1. مقدمه
ادوارد سعید، که معمولاً در ایران با کتاب شرقشناسیاش شناخته میشود، در میان دیگر پژوهشگران پسااستعماری موقعیت ویژهای دارد و این موقعیت ویژه به جهت روایت خاصی است که او از نسبت میان مسئلۀ فلسطین و جهانِ مدرن غربی ارائه داده است. سعید (1935-2003)، بهلحاظ هویتی و شخصی، متولد دورهای از تاریخ فلسطین است که استقلال فلسطین گرفتار استعمار بریتانیاست و از این جهت، او اساساً متولد جهانِ استعماری است. او خودش این موقعیت خاص را اینطور روایت کرده است: «من با اسمی بریتانیایی و نام خانوادگیای عربی، بهطور آزاردهندهای در سالیان نخست زندگیام در فلسطین و بعدها در مصر، دانشآموزی غیرعادی به شمار میرفتم؛ با نامی انگلیسی و گذرنامهای آمریکایی و با اینهمه بدون هویتی مشخص. عربی زبان مادریام و انگلیسی زبان مدرسهای من بود، پیوندی غیرقابلتفکیک که هرگز پی نبردم کدامیک از آنها زبان نخست من است».
بااینحال، رشد فکری و نویسندگی سعید، بهلحاظ زمانی و تاریخی، در دورهای رقم میخورد که پس از جنگ جهانیِ دوم انواع رویکردهای انتقادی نسبت به تجدد و مدرنیتۀ سدههای قبل در اروپا و آمریکا رایج شده است. از همکاری با ژان-پل سارتر و سیمون دوبووار تا رفاقتهایش با میشل فوکو و تأثیر بسیار زیادی که از ایدۀ «گفتمان» او پذیرفته است، میتوان آن شرایط تاریخی را که بهلحاظ فکری تجربه کرده است دریافت. از این جهت، ادوارد سعید را میتوان متفکری در آستانۀ درک موج گستردۀ پستمدرنیسم غربی دانست که متأثر از ایدههای رایج این دوره اعم از اگزیستانسیالیسم، پساساختارگرایی، ساختارزدایی، هرمنوتیک و پدیدارشناسی است؛ بااینحال سعید دقیقاً از همین موقعیت متکثر پستمدرن راه گریزی میجوید تا به جهانی برون از جهانِ غربی بگریزد. شرقشناسی (1978) که پس از کتاب آغازها: التفات و روش (1975)، که کتابی عمدتاً علمی است، سومین کتاب منتشرشده از سعید است، علاوهبر آنکه با نام او گره خورده و نقطۀ کانونیِ شهرت علمی اوست، نشانگر نقطۀ گسستی میان او و بسیاری از اندیشمندان پستمدرنی است که فراروی از تجددِ سدههای هجده و نوزده را در خودِ اروپا و غرب دنبال میکردند. سعید برخلاف متفکرینی که رفاقت دیرینهای با آنها داشته و فهرستی از آنها را مانند سارتر، سیمون دوبووار، امانوئل لویناس و ... میتوان در مهمانی خانۀ میشل فوکو به میزبانی سارتر یافت، با نوشتنِ شرقشناسی میدان نقدِ مدرنیته را به کلیت تفکر غرب در نسبت با شرق بسط داد.
