ما امشب سلول سلول کنار هم کاغذ رنگیها رو گذاشتیم و اسمشون رو درست کردیم. آخه یه قهرمان بود. توقع شنیدن این جملات را نداشتیم. ما که مدتها بود دغدغه روایت پیشرفت برای بچهها و بزرگترهایشان را داشتیم و کارمان به روایت پیشرفت گره خورده بود، چشمهایمان برق زد و با آفرین و مرحبایی دخترک را تشویق کردیم تا شبهای دیگر هم در مهد شرکت کند.شب بعد داستان جدیدی داشت. بابا، امشب با نون تست و هویج و انگور و اینجور چیزا ببعی ساختیم. خیلی سخت بود ولی نه بهسختی کار آقای کاظمی آشتیانی و نصر!
اونا مثل یه قهرمان این حیوونهای زنده رو تولید کرده بودند. آخه بدنیا اومدن شنگول و منگول که عکسش رو نشون داده بودید امشب تو مهد تعریفش رو کردند. تازه میدونستید فقط اون دوتا نبودند. رویانا و بنیانا و تأمینا و حنا هم بودند! هر شب بچهها قبل از عزاداری و شعرخوانی محرم با روایت یکی از پیشرفتهای ایران آشنا میشدند. مامان، میدونید شهید طهرانی مقدم چرا قهرمانه؟ چون کلی تلاش کرد و با دوستهاش موشک ساختند. موشکهای واقعی. حالا ما هم یه عالمه موشک داریم.دشمن میدونه اگه بخواد یه دونه موشک به ایران بزنه ما ده تا جوابش رو میدیم. ما هم امشب با کاغذ موشک درست کردیم. شبیه موشک واقعی! چندوقت پیش هم دخترک با یک سؤال ما را متعجب کرده بود؛ یک روز با هیجان از پای شبکه نهال (که البته مناسب سنش نیست!) بلند شد و گفت: «وای. ایران یک روبات جراحی درست کرده که دکترها میتونن از یک شهر، مریض رو توی یک شهر دیگه عمل کنند! ینی چجوری آخه؟ «و انگار که مسأله مهمی را فراموش کرده باشد رو کرد از پدرش پرسید «بابا ایران چهارمین کشور تو جهان بود یا پنجمین؟! اصلاً میشه بیشتر بگید چطوری؟»خندهام گرفته بود که بچههای این دوره و زمانه چقدر قابلیت شنیدن و فهمیدن دارند و ما قدر نمیدانیم.مهدالزهرای هیأت دانشگاه شریف هر شب با کمک کاردستی و رنگآمیزی، برای بچهها از قهرمانهای علمی کشورمان حرف میزدند. قهرمانهایی از جنس خودشان. باکارهایی واقعی! کارهایی که حتی بچهها اهمیت آن را متوجه میشدند و برایشان قابل افتخار بود.با خودم فکر میکردم رسالت سنگین معرفی قهرمانان کشورمان بر دوش کدام ارگان و مؤسسه دولتی یا خصوصی است که این اندازه ضعیف عمل کردهاند. دانشجویان دانشگاه شریف که در این شبها تلاشی برای شناساندن دانشمندان متعهد ایرانی کردهاند خود نمونهای از نخبههای متعهدی هستند که مدتهاست در جامعه دیده و باور نمیشوند.کودکان و نوجوانانمان که هیچ بسیاری از بزرگترهایشان هم باور ندارند ما در کشورمان دانشمندانی داریم که در سطح جهانی حرفی برای گفتن داشته و دارند و از آن مهمتر اینکه این یافتهها و کشفیات و اختراعات در زندگی مردم این مرزوبوم و افزایش امنیت و آرامششان قابللمس است.
اگر چنین طرح درسهایی الگو میشد برای نه حتی همه مهدکودکهای ایران بلکه حداقل مهدکودک هیأتهای شهرهای مختلف، که اینروزها هم الحمدلله رو به رشد هستند و برنامههای خیلی خوبی برای بچهها تدارک میبینند، چه اتفاق مبارکی پیش میآمد. اگر در این شبها هرکدام از فرزندان ما فقط بانام و کار و تخصص دو قهرمان پیشران پیشرفت بوم خودشان آشنا میشدند، چند ده هزار کودک قدمی در مسیر شنیدن روایت پیشرفت برداشته بودند و هرکدام نمایندهای برای اعضای خانوادهشان میشدند؛ و این شناخت و حس اعتمادبهنفس و دومینووار احساس و شناخت خانوادههای ما را هم مشغول میکرد. اما متأسفانه واقعیت جامعه ما چیز دیگری است. بارها بسیاری از اساتید دانشگاه و معلمین هم فضای ناامیدی از پیشرفت و شکست را در فضای جامعه پررنگ میکنند. نه مدارس آنطور که باید و نه مهدکودکها در عمل به بچههایمان حرفی از موفقیتهای علمی دانشمندانمان نمیزنند و افسوس آنکه اگر حرفی هم از دانشمندان به میان بیاید یا علمی را روایت میکنند که اثری در زندگی مردم ندارد یا نخبگان مهاجرت کرده، میشوند الگوی فرزندانمان.ما بایستی خیلی زودتر از اینها کودکانمان را دریابیم تا بجای اینکه غرق در دنیای خیالی والت دیزنی و امثالهم باشند و قهرمانهای غیرواقعی غیربومیاش جلوی چشمانشان باشد با اسامی چون علیمحمدیها و طهرانیمقدمها و آشتیانیها و فخریزادهها و صدها دانشمند دیگر آشنا بشوند.به امید روزی که هدف و جهتگیری و حتی تولیدات رسانهای و محصولاتمان در راستای شناخت خود واقعی قهرمانانمان باشد.