فلسطین؛ مسئلۀ محوری اعراب، مسلمانان و آزادگان جهان

چگونه فلسطین به مسئله‌ای جهانی تبدیل شد؟

خلیل حمدان

عضو هیئت رئیسۀ جنبش امل. کارشناس ارشد روابط بین‌الملل و دکترای تاریخ

 

علی غبیشاوی

مترجم

 

 
مقدمه
در این میان که جهان اسلام و کشورهای عربی به اختلافات و درگیری‌ها و تضادهایشان سرگرم هستند، دهه‌هاست قدس در معرض توطئه‌های صهیونیستی کینه‌ورزانه‌ای به‌ سر می‌برد که به دنبال ایجاد تغییرات و تحمیل قیمومت و هژمونی پایدار اسرائیل بر فلسطین است تا دیوار نژادپرستانۀ اسرائیل بنا شود و در سایۀ تغییری وحشتناک نه‌تنها فلسطینیان که تمامی عواملی که امت را از خواب رخوت بیدار می‌کنند محاصره گردند و از عاملیت بازبمانند. همۀ این‌ها با همراهی توطئۀ بین‌المللی قدرتمندی است که از این نژادپرستی پشتیبانی می‌نماید و اتفاقات و حوادث را طبق منافع و اهداف طولانی‌مدتِ آن محور بین‌المللی و بدون لحاظ‌کردن تمامی جوانب آن اتفاقات رقم می‌زند، منافعی که هدفشان چیزی جز استعمار نیست، حتی اگر با شیوه‌های جدیدی دنبال شوند که مشخصۀ دوران جهانی‌شدن است.

