اهمیت آب رودخانه هیرمند برای زندگی و بقای سیستان همانند اکسیژن برای آدمی است؛ این موضوع باعث شده است همواره میان ایران و افغانستان اختلافات متعددی بر سر تقسیم آب این رودخانه بروز نماید. این اختلافات که پیشینه آن به حدود 150 سال پیش برمیگردد بهعنوان یکی از پایدارترین عوامل تنش و اختلاف در روابط دو کشور عمل کرده، اما شدت و ضعف آن به طور بنیادی به وجود یا فقدان آب بستگی داشته است. به عبارت دیگر هر زمان که کل منطقه سیستان با معضل خشکسالی مواجه شده است، اختلافات افزایش یافته و دو کشور از روشهای مختلف بهدنبال حل معضل بودهاند و معمولاً به یک معاهده یا توافقنامه جدید دست مییافتند اما در سالهای پرآبی، منابع تنش و اختلاف فروکش کرده و توافقهای میان دو کشور به حاشیه رانده میشد. اختلافات و همکاریهای آبی میان دو سوی رودخانه هیرمند دقیقاً به اندازه ریختشناسی این رودخانه پیچیده است.
اولین اختلافات تاریخی بر سر رودخانه مرزی هیرمند میان ایران و افغانستان به حدود سال 1251 میرسد که تلاشها برای حل اختلاف از طریق مذاکرات دوجانبه به نتیجه نرسید و به پیشنهاد افغانستان، پای حکمیت بینالمللی به این موضوع باز شد. حکمیت گلد اسمیت، آب را به صورت مساوی میان دو کشور تقسیم کرد و مشکل به صورت موقت حل شد.
در دوره خشکسالی بعدی که تقریباً سی ساله است، مجدداً مسائلی درمیگیرد که در نهایت به حکمیت جدیدی به نام حکمیت مک ماهون در سال 1284 منتهی میشود. مک ماهون دست به تقسیم آب رود هیرمند زد و سهم آب ایران را به یکسوم از کل آبی که به بند کمال خان میرسید، کاهش داد. رأی مک ماهون بر خلاف یافتههای تحقیقی در مورد مصرف آب و میزان نیاز طرفین به آب بوده و مورد پذیرش دولت ایران قرار نگرفت، اما دولت افغانستان آن را بلافاصله قبول کرد و اختلاف بر سر استفاده از آب هیرمند همچنان ادامه یافت.
کاهش آب رودخانه در سال 1315 باعث شد ایران و افغانستان ضمن مذاکراتی، آب هیرمند را به مدت یک سال از بند کمال خان به طور مساوی تقسیم کردند. در سال 1316 و به دنبال امضای «پیمان سعدآباد» بین کشورهای ایران، افغانستان، ترکیه و عراق، دو کشور در چهارچوب روابط منطقهای قرارداد موقت تقسیم آب هیرمند را یک سال دیگر تمدید کردند.
در دوره خشکسالی بعدی اختلافات مجدداً تشدید و به دلیل اینکه مذاکرات دوجانبه به نتیجه نرسید منجر به این شد که کمیسیونی برای حل اختلافات میان دو کشور به نام کمیسیون دلتا تشکیل شود. این کمیسیون سه عضو داشته که رئیس کمیسیون یک امریکایی انتخاب شده است و دو کارشناس شیلیایی و کانادایی همراهش بودند. واقعیت این است که این کمیسیون منافع عمده منطقه سیستان و مهمتر از همه تالابهای بینالمللی هامون را نادیده میگیرد. نتایج کمیسیون مورد تأیید ایران قرار نمیگیرد اما اینکه چه اتفاقی میافتد که در نهایت در سال 1351 معاهده بر مبنای نتایج کمیسیون 1330 یا همان کمیسیون دلتا منعقد میشود، نیاز به کاوشهای تاریخی جدی دارد. آقای اسدالله علم در کتاب خاطراتش اشاره میکند یکی از اصلیترین موضوعات منطقه سیستان، رودخانه هیرمند است و معاهده، منافع تاریخی ایران را نادیده گرفته است. ایشان در کتابش به کلمه جالبی اشاره میکند به نام «اربابان نامرئی» که این احتمالاً مهمترین مؤلفهای بوده که منجر به عقد معاهده 1351 شده است. عموماً رد پای طرف سوم در ماجرای همکاریها یا اختلافات ایران و افغانستان بر سر هیرمند بسیار برجسته است.
