نبرد غزه جنگ مقاومت و تروریسم

غزه به بازداشتگاهی برای دو میلیون انسان تبدیل شده است!

معتز الخطیب

پژوهشگر روش‌شناسی و فلسفۀ اخلاق در مرکز حقوق و اخلاق اسلامی دانشگاه حمد بن خلیفه

 

حمیدرضا تمدن

مترجم| دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه امام صادق. پژوهشگر تاریخ فقه و اندیشۀ اسلامی معاصر

 

د.معتز الخطیب یکی از اندیشمندان معاصر قطری است. او که دانش‌آموختۀ دانشگاه اُم‌درمان در سودان است، اکنون در مرکز پژوهش‌‌های اخلاق و حقوق اسلامی دانشگاه حمد بن خلیفه مشغول به فعالیت است. تمرکز پژوهشی الخطیب بر روش‌شناسی و فلسفۀ اخلاق است. از خطیب مقالات و آثار متعددی در موضوعات تطبیقی منتشر شده است. او در این یادداشت به سه مسئلۀ مهم دربارۀ حماس و اسرائیل پرداخته است.

 
جنگ غزه ... بین مقاومت و تروریسم
پس از حملات 11 سپتامبر 2001 موضوع «تروریسم» به بخشی از بحث‌های فلسفی تبدیل شد که به دو سؤال اساسی و مرتبط می‌پرداخت: اولی پرسشی مفهومی است که به مفاهیم تروریسم و اجزای آن می‌پردازد و دومی پرسشی اخلاقی است که این پدیده را «تروریستی» می‌خواند و این پرسش را پیش می‌کشد که آیا می‌توان این اقدام را بر اساس یکی از کلان‌نظریه‌های اخلاق (مانند نتیجه‌گرایی یا منفعت‌گرایی) تجویز کرد یا خیر؟ به‌ویژه در برخی شرایط استثنایی که استفادۀ محدود از تروریسم تنها ابزار دستیابی به منافع عمومی مهم‌تر است، منافعی مانند برپاساختن جامعه‌ای که در آن حقوق همگان تأمین می‌شود.
تروریسم شکل‌های گوناگونی دارد، اما برجسته‌ترین گونۀ آن «تروریسم دولتی» است که اکنون باید بر روی آن متمرکز باشیم. برخی از فیلسوفان به تروریسم «دولت توتالیتر» پرداخته‌اند. همان‌طور که هانا آرنت می‌گوید، این نوع تروریسم از دیگر گونه‌ها بسی خشن‌‌‌تر و خطرناک‌تر بوده و هستۀ اصلی سلطۀ تمامیت‌خواه به شمار می‌رود.
اما تروریسم دولتی به رژیم‌های توتالیتر محدود نمی‌شود. این امر توسط کشورهای دموکراتیک نیز علیه سایر مردمان انجام می‌شود، همان‌طور که زمانی نیروی هوایی دو دولت بریتانیا و آمریکا شهرهای آلمان و ژاپن را در جنگ جهانی دوم بمباران کردند. اکنون اما طبقه‌بندی یک کشور به‌عنوان تروریست مرسوم نیست و کاربرد واژۀ تروریسم فقط برای گروه‌ها و سازمان‌های مسلحی است که زیر پرچم یک دولت نیستند. تروریست‌خواندن این گروه‌ها به منافع و فشارهای سیاسی نیز وابسته است. گاه به گروهی تروریست گفته می‌شود و گاه نام آن از لیست تروریستی حذف می‌شود؛ درست مانند حوثی‌های یمن. گاه نیز عبارات دیگری جایگزین تروریسم دولتی شده است، مانند «دولت حامی تروریسم» یا حکومتی که «ناقض حقوق بشر» است یا «سیاست‌های خصمانه» دارد.
اما این بدان معنا نیست که دیگر تروریسم دولتی نداریم. بارزترین نمونۀ آن درحال‌حاضر همین کاری است که رژیم اشغالگر اسرائیلی از سال 2006 در نوار غزه انجام می‌دهد و این باریکه را به یک «بازداشتگاه» برای بیش از دومیلیون نفر در نوار غزه تبدیل کرده است. همان‌طور که هانا آرنت می‌گوید، «بازداشتگاه به‌مثابه نهادی مرکزی برای قدرت‌های سازمان‌یافتۀ رژیم‌های تمامیت‌خواه است»، اما نمونه‌ای که رژیم اسرائیل در غزه به نمایش گذاشته، همان‌طور که قبلاً بارها نشان داده است، می‌تواند بهترین نمونۀ نقض برای آن دسته از تحلیل‌هایی باشد که معتقدند وجود دموکراسی به‌تنهایی برای کاستن از تروریسم دولتی کافی است. تروریسمی که رژیم به‌ظاهر دموکراتیک اسرائیل علیه مردم سرزمین اشغال‌شده انجام می‌شود، درست برپایۀ گونه‌ای از نژادپرستی است که بر شانه‌های اندیشۀ مهدورالدم‌دانستن مردم ایستاده است، بدین صورت که آن‌ها را از زمرۀ انسانیت خارج کرده یا از نظر نژادی یا مذهبی پست‌تر می‌پندارد؛ این همان چیزی است که در آلمان نازی هم شاهد آن بودیم.
