بخشی از مردم دو کشور به هنگام فرار امریکا به جای شادی از رفتن یک نیروی اشغالگر و سفاک و تروریست، دچار فوبیا و ترس بیش از حد نسبت به تحولات پیش رو شده بودند. در کشور ما عدهای با فراموشی اینکه ایران خود قربانی تروریسم رسانهای غرب است، هرآنچه از سوی غرب و غربگرایان روایت میشد میپذیرفتند و بازنشر میکردند. ذهن رسانه زده به جای دیدن این حقیقت بزرگ که سالها خطرناکترین نیروی تروریستی جهان[1] بر خاک افغانستان خیمه زده بود و پیر و جوان و کودک را به قتل میرساند و چنان برخی روستاها را بمباران می کرد که دیگر در عکس هوایی هم به سختی میشد تشخیص داد که روزگاری در اینجا روستایی بوده است؛ از رفتن اشغالگران دموکراسی خواه نگران بود!
زیر سایه سرنیزه این ارتش بود که کارهای بسیاری علیه مردم افغانستان و ایران طراحی شد و حتی رژیم صهیونیستی در یک پایگاه هوایی در نزدیکی مرز ایران آفتابی شد و زیر سایه این ارتش بود که اتفاقات مشکوکی در رابطه با داعش خراسان اتفاق افتاد و همچنان میافتد چنان که به احتمال بسیار زیاد در رأس داعش خراسان یکی از اعضای گارد خاص ژنرال عبدالرشید دوستم (در آن وقت معاون اول رئیس جمهور بود) قرار گرفته است و مخاطب آگاه خود میداند که باید حدیث مفصل بخواند از این مجمل ربط احتمالی میان دوستم و داعش و دوستم و امریکا.
امریکا با چنین کارنامه ننگین و سیاه، طی قرارداد امنیتی واشنگتن-کابل حضور مادام العمر خود در افغانستان را بیمه کرده بود و میرفت که هزاران نظامی آن (زمانی صدهزار نظامی امریکا و پنجاه هزار نظامی از سایر کشورهای ناتو در افغانستان بودند)، پایگاههای سیا و تروریست های تغذیه شده از سوی آن (مستقیم و غیرمستقیم) الی الابد بهعنوان یک عنصر تهدید ضد اسلام و ضد ایران و ضد افغان در این کشور باقی بمانند. خاتمه اشغالگری به چنین وضعیتی نیز خاتمه داد.
ما در این یادداشت به دو گونه تهدیدات تروریستی که در دوره اشغالگری امریکا، ایران را تهدید میکرد میپردازیم:
اول، تهدید ارتش امریکا و همپیمانانش
و دوم تهدید داعش
تهدید ارتش امریکا و همپیمانانش
در طول چهار دهه گذشته ارتش امریکا همواره یک نیروی تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران و مردم منطقه بوده است و عملیات موسوم به آذرخش کبود در 13 دی 1398 (عملیات منجر به شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی) تنها یکی از اعمال ضداسلامی و ضدایرانی ارتش امریکاست. این ارتش در دوران اشغال و خصوصاً پس از انعقاد قرارداد امنیتی واشنگتن-کابل دست یازی برای فعالیت در افغانستان پیدا کرده بود چرا که در این قرارداد آمده بود:
- نیروهای ایالات متحده و قراردادهای آنها میتوانند هرنوع تجهیزات، اکمالات، اجناس، تکنولوژی، آموزش و سایر خدمات را به افغانستان وارد، صادر، صدور مجدد، انتقال یا مورد استفاده قرار دهند.
- اعضای نیروهای نظامی و بخش غیرنظامی ایالات متحده میتوانند به شکل انفرادی یا گروهی به مکانها و تأسیسات توافق شده با سایر محلات مورد توافق طرفین، با کارتهای هویتی که از جانب ایالات متحده صادر گردیده، داخل یا خارج شوند. برای چنین ورود و خروجی، به گذرنامه و روادید نیازی نیست.این افراد از قوانین و مقررات افغانستان راجع به ثبت و کنترل اتباع خارجی معاف هستند.
- اعضای نیروهای نظامی و بخش غیرنظامی ایالات متحده توسط مقامات افغان دستگیر و توقیف نمیشوند. آن عده از اعضای نیروهای نظامی و بخش غیرنظامی که به هر دلیلی، توسط مقامات افغان، به انضمام مقامات تنفیذ قانون افغانستان، دستگیر یا توقیف شوند، در اسرع وقت به مقامات نیروهای ایالات متحده تسلیم میشوند.
- افغانستان و ایالات متحده موافقت مینمایند که اعضای نیروهای نظامی یا بخش غیرنظامی آن بدون رضایت صریح ایالات متحده به هیچ محکمه بینالمللی یا نهاد و یا دولتی تسلیم یا انتقال داده نمیشوند.
