چالش‏های دیالوگ و گفت‏و‏گوی پیشرفت

رسانه ی ما چگونه می تواند به امکان پیشرفت ایران بپردازد؟

سید علی میری
نویسنده
رویداد چیست؟ به نظر می‌رسد به واقعه‌ای فراتر از انتظار ما (فهم اسیر چگونگی و روش ما) که استثنایی است و فهم ما را به قبل و پس از خود تقسیم می‌کند، رویداد گویند. آیا می‌شود در زندگی و راهی که در مسیر توسعه‌ کشور طی می‌کنیم، انتظار رویدادی فراتر از انتظار کشید؟ اصلاً چگونه منتظر چیزی فراتر از انتظار باشیم؟ بخصوص که ظاهراً راه پیشرفت و توسعه‌ کشور هموار و واضح است و راه رسانه نیز در علم و فناوری و اقتصاد از آن واضح‌تر و هر کاری روشی دارد و کافی است تا انسان‌های شریف و کارآمدی در موقعیت سیاست و تصمیم آن روش و راه‌حل واضح را به کار برند تا همه‌ مسائل حل شود.

واضح است که این فهم ساده‌لوحانه و سطحی است و قناعت در همه‌جا کار خوبی است جز در خرد پس ظاهراً ابتدا باید سؤال یا مسأله‌ای داشت. اگر سؤالی یا مسأله‌ای داریم، می‌دانیم که پاسخش در یک راه‌حل یکبار مصرف خلاصه نمی‌شود و اهل فکر و علوم‌ انسانی عمر حرفه‌ای خود را در پاسخ به سؤال و مسأله‌ای بزرگ چون «توسعه و پیشرفت» می‌دانند.پس اولاً پروژه توسعه و پیشرفت در رسانه نمی‌تواند کوتاه‌مدت باشد و باید کسی بپذیرد که حاصل یک ‌عمر کار او در روایت و رسانه راهی خواهد گشود. پس با این حوصله یک ‌عمر، چطور انتظار رویداد ممکن است.نسیم طالب کتاب خوبی دارد به نام «قوی سیاه». او می‌گوید دیدن قوی سیاه (همان رویداد خودمان) فراتر از انتظار است و هر توضیحی درباره‌ آن به‌صورت واپس‌گرایانه ممکن است (پس از وقوع می‌توان علت‌ها و دلایل آن را فهرست کرد.) من به طرح بحث طالب چیزی اضافه می‌کنم و آن این است که با اینکه تناقض‌آلود به نظر می‌رسد اما می‌توان منتظر رویدادی غیرمنتظره بود. اصلاً اتفاق‌ افتادن و پدید آمدن این مسأله در راه یک‌ عمر فعالیت هنری یا رسانه‌ای نشانه همگامی آن مسأله و فعالیت با تاریخ و آینده است. منتظر رویداد بودن یعنی یک امید معقول به پدیدارشدن نتیجه‌ای فراتر از فهم و روش‌های ما که گویی با دیدن آن به برکت و نزدیکی زمین و آسمان امیدوار می‌شویم. من در مسیر رسانه‌ پیشرفت و توسعه منتظر یک اتفاق فراتر از انتظار هستم و آن پدیدآمدن زبانی شبیه شهید مرتضی آوینی و همدلی و همزبانی مردم با آن زبان است. در رسانه‌ حرفه‌ای ما کسی منتظر نیست و کم‌کم حوصله گفت‌وگو تحلیل می‌رود. فرم با روش‌های جذاب اشتباه گرفته شده و خبری از یگانگی فرم با محتوا نیست و شبیه حضرت مسیح در برادران کارامازوف، احتمالاً شهید آوینی هم در رسانه جریان اصلی ما شانس زیادی نداشته باشد و درِحرفه‌ای‌گری و روشمندی محکم به روی او بسته خواهد شد.ادعای این متن این است که این شبکه چهارم سیما (شاید به سبب طبیعت مخاطبانش) همچنان در انتظار است و ما این را در یلدای چاووش مشاهده کردیم. یعنی گویی هنوز کسی انتظار می‌کشد تا کس دیگری پیدا شود و حرفی بزند که دلی را گرم کند و زنگاری را بزداید. ادعای دیگر این متن این است که مجله‌های چندوجهی شبیه چاووش که وجوه مختلف آن از هم بیگانه نیستند، فرصتی استثنایی در طرح بحث فرصت پیشرفت و توسعه‌ پیش روی ایران هستند. در ادامه تلاش می‌کنم از این ادعا دفاع کنم.
