مبارزه اسلامی در افغانستان سابقه پنجاه و سه ساله دارد، مبارزهای که با دو ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی و ناتو و در رأسش امریکا تصادم کرده است. من آن موقع دانشآموز بودم، متعلم صنف ده بودم که راه مبارزه را انتخاب کردم. این را هم توجه داشته باشیم که در آن موقع افغانستان با اتحاد شوروی هم مرز است. همه کشورهای همجوار افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان مستعمرات اتحاد شوروی بود. من هم داستانهای جنایات شوروی را در آسیای مرکزی مستقیماً از کسانی که اذیت، تعذیب و مجبور به هجرت به افغانستان شدند، شنیده بودم. در آن زمان دعا میکردم خدا لطف کند که من زوال اتحاد شوروی را به چشم خود ببینم و نقشی در این مبارزه داشته باشم. از همان زمان طفولیت که هنوز دوازده سالم بود- من در یک ولسوالی (شهرستان) در مرز آمو - هممرز با اتحاد شوروی به دنیا آمدم و تا صنف پنج را در آنجا درس خواندم، بعد آمدیم به کابل. در همان زمان همین احساس را داشتم که در مبارزه علیه اتحاد شوروی، نقش داشته باشم، زمانی که از شهادت سید قطب خبر شد، این احساس تقویت شد. صنف ده بودم، (کلاس ده) که یکی از کمونیستها - که بعداً رئیس استخبارات زمان حفیظ الله امین شد- از کابل به دیسی ما در قندوز به نام دیسی شیرخان آمده بود، در جریان مناقشه احساس کردیم که او خدا را انکار میکند و برای من تعجبآور بود.
او هم دانشآموز بود؟
بله، او هم دانشآموز همکلاسی من، در کلاس ده بود. حاضر نبود به بحث هم بپردازد که من خدا را برایش ثابت کنم، همین باعث شد من احساس کنم اینجا دین و ایمانم در خطر است و مورد تهاجم قرار گرفته، باید کاری بکنیم. اما هیچ گروه سیاسی منظم اسلامی در افغانستان وجود نداشت. بر دانشگاه هم نیروهای چپی مسلط بودند. سه گروه بسیار فعال، دو گروه وابسته به مسکو و سومی بیشتر بر مدارس علمی مسلط و وابسته به پکن بود به نام شعله جاوید. اینها مائوئیست بودند و بیشتر هم در اهل تشیع و مخصوصاً در هزارهها نفوذ داشتند. اینها به دانشگاه مسلط بودند و ما را هم تهدید میکردند که زمانی که به دانشگاه میآیید دیگر افکار قبلیتان را فراموش میکنید. وقتی به پوهنتون (دانشگاه) آمدیم وضعیت را به همین ترتیب دیدیم. در اینجا بود که اساس یک حرکت اسلامی به نام جوانان مسلمان گذاشته شد. ما دوازده تن بودیم که همدیگر را در مسجد شناخته بودیم. در مسجد کوچک لیلی پوهنتون که نمیدانم شما به لیلی چه میگویید.
نمازخانه.
نه، جایی که محصلین در آن شب اباته (اقامت) میکنند.
خوابگاه.
بله، پنجاه و سه سال قبل در چهاردهم ماه حمل (فروردین) در مسجد کوچک خوابگاه دانشگاه مرکزی کابل با هم آشنا شدیم. در یک کلاس با هم نشستیم و تعهد کردیم که حرکتی را به نام جوانان مسلمان آغاز کنیم.
از آن دوازده نفر، چند نفر هنوز همراه شما هستند؟
یازده نفر شهید شدند، فقط من از این سعادت محروم ماندم.
در این مسیر پنجاه ساله یا در همان دوران؟
بیشترشان توسط سردار داوود.
در زندان کمونیستها؟
بله. در حدود سیصد نفر بعد از کودتای سردار داوود دستگیر شدند و اکثریت اینها هم به شهادت رسیدند.
شما هم دستگیر شدید؟
نه، من مورد تعقیب بودم و اعدام غیابی برایم صادر و عکسهایم در همه افغانستان پخش شده بود، ولی الحمدلله بعد از سه سال ما بر دانشگاه مسلط شدیم. بار آخری در انتخابات محصلان، ما از پنجاه و شش کرسی، دو ثلث (سی و هفت) کرسیها را به دست آوردیم. در این زمان من در زندان بودم. تفسیر و حفظ را هم در زندان آغاز کردم، زندان برای من یک مدرسه بود.