هیچ توافقی در مورد تعریف «تروریسم» از نظر حقوقی یا حتی سیاسی وجود ندارد، پیش‌تر در مورد «راهبرد ابهام» در زمینۀ تروریسم صحبت کرده‌ام و باید بگویم که این استراتژی دربارۀ پدیدۀ تروریسم آگاهانه پی گرفته می‌شود. این راهبرد چنین است که طرح اتهام تروریسم با منافع قدرت‌های بزرگ هم‌سو بوده و هر اقدامی که به نفع آن‌ها باشد مشروع تلقی شده، و در مقابل هرگونه اقدامی که مخالف منافعشان باشد نامشروع دانسته می‌شود. اما شایان توضیح است که دو عنصر اصلی در مفهوم تروریسم وجود دارد: اول استفادۀ نظام‌مند از خشونت علیه غیرنظامیان به‌عنوان یکی از ابزارهای جنگ که از طریق «دشمن»خواندن آن‌ها صورت می‌گیرد؛ دوم استفاده یا تهدید به خشونت برای دستیابی به اهداف سیاسی یا مذهبی. اگر در رفتار رژیم اسرائیل اندکی درنگ کنیم، درمی‌یابیم که هر دو عنصر را به‌صورت هم‌زمان داراست، به‌ویژه آنچه درحال‌حاضر در نوار غزه در حال انجام است. جنگ اسرائیل علیه نوار غزه شامل سه عنصر مهم است که ماهیت تروریسم دولتی را به تصویر می‌کشد. این سه عنصر عبارت‌اند از:
اول: کشتار غیرنظامیان، به‌ویژه کودکان و زنان، و عدم تمایز بین غیرنظامیان و نظامیان در داخل نوار غزه که چندین مقام کنونی یا سابق «اسرائیل» به‌صراحت بیان کرده‌اند.
دوم: هدف‌قراردادن ساختمان‌های مسکونی و تأسیسات غیرنظامی، از جمله بیمارستان‌هایی که لازم است پیش از بمباران نسبت به تخلیۀ آن‌ها هشدار داده شود. این همان چیزی است که به‌عنوان مثال در مورد بمباران بیمارستان معمدانی اتفاق افتاد و در پی آن 500 نفر اعم از کودکان و زنان و مردان شهید شدند. دراین‌باره از نمونه‌های دیگری نیز می‌توان یاد کرد.
سوم: مجازات دسته‌جمعی و قطع دسترسی به تمامی ضروریات زندگی، از آب و غذا گرفته تا بیمارستان، دارو، برق و غیره.
پس ما با یک گفتمان نظری و یک کار عملیاتی روبه‌رو هستیم که در آن مؤلفه‌های تروریسم دولتی تحقق یافته است که از یک سو به‌عنوان ابزار جنگی مورد استفاده قرار گرفته و از سوی دیگر هدف سیاسی‌اش تارومارکردن جنبش‌های مقاومت علیه اشغالگری است. همۀ این اقدامات در حالی است که اسرائیل به‌عنوان یک رژیم اشغالگر طبق قوانین بین‌المللی و کنوانسیون‌های ژنو موظف است دسترسی غیرنظامیان به کالاهای اساسی را تضمین کرده و به‌عنوان یکی از طرفین جنگ تحویل کمک‌های بشردوستانه را بدون ایجاد مانع تسهیل نماید. با وجود اینکه قوانین بین‌المللی از 16 سال پیش مجازات دسته‌جمعی غزه را یک جنایت جنگی می‌دانند، اما گفتمان اسرائیلی (سیاسی و رسانه‌ای) تلاش کرد با دو اصل تروریسم خود را توجیه کند:
اول: پیش‌کشیدن این ادعا که غیرنظامیان را هدف قرار نمی‌دهد، اما واقعیت‌های میدانی و میزان تلفات در غزه این موضوع را تکذیب می‌کند. تعداد قربانیان در اثر بمباران اسرائیل تا کنون از 7هزار شهید و 12هزار مجروح گذشته که بیشتر آن‌ها کودکان و زنان بوده‌اند. به‌علاوه که بمباران عمدی و ساختار‌یافتۀ تأسیسات و بیمارستان‌های غیرنظامی گواه روشنی بر هدف‌قراردادن عمدی غیرنظامیان بوده، و فراتر از آن، ارائۀ خدمات به آن‌ها نیز قطع شده است.
دوم: طرح این ادعا که جنبش حماس از حدود دومیلیون نفر به‌عنوان پوشش انسانی استفاده کرده است. گفتمان اسر ائیلی با طرح این مسئله قصد دارد از مسئولیت اخلاقی و حقوقی کشتن غیرنظامیان بگریزد و حماس را مسئول کشتارها بداند. حتی با فرض صحت ادعاهای «اسرائیل» این میزان کشتار غیرنظامیان و مردم عادی غزه برای رسیدن به یک هدف سیاسی یا نظامی توسط «اسرائیل» غیرقابل‌توجیه خواهد بود زیرا این میزان جنایت را فقط می‌توان تروریسم نامید.
آنچه نشان‌دهندۀ ناهماهنگی این توجیهات ناموجه رسانه‌ای است وجود گفتمان موازی‌ای است که تلاش می‌کند همۀ فلسطینی‌ها را از دایرۀ انسان‌بودن خارج کند. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، رزمندگان حماس و ساکنان غزه را «حیواناتی انسان‌نما» توصیف کرد. مردخای کیدار (پژوهشگر دانشگاه بار ایلان) نیز گفت توصیف فلسطینیان به‌عنوان «حیواناتی انسان‌نما کاستن از منزلت حیوانات» است و معمر عزرا یاشین گفت: «دشمنان ما حق زندگی ندارند».