 
عوامل ضعف داخلی
در برابر نیروی مقاومت عربی و اسلامیِ که از ایمان واقعی و قدرتِ رویارویی با اشغالگری سرشته شده است، در مواجهه با برنامه‌های بزرگ تفرقه‌افکنانه و قدرت جوامع یهودی برای تأثیرگذاری بر تصمیمات بین‌المللی و در مقابل ازهم‌گسیختگی کشورهای عربی، باور عمیق ما به قدس، به‌عنوان قبلۀ اول و سومین حرم الهی، جوهرۀ اصلی این پایداری است و بصیرت آن این باور است که -بنابه گفتۀ امام موسی صدر- این ارض مقدس جز توسط مؤمنین آزاد نمی‌گردد.
یورش‌های کینه‌ورزانه‌ای که امروز در داخل فلسطین رخ می‌دهد بخشی از درگیری درازدامنی است که از دهه‌ها پیش آغاز شده است:
۱. از زمان تأسیس رژیم اسرائیل در سال 1948 که ضعف جهان عرب پس از پایان حکومت عثمانی و ازبین‌رفتن قیمومت فرانسه و انگلیس بر آن سرزمین‌ها هنوز بهبود نیافته بود. از همین‌رو، در شرایطی که نظام‌های عربی هنوز جوان و ضعیف بودند، رژیم اشغالگر پدید آمد. برای مثال، می‌بینیم که در مصرِ آن زمان اختلافات فراوان و متنوعی بین ملک فاروق و نخست‌وزیر وقت او، یعنی مصطفی نحاس پاشا، وجود داشت و دولت‌هایی ضعیف در میانۀ ناآرامی‌ها و هرج‌ومرج‌هایی که مهم‌ترین‌شان آتش‌سوزی قاهره در ژانویۀ ۱۹۵۲ بود از پی هم می‌آمدند.
2. در سوریه و درحالی‌که ارتش این کشور با مشکلات داخلی و کودتاهای تمام‌ناشدنی دست‌وپنجه نرم می‌کرد، زبانۀ آتش اختلافات بین سیاست‌مداران و ارتش در حال شعله‌ورشدن بود، امری که باعث تضعیف رژیم سوریه و غفلتش از توجه به تحولات سرزمین‌های فلسطینی شد. نقطۀ ‌عطف زمانی رخ داد که رئیس‌جمهور حافظ اسد در سال 1971 به قدرت رسید.
3. در لبنان بشارة الخوري –اولین رئیس‌جمهور این کشور بعد از استقلال–  با حمایت انگلیس و سفیر وقت این کشور، یعنی ادوارد اسپرز، به قدرت رسیده و به ائتلافش با ریاض الصلح وفادار نمانده بود و وزارت‌ها و دولت‌ها بودند که تشکیل می‌شدند و از پی هم می‌آمدند. علاوه‌برآن، رئیس‌جمهور الخوري سرگرم تمدید دورۀ ریاست‌‌جمهوری‌اش شده بود، آن‌هم در سیستم غرق‌درفسادی که طبقۀ تجار و اربابان فئودال و منافع خصوصی بر آن مستولی شده بود.
4. در اردن وقتی ملک عبدالله در جست‌وجوی وارثی برای تاج‌وتختش بود، فرماندۀ ارتشش افسری انگلیسی بود که در درجۀ اول در راستای منافع کشور خود و برنامه‌های آن کار می‌کرد.
5. در حجاز ملک عبدالعزیز بن سعود پس از بیرون‌راندن شریف حسین و پسرش علی از مکه به دنبال اتحاد ارکان حکومت خود بود.
در برابر تمامی این چالش‌ها اعراب در جنگ نخستشان علیه دشمن اسرائیلی شکست خوردند و با آتش‌بس ۱۹۴۹ موافقت کردند، آتش‌بسی که به اسرائیلِ درحال‌رشد کمک کرد پشتیبانی خود از گروه‌های مسلحش را با سلاح و نیروی انسانی تجدید کند تا ضمن موضع‌گیری موقت در مرزهای ۱۹۴۸ خود را برای مشارکت در تجاوز سه‌جانبه به کانال سوئز در مصر، همراه با ارتش‌های انگلیس و فرانسه، در سال ۱۹۵۶ آماده کند، جنگی که در تاریخ به نبرد سوئز معروف شد.
اما علی‌رغم موفقیت مصر در ایستادگی در برابر تجاوز سه‌جانبه و همچنین ایجاد وحدت بین این کشور و سوریه، این اتحاد دیری نپایید و به‌خاطر درگیری افسران مصری و سوری و ظهور حزب بعث در سوریه از هم گسست. حزب بعث سوریه بعد از اتحاد با مصر خود را نهادی منحل‌شده می‌دانست که به حکم رهبران مصری برچیده شده بود، کشور سوریه را نیز تحت امر مجموعه‌ای از افسران مصری یافته بود که ریاستشان با عبدالحکیم عامر بود. در طرف دیگر جبهه و در مقابل این تشتت داخلی، اسرائیل در حال بسیجِ‌ گروه‌های مسلح خود و ساختن رژیمی مسلح و حکومتی قدرتمند و متحد بود، رژیمی که در سال ۱۹۶۷ به مصر و سوریه یورش برد و پروژۀ گسترش اسرائیل به طرف بلندی‌های جولان و صحرای سینا و ساحل رود نیل را تحقق بخشید.
علی‌رغم جنگ اکتبر 1973 که منجر به آزادسازی بخشی از جولان توسط ارتش سوریه و عبور نیروهای مصری از کانال سوئز و انحلال خط بارلو شد، توافق‌نامه‌های کمپ‌دیوید، اسلو و وادی عربه موجب احیای موجودیت و اطمینان اسرائیل شد و به این کشور کمک کرد تا دولت ادعایی خود را از نظر نظامی و اقتصادی قدرتمند کند و بعضی از کشورهای عربی را مجاب و مجبور کند تا وجودش را به رسمیت بشناسند.

 
انقلاب اسلامی در ایران
در برابر تمامی این حوادث، پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1979 را شاهد بودیم. شعار رهبر این انقلاب، امام خمینی (قدّس سره)، تأکید بر اهمیت مسئلۀ فلسطین و نام‌گذاری آخرین جمعۀ ماه مبارک رمضان به‌عنوان روز قدس بود، نام‌گذاری‌ای که متناسب با آموزه‌های معنوی این ماه بود و در چارچوبی تربیتی مسلمانان را متوجه مسئولیت‌ها و وظایفشان در قبال اتفاقات روز و آینده‌شان کرد. در راستای دفاع از مقدسات از یک‌سو و رویارویی با ستم و ستمکاران از سوی دیگر، مسئلۀ فلسطین بر تارک این چارجوب تربیتی می‌درخشد، همان چیزی که رهبر انقلاب اسلامی ایران، آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله)، نیز دنبالش می‌کند.
بر اساس همین رویکرد قدس، در کنار کلیسای قیامت و حرم ابراهیمی، بر قلۀ هر جنبش جهادی‌ای می‌ایستد. هدف‌قراردادن هر سنگی از این مکان مقدس از سوی دشمن کمتر از هدف‌قراردادن انسانِ فلسطینی نیست، زیرا هدف‌قراردادن مردم فلسطین مقدمۀ حمله به این مقدسات و تصرف آن‌هاست؛ به همین دلیل قدس یکی از اولویت‌های تمدنی ماست. این هشدار امام موسی صدر دربارۀ نقشه‌های دشمن همیشه در گوش‌هایمان می‌ماند که فرمود: «فلسطین، این زمین مقدس که تمامی انواع ظلم و ستم بر آن روا داشته شده و همچنان می‌شود، در ذهن و ضمیر جنش ما جای دارد و تلاش برای آزادی آن مهم‌ترین وظیفۀ ماست».