بااینحال، انتشار فوری و سریع کتاب مسئلۀ فلسطین (1979)، با فاصلۀ یک سال پس از انتشار شرقشناسی، میتواند بیانگر آن باشد که سعید در حینِ جمعآوری اطلاعات، فیشها و بهطور کلی نوشتنِ شرقشناسی گوشهچشمی به مسئلۀ فلسطین، یعنی زادگاهش، هم داشته است. این گوشهچشم سعید به فلسطین و اسلام، در ضمنِ توجه او به شرقشناسی، در دیگر آثار او نیز امتداد یافت. او در سال 1986، تجربۀ کتاب مسئلۀ فلسطین را با تأکید بیشتر در فراتر از واپسین آسمان پیگیری کرد. او از حیث عملی نیز در سال 1991 از عضویت در شورای ملی فلسطین، که از سال 1977 در آن عضویت داشت، بهخاطر اعتراض به توافق اسلو کنارهگیری کرد. بهزعم او، توافق اسلو «ابزاری برای تسلیم فلسطینیان» بود که به تشکیل یک دولت واقعاً مستقل فلسطینی و صلحی پایدار در منطقه نمیانجامید؛ سعید تا همیشه مخالفِ یاسر عرفات باقی ماند. این اقدامات عملی حتی باعث شد تا او از سوی جامعۀ مدافع یهودیان (JDL) نازی خوانده شود و دفتر کارش در دانشگاه در سال ۱۹۸۵ به آتش کشیده شود. سعید در سال 1994 با انتشار کتاب سیاست سلب مالکیت: مبارزه برای تعیین سرنوشت فلسطین، 1969-1994 نشان داد که توافقِ اسلو نسبت به مسئلۀ شهرکسازیها بیتفاوت بوده و کنایهاش به یاسر عرفات دربارۀ ارزانفروختن حق بازگشت آوارگان فلسطینی به مناطق اشغالشده درست بوده است. او با نگارشِ صلح و نارضایتیهای آن: مقالاتی دربارۀ فلسطین در روند صلح خاورمیانه ایدههایش را دربارۀ صلح حقیقی در مسئلۀ فلسطین مطرح ساخت و بر ایدهاش مبنی بر شهروندی مسالمتآمیز فلسطینی-اسرائیلی تأکید کرد. سعید توجهش به توافق اسلو را در پایان روند صلح: اسلو و پس از آن (2000) مورد تأکید قرار داد و در آخرین اثرش دربارۀ فلسطین، از اسلو تا عراق و نقشۀ راه: مقالات نیمنگاهی به جنگ خلیج و حملۀ آمریکا به عراق در جریان اشغال کویت داشت. سعید حتی در آخرین سال عمرش همراه با حیدر عبدالشافی، ابراهیم دکاک و مصطفی برقوتی «ابتکار ملی فلسطین یا الموبادر» را تأسیس کرد که تلاشی بود برای ایجاد راه سومی در سیاست فلسطین و بدیل اصلاحگرای دموکراتیک برای فتح و حماس. بااینحال، برای درکِ مواضع فکری سعید نسبت به مسئلۀ فلسطین در جهان معاصر باید نقطۀ آغاز تکوین فکریِ او را در شرقشناسی دنبال نمود.
2. مروری بر شرقشناسی ادوارد سعید
ادوارد سعید با بهرهگیری از آرای میشل فوکو در آثاری همچون دیرینهشناسی دانش و مراقب و تنبیه ماهیت شرقشناسیاش را بهطور خلاصه «نوعی از سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه، تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق» تعریف میکند. سعید با تأثیر از ایدۀ فوکو در حقیقت میراث مارکسی و نیچهای را در طرح ایدههای بدیلی برای استمرار تجدد و نقد تجددِ قرننوزدهمی به ارث میبرد. او بااینحال میکوشد بهمثابۀ یک پژوهشگر پسااستعماریِ فلسطینی در جایی برون از تجددِ غربی بایستد و توضیح دهد که چگونه ایدۀ شرقشناسی در غرب شکل گرفت. بنابراین، اگرچه مهمترین اثر او شرقشناسی است، اما رویکرد او «ضدشرقشناسی» قلمداد میشود. ایدۀ اصلی شرقشناسی را میتوان با تکیه بر چهار بخش «زمینههای شکلگیری شرقشناسی در غرب، مخصوصاً قرن هجدهم»، «اصول شرقشناسی»، «نمونههایی از شرقشناسیِ غربیها برای روشنشدنِ مسئله» و «تعریف شرقشناسی با نظر به ویژگیهای نهادیِ آن» توضیح داد.