 رسانه و روایت به‌مثابه عقل عملی و علوم‌ انسانی
واضح است که رسانه جای بحث‌های جزئی تخصصی و دانشگاهی نیست. اما رسانه می‌تواند جست‌وجوگر باشد و به قول همکار عزیزم، جناب محسن صفایی (دبیر موسیقی چاووش) در هر پرونده چیزی برای کشف خود ما وجود داشته باشد. پس سؤال و مسأله‌ای هست و کسی به دنبال واضح‌تر کردن تصویر کلی این مسأله برای خود و مخاطبان است و در هر قسمت و در هر پرونده و در کل پرونده‌ها قابی را واضح‌تر و واضح‌تر می‌کند که امکان یگانه‌ توسعه و پیشرفت کشور در آن قاب پدیدار است. این روایت می‌تواند از اصلاحات جزئی راه تا کلیت فهم را تحت‌تأثیر خود قرار دهد و در کنار سینما، داستان و... از علوم‌انسانی به عقل عملی برسد که البته صبر و مداومت و حوصله می‌طلبد.شئون مختلف زندگی ما از هم جدا نیستند و ما اشتباه می‌کنیم اگر به این نتیجه رسیده‌ایم که باید به علم، فرهنگ، هنر و تفکر جدای از هم بپردازیم. این جدا افتادگی به معنی واقعی کلمه آفت درک ما در مواجهه با جهان جدید است. ما نهادها و محصولات دنیای مدرن را بدون توجه به آب و خاکی که در آن ریشه دارند اخذ می‌کنیم و امیدواریم تا هریک در کنار هم کارآمد باشند در حالی که آب و خاکی که علم و پیشرفت در آن ریشه دارند، فرهنگ و تفکر است. بیایید کمی در این جدا افتادگی دقیق شویم. اولاً جهان علم و اقتصاد و توسعه از فرهنگ و هنر جداست و راهش آنچنان ساده و از قبل آزموده است که نیازی به تفکر و فلسفه ندارد. در همین مسیر نهاد صنعت نیازهای خود را دارد و علم وظیفه‌ دیگری و درنهایت اقتصاد نیز ابزارهای مالی خود را دارد و کار خود را انجام می‌دهد. پس به معنای بد کلمه هرکس به‌جای خود می‌رود و چنانکه از وضع ما قابل‌ فهم است هیچ‌کس در جای خود نیست. پس گویی اگر امکانی برای توسعه باشد، این امکان را باید در دل تفکر و فرهنگ جست‌وجو کرد. استاد فرموده بودند که «جهان امروز دو منطقه بیش ندارد. منطقه‌ تولید و مصرف و منطقه مصرف مطلق». لاجرم راه توسعه فراتر رفتن از مصرف و رسیدن به حد تألیف و تولید است. اگر این جدا افتادگی همچنان استیلا داشته باشد، ما همواره مصرف‌کننده‌ایم و از علم و هنر و فرهنگ به‌قدری می‌دانیم که بتوانیم محصولات به‌روز آنها را مصرف کنیم.
