برای تهدید نظم قلمداد می‏شود و اقدام مشابه و یا حتی بدتر از آن از سوی کشوری هم‌سو توجیه شده و از آن دفاع می‏شود.
با این مقدمۀ نسبتاً طولانی اما ضروری، می‏توان نگاه دوباره‌ای به بحران خونین غزه انداخت و کانون اصلی تهدید را شناسایی کرد. در جنگی که در غزه جریان دارد، از زوایای مختلف حقوق بین‏الملل می‏توان به بحث و بررسی پرداخت. شاخۀ اصلی حقوق بین‏الملل، که در زمان درگیری‏های مسلحانه کاربرد دارد و قبل‌تر با عنوان حقوق مخاصمات مسلحانه شناخته می‏شد، در دوران جدید معمولاً با نام «حقوق بین‏الملل بشردوستانه» یا International Humanitarian Law معرفی می‏شود. ذیل این شاخه از حقوق بین‏الملل، در ارتباط با هر درگیری مسلحانه، دو سرفصل کلی و مستقل از هم مدنظر قرار می‏گیرد. سرفصل نخست مقرراتی هستند که بر اساس آن‌ها قانونی‌بودن یا نبودن آغاز جنگ سنجیده می‏شود. در این گروه از مقررات که با نام لاتین Jus ad bellum شناخته شده، شرایط حقوقی‌ای که بر اساس آن دست‌یازیدن به جنگ مجاز شمرده می‏شود (از قبیل دفاع از خود) مشخص می‏شود. اما ذیل سرفصل دوم مقررات ناظر به نحوۀ رفتار در زمان جنگ (فارغ از اینکه کدام طرف در بروز جنگ مقصر بوده باشد) مشخص می‏شود. به عبارت دیگر، اینکه از بین طرف‏های درگیر کدام یک متجاوز یا مدافع بوده‏اند و کدام طرف در توسل به زور مطابق حقوق بین‏الملل عمل کرده یک بحث است و، به طور کاملاً مستقل از این بحث، اینکه طرف‏های درگیر در زمان درگیری چه قواعدی را باید مراعات کنند بحث دیگری است. بر این اساس، اگرچه میان کشورهای مختلف بر اساس مواضع‌شان در قبال مسئلۀ فلسطین، اختلاف‌نظرهای متعددی در خصوص مشروعیت حقوقی عملیات طوفان الاقصی و اقدامات نظامی سبعانۀ رژیم صهیونیستی وجود دارد (از جمله اینکه آیا می‏توان برای این رژیم به‌عنوان «نیروی اشغالگر» اصولاً حق دفاع مشروع قائل شد)، اما تمام این اختلاف‌نظرها مربوط به سرفصل اول، یعنی حقوق ناظر بر آغاز جنگ، است و هیچ تأثیری در سرفصل دوم، یعنی مقررات ناظر بر نحوۀ رفتار در زمان جنگ، ندارد. ذیل سرفصل دوم اصول اساسی‌ای وجود دارد که در حقوق بین‏الملل بشردوستانه تثبیت شده است، از جمله اصل ضرورت، اصل تفکیک میان نیروی جنگنده با غیرجنگنده و اصل تناسب در به‌کارگیری زور. وفق این مقررات که بخش عمده‌ای از آن‌ها در کنوانسیون‏های ژنو 1949 و پروتکل‏های آن‌ها به شکل مدون درآمده و بسیاری از آن‌ها به عرف بین‏المللی راه یافته‏اند، تردیدی در این نیست که مجموعه‌اقدامات نیروهای اسرائیلی علیه غزه کلکسیونی از موارد نقض فاحش حقوق بین‏الملل بشردوستانه را به وجود آورده است که هم به لحاظ تنوع تخلفات و هم به لحاظ شدت و گستردگی منحصربه‌فرد محسوب می‏شود. با قاطعیت می‏توان گفت در دهه‌ها در هیچ درگیری مسلحانه‌ای این میزان از موارد نقض مقررات بین‏المللی، آن‌هم با این شدت و با این وسعت، دیده نمی‌شود.