این سخنان را باید در کنار اظهاراتی قرار داد که پیش‌تر رئیس‌جمهور رژیم اسرائیل و دیگران در مورد فرق‌نگذاشتن بین نظامیان و غیرنظامیان بیان کرده بودند. این گفتمان مبنایی نظری برای جایزدانستن ریختن خون همۀ فلسطینی‌ها فراهم می‌کند. حمایت سیاسی بین‌المللی چه از طریق سفرهای سران آمریکا، انگلیس و فرانسه به اسرائیل و حمایت بی‌قیدوشرطشان از اسرائیل علیه غزه و چه با پاره‌کردن بیانیۀ کشورهایی که نسبت به دست‌اندازی‌ها و تجاوزهای اسرائیل انتقاد کرده بودند، توسط گیلعاد اردان، سفیر اسرائیل در سازمان ملل، پشتیبانی می‌شود. همۀ این‌ها برای آن است تا بگویند اسرائیل فراتر از هر قانون و یا موازین اخلاقی بوده و به هیچ روی تن به پاسخگویی نخواهد داد.
راهبرد اسرائیل -در جنگ با غزه- بر دو اصل استوار است:
اول: متهم‌کردن حماس و جنبش‌های مقاومت به تروریسم. این موضوع یعنی عدم هرگونه تعهد سیاسی در قبال فلسطینی‌ها، به‌ویژه اینکه اکنون «اسرائیل» تحت حکومت یک دولت راست‌گرای افراطی است که هیچ‌گونه رهیافتی را در مسئلۀ فلسطین نمی پذیرد ومی‌کوشد تا تصویری غیراخلاقی از مقاومت برای افکار عمومی مردم دنیا ترسیم کند. عنوان تروریسم در اینجا کارکردی سیاسی دارد نه حقوقی. این عنوان تنها بر یک گروه مشخص اطلاق می‌شود، بی‌ آن‌که معیارهایش مشخص شده باشد و به کارهایی که صورت می‌گیرد، فارغ از آن‌که چه کسی آن را انجام می‌دهد، نظر داشته باشد.
دوم: توجیه تروریسم اسرائیلی بی‌ آن‌که اقداماتشان تروریستی خوانده شود. واژۀ «تروریسم» امروزه تنها برای سلب مشروعیت سیاسی، اخلاقی و قانونی از هر اقدامی استفاده می‌شود که مخالف با منافع غرب، اشغالگری یا رژیم‌های توتالیتر باشد. در جنگ با غزه برای تروریسم اسرائیلی از سه عنوان متفاوت استفاده شد: 1. حق اسرائیل برای دفاع از خود؛ 2. هدف‌قرارندادن غیرنظامیان توسط «اسرائیل»؛ 3. نابودی حماس، چنان‌که همۀ ماجرا به حماس و نابودی گروهی که آن را تروریستی می‌خوانند فروکاسته شد. همۀ این‌ها برای آن بود که حملات خود را، به هر قیمتی که شده، توجیه کنند و همچنین برای آن بود که مجوز مجازات دسته‌جمعی را برای بیش از دومیلیون نفر صادر کرده و آنان را از ضروریات زندگی محروم سازند تا یا زیر بمباران کشته شوند یا به واسطۀ گرسنگی، بیماری یا زخم‌هایی که در پی این حملات بر بدنشان وارد آمده جان دهند.
 پیش‌کشیدن برچسب اتهام «تروریسم» به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه امر سیاسی می‌تواند امر اخلاقی و حقوقی را کنار بزند. گویی مشکل ما با داعش، که حماس به آن تشبیه می‌شود (طبق تبلیغات صهیونیستی)، تجاوزهایش نیست، بلکه موضوع تنها ابزار ابتدایی آنان برای کشتن است، درحالی‌که قساوت و خشونت شدید اسرائیل با بمباران و کشتاری که با ابزارهای مدرن آمریکایی انجام می‌دهد چیزی جز دفاعی مشروع نیست که آن را حق «دفاع از خود»نامیده‌اند، چرا که در نگاهشان این حملات تنها برای سرکوب تروریسم بربرگونه و وحشیانه است. نکته این است که اگر همین نوع تجاوز از سوی یک دولت ظاهراً دموکرات سر بزند که تازه‌ترین گونه‌های تکنولوژی را در این راه به کار می‌گیرد، نامش «دفاع مشروع» است ولی نباید فراموش کرد که این نوع تجاوز بسیار خطرناک‌تر از دیگر انواع آن است و بسیار طبیعی است که منجر به تجاوزی متقابل شود، زیرا سلب عنوان انسانیت از فلسطینیان به معنای بازگرداندنشان به دورانی است که انسان مجبور بود برای دفاع از خود یا انتقام، تا زمانی که دولت‌ها از حمایتش سر باز می‎‌زنند، به هر وسیله‌ای متوسل شود.

 
اخلاق اسرائیل در جنگ
بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم اسرائیل، در بحبوحۀ جنگ اسرائیل و غزه در یکی از سخنرانی‌های خود ضمن استناد به متون دینی یهودی گفت: «باید به یاد داشته باشید که، طبق کتاب مقدس، عمالقه با شما چه کردند، ما همچنان آن موضوع را پیش روی خود داریم و با سربازان و گروه‌های شجاع خود در غزه و دیگر مناطق اسرائیل با آنان می‌جنگیم. آن‌ها به صف قهرمانان یهودی در جنگی می‌پیوندند که 3000 سال پیش با یوشع بن نون در لبنان آغاز شد و تا سال 1948 و جنگ شش‌روزه و جنگ یوم کیپور در سال 1973 ادامه یافت. سربازان شجاع ما تنها یک هدف نهایی دارند که عبارت است از: شکست کامل دشمن و تضمین ادامۀ حضور ما در این سرزمین».
این ارجاع به کتاب مقدس و به‌کاربردن تعبیر «عمالقه» قابل‌توجه و قابل‌درنگ است، زیرا همین مقدمه می‌تواند جنبه‌ای از رفتار نظامی اسرائیل را که درحال‌حاضر در غزه روی می‌دهد تفسیر کرده و مبنای دینی این جنگ را آشکار کند، چنان‌که برخی آن را «ارزش‌های تورات» دربارۀ جنگ می‌نامند. این در حالی‌ است که وقتی از امور اخلاقی جنگ و دست‌اندازی‌های اسرائیل به قوانین بین‌المللی سخن به میان می‌آید مقامات اسرائیل کاملاً با گستاخی و تکبر سخن می‌گویند.