1.2. زمینههای شرقشناسی در سدۀ هجدهم در نسبت با فلسفۀ تاریخِ تجدد
با نظر به تأثیرپذیری سعید از تبارشناسی و تحلیل گفتمان فوکو روشن است که او ناگزیر است که تبارِ ایدۀ شرقشناسی را در خود غرب جستوجو کند، به همین دلیل سعید نیز عناصر شرقشناسی را در نسبت با تحولات دورۀ تکوین مدرنیته، مخصوصاً از حیث تلقیاش نسبت به شرق در سدۀ هجدهم، مورد توجه قرار میدهد. همانطور که میدانیم با تکوین فلسفههای تاریخ تجددِ غربی در این سده امکان مطالعۀ سنت گذشته و شرق بهمثابۀ ابژۀ علم غربی مهیا گردید. از نظر سعید ظهور زمینههای عناصر بسط و توسعۀ فرهنگ غربی در خاور دور، ژاپن، اقیانوس آرام، چین و دیگر سرزمینها و همچنین تقابل تاریخیای که از دورۀ جنگهای صلیبی شکل گرفته است، ظهور تاریخگرایی افرادی نظیر ویکو، هردر، هامان و نظایر آنها و درنهایت تمایل و جانبداری نظریات رایج در قرن هجدهم مهمترین عوامل شکلگیری گفتمان شرقشناسی در سدۀ هجدهم هستند. همانطور که میدانیم، جهان مدرن در عینِ اینکه نسبتی با جهان مسیحی، مخصوصاً از حیث فلسفۀ تاریخ دارد، اما در نفی جهان مسیحی، مخصوصاً مسیحیت قرونوسطی، شکل گرفته است. از نظر سعید، شرقشناسی محصول فراروی از تعارض اسلام و مسیحیت و قرارگرفتن در موضع معرفتیِ مطالعۀ شرق و اسلام است، موضعی که بیرون از چارچوب مسیحی رایج در قرونوسطی برای مطالعۀ شرق و اسلام قرار دارد. این دیدگاه با نظر به مقولۀ طبقهبندی، که پس از علم مدرن در علوم انسانی رایج شده بود، امکان طبقهبندیِ شرق و مقولات شرقی را فراهم ساخت. مطابق با امکانی که علوم انسانی ایجاد کرده بود، انسان مدرن فارغ از اتکا به معارف وحیانی دست به طبقهبندی طبیعت و انسان در انواع مختلف زد که از نمونههای آن میتوان در زیستشناسی به منشأ انواع داروین و در علوم انسانی و اجتماعی به دورهبندیهای تاریخی افرادی نظیر هگل، کنت، تورگو و نظایر آنها اشاره کرد. مجموعۀ این زمینهها باعث میشود که سعید ادعا کند عمدۀ واکنش غرب در برابر جهان اسلام از قرن هجده به بعد متأثر از شرقشناسی بوده است.
2.2. اصول شرقشناسی سعید
سعید معتقد است گفتمان شرقشناسیای که در سدۀ هجدهم ظهور کرده دارای اصولی است. مطابق اصل اول، شرقشناسی بین شرق و غرب بهنحو مطلق و منظمی تفاوت و تمایز مینهد. بنابر اصل دوم، که مطابق دیدگاه پستمدرن سعید است، بازنماییهای شرق برای غربیها نه بر واقعیت جوامعِ شرقی، بلکه مبتنی بر تفاسیر متنی و ذهنی از آنها شکل گرفتهاند. سعید در ذیل اصل سوم متذکر میشود که این تفاسیر شرق را لایتغیر و یکنواخت و ناتوان در تعیین هویت خود تصویر کردهاند و درنهایت، در اصل چهارم، به ویژگیِ وابستگی و فرمانبرداریِ محض شرق از غرب در تصویر شکلگرفته از شرق در شرقشناسی اشاره میکند.