با بررسی تاریخی روند این اختلافات مسألهای که پیش میآید این سؤال است که پس از هر گذر حدوداً 30 ساله تاریخی و وقوع خشکسالی با همین دوره زمانی، اختلافات میان دو سوی آب افزایش یافته و به دنبال آن عهدنامه جدیدی برای حل مشکل مطرح شده و نکته جالب توجه اینکه هر بار سهم ایران از آب این رودخانه کمتر از قبل شده است. اینکه علت تاریخی این مسأله چه بوده و چرا در طول تاریخ سهم ایران به طور متناوب کاهش یافته موضوعی است که نیاز به بررسیهای تاریخی عمیق در خصوص مناسبات قدرت در دوران قاجار و پهلوی و کاوشهای دقیق درباره صورتبندی قدرت در سطوح منطقهای و بینالمللی دارد. معاهده 1351 هیرمند آخرین سندی است که پس از حدود 150 سال اختلافات آبی میان ایران و افغانستان در مورد رودخانه هیرمند تنظیم و مبادله شده است. بر اساس این معاهده، طرف افغان متعهد به تحویل 820 میلیون مترمکعب آب به طرف ایران شده است؛ معاهدهای که نیازهای سیستان را در آن زمان نیز پوشش نمیداد چراکه بر اساس اسناد تاریخی موجود، نیاز کشاورزی و شرب منطقه سیستان در ایران بسیار بیش از آنچه نهایتاً به آن حقابه تخصیص داده شده، محاسبه و مطرح شده است.
از نکات بسیار مهم در مورد معاهده 1351 هیرمند این است که هیچ اشارهای به حقابه محیطزیستی تالابهای بینالمللی هامون بهعنوان میراث مشترک مردمان ایران و افغان در منطقه سیستان قدیم نشده و 820 میلیون مترمکعبی که در این معاهده در نظر گرفته شده تنها مربوط به مصارف شرب و کشاورزی ایران است؛ زیرا به علت شرایط آن زمان و اینکه موضوعات محیطزیستی هنوز مورد توجه واقع نشده بود، حقابه هامونها از محل این رودخانه در معاهده 1351 در نظر گرفته نشده است. مهمتر اینکه سیراب نمودن تالابهای بینالمللی هامون تنها از محل رودخانه هیرمند نبوده و علاوه بر آن؛ هیرمند، رودخانههای فراه، خاش، هاروت، خوسپاس و چند رودخانه کوچک دیگر نیز تأمینکننده آب هامونها هستند.
آیا طرف ثالث منافعی داشته یا صرفاً نقش میانجی داشته است؟
نقش طرف ثالث بهعنوان بازیگر کلیدی در چهارچوب نظم وقت منطقهای و بینالمللی از موضوعات بسیار پیچیده در اختلافات و همکاریهای ایران و افغانستان بوده است. در حکمیتهای «گلداسمیت» و «مکماهون» بریتانیا به پیشنهاد افغانستان ایفای نقش کرده است چراکه طبق معاهده گندمک، روابط خارجی افغانستان با کشورهای همسایه باید با مشورت و هماهنگی بریتانیا شکل میگرفت. طبیعتاً بریتانیا منافع بسیار زیادی برای حفظ افغانستان با یک موقعیت حایلی داشت. سیاستگذاران بریتانیایی به افغانستان بهعنوان مانعی برای حمله روسیه به هندوستان مینگریستند. همچنین جدایی هرات تاریخی از سرزمین مادری ایران نیز ریشه در بازی بزرگ یا Great Game داشته است که ما دهههای این اصطلاح را بهعنوان New Great Game نیز مشاهده میکنیم.