اصطلاح عمالقه در عهد عتیق کتاب مقدس به اشکال گوناگون آمده است. گاه منظور از «عمالیقی» قومی بدوی و بیابان‌نشین است که در شبه‌جزیرۀ سینا و جنوب کنعان (فلسطین امروزی) ساکن بودند. همان‌طور که در برخی از آیات عهد عتیق مشهود است، به نظر می‌رسد که این افراد پیوسته در جنگ با بنی‌اسرائیل بوده‌اند. خوانش‌های متفاوتی از جنگ عمالقه با بنی‌اسرائیل وجود دارد. برخی معتقدند که این جنگ خصمانه با دین یهود و علیه خدایشان «یهوه» بوده، درحالی‌که برخی دیگر معتقدند که جنگ عمالقه علیه یهودیان، که خود را قوم برگزیدۀ خدا می‌دانستند، به دو دلیل ناعادلانه بوده است:
اول: هدف آن نابودی قوم یهود بود.
دوم: ادوات مورداستفاده در جنگ اخلاقی نبود.
اما معنای «عمالقه» در سنت یهودی گسترده‌تر از اشارۀ صرف به یک حادثۀ خاص است که خود به‌لحاظ تاریخی دارای اشکال است. به گفتۀ جرالد کرومر، عمالقه در فرهنگ یهودی نماد «دیگری» و نشان‌دهندۀ اوج شرارت مادی و معنوی است.
شاید این تفسیر بتواند راز نهفته در پسِ استفادۀ خاخام‌ها یا سیاست‌مدارانی مانند نتانیاهو از واژۀ عمالقه را آشکار می‌نماید که برای توصیف کسانی به کار می‌برند که موجودیت یهود را تهدید می‌کنند. این گفتۀ نتانیاهو با هدف احیای حافظۀ اسرائیلی-یهودی بیان شده و نشان می‌دهد که خاطرۀ عمالقه همچنان در حافظۀ دینی-فرهنگی یهود زنده است. اگر این خاطره همچنان زنده نبود، اساساً اشارۀ وی به عمالقه طی سخنانی که رئیس حکومت در بحبوحۀ جنگ برای مردمش بیان کرد بی‌معنا بود. آنچه این ادعا را تأیید می‌کند توجه به این نکته است که شعار «عمالقه را به یاد بیاور»، که اکنون به شعار دستگاه صهیونیسم مبدل شده، مأموریت خود را تعقیب رزمندگان مقاومت فلسطین و محاکمه‌شان با ادعای «دیده‌بانی از قاتل» می‌داند.
این نقل‌قول نتانیاهو در «به‌یادآوردن عمالقه» موجب شده میان برخی غربی‌ها در توییتر جنجال به پا شود و پرسش‌هایی از این دست مطرح شده که منظور از یادآوری عمالقه چیست؟ آیا تنها مقصودش یادآوردی این ماجراست؟ طرح آن توسط نخست‌وزیری که به‌تازگی یک دولت جنگی تشکیل داده و هر روز غزه را با غیرنظامیانش بمباران می‌کند چه فایده‌ای دارد؟ این ارجاع تاریخی درواقع چندین هدف دینی و سیاسی را تأمین می‌کند، از جمله اطمينان‌‌بخشی به مردم اسرائيل با پیش‌کشیدن وعده‌های دینی-سیاسی مبنی بر اين كه شما دشمنان خود را در هم كوبيده و در سرزمين موعود مستقر خواهید شد و القای این مطلب که عمالقۀ امروز همان فلسطینی‌ها (و شاید کل اعراب) هستند، به‌خصوص که اولین هدف از جنگ غزه نابودی کامل حماس است که جز با نابودی غزه و مردم آن و آواره‌کردنشان محقق نخواهد شد. بنابراین، نتانیاهو پوششی دینی و توجیهی اخلاقی برای نابودی عمالقۀ زمانه ارائه می‌کند که مظهر شرارت است و این همان چیزی است که گفتمان سیاسی و رسانه‌ای صهیونیست‌ها از تکرار آن خسته نمی‌شود.
اگر بخش‌هایی از عهد عتیق را که در مورد عمالقه صحبت می‌کند بخوانیم، درمی‌یابیم که این صرفاً یک یادآوری نیست، چنان‌که از یک سو عمالقه نماد شرارت بوده و از سوی دیگر پیکار با آنان نیازمند اقدام نظامی بنی‌اسرائیل است. پس صرف یادآوری با این دو موضوع سازگارنیست، همچنان‌که صرف یادآوری نمی‌تواند اطمینان‌بخش خاطر مکدر اسرائیلی‌هایی باشد که به‌تازگی تعداد قابل‌توجهی از آن‌ها گروگان گرفته شده و تعدادی نیز کشته شده‌اند، بلکه یادآوری داستان عمالقه برایشان نویدبخش آینده و ضامن بقای آن‌ها و شکست دشمنانشان است.