چگونه فضای دانشگاه صنعتی برای شما به زندان با تحصیل علوم دینی و معنوی تبدیل شد؟
یک درگیری بین ما و گروههای چپی رخ داد که در این درگیری آنها شکست خوردند.
درگیری مسلحانه و فیزیکی؟
درگیری غیرمسلحانه و بین محصلین در خوابگاه دانشگاه. تهاجم و تعرض هم از سوی آنها بود و بهدنبال آن یک درگیری دیگری هم بین ما و شعله جاوید رخ داد. در این نوبت هم آنها تعرض کردند، ما شکست خوردیم و در نتیجه من به زندان رفتم. یک و نیم سال را در زندان سپری کردم. در زمان داوود رها شدم ولی متهم به کودتا علیه رژیم متصل تحت تعقیب قرار گرفتم.
زندان هم نتوانست این جریان و طوفان شما را متوقف کند.
نه تنها نتوانست متوقف کند بلکه نقش خیلی مهمی هم در مبارزه ما داشت؛ بلکه بهدلیل رفتن ما به زندان جوانان بیشتری به حرکت پیوستند، چراکه هیچ کمونیست و فعال سیاسی دیگری در زندان نبود، جز اعضای حرکت جوانان مسلمان. خودش به این حرکت اعتبار داد و باعث شد در ظرف سه سال نه تنها بر دانشگاه مسلط شدیم، بلکه تقریباً بر همه مؤسسات علمی کشور، از جمله یازده صنف کلاس اول دانشگاه. ما ده کرسی را به دست آوردیم. میتوانم ادعا کنم کودتای سردار داوود هم یک عکسالعمل در برابر پیشرفت سریع نهضت اسلامی در افغانستان بود که ظاهرشاه را از مهار کردنش عاجز یافتند. هدف کودتا را خود سردار داوود در اولین خطابهاش گفت که حرکت مترقی در افغانستان مورد تهاجم نیروهای ارتجاعی قرار داشت و این باعث شد که ما انقلاب کنیم! یعنی کودتا اصلاً به خاطر سرکوبی نهضت اسلامی راه افتاده بود. این را میتوانم ادعا کنم که نیروهای شوروی هم اصلاً در مقابل این نهضت آمدند و افغانستان را اشغال کردند. کودتای دوم کمونیستها در هفت ثور (اردیبهشت) سال 1357 اتفاق افتاد که 9 ثور ما عملیات مسلحانه خود را آغاز کردیم و یکی از شهرستانها را به نام زیلو در ولایت بکتیا تصرف کردیم. مجبور شدیم در برابر سردار داوود عملیات مسلحانه داشته باشیم.
بعد از انقلاب هفت ثور، اشغال افغانستان توسط شوروی آغاز میشود؟
نه، یک و نیم سال بعد. ما متصل کودتای هفت ثور، عملیات مسلحانه خود را علیه نظام آغاز کردیم، در یک و نیم سال بعد کار به جایی رسید که ما تقریباً همه اطراف افغانستان را در تصرف خود گرفتیم، داشتیم آماده میشدیم برای آخرین حرکت در کابل، چیزی که حفیظ الله امین در رساله کوچکی که در ترجیح انقلاب و کودتایشان دارد، به آن اشاره دارد که اگر ما کودتا نمیکردیم، اخوانیها - ما را به نام اخوانیها یاد میکردند- برای حرکتی در حال آماده شدن بودند.
شما از خارج از کشور در آن زمان حمایت میشدید؟
در ابتدای حرکت، ما هیچ حامی نه از حکومتی و نه از هیچ حزب سیاسی اسلامی در دنیا نداشتیم. یک حرکت خودجوش بود. یک عکسالعمل بود در برابر کمونیستها. اولین مجموعهای که از بیرون آمدند، به رهبری قاضی حسین احمد از پاکستان بود که بعداً امیر جماعت اسلامی پاکستان شد. اینها هم نه با اخوان المسلمین و نه با هیچ گروه سیاسی اسلامی در دنیا ارتباط نداشتند. بعد از کودتای دوم، ما و عدهای از بزرگان جوانان مسلمان مجبور شدیم مهاجر شویم به پاکستان و درآنجا این فرصت برای ما فراهم شد که بتوانیم صفوف خود را دوباره منظم کنیم. زمانی که شوروی احساس کرد کمونیستها دیگر توان مقاومت در برابر نهضت اسلامی را ندارند، کابل محاصره است و اگر اینها نیروهای خود را به افغانستان نرسانند، افغانستان را برای همیشه از دست میدهند، تصمیم گرفتند نیروهای خود را به افغانستان بفرستند.