از سوی دیگر، با بدنۀ دیگری از حقوق بین‏الملل به نام حقوق بین‏الملل کیفری مواجهیم که موارد مشخصی از عدم رعایت حقوق بشر و عدم رعایت حقوق بشردوستانه را به‌عنوان جنایات بین‏المللی در قالب نسل‏کشی، جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی جرم‏انگاری کرده است. مروری بر اقدامات سران و نظامیان اسرائیلی در قبال غزه نشان می‏دهد این اقدامات نه‌تنها نقض فاحش حقوق بشردوستانه از سوی این رژیم هستند، بلکه به آستانۀ احراز جنایت بین‏المللی برای آمرین و مباشرین رسیده و موجب بروز مسئولیت فردی کیفری شده‏اند. محاصرۀ کامل نوار غزه و قطع دسترسی ساکنان آن به آب، غذا، دارو، سوخت و خدمات درمانی، حملات عامدانه علیه جمعیت غیرنظامی، عدم رعایت اصل ضرورت و اصل تناسب، حمله به مکان‏های حفاظت‌شدۀ بین‏المللی از جمله بیمارستان‏ها و موارد متعددی از این دست نمونۀ اقدامات انجام‌شده‌اند که هم مصداق نقض مقررات حقوق بشردوستانه از سوی رژیم اسرائیل و هم موجب ایجاد مسئولیت کیفری بین‏المللی برای سران و نظامیان این رژیم محسوب می‏شوند. اما این همه نیست. از دید نگارنده، دهشتناک‌تر و تأسف‏بارتر از تمام این جنایات وحشیانه و تمام این موارد نقض مقررات بین‏المللی این واقعیت است که سران اسرائیل با وقاحت هرچه تمام قصد و نیت خود برای ارتکاب این جنایات را در علن جار زده و می‏زنند و هیچ ابایی از طرح آشکار اقدامات جنایتکارانۀ خود ندارند.
سران این رژیم به‌طور آشکار از مردمان غزه به‌عنوان «حیوان انسان‏نما» نام می‏برند و به اذعان خودشان بدون ذره‌ای شرم به سربازان خود گفته‏اند: «اسرائیل هر محدودیتی را در این جنگ برداشته است» و بدین‌گونه آن‌ها را مجاز می‏نمایند –و بلکه ملزم می‏کنند- که در ارتکاب جنایت علیه هر شخص و مکان هیچ قوانین و مقررات قانونی و اخلاقی‌ای را رعایت نکنند. نتانیاهو آشکارا این جنگ را «جنگ بین فرزندان نور با فرزندان ظلمت» توصیف می‏کند و نیروهای او فرزندان بی‌گناه فلسطینیان را در خانه‏ها و مدارس و حتی در بیمارستان‏ها هدف قرار می‏دهند. اسرائیل «محاصرۀ کامل» غزه و قطع دسترسی مردم آن به غذا، دارو، آب و انرژی را که نقض آشکار حقوق بین‏الملل و مصداق بارز جنایت جنگی است رسماً و علناً در بیانیه‏ها و سخنرانی‏ها اعلام می‏کند و تا آنجا پیش می‏رود که وزیر این رژیم در برابر درخواست‏ها برای ارسال کمک‏های بشردوستانه به غزه می‏گوید: «به جای کمک به نوار غزه، باید صدها تن مواد بمب وارد منطقه شود». این بی‌پروایی در اذعان به جنایات و این دهن‏کجی آشکار به حقوق بین‏الملل در برابر چشمان جهان از اصل ارتکاب این جنایات قبیح‌تر و دردناک‌تر است. حمایت تمام‌عیار جهان غرب، به‌ویژه آمریکا، از این نحو رفتار رژیم صهیونیستی و پافشاری بر مخالفت حتی با آتش‌بس و تأکید بر ادامۀ عملیات نظامی تا زمان حذف حماس به‌رغم تمام آسیب‏هایی که به مردم عادی و کودکان وارد می‏شود نشان‌دهندۀ جنبه‏های عملیاتی «نظم بین‏المللی مبتنی بر قواعد» است که آمریکا آن را ملاک سنجش رفتار خودی‏ها، رقبا و مخالفین قرار داده است. مطابق با این دیدگاه، اگر هر اقدام و رفتاری در جهت تثبیت «نظم بین‏المللی» مطلوب غرب باشد، رفتاری بقاعده است و از آن حمایت می‏شود، ولو آن رفتار در تعارض آشکار با حقوق بین‏الملل باشد. و اگر رفتاری در جهت مغایر نظم مطلوب غرب باشد، آن رفتار تقبیح و محکوم می‏شود، ولو هیچ تعارضی با مقررات حقوق بین‏الملل نداشته باشد. به نظم بین‏المللی مبتنی بر قواعد (!)
خوش آمدید.

جستجو
آرشیو تاریخی