بعد چطور میشود کار میافتد دست امریکاییها و آنها چه منافعی داشتند؟
طی این صدوپنجاه سال الگوی همکاری و اختلاف توأمان، تغییرات زیادی در توزیع قدرت و نقش بازیگران در نظام بینالملل اتفاق افتاده است. این طرف ثالث [طبق نظم جهانی] از بریتانیا به امریکا تغییر میکند و مجدداً خودش را در روابط بین ایران و افغانستان نشان میدهد. در سال 1946 شرکت موریسون ناتسون بهعنوان یکی از بزرگترین شرکتهای پیمانکاری و ساختمانی وارد پروژه دریایی هلمند میشود. علاقه به یک پروژه توسعه در هلمند یک سابقه سی ساله قبلی داشته است اما ورود امریکاییها اساساً این پروژه را، هم از نظر مالی و هم از نظر اقدامات فنی جلو میبرد، به طوری که شاهد هستیم امریکاییها در بازه کمتر از 5 سال، دو سد بزرگ را به نام سد ارغنداب در 1952 و سد کجکی در 1953 در حوزه هیرمند احداث میکنند. هر کدام از این سدها مخزنی به گنجایش حداقل یک میلیارد مترمکعب دارد و هر دوی این سدها اثر بسیار منفی بر دلتای سیستان و تالابهای بینالمللی هامون گذاشته است. بخش مهمی از انگیزههای امریکا برای سرمایهگذاری و تکمیل پروژه دره هلمند در افغانستان را میتوان در چهارچوب رقابت با شوروی در فضای جنگ سرد جستوجو کرد. بنابراین طرفهای سوم چه در جایگاه حکمیت، چه از طریق اجرای پروژههای عمرانی در هلمند افغانستان و چه به صورت مداخله و اشغال این کشور، تأثیر بسیار جدی بر روابط ایران و افغانستان گذاشتهاند.
آیا احداث سد ارغنداب و کجکی در خاک افغانستان هم تأثیر منفی گذاشته است و آیا آن دو سد میتواند یک فاجعه زیستمحیطی برای خود افغانها هم محسوب شود یا خیر؟
در حال حاضر مهمترین موضوع مضر برای هر دو طرف «سد انحرافی کمال خان» است. این سد انحرافی با طراحی کنونی منافع جدی برای افغانستان ندارد و با انحراف آب به یک شورهزار، آب را از دسترس خود افغانها نیز خارج و بلااستفاده میکند، همچنین مانع اصلی برای تحویل حقابه ایران مطابق معاهده 1351 هیرمند است. دست آخر حقوق محیطزیست و آب ورودی به تالابهای بینالمللی هامون را نادیده میگیرد و مهمترین عامل بروز و گسترش طوفانهای گرد و خاک برای تمام ساکنین زابل ایران و زرنج افغانستان شده است. از این منظر کارکرد این سد یک فاجعه زیستمحیطی برای خود افغانها هم محسوب میشود. این در حالی است که در ماده 5 معاهده 1351 هیرمند، مصرحاً مشخص شده است که افغانستان نباید هیچ اقدامی انجام دهد که مانع تحویل حقابه ایران شود. دیگر اینکه باید الزامات و نیازهای درونی افغانستان را نیز درک کرد. افغانها برای اینکه موضوعاتشان را حل کنند، نیاز به توسعه دارند. ثبات و پیشرفت افغانستان به نفع تمام کشورهای همسایه است اما توسعه از طریق سدسازی، نباید منجر به آسیب به همسایگان، محیطزیست و حتی مردم خود افغانستان شود. بهعنوان مثال در خصوص سد انحرافی کمال خان، امکان اصلاح این سد وجود دارد به گونهای که هر دو طرف از منافع آب هیرمند بهرهمند شوند و در جهت ایجاد منفعت متقابل برای هر دو کشور عمل نماید.