3.2. نمونههایی از آثار شرقشناسی غربی
سعید برای توضیح مرادش از گفتمان شرقشناسی به نمونههایی از آثار کلاسیک این حوزه اشاره میکند. نمونۀ اول شرقشناسی بر اساس قدرت استبدادی است که نمونههای آن نامههای ایرانی منتسکیو، شیوۀ تولید آسیایی مارکس و استبداد شرقی کارل ویتفوگل است. نمونۀ دوم با مؤلفۀ فقدان تغییر اجتماعی در شرق شناخته میشود؛ سیاست ارسطو، نامههای ایرانی و روحالقوانین منتسکیو، ثروت ملل آدام اسمیت و فلسفۀ تاریخ هگل در این زمره میگنجند. نمونۀ سوم با مؤلفۀ جنسیت و شهوترانی در شرق شناخته میشود؛ کتاب آدابورسوم مصریهای مدرن اثر ادوارد لین، هلال و صلیب از واربورتون، آثار ریچارد برتون، اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری وبر، دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر از این نمونهها هستند. آخرین نمونه با تأکید بر مؤلفۀ فقدان انضباط و عقلانیت شناخته میشود که مبتنی بر تحلیلهای وبر از عقلانیت و دیوانسالاری در جوامع شرقی است.
4.2. شرقشناسی بهمثابۀ یک نهاد در غرب
ادوارد سعید برای توضیح و تبیین دقیقتر مرادش از شرقشناسی انواع تعاریف یا روایتهای شرقشناسی را ذکر میکند، اما با نظر به چارچوب تحلیلیِ متأثر از فوکو، علیرغم توجه به اقتضائات معرفتشناختیِ آن، به وجه نهادیِ شرقشناسی تأکید دارد. شرقشناسی بهمثابۀ نوعی تبیین آکادمیک یا شرقشناسی بهعنوان نوعی سبک فکری از تعاریفی است که هنوز گویای نظر اصلیِ سعید نیستند، بلکه سعید نظر به وجه نهادیِ شرقشناسی دارد. از نظر او، شرقشناسی نهاد تثبیتشده و دارای تشخص مرتبط با شرق است که در غرب شکل گرفته و بر قلمروهای مختلف معرفتی و غیرمعرفتی تأثیرگذار است. سعید در دیگر آثارش نظیر فرهنگ و امپریالیسم این تصویر برساخته از شرق را به جوامع دیگر نظیر آفریقا، هند و خاور دور نیز بسط داد.
3. سایۀ شرقشناسی بر مسئلۀ فلسطین
روایت سعید از مسئلۀ فلسطین ویژگیِ ممتازی نسبت به روایتهای دیگر، از جمله روایت ناظر به منازعۀ اسلام و یهود، دارد زیرا با نظر به ایدۀ شرقشناسی مسئلۀ فلسطین برای ادوارد سعید مسئلهای در ذیل گفتمان شرقشناسی است که غربِ مدرن آن را برساخته است. فارغ از تلاشهای عملی ادوارد سعید در مقام یک روشنفکر برای مسئلۀ فلسطین در آمریکا، ازجمله جمعآوری امضاها و طومارهایی برای محکومکردن شیوههای نژادپرستانۀ اسرائیل در کشتار، شهرکسازی، تخریب خانهها و ایجاد اردوگاههای کار اجباری، او میکوشید تا ذیل گفتمان شرقشناسی یا حتی مطالعات پسااستعماری تصویر عمیقتری از مسائل ستمدیدگان ارائه دهد و از افشاکردنِ فرهنگ توتالیترِ غربی برای دفاع از مظلوم بهره گیرد؛ هرچند دفاع او از فلسطین را نباید به حساب حس ناسیونالیستی گذاشت، زیرا سعید نقش روشنفکری خودش را نه بر عنصر آرامش مبتنی میکند و نه برسازندۀ اجماع، بلکه بر فردی که «روی وجود خود شرطبندی میکند. مایل به پذیرش فرمولهای آسان، کلیشههای آماده یا تأکیدات تملقآمیز دائمی و تعریفوتمجید از آنچه قدرتمندان میخواهند بگویند یا انجام دهند نیست»؛ روایتِ او از فلسطین روایتی در نسبت با جهانِ معاصر غربی و تحولات جهانیِ مدرنیته و پستمدرنیته است.