پرواضح است که در چنین شرایط رقت باری که عملاً کاپیتولاسیون هم بر افغانستان تحمیل شده است افراد نظامی و امنیتی امریکا برای انجام هر کاری در افغانستان مبسوط الید بودهاند و اینچنین بود که پایگاههای سیا در افغانستان نیز بشدت فعال شده و مشغول ایجاد شبکه چند ده هزار نفره از جاسوسان و مخبران و مرتبطان شده بودند و نظامیان امریکا هم در عملیاتی مانند عملیات ضربه اژدها و چندهزار حمله شبانه به خانهها و... به شکلی لجام گسیخته در افغانستان فعالیت میکردند. موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیک خاص افغانستان نیز مزید بر علت شده بود که استراتژیست های امریکایی حساب ویژهای روی فعال تر شدن نظامیها و امنیتیهای ایالات متحده در افغانستان باز بکنند. در تصویر زیر کشورهایی که میزبان پایگاههای نظامی امریکا (850 پایگاه در جهان) در خاک خود هستند به رنگ سرخ تیره مشخص شدهاند و در زمانی نه چندان دور نقطهای حساس در قلب آسیا در مجاورت چین و روسیه و ایران نیز به این رنگ بود اما اکنون محیط اوراسیا تا حد زیادی از این عنصر مزاحم رها شده است.
شکست راهبردی امریکا در افغانستان این وضعیت را بر هم زد و ایران نیز از چنین تهدیدی (تهدید نیروی تروریستی سنتکام) در مرز شرقی خود رهایی یافت که متأسفانه هنوز عدهای -حتی از اهل سیاست و تحلیل- متوجه معنای آن نشدهاند و حتی هنوز امریکا را بازیگردان این میدان، تصور بلکه توهم میکنند. پس لازم است که با نگاهی به اندیشکدههای امریکایی از زبان خود ایشان، نگرش امریکا به صحنه را دریابیم. اخیراً سایت شورای روابط خارجی امریکا در یادداشتی با عنوان مقابله با تهدید تروریستی در افغانستان، اطلاعات خوبی در این زمینه در اختیار پژوهشگران و تصمیمسازان قرار داده است[2]. مهمترین قسمتهای این یادداشت چنین اند:
1- پس از خروج ایالات متحده از افغانستان و بازگشت حکومت طالبان، ایالات متحده اکنون با یک تهدید دوباره دست و پنجه نرم میکند.
2- در آگوست 2021، جو بایدن، رئیسجمهور امریکا اظهار داشت که «تنها منافع ملی حیاتی ایالات متحده در افغانستان امروز همان چیزی است که همیشه بوده است: جلوگیری از حمله تروریستی به سرزمین امریکا.»
3- عوامل القاعده میتوانند حملاتی را علیه اهداف ایالات متحده و غرب در آفریقا، اروپا، خاورمیانه و جنوب آسیا انجام دهند یا الهام بخش باشند.
4- داعش دشمن قسم خورده طالبان و القاعده است.
5- رهبری داعش خراسان را ثناءالله غفاری (همچنین با نام شهاب المهاجر) یک تبعه افغانستان به عهده دارد.
6- گزینه امریکا، اجرای یک کمپین قوی «بر فراز افق» است (حملات پهپادی). ایالات متحده همچنین میتواند از هواپیماهای بال ثابت و هواپیماهای بدون سرنشین (پهپاد) مانند MQ-9A Reaper حملاتی را انجام دهد. این سکوها و سیستمها میتوانند برای نظارت بر گروهها و حمله دورهای به اهداف برای تضعیف قابلیتهای رزمی و اختلال در عملیات آنها مورد استفاده قرار گیرند.
7- برای اجرای استراتژی بر فراز افق سه مشکل بزرگ وجود دارد[3]:
اولاً برخلاف تقریباً هر کمپین ضد تروریسم دیگر ایالات متحده از 11 سپتامبر، هیچ نیروی شریکی در افغانستان ندارد. ایالات متحده با دولت عراق، از جمله سرویس ضد تروریسم که توسط ایالات متحده آموزش و مجهز شده بود، نیروهای امنیتی محلی، مانند ارتش ملی لیبی، دولت سومالی، مأموریت اتحادیه آفریقا در نیروهای سومالی و شبه نظامیان قبیلهای در سومالی، نیروهای سوری دموکراتیک در سوریه و شبه نظامیان طرفدار عربستان سعودی و امارات متحده عربی در یمن کار کرد، اما در افغانستان امروز، طالبان یک دشمن است و رهبران و گروههای ضد طالبان یا از کشور گریختهاند یا توسط طالبان کشته شدهاند یا سلاح خود را زمین گذاشته یا حتی به داعش خراسان پیوستهاند.
دوم، اکنون ایالات متحده عملاً هیچ معماری اطلاعاتی در افغانستان ندارد. امریکا سفارت و ایستگاه سیای خود را با عقب نشینی نیروهای نظامی در آگوست 2021 تعطیل کرد. سازمانهای اطلاعاتی نظامی ایالات متحده (مانند آژانس اطلاعات دفاعی و آژانس امنیت ملی) نیز بیشتر قابلیتهای جمعآوری اطلاعات خود را از دست دادهاند. همانطور که فرماندهی مرکزی ایالات متحده در دسامبر 2021 اذعان کرد، «ما احتمالاً دارای حدود 1 تا 2 درصد از تواناییهایی هستیم که برای بررسی و درک آنچه درافغانستان اتفاق میافتد ، دارا هستیم که این کار را بسیار سخت میکند.»