این مسأله از اول حضور آقای کرزای تا آخر دولت اشرف غنی، نسبت به ایران چه تفاوتهایی کرد؟
واقعیت این است که ما برای بهبود جدی در روند تعاملات با افغانستان نیاز به استفاده از «پیوند موضوعی» با افغانستان داریم. پیوند موضوعی یک تاکتیک چانهزنی است که با وارد کردن موضوعات دیگر به مذاکره به دنبال حلوفصل اختلافات است. این مهم ضرورت طراحی و تدوین طرحهایی را در نهادهای بالادست و تخصصی میطلبد. همچنین تحلیل تحولات درونی افغانستان و بررسی موقعیت ژئوپلیتیکی این کشور به ما در فهم مشکل کمک میکند. از نظر تاریخی میتوان ادعا نمود رفتار افغانستان در حوزه آبی چندان تابع تغییر دولتها و حکومتها نیست. بخش مهمی از ریشههای تصمیمگیری افغانستان در خصوص آبهای مرزی به تحولات و پویایی جامعه افغانستان از یکسو و موقعیت ژئوپلیتیکی آن از سوی دیگر برمیگردد. با توجه به وضعیت جامعه افغانستان، اساساً اتخاذ یک الگوی توسعه مبتنی بر صنعتی شدن مقدور نبوده و نیست. افغانستان متشکل از یک اجتماع سنتی با 73 درصد جمعیت روستایی است که چالش جدی در زمینه دولت-ملتسازی دارد. سیاست در افغانستان رنگوبویی کاملاً قومیتی دارد. طبیعتاً در چنین بستری آب و زمین موضوع بسیار کلیدی است و ما تبعاتش را در سیاستگذاری داخلی افغانستان بهعنوان یک محرک جدی میبینیم. این ویژگیها باعث شده است الگوی رفتاری تقریباً مشابه در تصمیمگیری در حوزه آبهای مرزی و مشترک افغانستان وجود داشته باشد که با تغییر دولتها و حتی حکومتها، تغییر اساسی نمیکند. البته این الگو شدت و ضعف نسبی دارد بهعنوان مثال در دولت اشرف غنی یک تقویت گفتمان مبتنی بر هویتسازی از طریق موضوع آب مشاهده میکردیم و نتیجه این بود که غنی با کمک امریکاییها و احداث و تکمیل سد کمال خان، یک انحراف از معیار تاریخی جدی در همکاری بین دو کشور رقم زد و عملاً چالش جدی در مسیر همکاریهای میان دو کشور اتفاق افتاده است، به طوری که پس از سد کمال خان شاهد کاهش چشمگیر ورود آب به ایران و در عوض انحراف حقابه ایران به سمت شورهزار گودزره و اتلاف آب در افغانستان هستیم.
و آخرین سؤال، به نظرتان شرایط مطلوب برد - برد که هم افغانستانیها راضی باشند هم ایرانیها چیست؟
باید توجه کرد گرچه حل یک اختلاف 150 ساله آنهم از نوع اختلافاتی که ریشههای مختلف داخلی و ژئوپلیتیکی دارد آسان نیست اما باید برای آن تلاش کرد. اساساً اختلافات بر سر آبهای مرزی، یکی از موضوعات چالشبرانگیز در دنیای کنونی است و منطقه ما هم مستثنی از این امر نیست، اما موضوعی که باید به آن توجه کنیم این است که همسایگی قابل تغییر نیست. ما نمیتوانیم افغانستان را با یک همسایه دیگر جایگزین کنیم. بنابراین ضرورت همکاری و پرهیز از منازعه خودش را بیشتر از گذشته نشان میدهد. از یکسو ایران میتواند در راستای توسعه همکاریها با استفاده از تاکتیک پیوند موضوعی، منفعت متقابل یا ضرر متقابل تعریف نماید و احتمالاً در این شرایط زمینه حل اختلافات آبی فراهم میشود. از سویی افغانستان نیز میتواند با رعایت حقوق کشورهای پاییندست نقش مؤثر همسایگان را در ایجاد صلح و ثبات در این کشور تقویت کند.