 
تاريخ فلسطين
به باور امام موسی صدر، رژیم صهیونیستی رژیمی کشنده و زهرآگین بود که در قلب جهان کهن پدید آمد. جایگاه تاریخی قدس و فلسطین در طول زمان بیش از پنج‌هزار سال امتداد دارد. حتی بیش از آن می‌بینیم که شهر اریحا، که به‌عنوان کهن‌ترین شهر در تاریخ شناخته شده است، قدمتی حدوداً ده‌هزارساله دارد. از سوی دیگر، در این منطقه شاهد توالی ادیان و آیین‌ها و رسالات آسمانیِ یهودیت و مسیحیت و اسلام نیز هستیم، در مناطقی چون جنوب سوریه، شمال شبه‌جزیرۀ عربستان، مرزهای آفریقا، سواحل مدیترانه و نواحی مرکزی‌ای که مقصد سفرهای زیارتی و عبادت مردمان از نقاط دور بود. همۀ این‌ها جایگاهی پراهمیت به این سرزمین بخشید و فلسطین را به مرکز و محوری در جهان باستان، قرون‌وسطی، عصر جدید و حتی دهه‌های معاصر تبدیل کرد. بنابراین، درگیری تاریخی بر سر این سرزمین به‌خودی‌خود ناشی از این اهمیت جغرافیایی بود و آن را کانون توجه و جاه‌طلبیِ زیاده‌خواهانی قرار داد که آرزوی اشغال آن را به‌عنوان قلمروی استراتژیک و نقطۀ تقاطع گذرگاه‌های دنیای باستان در سر می‌پروراندند، از عمالیق و کنعانیان و یبوستیان و فراعنۀ مصر و هیتی‌ها و مردمان بین‌النهرین (بابلیان و آشوریان) گرفته تا ایرانیان و یونانیان و رومی‌ها و بیزانسی‌ها تا صلیبیان که در قدس حکومتی تشکیل دادند که پادشاهش بالاترین مقام و تأثیرگذاری را در میان سایر حاکمان صلیبی داشت. بالدوین اولین پادشاه حکومت قدس بود که سال 1100 میلادی به این مقام منصوب شد.
پادشاهی مسیحی قدس به دست ممالیک و بر اثر حملات و یورش‌های آنان سقوط کرد. ممالیک با پیروزی بر مغول‌ها در جنگ عین‌جالوت در سال 1260 میلادی توانستند متحد قدرتمند صلیبیان را، که می‌توانست روزگار حیاتشان را فزونی ببخشد، از بین ببرند. جنگ عین‌جالوت در غزه آغازِ دورانِ آزادی فلسطین و بیرون‌راندن کامل صلیبیان از سواحل شام بود.
سال‌ها بعد اما از مسیر همین غزه بود که ارتش بریتانیا در سال 1916 به‌ طرف قدس حرکت کرد، قدسی که ارتش عثمانی پس از چهار قرن استقرار و حکومت در آنجا رهایش کرده بود، حرکت کرد. ژنرال انگلیسی، ادموند آلنبی، وارد قدس شد تا پیروزی نمادین و تاریخی و معناداری را محقق سازد و مرحلۀ جدیدی از تاریخ را رقم بزند. با وعدۀ جیمز بالفور، وزیر خارجۀ بریتانیا، در 2 نوامبر 1917 و هنگام ورود ارتش انگلیس به غزه وارد مرحلۀ جدید دیگری نیز می‌شویم، امری که اکثر مردم از آن اطلاعی ندارند.
غزه دروازۀ سرزمین‌های مشرق عربی و اسلامی بوده است:
1. غزه بود که مغول‌ها و برنامه‌های استعماری‌شان را در هم شکست.
2. از طریق غزه بود که حکومت پادشاهی مسیحی قدس و حاکمیت‌های صلیبی سقوط کرد.
3. اگر صلاح‌الدین بر مصر مسلط نمی‌شد و غزه را به حکومت خود ملحق نمی‌کرد و دو جبهۀ جنگ قاهره و دمشق را متحد نمی‌ساخت، نمی‌توانست پیروزی حطین در سال 1187 میلادی را محقق کند و قدس را بازپس بگیرد.
4. اگر چه صلیبیان پس از عهدنامۀ فردریش دوم، پادشاه آلمان، و الکامل، پادشاه ایوبی، قدس را پس گرفتند، اما ایوبیان بعدها در سال 1244 میلادی دوباره شهر را بازپس گرفتند. در نتیجه، سقوط غزه به دست دشمن به معنای سقوط شام یا مصر بود. به‌واسطۀ سقوط غزه بود که به‌واقعیت‌پیوستن پروژۀ دولت یهود برای جیمز بالفور معنا پیدا کرد و او از وعدۀ شوم خود در ۱۹۱۷ پرده برداشت. ژنرال ادموند آلنبی از طریق غزه بود که نیروهایش را ساماندهی و به ‌طرف قدس بسیج کرد و وارد آنجا شد و از آنجا به طرف دمشق و بیروت حرکت کرد تا اینکه سرزمین شام به‌طور کامل سقوط کرد.
تحولات فلسطین را سه گروه، یعنی اعراب -به‌واسطۀ شریف حسین- و روسیۀ تزاری و جنبش صهیونیسم، زیر نظر داشتند. انگلیس طی قرارداد ۱۹۱۵ بین مک‌ماهان و حسین متعهد شد که فلسطین بخشی از قلمرو عربی شریف حسین باشد. همچنین به روسیه نیز متعهد شد که در فلسطین مدیریتی بین‌المللی ایجاد کند. درعین‌حال و در مقابل این تعهدها، لندن جنبش صهیونیسم را به افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین تشویق کرد و به اعلامیۀ بالفور در ۱۹۱۷ نیز ملتزم شد.