ثالثاً، ایالات متحده هیچ پایگاهی در منطقه برای پرواز هواپیما جهت جمعآوری اطلاعات یا مأموریتهای ضربتی ندارد. ایالات متحده از تمامی پایگاههای افغانستان مانند پایگاه هوایی بگرام و فرودگاه بینالمللی قندهار خارج شده و در آسیای مرکزی و جنوب آسیا پایگاهی ندارد. در عوض، ایالات متحده مجبور شده است از مکانهایی مانند پایگاه هوایی العدید در قطر استفاده کند که تقریباً 2500 مایل از کابل فاصله دارد (با فرض اینکه پاکستان به هواپیماهای ایالات متحده اجازه پرواز روی آسمان خود را بدهد). پرواز رفت و برگشت MQ-9A تقریباً چهارده ساعت طول میکشد و مدت زمان محدودی برای بازگشت به قطر در افغانستان باقی میماند. ایالات متحده همچنین میتواند پهپادها یا موشکهای کروز را از کشتیهای اقیانوس هند پرتاب کند، اگرچه این کشتیها و سکوها ممکن است برای مقابله با فعالیتهای چین در منطقه هند و اقیانوس آرام مورد نیاز باشند.
فقدان نیروهای شریک، اطلاعات اندک و نبود پایگاههای نزدیک، ایالات متحده را در اجرای عملیات ضد تروریستی در افغانستان بشدت دچار مشکل کرده است. حمله نافرجام هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده در کابل علیه یک هدف فرضی داعش خراسان در 29 اوت 2021، نمونه خوبی از چالشهای کنونی ضد تروریسم ایالات متحده است. در حالی که پرزیدنت بایدن و رئیس ستاد مشترک ارتش، ژنرال مارک میلی، در ابتدا این حمله را بهعنوان نمونهای از قابلیتهای فرا افق ستایش کردند، اما در واقع آن یک شکست بود: وزارت دفاع ایالات متحده در نهایت اذعان کرد که این حمله یک اشتباه وحشتناک بود که 10 غیرنظامی افغان از جمله هفت کودک به جای اعضای داعش خراسان کشته شدند.
8- ایالات متحده باید با نیروهای محلی در داخل و خارج از افغانستان برای بازسازی ساختار اطلاعاتی در افغانستان همکاری کند. ارتش ایالات متحده و سیا سابقه طولانی در همکاری با نیروهای محلی افغان - از جمله هزارهها، تاجیکها، ازبکها و برخی از شبه نظامیان پشتون - برای جمعآوری اطلاعات و انجام عملیات دارند. برخی از فعالیتهای ایالات متحده بهعنوان برنامههای اقدام مخفیانه تحت عنوان کد 50 ایالات متحده سازماندهی شده بودند که به ایالات متحده اجازه میدهند فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی در خارج از کشور انجام دهند که به طور عمومی به رسمیت شناخته نمیشوند. برای مثال، در طول دهه 1990، سیا بودجه و تجهیزات مخفیانه را به گروههای ضد طالبان، مانند اتحاد شمال، ارائه کرد.
9- خروج نیروهای نظامی ایالات متحده توسط دولت بایدن مانع از آن نمیشود که ایالات متحده از واحدهای شبه نظامی سیا در مرکز فعالیتهای ویژه یا نیروهای عملیات ویژه ایالات متحده که تحت اختیارات عنوان 50 فعالیت میکنند برای همکاری با نیروهای خود در افغانستان و کشورهای مجاور استفاده نکند.
10- شرکای ایالات متحده - که میتوانند از حامیان جبهه مقاومت ملی گرفته تا شبکههای ضد طالبان هزاره، پشتون، تاجیک، ازبک و سایر شبکههای مختلف را در بر گیرند - میتوانند اطلاعات ارزشمندی را در مورد رهبران، اردوگاههای آموزشی و سایر فعالیتهایی که ایالات متحده باید انجام دهد، ارائه دهند و اطلاعات جمعآوری شده از منابع دیگر را تکمیل کند. ایالات متحده میتواند از افرادی مانند احمد مسعود[4]، امرالله صالح، بسمالله خان محمدی و علی نظری و همچنین شبکههای آنها استفاده کند.
11- ایالات متحده باید برای دسترسی به پایگاه در منطقه، بویژه برای قابلیتهای اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی، مذاکره کند. ایالات متحده باید مذاکرات را با کشورهای منطقه (مانند قرقیزستان، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان و حتی هند) برای استقرار هواپیماهای سرنشین دار و بدون سرنشین برای جمعآوری اطلاعات، نظارت و شناسایی بر فراز خاک افغانستان آغاز کند.