چنانکه اشاره شد، سعید در شرقشناسی به عمق نگاه غربی دربارۀ شرق میپردازد. از این جهت، افقی که سعید در تحلیل مسئلۀ معاصر فلسطین در ارتباط با اسرائیل پیش مینهد مسئلۀ فلسطین را نه صرفاً متعلق به خاورمیانه یا جنگ اعراب و یهودیت، بلکه مسئلهای برآمده از نگاه غربیِ مدرن و مترقی به شرقیِ عقبمانده و وحشی میداند. سعید خود بهصراحت متذکر شده است که: «من معتقدم که ما نباید مسئلۀ فلسطین را در چارچوب کاری که لابی عربی و لابی صهیونیستی انجام میدهند مطرح کنیم، بلکه باید در مهمترین و خطرناکترین چارچوب که خود جامعۀ آمریکاست مطرح کنیم». این دیدگاه کاملاً با مواضع سعید در امپریالیسم و فرهنگ نیز سازگار است. فرهنگ امپریالیستی همچنان به جهان شرق در چارچوب شرقشناسی و تلقی از شرق بهمثابۀ نماد تروریسم، عقبماندگی و وحشیگری مینگرد و فلسطین نیز از این قاعده مستثنی نیست.
سعید در فراتر از واپسین آسمان میکوشد روایتی غیرشرقشناختی از فلسطین، مخصوصاً برای غربیان، ارائه دهد. در این روایت اولاً هویت فلسطینیها بهعنوان یک گروه انسانی که زندگیشان بسی پیچیدهتر و متفاوتتر از تبلیغات سرسامآور است مورد تأکید قرار میگیرد و ثانیاً سعید بر چندگونگی تجربهها و هویتهای فلسطینی تأکید میکند. سعید در این اثر مؤکداً اشاره میکند که چگونه هویت فلسطینیها در ماجرای حضور اسرائیل در این منطقه نفی شده است و چگونه روایتهای بیشماری از زندگی فلسطینیها، با نمایاندن گوشهای از واقعیت بهعنوان تمامی آن، به نفی گوناگونیِ زندگی فلسطینیها منتهی گردیده است.
4. راه سوم، همزیستی مسالمتآمیز فلسطینی-اسرائیلی
ادوارد سعید، از یکسو در مخالفت با پیمان اسلو و همچنین نقدهای بسیار شدیدی که نسبت به یاسر عرفات داشت و معتقد بود او منجر به تضییع حقوق فلسطینیان شده است و از سوی دیگر در نقد دیدگاههایی که به بایکوت اسرائیلیها و پاکشدن سرزمین فلسطین از آنها گرایش داشتند، بهدنبال راهحلِ سومی میگشت که در آن، مبتنی بر مفهوم شهروندی، بتوان یک نظام دوملیتی فلسطینی-اسرائیلی ایجاد کرد. بنابراین، هرگونه پاکسازی این سرزمین را، چه برای کنارگذاشتنِ صهیونیستها و چه فلسطینیان، نکوهیده میدانست. تنها راه مبارزه در این منازعه باید معطوف به دموکراسی و حقوق برابر باشد تا در پرتو یک نظام سکولار همۀ اعضای آن جامعه بهمثابۀ شهروندانی برابر زندگی کنند و به همین جهت حتی با روژه گارودی که تردیدهایی در اهمیت هولوکاست مطرح میکرد مخالفت میکند. او معتقد است که نمونۀ آندلس نمونهای از ادارۀ یک جامعه بر اساس ویژگیهای چندفرهنگی، چندمذهبی و چندقومیتی بوده است که میتواند الگوی فلسطین فعلی باشد. بهزعم او، اگر فلسطینیان به رنج و بدبختی دیگران، حتی کسانی که آنان را سرکوب میکنند، بیتوجهی نشان دهند هرگز نمیتوان انتظار داشت که جهان به رنج و بدبختی آنان توجه کند و به همین جهت، او بر بهرسمیتشناختن هولوکاست تأکید میکرد، اما از تبدیلشدن آن به بهانهای برای مشروعیت اسرائیل بهمثابۀ یک رژیم اشغالگر و غاصب تبری میجست.