 
داستان غزه از چه قرار است؟
اهمیت غزه از ارتش‌هایی که در طول تاریخ بر این سرزمین مسلط شدند روشن می‌شود: کنعانی‌ها، آشوری‌ها، ایرانی‌ها، فراعنه، هکسوس‌ها، قبایل باستانی فلسطینی، عبرانیان، یونانی‌ها، سلوکی‌ها، بطالسه، رومی‌ها، مسلمانان، صلیبی‌ها، ممالیک، عثمانی‌ها، ناپلئون بناپارت، محمدعلی پاشا و ... .
غزه آخرین بندر جادۀ عود بود که از جنوب شبه‌جزیرۀ عربستان تا سواحل دریای مدیترانه و از آنجا تا یونان امتداد می‌یافت، همچنان‌که بندر بطالسه و سلوکی‌های یونان نیز بود و آن‌ها بر سر تسلط بر آن با هم بسیار جنگیدند. تا اینکه با تسلط اسکندر مقدونی بر آن تبدیل به بزرگ‌ترین شهر سرزمین شام شد و از غزه بود که ارتش روم به فرماندهی آلیوس گالوس –حاکم رومی مصر– به ‌قصد اشغال جنوب شبه‌جزیرۀ عربستان و تسلط بر منابع غنی جادۀ عود به ‌طرف آنجا پیشروی کرد.
همچنین، امپراتوری روم نیز این شهر را تحت حکومت مستقیم خود درآورد و برای خود قائم‌مقامی در آنجا منصوب کرد. با گسترش مسیحیت، قدیس هیلاریون نیز (زادۀ سال ۲۹۰ میلادی) به‌عنوان اولین کسی که رهبانیت مسیحی را وارد فلسطین و سرزمین شام کرد از آن‌جا سر برآورد.
همچنین در غزه بود که جد دوم پیامبر اکرم (ص)، هاشم بن عبد مناف، دفن شد، هم او که برای اولین‌بار سفرهای زمستانی و تابستانی قریش را بنیان نهاد و بنی‌هاشم به او نسب می‌برند. او پدر هاشم و عبد شمس نیز بود. به‌هرحال، به‌خاطر دفن هاشم در این شهر بود که آن را «غزة هاشم» نامیدند. همچنین غزه اولین شهری بود که مسلمانان، در فتوحات عربی-اسلامی، به آنجا وارد شدند و بر خاکش گام نهادند.
این جایگاه جغرافیایی استراتژیک این شهر است که نه‌تنها در قلب ژئوپلیتیک خاورمیانه و شمال آفریقا، بلکه در قلب ژئوپلیتیک جهان عربیِ سوری–مصری واقع شده است.