12- دولت بایدن این مذاکرات را آغاز کرده است، اما کار جهت دریافت مجوز برای ارتش یا جامعه اطلاعاتی ایالات متحده جهت پرواز با هواپیماهای تهاجمی - و مأموریتهای ضربتی- بسیار مشکل است زیرا این اجازه میتواند برای این دولتها بسیار خطرناک باشد. علاوهبر این، روسیه قبلاً مخالفت شدید خود را با پایگاههای ایالات متحده در آسیای مرکزی ابراز کرده بود. تشدید تنشهای واشنگتن با مسکو بر سر جنگ اوکراین و رقابت گستردهتر ژئواستراتژیک، مذاکرات را دشوارتر کرده است. هواپیماهای تجسسی میتوانند از نظر سیاسی برای برخی کشورها خوشایندتر باشند.
13- ایالات متحده باید تواناییهای خود را در سراسر افق گسترش دهد. با توجه به الزامات مأموریت برای افغانستان، یکی از بهترین هواپیماها برای این کار، MQ-9 بدون سرنشین است، زیرا برد، بسته حسگر و قابلیت حمله دارد. با این حال، ایالات متحده در درجه اول نوع MQ-9A Reaper را خریداری کرده است. تقریباً چهارده ساعت طول میکشد تا یک ریپر از پایگاه هوایی العدید در قطر به افغانستان پرواز کند و در صورت لزوم فقط 12 تا 15 ساعت به آن فرصت میدهد تا اطلاعات را جمعآوری و به اهداف حمله کند.
14- MQ-9 B SkyGuardian به ایالات متحده اجازه میدهد تا حداقل 15 ساعت دیگر بر فراز افغانستان با محموله بزرگتر پرواز کند. ایالات متحده میتواند پهپادهای خود را با هواپیماهای سرنشیندار- از جمله جنگندههای ضربتی F15E، بمب افکنهای جنگنده F-16، جتهای تهاجمی زمینی A-10 و بمب افکنهای استراتژیک B-52 برای انجام حملات تکمیل کند. از آنجایی که طالبان توانایی موشکی زمین به هوا یا نیروی هوایی قابل توجهی ندارند، ایالات متحده همچنان از برتری هوایی برخوردار خواهد بود.[5]
15- شکست ایالات متحده در بهبود قابل توجه تواناییها و موقعیت ضد تروریسم خود - بویژه از طریق برقراری روابط با شرکای محلی، بازسازی معماری اطلاعاتی و مذاکره در مورد پایگاههای اضافی - ایالات متحده و شرکایش را در معرض خطر حمله قرار خواهد داد.
امریکا در عمل هم نشان داد که این استراتژی را دنبال میکند و شاید با یکی از کشورهای شمالی افغانستان هم بر سر استقرار پهپادهایش به توافق رسیده باشد.
علی ای حال حمله پهپادی اخیر امریکا به کابل صبر طالبان در جهت جلوگیری از بروز خشم ضدامریکایی نهفته در میان نیروهایش به سر رسید و در ماه مرداد 1401 سرتاسر افغانستان شاهد تظاهرات ضدامریکایی بود.
ضمناً نباید فراموش کرد که نیروی ویژه رژیم صهیونیستی (واحد متکال) در اواخر دهه 90 در پایگاه هوایی شیندند در نزدیکی مرز ایران لانه کرده بود که نهایتاً مجبور به فرار از این منطقه شد.
تهدید نیروی تروریستی داعش
در سال 2015 بود که داعش خراسان اعلام موجودیت کرد و جمهوری اسلامی ایران این گروه مخوف را در سوی شرقی خود نیز حس کرد. تحرکات این گروه میتوانست چهار هدف بزرگ را برای امریکا تأمین کند:
یک. جنگ شیعه - سنی در افغانستان ایجاد کند.
دو. با جنگ در مقابل طالبان -که تنها نیروی نظامی در حال جنگ با امریکا در افغانستان بود- آن را تضعیف کند.
سه. به جمهوری اسلامی ایران ضربه وارد کند.
چهار. از طریق آسیای مرکزی و سین کیانگ، روسیه و چین را آسیب پذیر کند.
به همین دلیل امریکا و سیستم امریکایی حاکم بر دستگاه امنیتی افغانستان میتوانستند با استفاده حساب شده از تحرکات داعش به موفقیتهای بزرگی برسند و این گونه بود که مجموعهای از اتفاقات مشکوک حاکی از ارتباط میان این دو مشاهده شد، البته این استفاده حساب شده لزوماً به معنی ارتباط مستقیم نیست بلکه به معنی مجموعهای از کنشهاست که نهایتاً هدف امریکا را محقق سازد (که در برخی موارد ممکن است شامل ضربه زدن جهت جلوگیری از رشد بیش از حد نیز باشد یا سکوت در مقابل برخی تحرکات).
به هر روی داعش خراسان مانند داعش مرکزی به تکفیر هرآنکه غیر از خود دست میزد و بهصورت ویژه هم شیعه و ایران و طالبان و علمای طرفدار طالبان و ضد داعش را مورد هدف تکفیر و تخاصم خود قرار داده بود (چندین کتاب از سوی طالبان و داعش بر ضد یکدیگر منتشر شد از جمله کتاب «حقیقت خوارج معاصر» که طالبان بر ضد داعش منتشر کرد).