سعید در پایان روند صلح: اسلو و پس از آن بهدنبال ایجاد راهحلی برای تعادل قدرت میان طرفین منازعۀ فلسطین است و با استمرار نقدهایش به یاسر عرفات بر راهحل همزیستی مسالمتآمیز اعراب و یهودیان با برخورداری از حقوق برابر و شهروندی مشترک تأکید میکند. بااینحال، او در کتاب بعدی، از اسلو تا عراق و نقشۀ راه، این راهحل را به ورای سرزمینهای اشغالی میکشاند و در جریان جنگهای خلیج فارس و حملۀ ایالات متحدۀ آمریکا به عراق متذکر میشود مادامیکه تعادل قدرت و موازنۀ شرایط میان کشورهای غربی و کشورهای عربی برقرار نشود، نمیتوان از صلحی پایدار سخن گفت.
5. جمعبندی: اسرائیل، غدهای سرطانی یا امکانی در میان امکانها
در این یادداشت سعی کردیم تا ارتباط میان ایدۀ شرقشناسی سعید و دغدغههای پایدار و همیشگیِ او نسبت به فلسطین معاصر را به اقتضای اختصار این یادداشت مورد بررسی قرار دهیم. تحلیل سعید از ماجرای فلسطین که بیش از هفتدهه از آن میگذرد گامی بسیار روبهجلو در تحلیل این مسئله است، زیرا سعید با طرح این مسئله در نسبت با تحولات جهانیِ معاصر، مخصوصاً موج پسااستعماری پس از جنگ جهانی دوم که در اروپا و آمریکا توسط بسیاری از متفکرانی مطرح شد که خودشان بخشی از استعمارشدگان بودند، توانست تحلیلی از مسئلۀ فلسطین ارائه دهد که آن را متناسب با شرایط جهانِ مدرن غربی ترسیم کند. اگر شرقشناسی گفتاری است که از سدۀ هجدهم و بر اساس تلقی از شرق بهمثابۀ قلمرویی عقبمانده، وحشی و بنابراین مستحق استعمار توسط غربیها برساخته شده است، فلسطین نیز در دورۀ استعمار بریتانیا گرفتار چنین تلقیای شده است و ظهور مسئلۀ اسرائیل تابعی از این نگاه استعماری و شرقشناختی به فلسطین است. از این جهت، تحلیل سعید و حتی اقدامات عملیِ او همگی برای رفع این نگاه استعماری به فلسطین بوده است.