آن روز شما در پاکستان بودید؟
من در پاکستان بودم ولی حرکت تقریباً بر بخش عمده کشور مسلط بود. ما در همه کشور پایگاههای منظم و قوی و ثابت داشتیم، هیچ ولایت افغانستان نبود مگر ما در آنجا حضور داشتیم.
و این فرصت برای شما فراهم شد که با دشمن کهنه خودتان از کلاس پنجم در خاک کشورتان مستقیم مبارزه کنید.
عرض کردم از کلاس پنجم فقط یک احساس، یک دعا و یک تمنا بود. اما در کلاس دهم تصمیم به مبارزه گرفتم.
ما با افغانستانی مواجه هستیم که اتحاد جماهیر شوروی آن را اشغال کرده، افغانستانی که اشغال دومش را بعد از انگلستان، تجربه میکند و حالا شما کاملاً یک گروه و یک جریان سازمان یافته دارید و مبارزات شما در این مقطع فراگیرتر میشود و چهره شما در سپهر سیاسی افغانستان پررنگتر. این فصل از افغانستان و فعالیت خودتان را هم برای ما بگویید.
زمانی که نیروهای شوروی در افغانستان تجاوز کرد، ما در افغانستان فقط یک حزب اسلامی فعال داشتیم. مقاومت هم از سوی همین جوانان مسلمان آغاز شد. این نام بعداً تغییر کرد به نام حزب اسلامی افغانستان. بقیه احزاب سیاسی با پسوند اسلامی بعد از آغاز مقاومت. بعد از آغاز سلسله مهاجرتها به پاکستان و ایران و در خارج از کشور تأسیس شدند؛ شش گروه در پاکستان و هشت گروه در تهران. هیچ سابقه مبارزاتی قبل از این ندارند؛ ما تنها بودیم. میتوانم بگویم احزاب سیاسی دیگر علیه حزب ما ساخته شد تا مقاومت توسط یک گروه اسلامی، رهبری و اداره نشود. حزب اسلامی ستون فقرات مقاومت بود و روسها فقط حزب را بهعنوان دشمن اصلی خود گرفته بود. اگر شما کتابهای خاطرات یا... افسران ارتشی یا استخباراتی روس را مشاهده کنید، جنگشان فقط با حزب است. دیگران را نه بهعنوان حریف و رقیب گرفتند و نه بهعنوان دشمن قابل محاسبه. مخصوصاً امریکا، پاکستان را سخت زیر فشار گرفته بود که مقاومت در افغانستان توسط یک گروه و حزب اسلامی رهبری نشود.
آن روز امریکا با شوروی در جنگ سرد بود، میتوانست با داشتن یک دشمن مشترک از شما حمایت کند!
زمانی که افغانستان مورد تجاوز نیروهای شوروی قرار گرفت، کارتر رئیس جمهور بود و من اولین سخنرانی کارتر را بعد از حمله شوروی به افغانستان شنیدم که گفت اگر نیروهای شوروی [از افغانستان] جلوتر بروند، ما تحمل نخواهیم کرد؛ یعنی که مسأله افغانستان منتفی است و حل شده. پاکستان برایشان مهم بود و باید چیزی میگفت که روسها را مطمئن بسازد. در مورد افغانستان ملاحظهای ندارد و عکسالعملی نشان نمیدهد. اما گفت اطمینان بدهید که جلوتر نمیآیید. نیروهای شوروی با این شعار آمده بودند تا بند پوتین خود را در ساحل کراچی باز کنند. آنها به افغانستان اکتفا نمیکردند، میخواستند جلوتر بروند و به خلیج برسند. تصورشان این بود که قدم بعدی هم یک کودتا توسط حزب توده در تهران باشد. حزب توده استاد کمونیستهای ما در افغانستان بود.