فعالیت داعش خراسان بدون حمایت حداقل حلقههایی خاص در سیستم امنیتی افغانستان و نیز امریکاییها در پشت صحنه میسر نبوده است. از ابتدای فعالیت داعش در افغانستان کارشناسان مستقل و صادق نظیر مرحوم وحید مژده، نکات مهمی در این رابطه مطرح میکردند. در اواخر سال ۱۳۹۶ و اوایل سال ۱۳۹۷ زمانی که داعش به یک گروه قابل توجه (هرچند کوچک) در افغانستان تبدیل شده بود، «ظاهر قدیر» نماینده ننگرهار اعلام کرد که داعش در این ولایت با هلی کوپتر جا به جا میشود و یقیناً چنین امری با هدایت خود دولت انجام میشود. روس ها نیز خبر از هلی برن داعشیها از ننگرهار به شمال میدادند. مرحوم وحید مژده در همان زمان (در ۲۱ فروردین ۱۳۹۷) اعلام کرد: «سکوت دولت افغانستان در برابر اظهارات «ظاهر قدیر» نماینده ولایت «ننگرهار» مبنی بر حمایت برخی از حلقه های دولتی از گروه تروریستی داعش، میتواند نشانهای از تأمین و تجهیز مخالفان دولت در جنگ علیه دولت باشد، زیرا اگر چنین نیست چرا دولت افغانستان درباره چنین اظهاراتی سکوت اختیار کرده است.»
در خلال این سالها تعداد اندکی از نیروهای بریده از طالبان، تعدادی از افراد TTP (تحریک طالبان پاکستان) و سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، افراد سرگردان وابسته به حرکت اسلامی ترکستان و نیز اتباع کشورهای دوردست (از اروپا و آسیای جنوب شرقی، ترکیه، کشورهای عربی و...) نیروی داعش در افغانستان را تأمین کردند و در سالهای اوج فعالیت داعش برآورد میشد که نهایتاً بین ۵۰۰۰ نفر تا ۱۰۰۰۰ نفر باشند. این افراد که عمدتاً در شرق (بیشتر ننگرهار) و شمال (بیشتر جوزجان) فعالیت داشتند در برخی مواقع موفق به غلبه بر طالبان شدند و اسرای طالبان را به شیوههای عجیب داعشی (با نصب دینامیت به اسرا و منفجر کردن) اعدام کردند اما در بیشتر مواقع از طالبان شکست خورده و به عقب رانده شدهاند. نکته مهم در جنگ های میان داعش و طالبان این است که در برخی نبردها نیروی هوایی ارتش و امریکاییها مواضع طالبان را هدف قرار داده و عملاً به داعش کمک کردهاند. در سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ ایجاد رعب و وحشت نیز یکی از برنامههای اصلی داعش خراسان بوده است. اختلاف ایدئولوژیک میان طالبان حنفی و داعش وهابی موجب اصل تضاد این دو گروه بوده و هست. نعیمالحق حقانی از مقامات فرهنگی طالبان در مصاحبهای گفته است: «امارت اسلامی با سلفیت و داعش به لحاظ فکری و به لحاظ فقهی تفاوت دارد، ما در افغانستان پیرو مذهب حنفی هستیم و با سلفیت و داعش هیچ نوع نسبتی نداریم، همچنین سلفیت و داعش نیز در افغانستان از جایگاه مردمی و مهمی برخوردار نیستند. بنابراین امارت اسلامی به خاطر دوری از جنجالها و اختلافات بین مسلمانان و دفع فتنه و دفع فساد با گروه نام نهاد داعش در افغانستان مبارزه میکند... شکی در این نیست که داعش در افغانستان یک پدیده امریکایی و محصول استخبارات کابل است تا چالشها و مشکلاتی برای مردم عزیز افغانستان ایجاد کند... امریکا و ناتو و دولت افغانستان پشت داعش هستند تا در امور جهادی طالبان مشکل ایجاد کنند.»
با فتح کابل توسط طالبان در آگوست ۲۰۲۱، طالبان مبارزهای را در سطحِ تمام کشور علیه سلفیهای شاخص که در گذشته مظنون به ارتباط با داعش خراسان بودند آغاز کرد. طالبان، تعداد زیادی مسجد و مدرسه دینی مربوط به سلفیها را در ۱۶ استان از جمله ننگرهار بست و افراد مسلح طالبان در محلهای خودشان شروع به جستوجو برای دستگیری علمای شاخص سلفی نمودند، ولی این اشخاص مخفی شده بودند. در میان این افرادِ مخفی شده، «استاد عبدالظاهر داعی» و «استاد معروف راسخ» در کابل و «شیخ احمد شاه» و «شیخ سردار ولی» در ننگرهار هستند.