بااینحال، نگاه پسااستعماری سعید در شرقشناسی نکتۀ بسیار مهمی را نادیده میگیرد و آن تضاد ویژگیِ جهانشمولیِ تجددِ غربی است. دکتر داوری اردکانی، که معتقد است شرقشناسی بهدنبال گسست تاریخی هویتهای غیرغربی است، با طرح پرسشی از نسبت تجددِ غربی با ادیان الهی نظیر اسلام و مسیحیت به ویژگیِ مسئلهزایی در تجددِ غربی اشاره میکند: «در دوران قبل از تجدد [و سکولاریسم غربی] مسیحیت و اسلام مرزها را درمینوردیدند و در سراسر روی زمین دین و آیین اقوام گوناگون میشدند. اما هیچ فرهنگی از چینی و مصری و یونانی و ایرانی جهانی نشد. تنها فرهنگ بشری که با سرعتی عجیب جهانگیر و فرمانروا شد ظواهر و وجوهی از فرهنگ تجدد [و سکولاریسم غربی] بود. فرهنگ جدید با همۀ فرهنگها تفاوت دارد. فرهنگهای قدیم خاص هر قوم بوده و با تحولات بسیار آرام و تدریجی دوام مییافتهاند، اما فرهنگ جدید بدون اینکه مردم اروپا انتظارش را داشته باشند با یک گسست عجیب تاریخی-فرهنگی در پایان قرونوسطی پدید آمد و با پدیدآمدنش به دوران قرونوسطی پایان بخشید. اولین جلوههای این فرهنگ به وجهی تبیینناپذیر در روح و جان نویسندگان و صاحبنظران و شاعران و فیلسوفان قرون پانزدهم و شانزدهم و هفدهم به وجود آمد و در قرن هجدهم مثلاً در تفکر کانت نام و صورت خرد منورالفکری و خرد قانونگذار پیدا کرد. گسترش آن هم از قرن هجدهم آغاز شد. فریبندگیاش در این بود که به حقوق بشر و آزادی و توانایی او وقع مینهاد اما به نظر نمیرسد که این صفت در انتشارش چندان مؤثر بوده باشد، بلکه تجدد با ʼاصل پیشرفتʻ و نیروی گسترشیابنده به وجود آمده بود و نیروی گسترش را در درون خود داشت».
این طرح مسئله نشانگر ویژگیای در تجددِ غربی است که، هرچند سعید اشاراتی به آن میکند، اما گفتمان شرقشناسی به دلیل تأثیر از گفتمان پسااستعماری نمیتواند راهحلی برای عبور از آن ارائه کند. به تعبیر دیگر، اسلامِ شرقشناسی اگرچه منتقد جهانگستریِ ظالمانۀ تجددِ غربی و تلقی از شرق بهمثابۀ گفتمانی پستتر از غرب است، اما نمیتواند توضیح دهد که چرا تنها اسلام، مسیحیت و ادیان الهی هستند که بهواسطۀ اتصالشان به حقایق ماورای بشری میتوانند نقش جهانگستر و جهانشمول داشته باشند و این نقش قابلتفویض به هیچ فرهنگ بشری دیگری نیست. به همین جهت، سعید در موارد بسیاری اسلام را با اعراب یا فرهنگهای شرقی یکی میپندارد. شرقشناسی ادوارد سعید درنهایت اسلام بهمثابۀ دین خاتم و نسبت آن با فرهنگهای دیگر را امکانی در میان دیگر امکانها تعریف میکند و این با منطق هدایتگریِ اسلام و ضرورتِ تبلیغ آن برای همۀ فرهنگهای بشری دیگر سازگار نیست. ازاینرو، شرقشناسی ادوارد سعید درنهایت اسلام را فرهنگی در میان دیگر فرهنگها برمیشمارد و بعضاً آن را با فرهنگ عربی یکسان میانگارد. اگرچه سعید نگران تکثر فرهنگی و حقوق شهروندی است، اما نمیتواند مقام وحدت فرهنگهای متکثر را توضیح دهد. منطق تحلیل گفتمان فوکویی، مبتنی بر ایدۀ «تفاوت»، امکان توضیح هویتهای وحدتبخش و جمع فرهنگهای متکثر در فرهنگی واحد را ندارد. ایدۀ تفاوت نمیتواند مفید اینهمانی و هویتی باشد که بتواند تکثری از فرهنگهای بشری را در ذیل وحدتی متعالی توضیح دهد. به همین جهت، شرقشناسی سعید که متأثر از تبارشناسی فوکویی بوده و مبتنی بر ایدۀ تفاوت است، اگرچه مسلمین، شرقیها یا حتی دیگر فرهنگهای استعمارشده توسط غرب را از بار سنگین استعمار و شرقشناسی غربی میرهاند، اما نمیتواند راهی را برای رهایی همۀ فرهنگها در ذیل فرهنگی واحد ارائه کند.