اینجا آنچه در پس این یادآوری نهفته است نابودی کامل عمالقه است. مثلاً در سفر تثنیۀ تورات چنین آمده: «به خاطر بیاور که وقتی از مصر بیرون آمدی، عمالقه در راه با تو چه کردند، چگونه در راه با تو روبه‌رو شدند و درحالی‌که تو رنجور و ناتوان بودی، بی‌ آن‌که از خدا پروا کنند، همۀ مستضعفانی را که در پی تو بودند یکسره از دم تیغ گذراندند و هنگامی که پروردگارت تو را از چنگ دشمنان پیرامونت برهاند و تو را توانگر سازد، یاد عمالقه از زیر آسمان به‌کلی محو و نابود خواهد شد. این را هرگز از یاد مبر» (25:17-19). در سفر خروج چنین می‌خوانیم: «سپس پروردگار به موسی گفت: این را به یادگار در کتابی بنویس و به گوش یوشع بن نون برسان که من یاد عمالقه را از زیر آسمان محو خواهم کرد» (17 :14).
در سفر اعداد می‌خوانیم: «آن‌گاه که عمالقه را دید، مانند خودشان لب به سخن گشود و گفت: عمالقه اولین ملت‌اند، اما فرجامشان هلاکت و نابودی است » (24:20). در سفر اول سموئیل می‌خوانیم: «اکنون برو و عمالقه را تارومار کن و هرچه دارند را کاملاً نابود کن و هیچ مماشات نورز و از مرد و زن گرفته تا نوزاد شیرخوار، و حتی گاو و گوسفند و شتر و احشامشان، را بکش» (15:3). همچنین در آنجا می‌خوانیم: «برو و با گناهکاران عمالقه بجنگ تا نابود شوند» (15:18).
عبارات پیشین –به‌ روشنی– دربارۀ نابودکردن عمالقه و نابودی و تحریم، یعنی کشتار دسته‌جمعی‌، آن‌ها صحبت می‌کند و منظور بند سوم از سفر اول سموئیل کشتن همه، از جمله مردان، زنان، کودکان، نوزادان و حیوانات است که مشابه آن در کتاب یوشع نیز آمده است. هنگامی که یوشع با بنی‌اسرائیل به سرزمین کنعان هجوم برد، دستور داد هرچه در شهر است، اعم از زن و مرد، پیر و جوان، حتی گاو و گوسفند و الاغ را از دم تیغ بگذرانند» (6:21).
و این به معنای مجازبودن نسل‌کشی‌ای است که شامل انسان‌ها و حیوانات می‌شود. برخی از یهودیان مشکل اخلاقی مطرح‌شده در این آیه از سفر اول سموئیل را، که نابودی کامل عمالقه را مجاز می‌داند، دریافتند. بنابراین سعی کردند این مسئله را با این جمله توجیه کنند که در صورت رویارویی با گروه‌هایی که چنین شرارت‌هایی را بدون درنظرگرفتن انسانیت انجام می‌دهند، کشتار دسته‌جمعی‌شان قابل‌توجیه است، زیرا عمالقه مظهر شر هستند و آن (شرارت) را برای فرزندان خود نیز به ارث می‌گذارند، فرزندانی که اگر زنده بمانند درست مانند پدرانشان خواهند بود! نکتۀ قابل‌توجه در اینجا این است که عده‌ای از توجیه‌گران داعش را مثال زده‌اند که از دیدگاه آن‌ها بارزترین مصداق عمالقۀ زمانۀ ما هستند و درنتیجه نابودی عمالقه -همان‌طور که در پاراگراف قبل آمد- یک «جنگ اخلاقی و انسانی» است و اسرائیل در این زمینه از روز اول تلاش کرد تا حماس را به داعش تشبیه ‌کند و هیچ‌گونه مماشاتی با آن‌ها نداشته باشد.
اگرچه در بحث قبلی توجیهاتی مطرح بود تا مسئلۀ نسل‌کشی را مرتفع کند تا امروزه بتواند از منظر اخلاقی پذیرفتنی به نظر برسد، خاخام صهیونیستی، مانیس فریدمن، دربارۀ آنچه «ارزش‌های تورات» یا «مسلک یهودی» در جنگ نامیده می‌شود سخن گفته و آنچه را که «اخلاق غربی» نامیده می‌شود به نقد گرفته است.
این روش یهودی مبتنی بر تخریب اماکن مقدس فلسطینی‌ها و کشتن مردان، زنان، کودکان و چهارپایان آنان است. به گفتۀ فریدمن، این روش «تنها عامل بازدارنده برای خلاص‌شدن از مقاومت مستمر فلسطینیان است».
بنابراین، طبق ادعای او زندگی بر اساس ارزش‌های توراتْ اسرائیلی‌ها را به نوری تبدیل می‌کند که بر ملت‌هایی می‌تابد که شکست‌خورده‌اند و از اخلاق و رفتار ویرانگر انسان رنج می‌برند و همچنین اجازۀ کشتار غیرنظامیان و کودکان و همچنین بمباران اماکن مذهبی و خاص را نمی‌دهد. او معتقد است که اولین نخست‌وزیری که پایبندی خود به عهد عتیق را اعلام کند، صلح را برای منطقه به ارمغان خواهد آورد.
به نظر می‌رسد که این ایده یا آنچه «ارزش‌های تورات» نامیده می‌شود، نزد بسیاری از مقامات و سیاست‌مداران اسرائیل هم وجود دارد، چنان‌که دیوید بن گوریون، اولین نخست‌وزیر اسرائیل، گفت: «ارتش اسرائیل باید در امتداد سپاه یوشع بن نون باشد»، و می‌دانیم که یوشع بن نون، طبق متن عهد عتیق، مرتکب نسل‌کشی شد و نتانیاهو نیز جنگ غزه را در چارچوب روایتی تاریخی مربوط به 3000 سال پیش تحلیل کرد و بدان استناد جست.