 
برنامه‌ها و نقشه‌های صهیونیسم
با پیدایش رژیم صهیونیستی در فلسطین برنامه‌های یهودی‌سازی فلسطین و از جمله غزه شروع شد و از همین‌جا بود که صهیونیست‌ها به شکل‌های متعدد مرتکب تجاوز و تعدّی به فلسطین و فلسطینی‌ها شدند:
۱. شهرک‌سازی به هدف تسلط مطلق یهودیان و تبدیل‌کردن اعراب به اقلیت‌های جمعیتی؛ این تجاوز از زمان اشغال غرب قدس انجام شده است.
2. بدرفتاری و آزارواذیت شهروندان فلسطینی و ایحاد مانع برای داشتن حداقل‌های یک زندگی آبرومندانه؛ از تأمین یک لقمه نان گرفته تا داشتن یک مسکن مناسب و مدرسه و دانشگاه و آزادی رفت‌وآمد و غیرمجاز اعلام‌کردن ساخت هرگونه مسجد و مدرسه و آموزشگاه جدید تا آنجا که از بازسازی و مرمّت ساختمان مدارس نیز در قدس، به ‌بهانۀ صادرنشدن مجوزهای موردنیاز، ممانعت به عمل می‌آید، مجوزهایی که نیاز به یک سلسلۀ طولانی از موافقت‌های مقامات صهیونیستی دارد اما وقتی به اولین مسئول مربوطه می‌رسد گم می‌شود و از نظرها غایب و فراموش می‌گردد. به همین دلیل است که نرخ ترک‌تحصیل از مقطع ابتدایی به ده درصد رسیده است. از سوی دیگر، پول‌های کلانی به مالکان خانه‌ها و زمین‌ها پیشنهاد می‌شود تا املاکشان را به سازمان‌های شهرک‌ساز بفروشند. بااین‌حال می‌بینیم که مردم فلسطین به‌رغم شرایط سخت معیشتی‌شان تمامی این پیشنهادها را رد می‌کنند.    
۳. مراکز فرهنگی و فکری و دفاتر مطالعاتی تحت پیگرد قانونی‌اند و اکثرشان تعطیل‌ هستند.
۴. حتی اقامۀ نمازهای واجب نیز در حرم مسجد الاقصی نیازمند تحمل مشقت‌های فراوان و کسب مجوز و بازرسی است و صهیونیست‌ها با استفاده از سگ و پلیس‌های اسب‌سوار و چماق رفتارهای تروریستی بسیار زننده‌ای با نمازگزاران صورت می‌دهند و البته این غیر از بازداشت‌های شبه‌دائمی‌ای است که نمازگزاران جوان همیشه با آن مواجه می‌شوند؛ یعنی حتی انجام آیین‌های دینی و عبادی نیز که حق طبیعی هر انسانی به شمار می‌رود در قرن بیست‌و‌یکم و در معرض دید همۀ دنیا منع می‌شود.
5. جلوگیری از هرگونه مساعدت مالی و کمک برای بازسازی مسجد الاقصی یا تأمین حداقلی نیازهای گروه‌های مشغول به خدمت در حرم حتی اگر توسط سازمان‌های بین‌المللی یا کشورهای راغب به این کار صورت گیرد. هرگونه کمکی به مسجد الاقصی باید توسط اردن و به شکل محدودی صورت گیرد که چارچوب‌هایش در پیمان وادی‌ عربه بین اسرائیلی‌ها و اردنی‌ها مورد توافق قرار گرفته.
6. در چنین وضعیتی و در برابر محرومیت قدس و مردم سرفراز آن شاهد بی‌اعتنایی رسمی اعراب و در طرف مقابل توجه بالای صهیونیست‌ها به دمیدن در آتش شهرک‌سازی در همه‌جا و جمیع جهات افقی و عمودی نقشه هستیم، شهرک‌سازی‌هایی که با هزینه‌های گزاف -حداقل سالانه یک‌میلیارد و دویست‌میلیون دلار- صورت می‌گیرد و پشت‌گرم به کمک‌های یهودیان است، به‌گونه‌ای که مساعدت‌های سالانۀ یک یهودی به این کار گاهی از آنچه سازمان کنفرانس اسلامی در چهل سال ارائه کرده بیشتر است.
علی‌رغم انتخاب قدس به‌عنوان پایتخت فرهنگی جهان عرب در سال 2009 از سوی یونسکو، می‌بینیم که توجه عربی و اسلامی به حمایت از مسئلۀ فلسطین در برابر چالش‌های عظیم آن بسیار حاشیه‌ای و ضعیف بوده است.