پس اولین اهمیت مجله‌ چاووش، تلاش برای کنار هم آمدن شعر و ادب و تفکر است که با ذوق و تألیف سازندگان ممکن شده و شاید دیگر تولید این‌گونه برنامه‌ها آنچنان به‌صرفه و امکان‌پذیر نباشد، ولی به‌ هر تقدیر همچنان برای اهالی فرهنگ نفسی باقی است. دومین مسأله‌ای که بسیار مهم است اینجاست که در چاووش، «گفت‌وگو» ضروری است و این میز گفت‌وگو نقشی ویترینی ندارد. اولاً مسیر، مسیر شخصی‌سازی گفت‌وگوهاست به این معنی که سؤالات گفت‌وگو فقط و فقط از آن میهمان قابل پرسیدن هستند و تجربه‌ زیسته‌ او بی نهایت مهم است و ثانیاً این گفت‌وگوها و تجربه‌نگاری‌ها در کنار هم فرمی از رسانه را شکل داده‌اند که در امریکای شمالی با عنوان «روایت به‌ مثابه علوم‌ انسانی» شناخته می‌شود.امروز گفت‌وگو کردن آسان نیست. در میان مردم و حتی خانواده امکان دیالوگ و سخن گفتن هر روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. در رسانه هم همین گریز از گفت‌وگو و سخت‌شدن سخن‌گفتن با «گفت‌وگو برای مخاطب جذاب نیست» تأیید و دیالوگ سرکوب می‌شود. رسانه‌ امروز ما مخاطب را به‌دور از دیالوگ و حوصله و فهم فرض می‌کند و اگر سخنی با او دارد، این سخن را مانند دارویی که نیاز به طعم‌دهنده‌های مختلف دارد می‌بیند و نمی‌تواند مسأله‌ مهم و صریح کشور را با فرمی جدی و صریح مطرح کند. در چاووش این در همچنان باز است و گفت‌وگو و دیالوگ جدی و صریح بسیار قبل از ضبط آغاز می‌شود؛ از تهیه‌کننده تا دبیر و از دبیر تا تحریریه و از تحریریه تا تیم فنی، همه با هم دیالوگ جدی دارند و این واقعاً باعث احترام است. از طرفی در چاووش به مخاطب حداکثر احترام گذاشته می‌شود و او یک عامی به دنبال سرگرمی فرض نمی‌شود، بلکه مخاطب فرهیخته‌ای اثرگذار بر وضع کشور فهمیده شده و همه چیز در خدمت این فهم است.ما دقیقاً نمی‌دانیم که توسعه‌ ایران چگونه است یا اصلاً راه آن چیست؛ چراکه اگر می‌دانستیم، کشور ما توسعه یافته بود و دیگر مسأله‌ای وجود نداشت. اما بخوبی توسعه‌نیافتگی را می‌شناسیم و در زندگی روزمره‌ خود با عوارض توسعه‌نیافتگی و قدم ننهادن در راه پیشرفت آشنا هستیم. توسعه‌نیافتگی از جنس کینه با زمان و تاریخ است و باعث می‌شود تا ما عصبانی و متنفر باشیم؛ چراکه توسعه نیافتگی یعنی بیهودگی، واماندگی و بی تاریخی. توسعه نیافتگی نه رفتن است و نه ماندن، نه اینجاست و نه آنجا، نه عزم عبور است و نه تحمل ساختن.
اینکه من چیزی را دوست دارم یا ندارم یا میلی به این یا آن دارم تغییری در وضع و تاریخی که محقق شده نخواهد داشت پس ضرورت توسعه و پیشرفت برای کشور ما با چند میلیون جوان تحصیلکرده و ظرفیت و استعداد فراوان و البته مشکلات و فساد و حیف‌ومیل ربطی به این ایدئولوژی یا آن جهت‌گیری سیاسی ندارد همه‌ ما فارغ از میل و ایدئولوژی دلبسته‌ این حرکت و خسته و ملول از ایستایی هستیم و اتفاقاً وقتی این ضرورت به اخلاقی‌ترین وظیفه‌ موجود تبدیل می‌شود، مطلوبیت سیاست‌ورزی در پیگیری راه پیشرفت فهم خواهد شد. یعنی بی‌تفاوت نسبت به شعارهای قشنگ سیاسی، باید توجه کرد که چه کسی مرد راه پیشرفت کشور است.
باید کاری اساسی انجام داد و به تحول فکر کرد. تا وقتی کشور با تمام وجود در راه توسعه و پیشرفت نباشد، جلوگیری از بیهوده‌کاری و فساد و... امکان‌پذیر نیست و حتی آنچنان نمی‌توان به فضیلت یا حکمت عقلی و اخلاقی عمومی نیز امیدوار بود.
انسان‌ها وقتی راهی در پیش دارند، همدل و همزبان می‌شوند و اگر راهی نباشد، هرکس به فکر نجات یا میل شخصی خود است و این دقیقاً اثرات مخرب موجود را تولید خواهد کرد. گفته‌اند که بازار مسکن و خودرو محل سرمایه‌گذاری بانک‌ها و شرکت‌های دولتی و البته بعضی از مردم است و خانه‌های خالی فراوان است. این اتفاق وقتی می‌افتد که افقی پیش روی اقتصاد کشور و قدرت پول ملی نباشد و در نتیجه وسایل معمولی زندگی به ابزار معامله و سرمایه‌گذاری تبدیل شوند که خود بار سنگینی بر زندگی مردم است.