شواهد نشان می دهد اغلب چهرههای شاخص مذهبی سلفی در افغانستان، از جمله افراد ذکر شده در بالا، داعش خراسان را به خاطر خشونتهای کور و دیگر اعمال آنها -که سلفیها میگویند مغایر با اصول اسلامی است- محکوم کردهاند. داعش خراسان نیز علمای سلفی را که مخالف آن بودند مورد هدف قرار داد. از جمله استاد مبشر مسلمیار از کابل را که در دانشگاه کابل سخنرانی می کرد و از مخالفان داعش بود. گرچه داعش خراسان مدعی کشتن وی نشد، ولی هواداران رسانهای آن او را به علت مخالفت با ایدئولوژی داعش خراسان از اسلام خارج شده تلقی کردند و مرگ وی را جشن گرفتند، اما با وجود مخالفت سلفیهای مدرسهای و دانشگاهی یادشده، چرا طالبان به سلفیها فشار میآورد؟ این درست است که آنها با داعش خراسان مخالف هستند ولی داعش خراسان، هرچند توسط اعضای بریده از تحریک طالبان پاکستان تأسیس شد اما این گروه به استان ننگرهار افغانستان کوچ کرد و بخشی از سلفیهای موجود در این منطقه به داعش پیوستند و در واقع فضای سلفیه موجود در این منطقه بود که مجالی برای تنفس در افغانستان به داعش داد (البته اکثراً اهل سنت ننگرهار مانند اهل سنت سایر قسمتهای افغانستان حنفی هستند و حضور سلفیه در این ولایت به معنی اکثریت داشتن آنها در این منطقه نیست).
در حاکمیت قبلی طالبان قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر، طالبان جلوی فعالیت سلفیهای افغان را گرفته بود، ازجمله جلوگیری از کار مدارس سلفی، مانند مدارسی که ابوعبیدالله متوکل در کابل، ننگرهار و استان همسایهاش لغمان دایر کرده بود. از همان زمان اختلاف اصلی سلفیها با طالبان این بود که مناصب حکومت طالبان در اختیار کسانی قرار گرفته است که ماتریدی-حنفی-صوفی هستند. علمای سلفی اعلام کرده بودند که این چنین اشخاصی، خلوص مسلمانی ندارند و آنها را به خاطر اعتقادات مذهبی شان مرتد تلقی کردند. این موارد باعث شد تا طالبان در آن زمان جلوی فعالیت سلفیهای افغان را بگیرد. در نتیجه، سلفیهای افغان به پیشاور که از مدارس سلفی استقبال می کرد رفتند. آنها در آنجا برای میلیونها افغانِ آواره و مردم محلی پاکستانی ساکن در نزدیک مرز افغانستان شروع به تبلیغ و موعظه در مورد سلفی گری کردند.
با ظهور داعش خراسان، سکوی قدرتمندی برای سلفیهای افغان مهیا شد تا دست به تأسیس قدرتی نظامی به موازات طالبان افغان بزنند. سلفیهای افغان در داخل افغانستان مانند سیلی به داعش خراسان پیوسته و مناصب آن را پر کردند، همینطور از پیشاور پاکستان و نواحی اطراف آن به داعش خراسان گرویدند.
ناراحتی و دلخوریهای سلفیهای افغان به علت سیاستهای ضد سلفی طالبان باعث شد تا در اوایل سال ۲۰۱۵ سریعاً یک جبهه جنگ علیه طالبانِ افغانستان شکل گیرد. این تاریخچه پیچیده نشان میدهد که سلفیها نه تنها بخشی مهم از چالش داعش خراسان برای طالبان هستند، بلکه دلیل پدیدار شدن داعش خراسان همان دلخوریهای سلفیها از سیاستهای طالبان افغان بوده است.[6]
داعش تا قبل از حمله قندهار ۳۵ حمله تروریستی در افغانستان را تنها طی دو ماه مهر و آبان 1400 انجام داده بود. با کمک نقشه زیر[7] میتوان درک جغرافیایی مناسبی از حملات داعش به دست آورد: شکل (1)
داعش خراسان طی بیانیههایی این حملات را به عهده گرفته و در تمام بیانیههای خود، اعضای طالبان را مرتد نامیده است.
داعش همچنین به گردهمایی بزرگ علمای افغانستان نیز حمله کرد و آن را در کنار دیگر حملات به عهده گرفت.
بنابراین نبرد میان طالبان و داعش یک نبرد جدی است که ریشه در باورها و عقاید متفاوت این دو گروه دارد و از سال ۲۰۱۵ (سال اعلام موجودیت داعش خراسان) تاکنون جدیترین سد در برابر داعش خراسان، طالبان بوده است. طالبان پس از تصرف کابل و تشکیل حکومت، مدارس سلفیه در افغانستان را نیز تعطیل کرده و موج مبارزه با تبلیغ سلفیت را در افغانستان شکل داده و در مقابل، داعش نیز با آفریدن موجی از انفجارات و خشونت های تروریستی سعی کرده به طالبان ضربه بزند (بیش از 30 حمله در دو ماه اخیر به طالبان و دو حمله بزرگ در نماز جمعه مسجد سیدآباد خانآباد قندوز و امامباره فاطمیه قندهار به شیعیان). داعش با این حملات، علاوهبر اینکه در جهت لطمه زدن مستقیم به دشمنانش تلاش میکند (به خاطر کینه و عداوتی که از شیعیان و نیز طالبان دارد)، این هدف را نیز دنبال میکند که به آبروی حریف خود لطمه وارد کند و ادعای طالبان مبنی بر ایجاد امنیت را با چالش مواجه کند.