واقعیت سیاسی‌ای که نظام‌های عربی می‌کوشند آن را به‌عنوان یک ضرورت القا کنند همان واقعیتی است که با تسلیم‌شدن اعراب در برابر فشارهای بین‌المللی در پشت‌صحنۀ میزهای گفت‌وگو و صلح‌طلبی به تداوم اسرائیل در تجاوز به مقدسات ما کمک کرده است. جهان به رهبری آمریکا نگرانی‌های اسرائیل را درک می‌کند و رژیم‌های عربی نیز به دغدغه‌های آمریکا توجه می‌کنند! نتیجه آن شده که سلسلۀ مدارا و عقب‌نشینی در مقابل اسرائیل ادامه یافته است، تا جایی که دیگر هیچ امتیازی -بزرگ یا کوچک- برای معامله‌کردن باقی نمانده است. بنابراین، بازار مذاکرات دوجانبه، به‌جای مذاکراتی که حاکی از موضع یک‌پارچۀ عربی باشد، رونق می‌گیرد تا خدمتی رایگان به دشمن اسرائیلی ارائه بدهد و به‌مثابۀ حلقۀ محاصرۀ عملی‌ای باشد برای محور مقاومت، سوریه و دیگر کشورهای مخالف مانند جمهوری اسلامی ایران.
این همان چیزی که قدرت اعراب را بی‌وزن کرده و تأثیرگذاری‌شان را از بین برده و «خیانت» را به «صرفاً یک دیدگاه» -نه بیشتر و نه کم‌تر- تقلیل داده و تبدیل کرده است، امری که به هیچ‌وجه با قوانین اخلاقی و شرعی سازگار نیست: مشروعیت حقوق منطقۀ اشغال‌شده و به‌رسمیت‌شناختن مقاومت مردمی که سرزمینشان اشغال شده است.
سؤالی که باید مطرح کرد این است: چه چیزی اجازه می‌دهد که کسی -فرقی نمی‌کند چه کسی باشد- از مقدسات و حقوق عربی چشم‌پوشی کند؟ اگر واقعیت اقتضا کند که ما به ناتوانی از آزادسازی سرزمین محکوم هستیم، آیا منابع و امکانات امّت برای این کار نیز به انتها رسیده و تمام شده است؟ آیا ناتوانی از آزادسازی سرزمین فلسطین، به این بهانه که نسل‌های آینده ضامن پیش‌بردن جهان واقع به سویی فردایی امیدوارکننده‌اند، مجوزی است برای عقب‌نشینی و چشم‌پوشی از حقیقت و حقوق عربی و مقدسات؟ بنابراین چگونه یک زعیم و رهبر -پادشاه باشد یا رئیس‌‌جمهور، شاهزاده باشد یا وزیر، نظام باشد یا نهاد- اجازه پیدا می‌کند که نسل‌های آینده را از رؤیاها و آرزو‌هایشان محروم کند؟ این وضعیت نشان می‌دهد که بیداری عمومی تا چه اندازه اسیر و محدود شده و حتی به اغما رفته است. چه کسی باور می‌کند آنچه بر اماکن مقدس عربی، به‌ویژه بیت‌المقدس، گذشته تنها یک تحول طبیعی بوده است؟
مشکل در فعال‌نشدن سازوکارهای دفاع، پیشرفت، توسعه و حمایت از سوی اتحادیۀ کشورهای عربی است که توان و قدرتی برایش باقی نمانده است، به‌گونه‌ای که تصمیم‌گیران آن تلاش می‌کنند با درخواست کاهش سرعت روند عادی‌سازی روابط برخی کشورهای عربی با اسرائیل به اشتباهات رفتارهای سیاسی‌شان اشاره کنند، آن‌هم بعد از آنکه بسیاری از نظام‌های عربی این حقیقت مسلم را کنار گذاشتند که فلسطین توسط دشمن اشغال شده و آزادی آن اولویت اصلی است و فراموش کردند له‌له‌زدن برای صلح ادعایی با اسرائیل از مؤلفه‌های قدرت به شمار نمی‌آید.
در همان حالی که هر ناظری جایگاه حاشیه‌ای مقدسات و آزادسازی سرزمین‌های اشغالی را در توجه و اهتمام اعراب می‌بیند، فروکش‌کردن درون‌مایۀ شعارهای آنان به فاجعه‌ای منجر می‌شود که خودمان به دست خودمان آن را رقم زدیم و به اسرائیل جان تازه‌ای دادیم، چراکه حقی که با زور و قدرت حمایت نگردد بی‌فایده است و این بحران است که منجر به شکل‌گیری عزم راسخ می‌شود. شعارهای اعراب از «نفی به‌رسمیت‌شناختن اسرائیل، نه به سازش و ردکردن مذاکره» به «زمین در مقابل صلح» و «صلح در مقابل صلح» و «پرداختن هزینۀ صلح» حتی بعد از پهن‌کردن فرش قرمز زیر پای صهیونیست‌ها رسید و چنین رفتار غیرمسئولانه‌ای هدیه‌ای به اسرائیلی‌ها بود و این امکان را برایشان فراهم کرد تا هم زمین و هم صلح را به شیوۀ خودشان به دست آورند. و این سؤال همچنان بی‌جواب می‌ماند: عوامل تغییروتحول کجا هستند و آیا ما فاقد آن‌ها هستیم؟ ناظر بیرونی بی‌باکانه می‌تواند بگوید که امکانات ملت‌ها در دسترس و توانشان آماده و مهیاست، اما همان‌طور که بیداری امت‌های اسلامی محافظان و حامیانی دارد (منظورم محور مقاومت و دولت‌های مخالف هیمنۀ آمریکاست) جلادانی هم هستند که نیروها و توانمندی‌های ملت‌ها را برای ازبین‌بردن هرگونه نشانه‌ای از تجدید حیات امت هدر می‌دهند و برای مثال علیه محور مقاومت و غیر آن‌ها توطئه‌چینی می‌کنند.