رسانه حتماً می‌تواند در این راه کار مهمی انجام دهد. برای مثال ما وقتی در دانشگاه هستیم، صنعت را عقب‌مانده، به‌دور از پژوهش و در پی سود و پول و غافل از علم و دغدغه‌ دانش و معرفت پیدا می‌کنیم و وقتی در عرصه‌ صنعتی قرار می‌گیریم، دانشگاه را بی درد، بی مسأله، کند، پرهزینه و کم اثر در پیگیری مسأله‌ کشور پیدا می‌کنیم و نه این برای کار او ارزشی قائل است و نه او برای کار این. این عین گسستگی و توسعه‌نیافتگی است و توسعه و پیشرفت هرچه که باشد باید فکری به حال پیوستگی، ارتباط ارگانیک و پایدار بخش‌های اقتصاد، پژوهش و سیاست بکند.
رسانه و روزنامه‌نگاری ما در علم گاهی بی وطن می‌شود و به بحث‌های انتزاعی علم ترویجی اکتفا می‌کند. گفته‌اند و توصیه کرده‌اند که ارتباطات علم با جامعه و زبان مردم مهم است و باید پیگیری شود. این حرف خوبی است؛ ولی مثل همه‌ حرف‌های خوب دیگر که معلوم نیست برای کدام مخاطب گفته می‌شود یا گوینده چقدر زیر بار این مسئولیت و مسأله می‌رود، شاید دلی را گرم نکند و صرفاً موجی سرگردان در هوا یا نوشته‌ای ثبت شده در یک سرور که احتمالاً بیشتر از تمدن بشری دوام بیاورد باشد. رسانه و روزنامه‌ علم و فناوری باید وطن داشته باشد و جهت توسعه و پیشرفت کشور را به خود بگیرد. اگر این‌گونه نباشد، مطالب علمی و توصیه‌های همه‌جایی کمکی به شوق و همت فعالان در علم و فناوری کشور و مردمی که باید فعالیت و تلاش این عزیزان را بخشی جدانشدنی از زندگی و آینده‌ خود ببینند، نخواهد کرد.
پس اولین مسأله در «رسانه‌ توسعه» دیدن و یافتن همبستگی فرهنگ، اقتصاد و زندگی مردم با علم، پژوهش و فناوری است و باید مخاطب و بینندگان این مسائل را جدا از هم فهم نکنند و بدانند که یکی، پیوسته و درهم تنیده با دیگری‌ است و روایت کلی و ملی ما از علم و فناوری، نمی‌تواند بی‌نسبت با تفکر، تاریخ و فرهنگ کشور باشد و این روایت اگر کشف شود، همان امکان توسعه و پیشرفت ایران خواهد بود. کشف این امکان یعنی پیگیری و نشان‌دادن ارتباط و نسبت مستور میان نقاط مختلف این مسأله و انسان‌های مهم و تأثیرگذار. کشف یعنی از مشهورات و دستورالعمل‌های شعاری و رسانه زده بپرهیزیم و گفت‌وگوها، روایت‌ها، تجربه‌ها و چشم‌اندازهایی به میدان بیاوریم که از سر درد و استقامت در مسأله‌ کشور و شناختن آب ‌و خاک آن به زبان می‌آیند.
من همین‌طور فکر می‌کنم که این کار با یک برنامه‌ تلویزیونی، یک سریال یا کتاب و... انجام نخواهد شد و ما نیاز به یک عملیات رسانه‌ای داریم. اینجا منظور «عملیات رسانه‌ای» که در رسانه‌‌های امریکایی به کمپین‌های سیاسی/ اقتصادی رسانه‌ای در کوتاه یا میان‌مدت مشهور است، نیست.
پیشرفت با پروپاگاندا و ثروت و قدرت در دسترس هیچ کشوری قرار نمی‌گیرد و به نظر می‌رسد این عملیات یعنی فعالیت همدل و هم جهت کسانی که قلباً این مسأله را مسأله‌ زندگی خود و کشور می‌بینند در مدیوم و فرمی که امکان آن را دارند. همین‌طور زبان رسانه‌ ما مهم است. زبان عالم ما را برای ما می‌سازد و زبان رسانه منطق آن رسانه را شکل می‌دهد که اگر از جان و حس و حال واقعی سازندگان جدا باشد، دلی را گرم نخواهد کرد. مجله‌ چاووش در توسعه و پیشرفت با ذهنیتی که گفته شد، به روایت امکان توسعه و پیشرفت ایران خواهد پرداخت.
 

جستجو
آرشیو تاریخی