نتانیاهو در کوران درگیری‌های جنگ ادعا کرد که ارتش اسرائیل اخلاق‌مدارترین ارتش جهان است. او همچنین مدعی شد هرچه را در توان دارد به کار خواهد بست تا از آسیب‌رساندن به کسانی که در جنگ شرکت ندارند جلوگیری شود و با تاختن بر «کسانی که سربازان اسرائیلی را به ارتکاب جرائم جنگی متهم می‌کنند» آن‌ها را ریاکار و دروغ‌گو و بی‌بهره از اخلاق معرفی کرد! قابل‌توجه است که برونو ریتایو -به‌عنوان یک پژوهشگر و از نظامیان سابق اسرائیلی- خواستار پایان‌یافتن پرتاب موشک‌های هشداردهنده به ساکنان غیرنظامی غزه شده است، زیرا وی مدعی است که در غزه هیچ شهروند غیرنظامی‌ای وجود ندارد و به‌زعم او کسانی که در این سرزمین ساکنند 2.5میلیون تروریست هستند!
هر کسی که رفتار گیلعاد اردان، سفیر اسرائیل در سازمان ملل، را مورد توجه قرار داده و آن را با تصویر اخلاقی‌ای که اسرائیلی‌ها مدعی آن هستند مطابقت دهد، درمی‌یابد که سلوک وی منطبق بر ارزش‌های تورات یا همان منش یهودی است، چنان‌که وقتی مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه‌ای را تصویب کرد که خواستار «آتش‌بس فوری بشردوستانه» در غزه شد وی گفت: «سازمان ملل متحد دیگر ذره‌ای از مشروعیت و اهمیت برخوردار نیست» و جای این قطعنامه هم «در زباله‌دان تاریخ» است، زیرا اسرائیل در حال انجام مأموریتی اخلاقی برای «دفاع از خود» و «نجات‌ جهان از شر حماس» است.
همین اردان در سال 2021 گزارش شورای حقوق بشر را که اسرائیل را به دلیل ارتکاب تجاوز و جنایت در حق فلسطینی‌ها به‌ویژه در نوار غزه محکوم می‌کرد پاره کرد. اردان -در آن زمان- شورای حقوق بشر را به داشتن «حساسیت وسواس‌گونه نسبت به اسرائیل» متهم کرد و ادعا نمود که همین حساسیت افراطی موجب شده در این قطعنامه 95 بار اسرائیل را در قطعنامه‌هایش محکوم کند و لذا چنین گفت: «تنها جایی که این گزارش شایستۀ آن است سطل زباله است». باید در نظر گرفت که در اینجا با یک شخصیت دیپلماتیک روبه‌رو هستیم که چنین گستاخانه عمل کرده و به هیچ روی نمی‌پذیرد که مورد بازخواست قرار‌گیرد، زیرا اطمینان دارد که اعمالش معیارهای اخلاقی را تعیین می‌کنند و نه برعکس.
بنابراین اسرائیل چه از طریق گفتمان مذهبی و یا سیاسی و چه از طریق اقدامات میدانی خود در جنگ با غزه یک مدل وحشیانه را ارائه می‌دهد که مدعی است -در چارچوب دین یهود- «ارزش‌های تورات» را زنده نگاه داشته و در چارچوب بین‌الملل نیز این‌گونه می‌پندارد که این ارزش‌ها هیچ تعارضی با قوانین بین‌المللی نداشته و ناقض آن نیست. اگرچه داوری‌ها و ارزیابی‌های اخلاقی همواره نیازمند دلیل و توجیه است و رفتار دولت‌‌ها و دولتمردان همواره باید مورد ارزیابی و سنجش قرار گیرد، اما ویژگی اساسی اسرائیل این است که خودش را معیار چنین گفتمانی می‌داند و تابع هیچ معیار بیرونی‌ای نیست و چنان اخلاق خویش را واضح می‌داند که دیگر جای هیچ بحثی باقی نمی‌ماند. تا لحظۀ نگارش این سطور تعداد کسانی که با بمباران غزه توسط اسرائیل شهید شده‌اند از مرز 9هزار نفر گذشت و تعداد کودکان کشته‌شده در این آمار نیز از 3هزار نفر گذشت، تا جایی که یونیسف غزه را «قبرستان کودکان» دانسته است. آمار شهدای زن نیز به حدود 2هزار نفر رسید. علاوه بر این آمار 100 نفر نیز در اثر بمباران بیمارستان‌ها و مراکز درمانی جان خود را از دست دادند که موجب شد تا برخی از سازمان‌های بین‌المللی از عبارت نسل‌کشی در غزه به دست اسرائیل یاد کنند.

 
هدف نابودی حماس، چگونه برای خود پوشش اخلاقی درست می‌کند؟
در روزهای گذشته جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحدۀ آمریکا، تعابیری هنجاری برای توصیف حملات جنبش حماس به شهرک‌های اسرائیلی همسایۀ غزه در 7 اکتبر در ذیل عملیات طوفان الاقصی به کار برد. این عبارات شامل «وحشی‌گری»، هجومی آکنده از «قساوت خالص» علیه ملت یهود، «شر مطلق»، «نفرت و کراهت»، «خون‌بارترین روز برای یهودیان پس از هولوکاست» و دیگر عباراتی بود که به دو مورد اساسی اشاره می‌کنند: سلب دو صفت «اخلاقی» و «سیاسی» از هرگونه عملیات مقاومت و انسانیت‌زدایی و داعشی نشان‌دادن جنبش حماس.