امریکا هم تشویش داشت. رقیب یگانه و مؤثر خود، شوروی را در حالت تهاجمی میدیدید که او را در ویتنام شکسته داده بود. امریکا در هیچ جایی توان مقابله با روسها را در خود نمیدید، کار به کشورهای امریکای جنوبی و کوبا رسیده بود. امریکا احساس نمیکرد که مقاومت در برابر نیروهای شوروی در افغانستان مقدور باشد. در جهان اسلام هم کشورهای مهمی چون مصر، عراق، سوریه، یمن و سودان به اقمار اتحاد شوروی پیوسته بودند. البته از طریق کودتا مسلط شدند، اما کسی هم در برابرشان مخالفت و مقاومت نکرد. امریکا دلش میخواست در برابر شوروی در افغانستان مقاومت شود، اما نمیخواست با اتحاد شوروی درگیر بشود.
هیچگونه حمایتی از جریانهای مشابه شما نمیکرد؟
نه مستقیم و نه غیرمستقیم حمایتی نمی کرد، البته زمانی که دیدند با آمدن شوروی، مقاومت هم ادامه پیدا کرد و نه تنها روسها قادر نشدند مقاومت را سرکوب کنند، بلکه تلفات، اسیر و کشته داشتند، آهسته آهسته تصمیم گرفتند در قدم اول فقط یک حمایت سیاسی محض کنند.
در بین مجاهدینی که با شما در مقابل اتحاد جماهیر شوروی میجنگیدند، عوامل امریکایی حضور داشتند؟
عرض کردم که شش گروه ،تمامی گروههای ساخته شده در پاکستان را امریکاییها در افغانستان علیه حزب درست کردند که در زمان تجاوز امریکا به افغانستان هم در خدمتشان بودند.
آن روز شما حمله امریکا را پیشبینی میکردید؟
پیشبینی میکردیم و در همه سخنان به این تأکید داشتیم که امریکا را نباید عادی بگیریم، نشود مرتکب اشتباه شویم که ما نیروهای شوروی را از افغانستان خارج کنیم و این خلأ توسط امریکاییها پر شود. به پاکستان هم میگفتیم یکی از شرایط ما این است که نگذارید امریکا از طریق شما وارد افغانستان شود. این تعهد را کرده بودیم ولی متأسفانه عمل نکردند.
ملت افغانستان بویژه جریان فکری شما شکست را به اتحاد جماهیر شوروی تحمیل کردید و این دومینویی شد برای فروپاشی شوروی. شما آن روز در سیاست افغانستان چهره پررنگی هستید که تا مقام نخستوزیری بعد از خروج اتحاد جماهیر شوروی هم پیش میروید و افغانستان در حکومت تفکر شما قرار میگیرد. در آن روز افغانستان با چه چالشهایی مواجه بودید؟
ما با یک ابرقدرت درگیر بودیم که رقیب نداشت، امریکا را هم در ویتنام شکست داده بود و فکر تسلط بر همه منطقه و دنیا بود. حکومت کابل هم در خدمتش، در مقابل اما جز خدا هیچ حامی نداشتند. تشویش ما این بود که امریکا و غرب احتمالاً بخواهند از این فرصت استفاده کنند تا انتقام شکست خود را در ویتنام بکشند و امکان اینکه تأسیس یک حکومت اسلامی را به دست مجاهدین در کابل قبول کنند، کم است. امریکا و غرب بر همه کشورهای اسلامی اقتصادی، سیاسی، فکری و نظامی مسلط بودند. در آنجا پایگاههای نظامی داشتند و مارکتشان بود. کشورهای اسلامی از این بیم داشتند که تجربه جهاد در افغانستان پیروز بشود و یک حکومت اسلامی به دست مجاهدین در کابل ساخته بشود، که اگر این صورت بگیرد طبیعی است این تجربه به جاهای دیگر هم سرایت خواهد کرد. حکومت مجاهدین را هیچ کسی در دنیا به رسمیت نشناخت. میتوانم بگویم که برخی از کشورهای اسلامی در جبهه مقدم، در خط اول علیه نهضت اسلامی جنگیدند.