طالبان هم در این ایام ضربات قابل توجهی به داعش وارد کرده است از جمله:
الف- اعدام یکی از سرکردگان اصلی داعش خراسان، ابوعمر خراسانی.
ب- شناسایی و انهدام خانه تیمی داعش در محله خیرخانه کابل.
ج- شناسایی و انهدام مخفیگاه داعش در شهر چاریکار (مرکز ولایت پروان).
ضمناً باید گفت که متأسفانه مسأله بی توجهی به آمار و اطلاعات دقیق سبب پندار نادرست در مورد فعالیت های داعش در افغانستان شده است. چنانچه در جدول زیر میبینیم مرگبارترین حملات داعش خراسان در سالهای 2017 و 2018 بوده است اما کمتر کسی این مسأله را در تحلیلهای خود مدنظر قرار میدهد.[8] (البته حملات داعش در سال 2021 افزایش یافته و بیشترین حملات آن یعنی 76 مورد حمله به نیروهای طالبان بوده است.)
همچنین در مورد شایعات بیاساس در مورد ارتباط بخشی از طالبان و داعش نیز تأمل کرد چرا که هر از گاهی این زمزمه بلند میشود که بخشی از طالبان که بیش از سایر بخش های آن اهل نظامی گری است و گردان های نظامی متعدد در طول جنگ با امریکا کاملاً معروف شده -و به همین سبب رهبران آن در لیست پاداشهای میلیون دلاری FBI قرار گرفته اند- برخلاف سایر بخش های طالبان به داعش نزدیک است. این زمزمهها پس از انفجار تروریستی در مساجد شیعیان در دو شهر قندوز و قندهار (در 16 مهر 1400 و 23 مهر 1400) بیش از پیش شنیده شد و شیطنتهای رسانهای نیز در این میان مزید بر علت شده است تا ذهنیت در مورد شبکه حقانی مشوش و ابهام آلود گردد. پخش یک صدای غیرواقعی و انتساب آن به حقانیها (ابتدا به جلالالدین حقانی و سپس سراجالدین حقانی) از جمله همین شیطنتها است که در ماههای شهریور و مهر 1400 در فضای مجازی ایران صورت گرفت، اما برای درک بهتر حقایق بایستی به تفکیک به معرفی شبکه حقانی و داعش خراسان پرداخت و تعامل یا تقابل ایشان را عالمانه بررسی کرد.
شبکه حقانی چیست؟
شبکه حقانی در سالهای اولیه دهه 1970 توسط جلالالدین حقانی (2018-1939)، یکی از رهبران مذهبی قبیله زدران در مناطق شرقی افغانستان (پکتیا، پکتیکا، خوست) تأسیس شد. هرچند این شبکه در طول سالهای جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی و دولت کمونیستی افغانستان در دهه 1980 بسیار فعال و معروف شد، اما سوابق تاریخی نشان میدهد که جلالالدین حقانی
حداقل در زمان داوودخان نیز فعال بوده و در منطقه محلی خود در منطقه زیروک، جنبشی ایجاد کرده بود و اعضای این جنبش در حملهای در ژوئن 1975 به فرماندار حامی دولت حمله کرده بودند. جلالالدین حقانی در سال 1978 به حزب اسلامی شاخه یونس خالص پیوست و در دهه 1980 در کنار این جناح از مجاهدین علیه شوروی جنگید. در آن سالها ایالات متحده امریکا بهدلیل ضربه زدن به شوروی از مجاهدین افغان حمایت میکرد و مجموعهای از رهبران مجاهدین از جمله برهانالدین ربانی، جلالالدین حقانی و... به امریکا نیز دعوت شدند. کمکهای بینالمللی زیادی که در آن دهه به افغانستان سرازیر میشد و عمدتاً از کانال پاکستان میگذشت، به حکمتیار، سیاف، ربانی و نیز حقانی میرسید و او از این کمکها برای تقویت گروه خود بهره برد. حقانی با مجموعهای از افغان-عربها که بعدها القاعده را شکل دادند ارتباطات خوبی داشت. او پس از پیروزی جهاد علیه مارکسیستها و تشکیل دولت اسلامی در کابل، بهعنوان وزیر دادگستری در دولت مجاهدین برگزیده شد. در سالهای جنگ داخلی میان مجاهدین و تشکیل طالبان، وی نیز به این گروه پیوست و در دولت امارت اسلامی، وزیر امور قبایلی و سرحدی شد. پس از حمله امریکا و استقرار نیروهای ناتو در افغانستان، شبکه حقانی مجموعهای از مرگبارترین حملات را علیه امریکاییها و همپیمانانش از جمله ارتش افغانستان شکل دادند؛ از جمله دوهفته پس از حمله امریکا به ابوتآباد و کشتن اسامه بن لادن، شبکه حقانی به پایگاه بگرام (محل استقرار نیروهای امریکا) حمله کرد. یکی از مهمترین حملات که کمتر به آن پرداخته شده است حمله یکی از زیرمجموعههای این شبکه یعنی واحد کماندویی 313 بدری به مقر شرکت امنیتی G4S در نوامبر 2018 است، شرکت به ظاهر انگلیسی و درواقع صهیونیستی که ضربه زدن به آن دستاورد بزرگ ضداشغالگری بود. همچنین بخش دیگری از واحدهای نظامی نخبه طالبان که به نحوی از دل شبکه حقانی برخاسته است، یعنی یگان سرخ در جنگ سخت با داعش خراسان موفق شد شهر درزاب ولایت جوزجان را از داعش باز پس بگیرد.