در مورد مسئلۀ نخست که پیرامون سلب خصایص اخلاقی و سیاسی از حماس می‌باشد، روشن است که نیت آن بود که از این رویداد یک 11 سپتامبر جدید بسازند و چنان‌که خوب می‌دانیم، یکی از اقتضائات این موضوع ازبین‌بردن فاصلۀ میان تفسیر و توجیه در رویارویی با وقایع و محکوم‌ساختن هر نوع هم‌دردی و مواسات با قضیۀ فلسطین، و نه فقط حماس، و محکوم‌ساختن برافراشتن پرچم فلسطین است. این مسئله بر پایۀ معیارهای واقعۀ 11 سپتامبر مستلزم زدودن هرگونه صفت اخلاقی یا سیاسی از عملیات نظامی جنبش حماس است و درعین‌حال چشم‌بستن بر این موضوع است که ما با یک جنبش مقاومت مسلحانه در مقابل رژیمی اشغالگر و آپارتاید روبه‌رو هستیم و این عملیات هم در پی اقدامات نژادپرستانۀ این رژیم در سرزمین غصب‌شدۀ فلسطینیان انجام گرفته است.
رئیس‌جمهور آمریکا و رهبران به‌اصطلاح «جهان آزاد» و رسانه‌هایشان همگی بر سر این مطلب توافق کرده‌اند که این عملیات حماس را از هر مسئلۀ دیگری جدا کنند و آن را اقدامی بیرون از چارچوب شرایط سیاسی-اجتماعی و اوضاع تاریخی پیش از آن بشناسانند. سپس کوشیدند تا اخباری ساختگی از سربریدن کودکان یا سوزاندن اجساد توسط حماس منتشر کنند و این‌چنین تصویری هولناک‌تر از این جنبش فرابنمایند؛ اخباری که بعداً تکذیب شد زیرا هیچ مدرکی برای اثبات آن نبود. سلب دو ویژگی اخلاقی و سیاسی در خدمت ایده‌ی انسانیت‌زدایی بوده و بر بربریت فلسطینیان تأکید دارد. درمقابل، اقدامات اسرائیل را در مقابله با چنین بربریت مفروضی مشروعیت می‌بخشد، چرا که جنگ خارج از دایرۀ سیاست، اخلاق و قانون است.
درخصوص انسانیت‌زدایی، باید گفت که این پدیده برای محقق‌ساختن اهداف سیاسی و نظامی‌ای که برای این جنگ در نظر گرفته شده، یعنی نابودی حماس و تنبیه مردم غزه به هر قیمت ممکن، ناگزیر است و به همین منظور، تصویری وحشیانه و درنده از حماس که آن را همتای داعش می‌پندارد به دست داده شد با آنکه تفاوت‌های بسیاری میان حماس و داعش وجود دارد. حماس یک جنبش مقاومت ملی است که به مرزهای کشور فلسطینی پایبند است و با اشغالگری مبارزه می‌کند و حتی به اخلاق جنگ هم پایبند است، درحالی‌که داعش یک جنبش خارج از عرف بین‌الملل است و به دنبال ایجاد خلافت در آن سوی مرزها است و به هیچ‌گونه تقیدات اخلاقی‌ای در جنگ پایبند نیست، چون یکسره بر پایۀ وحشی‌گری است. برای مثال روزنامۀ اسرائیل به زبان عربی تلاش دارد در انتهای هر کامنت از هشتگ «حماس همان داعش است» استفاده کند که این امر مؤید هدف سیاسی و نظامی اسرائیل در این جنگ است.
دو موضوع قبلی -یعنی انسانیت‌زدایی و سلب صفت سیاسی و اخلاقی- شامل تلاش برای برتری‌جویی هنجاری بر جنبش حماس و به‌طور کلی بر فلسطینیان است تا وجدان خود را آسوده سازند، زیرا اسرائیل تحت عناوینی چون «داعش»، «نازیسم»، «بربریت» و «حملۀ وحشیانه» و عناوین دیگری که مسئولان اسرائیلی و غربی علیه فلسطینیان و یا حماس به کار می‌برند پای به این نبرد گذاشته است. هدف این است که اقدامات حماس به‌طور کامل از دایرۀ مسائل سیاسی و نظامی خارج شود و به یک اقدام کاملاً جنایتکارانه که تحت هیچ قانون یا اصول اخلاقی‌ای قرار نمی‌گیرد منحصر شود، به‌علاوۀ اینکه حماس در زمرۀ جنبش‌های تروریستی به شمار می‌رود و این طبقه‌بندی هم سیاسی است نه حقوقی و این بدان معناست که طبقه‌بندی یادشده برای سیاست‌زدایی از دشمنان به سیاست متوسل شده است.
از سوی دیگر دو موضوع در رابطه با اسرائیل مورد توجه قرار گرفت که مؤید این راهبرد رسانه‌ای است که در خدمت اهداف سیاسی و راهبردی آن است و این دو موضوع عبارت‌اند از:
الف) تأکید بر حق اسرائیل در دفاع از خود.
ب) محکوم‌کردن صریح و بی‌قیدوشرط حماس توسط فلسطینیان و کشورهای دنیا.
در مورد حق اسرائیل برای دفاع از خود، بسیاری از رهبران غربی تمایل دارند که ادعا کنند اسرائیل «حق کامل دفاع از خود» را دارد، اما این مهم به دو موضوع اشاره دارد :
موضوع اول: آنچه گفته می‌شود دربارۀ دفاع از یک جنبش مقاومت و در سرزمینی است که از سال‌ها پیش درگیر مسئلۀ اشغالگری است. حق دفاع از خویش معمولاً دربارۀ یک دولت در برابر دولتی دیگر و در چارچوب قوانین بین‌المللی مطرح می‌شود حال آنکه نه غزه یک دولت است و نه دولت موجود در غزه به‌لحاظ سیاسی و حقوقی به رسمیت شناخته شده است. بر این باید بیفزاییم که حقوق بین‌الملل به کشوری که مورد اشغال قرار گرفته است حق دفاع از خویشتن را می‌دهد و همین مسئله می‌تواند بر مشروعیت اقدامات حماس بیفزاید، چراکه اقداماتش از اساس در برابر اشغالگری بوده است.