این اتفاق خیلی بعد از استقرار جمهوری اسلامی ایران هست. انقلاب اسلامی ایران پیروز شده و دارد کشورداری میکند، حالا چرا برنمیتابند که افغانستان هم اسلامی بشود؟
شما هم با حالتی شبیه ما و یک جنگ طولانی با تلفات زیاد روبهرو شدید. کشورهای اسلامی هم در این جنگ علیه شما شریک بودند. عین کاری که علیه ما صورت گرفت. من میتوانم بگویم که یک کمی وضعیت در مورد ایران فرق میکرد. برداشت من این است که غربیها معتقد بودند شاه قادر به مقاومت و اداره کشور نیست و احتمالاً با یک کودتا از صحنه برداشته شود و ایران هم در دامن اتحاد شوروی سقوط کند. ترجیح دادند بگذارند حرکت دیگری که بتواند در برابر این احتمال ایستادگی کند و جلویش را بگیرد، آغاز شود. به همین خاطر غرب در ابتدا در برابر حرکت انقلاب ایران چندان حساس نبود. این را یک ضرورت و مجبوریت میپنداشت. من از کسانی که در انقلاب شما نقش و مراکز و دفاتری در اروپا داشتند تماسهایی داشتم. مثلاً بعد از انقلاب از قطبزاده که وزیر خارجه بود، شنیدم؛ به من اعتراف کرد که ما با امریکا تماس گرفتیم و حمایت کردند و اطمینان دادند!
بعد از انقلاب حذف شدند.
حتی از آنها شنیدیم که گفتند ارتش هم بهدلیل اشارههایی که از واشنگتن گرفته، عکسالعمل نشان داده، امریکا به شاه هم پناه نداد، فکر میکردند این انقلاب در ایران به سودشان است، امام خمینی را هم اجازه دادند از پاریس به تهران بیاید؛ اما وضعیت افغانستان فرق میکرد. آنها تجربه ایران را در پیش خود داشتند؛ اگر در کنار ایران، انقلاب اسلامی افغانستان هم پیروز و منتج شود به تأسیس یک حکومت اسلامی به دست مجاهدینی که شوروی را شکست دادند، برای ما خطرناک خواهد بود. بنابراین باید همه دست به دست هم میدادند تا جلوی این را بگیرند. به همین دلیل است که CIA و KGB، هر دو با هم توافق کردند که نگذارند حکومت اسلامی در کابل به دست مجاهدین ساخته بشود.
جمهوری اسلامی ایران یک بدنه اجتماعی قوی هم داشت که در مقابل همه توطئهها، مردم پای کار بودند، چه در جنگ، چه در انقلاب، چه در اتفاقات سال 60 و بیرون راندن عناصر امریکایی در انقلاب. بدنه اجتماعی دولت مجاهدین در افغانستان به چه شکل بود؟
این کار در ایران هم دیرتر رخ داد و حوادث خونینی را خلق کردند. با یک انفجار دیدیم که هفتاد و دو تن رئیس جمهور و صدراعظم و نخستوزیر و اعضای پارلمان و کابینه به شهادت رسیدند؛ در حالی که اینها دست بالایی داشتند، مؤثر بودند، نفوذ داشتند، مطرح بودند و حضور داشتند. در افغانستان هم عرض کردم تمامی گروههایی را که امریکا در پاکستان ساخته بود، آنها را در اشغال همراهی کردند و در بیست سال در کنارشان بودند. امروز هم به مجردی که نیروهای ناتو افغانستان را ترک میگفت اینها هم دفاتر خود را تخلیه کردند.
با دولت شما سازش نشد، اما افغانستان یک حکومت اسلامی تندروتری را در آن روزگار تجربه کرد. اسلام شما نسبت به اسلامی که طالبان در دهه نود ایجاد کرده بودند، رحمانیتر بود.
یکی حکومت طالبان است، یکی هم حکومت قبل از طالبان. حکومت قبل از طالبان توسط یک جبهه ائتلافی درست شد که واشنگتن و مسکو هر دو و همزمان از این حمایت میکردند و مأموریتشان این بود که جنگ ناتمام اتحاد شوروی را در افغانستان ادامه بدهند تا زمانی که همه سلاحهایی که وارد افغانستان شده، ذوب شوند و امکانات تأسیس حکومت اسلامی به دست مجاهدین برای همیشه از بین برود. همه در یک جبهه مشترک داخلی و خارجی علیه ما موضع گرفتند و ما تنها بودیم. هیچ حامی هم در دنیا نداشتیم. این جبهه چهار حمله بزرگ داشت که در هر حمله با تلفات توأم شکست خورد، این شکستها باعث شد با اختلافات شدید داخلی روبهرو و متلاشی شود. یکی پس دیگری با ما تماس گرفتند که دیگر علیه حزب اسلامی نمیجنگند. نخست آقای مزاری تعهد کرد که عملکرد تا الان اشتباه بوده، پس از این نمیخواهد علیه حزب اسلامی بجنگد. بعداً با وساطت آنها جبهه ملی به رهبری ژنرال دوستم تماس با همان تعهد گرفت.