توطئه‌هایی مانند محاصرۀ محور مقاومت و انسان‌های آزادۀ حامی مقاومت و به‌زندان‌انداختن صداهای آزادی‌خواه تا فلج‌کردن تمام اهرم‌های قدرت و قاطعیت جبهۀ مقاومت برای متمرکزکردن ظرفیت‌های امت در برابر دشمنی‌های دشمن صهیونیستی‌ای که از زمان غصب فلسطین شروع شده و ادامه یافته و در جنایاتی که چه در داخل و چه خارج از فلسطین هم در تعداد و هم در کیفیت کشتارها افزایش یافته متبلور شده است، جنایاتی مانند دیر یاسین تا کفر قاسم و تا صلحا و تا مدرسۀ بحر البقر و قانای اول و دوم و صبرا و شتیلا تا هجوم به لبنان در ژوئیۀ ۲۰۰۶ در جنگ ۳۳روزه.
قدرت ارتش اسرائیل پیوسته در حال افزایش بوده است. اینکه گفته می‌شود اسرائیل درواقع ارتشی است که حکومت و کشوری دارد حقیقتی انکارناشدنی است. حمایت‌های خارجی و داخلی صهیونیست‌ها مرتب و بی‌وقفه ادامه یافته است، اما در همین وضعیت می‌بینیم که برخی کشورهای اسلامی با بهانه قراردادن پایبندی به روند صلح ادعاشده از آرمان فلسطین عقب‌نشینی کرده و کناره گرفته‌اند. صدای یاری‌خواهی مقدسات بلند و شهرک‌سازی در حال ادامه و دولت یهودی مشغول به اجرای نقشه‌های خود است. چه کسی پاسخ‌گوی این وضعیت است؟
سازمان کنفرانس اسلامی در سال ۱۹۶۹ و حدوداً یک ماه بعد از حادثۀ آتش‌سوزی مسجد الاقصی در ۲۱ اوت ۱۹۶۹ تشکیل شد و در اولین نشست خود ضرورت دفاع از مسجد الاقصی و مسجد قبة الصخرة را به‌عنوان شرف و آبروی مسلمانان مطرح کرد و دنبال اتخاذ موضعی مشترک در این زمینه بود. اما علی‌رغم اینکه اعضای این سازمان به ۵۷ کشور می‌رسد، کمک‌های سالانۀ کوچک‌ترین سازمان صهیونیستی جهان به رژیم اسرائیل بیشتر از حمایت‌های سازمان کنفرانس اسلامی از فلسطین در ۴۰ سال گذشته بوده است و همۀ این‌ها با وجود امکانات مادی سرشار کشورهای عربی است، امکاناتی که آدمی از بیان عمومی برخی مواردی که هزینه کرده‌اند شر‌مسار می‌شود. برای مثال، در اینجا بخشی از گزارش روزنامۀ السفیر لبنان را دربارۀ جشن‌های چهلمین سالگرد انقلاب فاتح و به‌قدرت‌رسیدن معمر قذافی در لیبی از نظر خواننده می‌گذرانم. گزارش مستندبه‌تصاویرِ این روزنامه می‌گوید: گوارای لیبی باد ۸۰۰ زن و مرد رقصنده‌ای که از همه‌جای دنیا در طرابلس، پایتخت این کشور، حاضر شدند و برنامه‌هایشان را در بزرگ‌ترین خیمه‌ای که گفته می‌شود تابه‌حال در دنیا برپا شده اجرا کردند، خیمۀ عظیمی که برای گرامی‌داشت جشن‌های چهلمین سالگرد انقلاب فاتح علیه پادشاهی سنوسی و رسیدن معمر قذافی به قدرت در لیبی برپا شده بود.
همچنین در این یادداشت گفته شده که طراحان نمایش این جشن فرانسوی‌هایی بودند که برای یک شب ۳۰میلیون پوند دستمزد گرفتند و این جدا از هزینه‌های خود نمایش بوده است، منظره‌ای که هر سال به این مناسبت تکرار می‌شود: جشن‌ها، نمایش‌ها و اجراهای ورزشی، جشنواره‌ها و ... . این‌ها همه اخبار و اطلاعاتی است که به‌صورت فاش دربارۀ چنین هزینه‌هایی منتشر می‌شود و کسی از آنچه منتشر نمی‌شود و پوشیده می‌ماند مطلع نیست، آن‌هم درست جلو چشمان گرسنگان دردکشیدۀ محاصره‌شده در غزه. آیا پرسش‌گری هست؟