رهبران شبکه حقانی و دیگر رهبران طالبان بارها گفتند شبکه حقانی از لحاظ ایدئولوژی و ساختار، جزئی از طالبان است و در عمل نیز هیچگاه عملی مغایر با این گزاره دیده نشده است. امروز همه اجزای دولت امارت اسلامی میکوشند که روابط سیاسی و اقتصادی این دولت را با چین، روسیه، ایران، ازبکستان، ترکمنستان و... گسترده سازند اما داعش در جهت معکوس درصدد نابود کردن زمینه برای حضور این کشورهاست. طالبان بعد از به قدرت رسیدنِ دوباره در آگوست 2021، از یک نیروی چریکی به یک دولت تبدیل شد ولی مواجه با چالشهای بیشماری در امور اقتصادی گردید که حکومت آن را مورد تهدید قرار داده است. طالبان جهت بهبود این مشکلات و به راه انداختن اقتصاد، شدیداً در پی لابی کردن برای سرمایهگذاران خارجی میباشد. ولی از آنجا که طالبان، دشمنِ اصلی داعش خراسان است، داعش خراسان میکوشد تا هرگونه عملی را که باعث بهبود وضعیتِ طالبان می شود به هم زده و از ریل خارج کند. داعش با تهدید کردن، حمله به زیرساختها و تهاجم به کشورهای همسایه، بهدنبال بهوجود آوردنِ جوّ بدی برای دولتها و شرکتهای خارجی که از قبل هم برای سرمایهگذاری در افغانستان دودل بودند، میباشد.
اگر داعش در این کار موفق شود، میتواند ماندنِ طالبان در قدرت را به خطر اندازد. پکن نگران تهدیدات شبه نظامیان و ریسکهای عملیاتی در آن کشور است؛ نگرانیهایی که ناشی از دشمنی داعشِ مرکزی و داعش خراسان نسبت به چین میباشد. برای مثال داعشِ مرکزی در یک مقاله در نشریه خبری النبا al-Naba چین را متهم کرد که با استفاده از روش سرمایهگذاری، روابط خود با د ولتهای استبدادی را مستحکم میکند و از مسلمانان مصراً میخواهد در هر جایی با کشتن یا دزدیدن شهروندان و کارکنان چینی و حمله به منافع اقتصادی و سرمایهگذاری آنها به جنگ علیه بت پرستانِ چینی بروند. همینطور رسانه طرفدارِ داعش به نام البتار al-Battar میپرسد آیا چین میتواند پروژه جاده ابریشم را که به خاطر آن مسلمانان را کشتهاند کامل کند؟ و اضافه نمود که داعش به خاطر کمک و پشتیبانی از مسلمانان اویغور به چین اعلام جنگ داده است و مشخص ساخت که این جنگ شامل تمام منافع این دولت کمونیستی است.
در شماره 294 النبا، یک مقاله که کل صفحه را در بر گرفته است، مبارزه برای یک جنگ اقتصادی را تشویق میکند که در آن باید زیرساختها، تأسیساتِ نفت و گاز، غلات و مراکز تجاری مورد هدف قرار گیرند. در افغانستان حداقل از سال 2017، داعش خراسان به چنین اهدافی حمله کرده است، مانندِ دکلهای برق ومخازنِ سوخت. همچنین، این گروه از تهدید بهعنوان اهرمی سیاسی استفاده میکند، در ماه مه 2021 پروپاگاندیستِ داعش خراسان، سلطان عزیز عزام در بیانیهای اخطار کرد که اگر دولت افغانستان زندانیهای داعش خراسان را تحویل پاکستان دهد زیرساختها نابود خواهد شد. همینطور در کتابی که داعش خراسان منتشر کرد، عزام، حمله به کارکنانی را که در کار ساخت و تعمیرات زیرساختهای انرژی هستند درخواست نمود. بین 24 و 25 ماه مه، گروه طرفدارِ داعش خراسان، به نام المرسلات al-Mursalat، چهار تصویر در اینترنت گذاشت که حملات آن به شبکه اصلی برق افغانستان را نشان داده و به آن
افتخار میکرد.
پس در نهایت باید گفت با توجه به کاهش بلکه رفع دو خطر بزرگ تروریستی سنتکام (و همپیمانانش) و داعش از ناحیه افغانستان به طرف ایران (حداقل به شکل وسیعی که در سالیان پیش شاهدش بودیم) بایستی که اولاً معنی و قدر این موفقیت را بدانیم و ثانیاً در رفع تهدیدات جدید مثل Over the Horizon Strtegy و اعمال تروریستی داعش (که شبیه به اعمال منافقین در اوایل دهه 60 است: بمبگذاری و حملات به نیروهای گشتی و...) به صورتی هوشمندانه بکوشیم.