افغانستان این تجربه را پشت سر گذاشت و کنفرانس بن شکل گرفت، آن روز راهی که غربیها در مقابل افغانستان گذاشته بودند، راه پیشرفت افغانستان تلقی شد، شما آن روز مخالف بودید. از آن دوره بگویید.
امریکا نخست کابل را تصرف کرد. بعد حکومت را در بن ساخت، روسیه هم با امریکا موافق بود. در شورای امنیت ملل متحد هم روسها به نفع امریکا و تهاجمش و فهرست سیاهی را که امریکا- CIA- از مخالفین خود و در رأسش از حزب اسلامی درست کرده بود، رأی دادند. همه اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد یعنی حتی روسیه و چین توافق کردند که امریکا حق دارد به کابل حمله کند. روسها در اشغال افغانستان توسط ناتو، کمک جدی کردند. تمامی حملات نیروهای ناتو از طریق روسیه بود. هم افرادش، هم مهمات و تجهیزاتش از طریق روسیه وارد کابل میشد. از 2001 تا 2014 روسیه حامی و همکار جدی امریکا در اشغال افغانستان بود. اختلاف بعد از 2014 ایجاد شد.
فکر نمیکنید ممکن است روسیه میخواسته تجربه خودش را در افغانستان شامل حال امریکا بکند؟ امریکا هم از اینکه دو ابرقدرت قبل از آن شکست خورده و او هم شکست خواهد خورد، تحلیلی نداشت.
اشتباهات ابرقدرتها مثل خودشان بزرگ میباشد، گمان نمیکنند که مرتکب اشتباه میشوند و هر کار بخواهند میتوانند انجام بدهند. امریکا از این تجارب روسها پند نگرفته و روسیه هم در یک موقعیتی قرار نداشت که تصور کنیم که او میخواست پای امریکا را به جنگ بکشد و انتقام بگیرد. روسیه بعد از زوال اتحاد شوروی سخت صدمه دید و در موقعیتی قرار نداشت که بتواند خود را رقیب و حریف امریکا بپندارد، به همین خاطر کمک کرد؛ کمکش هم بیش از هر کشور دیگری بود. نه تنها روسیه، بلکه همسایههای ما امریکا را در اشغال افغانستان کمک کردند. خاصه پاکستان زمان پرویز مشرف کمک کرد. مشرف به طور کامل در خدمت امریکا بود. صدها دفتر CIA و FBI در پاکستان ساخته شد. حکومت پاکستان صدها رهبر طالب را دستگیر کرد و دست بسته به امریکاییها سپرد. داماد من و مسئول محافظین من را هم دستگیر کرد و به امریکاییها سپرد که زیر شکنجه به شهادت رسید.
برگردیم به افغانستان و فضایی که موسوم شد به -جمهوریت - شما در این بیست سال اشغال افغانستان از منتقدین صد درصد جمهوریتی بودید که حامد کرزای و اشرف غنی رئیس جمهور آن بودند و پله پله به سمت سقوط رفت. این بیست سال اشغال را برای ما روایت کنید؛ بیست سالی که شما مبارزه محکمی با امریکا دارید و یکی از گرانقیمتترین جوایز برای شما رقم خورده است.
من در تهران بودم که امریکا تصمیم گرفت به افغانستان تجاوز کند. امریکا هیأتی را هم به مسئولیت یکی از چهرههای بسیار معروف نزد ما فرستاده بود که گفتند ما چارهای نداریم جز اینکه برای جبران حیثیت خود به افغانستان بیاییم. مطمئن باشید در افغانستان نمیمانیم و انتقام میکشیم برمیگردیم. گفتم این اشتباه اتحاد شوروی را مرتکب نشوید. شما میتوانید کابل را به آسانی و بدون روبهرو شدن با مقاومت زیادی بگیرید؛ ولی بعد به سرنوشت اتحاد شوروی مواجه میشوید. گفتند که طالبان دشمن مشترک ما و شما است. به او گفتم من حکومت یک هموطن رقیب خود را برای سالها میتوانم بپذیرم اما حضور نیروهای خارجی را به این صورت نمیپذیرم. گفتند که اگر آمدی موضع شما چه خواهد بود، گفتم من هیچ انتخابی ندارم مگر اینکه در کنار مردم خود بایستم و از کشور خود دفاع کنم. به همین ترتیب، من در همان تهران تجاوز امریکا را بر افغانستان محکوم کردم و از ملت خواستم که محکم بایستند و از کشور خود دفاع کنند. به خاطر این موضع آقای خاتمی، فیصله کابینه را با یک هیأت فرستاد که ظرف هفتاد و دو ساعت باید تهران را ترک کنم. شامش من از تهران به زاهدان رفتیم و قبل از طلوع آفتاب به مرز زاهدان رسیدیم و وارد افغانستان شدیم و جهاد را در اینجا انتخاب کردیم.