 
در پایان باید گفت؛
قداست این سرزمین و عظمت شکست‌های ما آدمی را بر آن می‌دارد که در مقابل این صحنۀ دردناک، و در میان تاریکی، جرقه‌های امید و رهایی را جست‌وجو کند. ندای نجات‌بخش امام خمینی و مواضع آیت‌الله خامنه‌ای و دیدگاه‌های امام موسی صدر فریادی بلند در ساحت دنیای متمدن و تلاش‌های جمعی ما بود تا این حقیقت را به جهان یادآور کند و احساسات تمامی مسلمانان و آزادگان را برانگیزد که سرزمین مقدس (فلسطین) خاطرۀ نسل‌هاست و مسلمانان و آزادگان جهان را بر آن دارد که به مسئولیتشان در قبال مقدسات و خطرهای یهودی‌سازی آن منطقه عمل کنند تا مسجد الاقصی و کلیسای مهد و حرم ابراهیمی و تمامی اماکن مقدس دیگر به‌عنوان مؤلفه‌های وحدت‌بخش برای تمامی ادیان و مذاهب باقی بمانند و هم‌زیستی مشترک اسلامی-مسیحی به‌عنوان سازوکاری برای به‌چالش‌کشیدن رفتارهای سرکشانۀ صهیونیسم و پروژه‌های یهودی‌سازی‌اش ادامه یابد.
می‌دانیم که سرانجام از اواسط قرن نوزدهم نظریه‌پردازان جنبش صهیونیسم بر این تأکید کردند که هدف آن‌ها اشغال بیت المقدس و تبدیل آن به پایتخت اسرائیل است، چراکه این امر باعث تهییج احساسات یهودیان و جذب آن به مهاجرت به این سرزمین می‌گردد. پس از آنکه یهودیان در اینجا اقلیتی بیش نبودند، جمعیتشان به‌تدریج در قدس به ترتیب ذیل افزایش یافت: 29 درصد در سال 1921، 34 درصد در سال 193۱، 40 درصد در سال 1944 و 60 درصد در سال 1947.
در برابر این منزل‌گزینی و مهاجرنشینیِ درحال‌رشد و جنایت‌های تمام‌ناشدنی این دشمن و سیاست‌های آپارتایدی آن، آیا توجیهی برای عقب‌نشینی وجود دارد؟ محاصرۀ کشورهای محور مقاومت و مخالف با این عقب‌‌نشینی و کسانی را که با ده واسطه با آن‌ها مرتبط می‌گردد چه می‌توان نامید؟
پیروز باد غزه و تمامی فلسطین و تمامی شهدا و زخمی‌ها و کودکان و سالمندان و قهرمانان و زندانی‌های آن. این وعدۀ خداوند که «وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا» (و اگر برگردید، ما هم بازگردیم، و دوزخ را برای کافران زندانی تنگ قرار دادیم) به واقعیت خواهد پیوست.

جستجو
آرشیو تاریخی