این منطق شرقشناسی که در دیدگاه سعید نسبت به فلسطین نیز بسط یافته است ناگزیر نمیتواند به درکی از افق ایدۀ «غدۀ سرطانی بودن اسرائیل» یا ضرورت «محو اسرائیل از صحنۀ روزگار» در گفتار امام خمینی (ره) نائل آید و به همین جهت، اگرچه به مفاد توافق اسلو و ارزانفروشی یاسر عرفات حمله میکند، اما درنهایت نمیتواند به راهحلی جز صلح و توافقی با شرایط بهتر تن بدهد. سعید اگرچه با افشای ماهیتِ غربی و تجددیِ اسرائیل که مبتنی بر تلقیِ شرقشناختی یا امپریالیستی از فلسیطین و فلسطینیان است گامی رو به جلو برداشته است، اما چنانکه راهحل سوم او نشان میدهد نمیتواند شرایطی را که امروز اسرائیل، با وجود نقض توافقات حداقلی اسلو، در پیش گرفته توضیح دهد. ماهیت سرطانی اسرائیل ماهیتی است که هیچگاه بالذات نمیتواند به هیچ توافق و قراردادی پایبند بماند و در این راه از هیچ جنونِ افسارگسیختهای نمیتواند دست بکشد. پذیرش این غدۀ سرطانی، خواه در قالب یک دولت مستقل یا در مقام شهروندانی سکولار و خواه در قالب رژیمی اشغالگر، در هر صورت منجر به بسط بیماری و گسترش سلولهای سرطانی در کلیت پیکرۀ بشریت خواهد شد.
منابع
بابی، سعید (1379). هراس بنیادین؛ اروپامداری و ظهور اسلامگرایی. ترجمۀ غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ترنر، برایان (1383). رویکردی جامعهشناختی به شرقشناسی، پستمدرنیسم و جهانیشدن. ترجمۀ محمدعلی محمدی. تهران: شرکت نشر یادآوران.
جاوید، محمدجواد (1381). «از فلسطین و کرانهای دیگر». مجلۀ مطالعات منطقهای. ش 12، ص 242-247.
داوری اردکانی، رضا (1400). سخنرانی با عنوان مواجهه با غرب و تجددِ غربی. منتشرشده در سایت: www.rezadavari.ir
داوری اردکانی، رضا (1400). شرقشناسی و گسست تاریخی. تهران: انتشارات نقد فرهنگ.
سعید، ادوارد (1389). شرقشناسی. ترجمۀ عبدالرحیم گواهی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
السید، محمود (1425ق). «كلمة الوزارة؛ فلسطين فى فكر إدوارد سعيد». نشریه المعرفة. محرم ۱۴۲۵، العدد ۴۸۶، ص 5-12.
ضيفالله، هاجر (2022م). قراءة إدوارد سعيد لموقف الإيديولوجيا الأمريكية من القضية الفلسطينية. رساله من جامعة قاصدي مرباح ورقلة كلية العلوم الإنسانية والاجتماعية. الشعبة فلسفة، 6/12/2022.
عبدالرحمان، عالم (1980م). ادوارد سعید، القضیة الفلسطینیة والمجتمع الأمریکی. بیروت: موسسة الدراسات الفلسطینیة، ط1، م1980، ص4-15.
لویت، کارل (1396). معنا در تاریخ. ترجمۀ سعید حاجی ناصری و زانیار ابراهیمی. تهران: نشر آگه.
فوگلین، اریک (1400). دانش نوین سیاست. تهران: نشر پارسه.
میلبنک، جان (1396). الاهیات و نظریۀ اجتماعی. ترجمۀ شهناز مسمیپرست. تهران: انتشارات ترجمان علوم انسانی.