موضوع دوم: حق دفاع از خود بین دولت‌‌ها تابع قوانین بین‌المللی است. این امر بی‌قیدوشرط نبوده و منوط به تقیدات اخلاقی و انسانی حاکم بر جنگ‌های بین کشورهاست، درحالی‌که اسرائیل به هیچ قانون یا قاعدۀ اخلاقی‌ای پایبند نبوده و نیست. این بدان معناست که اصرار رهبران کشورهای غربی -یعنی آمریکا و انگلیس- بر حق دفاع اسرائیل از خود به معنای دفاع بی‌قیدوشرط آن در غزه است.
اگرچه بایدن یک‌بار گفت که از بنیامین نتانیاهو خواسته است تا به قوانین بین‌المللی احترام بگذارد، اما در مورد بمباران افسارگسیختۀ غزه توسط اسرائیل و کوچاندن هدفمند ساکنان آن کاملاً سکوت کرده است. جنگ در غزه تاکنون منجر به کشته‌شدن حدود 11هزار نفر شده است و حدود 100هزار فلسطینی هم مجروح شده‌اند که بیشترشان از کودکان و زنان بوده‌اند. این در حالی است که ما دربارۀ دومیلیون غیرنظامی محاصره‌شده در یک منطقۀ جغرافیایی بسیار محدود سخن می‌گوییم. بنابراین حمایت بی‌قیدوشرط آمریکا از اسرائیل (با در اختیار قراردادن تجهیزات نظامی و حمایت سیاسی) به این معنی است که سخنان بایدن در مورد احترام نتانیاهو به التزام به قوانین بین‌المللی صرفاً تعارفاتی دیپلماتیک است.
شایان ذکر است که برخی از رهبران اسرائیل در این زمینه به اندازۀ کافی صریح و به دور از گفتمان دیپلماتیک هستند. اسحاق هرتزوگ، رئیس‌جمهور اسرائیل، همۀ فلسطینی‌ها را مسئول اعمال حماس دانست و گفت: «روشن است که تمام فلسطینی‌ها مسئول حملۀ حماس هستند و غیرنظامی‌ای در این موضوع وجود ندارد».
رئیس‌جمهور اسرائیل به‌وضوح تمایزی را که حقوق بین‌الملل بین نظامیان و غیرنظامیان قائل است رد می‌کند. او در یک کنفرانس مطبوعاتی صرف پرسش دربارۀ پایبندی اسرائیل به قوانین بین‌المللی در غزه را برنتافت و حتی روزنامه‌نگار خارجی‌ای را که از او در این مورد سؤال کرده بود توبیخ کرد. نفتالی بنت، نخست‌وزیر سابق اسرائیل، نیز همین رفتار را داشت. هنگامی که یک روزنامه‌نگار خارجی -در یک مصاحبۀ تلویزیونی- از وی در مورد آثار قطع برق نوار غزه بر مردم غزه به‌ویژه کودکان و بیماران بستری در بیمارستان‌ها پرسید بنت در پاسخ وی را سرزنش کرد و گفت: «جدی می‌گویی؟! آیا از من در مورد غیرنظامیان فلسطینی می‌پرسی؟! ندیدی چه اتفاقی افتاده؟! ما داریم با نازی‌ها می‌جنگیم». و این کلامی صریح است که تمایزی بین غیرنظامیان و نظامیان قائل نیست.
موضوع دوم همچنان پابرجاست و آن تمایل به محکومیت صریح حماس از سوی قربانیان اشغالگری اسرائیل در طی سال‌های متمادی است. اولین سؤالی که خبرنگاران غربی در گفت‌وگوهای خود با مقامات و کارشناسان فلسطینی به آن پرداختند این است که آیا شما اقدامات حماس را محکوم می‌کنید؟ گویی این پرسش مقدمه‌ای ضروری برای ادامۀ گفت‌وگو است. گویی این روزنامه‌نگاران عموماً بمباران غزه توسط اسرائیل را که قربانیان بی‌شمار طی روزهای درگیری بر جا گذاشته است نادیده گرفته‌اند.
پس از بیان موارد فوق روشن است که اهداف سیاسی و نظامی بر رعایت اخلاق، حقوق بشر و حقوق بین‌الملل ارجح است. نابودی حماس مستلزم این راهبرد رسانه‌ای است که به ابعاد چهارگانۀ مرتبط با حماس از یک سو و اسرائیل از سوی دیگر پرداخته و آن را شرح می‌دهد. هدفش هم این است که می‌خواهد با تبلیغات رسانه‌ای از پوشش اخلاق در جهت اهداف خود بهره ببرد و از بار مسئولیت کشتار مردم فلسطین شانه خالی کند و این موضوع را مستمسکی برای رسیدن به اهداف سیاسی و نظامی خود قرار دهد.
متأسفانه رسانه‌های غربی هم به بازوی خدمت‌گزار برنامۀ آمریکا و اسرائیل تبدیل شده‌اند و تلاش می‌کنند تا به پشتوانۀ تصمیمات سران غرب از تظاهرات در حمایت از فلسطین و دسترسی به کامنت‌ها در فیس‌بوک جلوگیری کنند. همواره تلاش می‌شود تا به اسرائیل مهلتی بیشتر برای تحقق اهداف نظامی و سیاسی‌اش داده شود و هرگونه فشار از سوی فعالان حقوق بشر مانعی برای اهداف اسرائیل خواهد بود. اما نکتۀ مهمی که این راهبرد از آن غفلت کرده این است که بسته‌شدن راه‌های سیاسی مقاومت، چه مقاومت مسالمت‌آمیز و چه نظامی، تنها موجب داغ‌شدن تنور خشونت و افراط خواهد شد.

جستجو
آرشیو تاریخی