در این مسیر تا مرز شما اسکورت میشدید؟
نه، هیچ کس. با لباس متغیر آمدیم و کسی هم متوجه نشد، از خانواده خودم هم کسی را اطلاع ندادم، هیچ کسی جز دو فردی که من را همراهی میکردند، نبود.
همه قماندانها و فرماندهان طالبان که در شمال مصروف جنگ خونین بودند، به اتفاق فیصله کردند که شمال را به حزب بسپارند تا دفاع کنند. احساس میکردند برایشان ممکن و مقدور نیست که با افراد خود از جنوب بتوانند در شمال مقاومت کنند. گفتند آیا با فیصله ما موافقید که شما بیایید، گفتم من صد درصد موافق هستم ولی باید از بالا هم یک موافقت صورت بگیرد، خصوصاً ملامحمدعمر باید با این توافق کند. رهبر طالبان، این فیصله را به شورای کابل به رهبری ملامحمد ربانی انتقال دادند. در این شورا هم به اتفاق فیصله شد که شمال را بسپارند به حزب اسلامی. لذا قبل از اینکه حکم ایران [برای خروج ظرف 72 ساعت از ایران] به من ابلاغ بشود، تصمیم خودم را داشتم که بیایم به افغانستان. حالا هم راضی هستم که من از ایران بیرون آمدم. اگر این کار نمیشد، شاید مقاومت در افغانستان علیه ناتو با دشواری آغاز میشد. طالبان در موقعیتی نبودند که بتوانند روحاً و عملاً علیه امریکاییها بجنگند. با یک شکست خلاف انتظار خود روبهرو شده بودند، کابل و قندهار را هم سریعاً بدون مقاومت ترک کردند. هیچ کس تصور نمیکرد که بتواند علیه امریکا بجنگد. تا یک و نیم سال اینها حتی یک اعلامیه هم صادر نکردند. حزب این مقاومت را از نظر فکری و عملی و تنظیمی آغاز کرد. مقاومت را در مجموع حزب اسلامی با امکانات محدود خود آغاز کرد. در تمام این مدت ما حتی یک مرمی هم از کسی دریافت نکردیم.
ذهن مهندسی شما باعث شد بتوانید زود سازماندهی کنید یا این سازماندهی و تشکیلات از قبل وجود داشت؟
ما قبلاً تجربه یک جنگ طولانی علیه اتحاد شوروی و صدها هزار افراد ورزیده جنگجو و مجاهد را در اختیار داشتیم.
سایر مجاهدین هم مدعی هستند این تجربه را دارند، اما شما سریع توانستید سازماندهی کنید. میگویید طالبانی که حکومت در اختیارش بود، دشمن اول و مستقیم امریکا و ناتو، دیگر روحیه نداشتند؛ شما در شرایط ورود تازه به افغانستان بودید و میگویید اولین جریانات مبارزات مسلحانه را آغاز کردید.
در این [که ما تنها بودیم] هیچ شکی نیست، اگر شما از هر طالب، مجاهد، افغان بیطرف یا حتی از امریکاییها و فرانسویها پرسان کنید، به این اعتراف میکنند که ما تنها بودیم. چند روز قبل من ویدئوی یکی از مسئولان بلندپایه فرانسوی را میشنیدم، او با تمام صراحت اعتراف کرد که هفتاد درصد کشتههای نیروهای فرانسوی در کاپیسا بود و در این ولایت در ظاهر ما با طالب میجنگیدیم ولی در واقع با حزب اسلامی درگیر بودیم. طالبان خیلی دیرتر وارد شدند.
امکانات ما هم خیلی محدود بود. باور کنید ما حتی ریموت کنترلی که برای اولین بار در افغانستان مورد استفاده قرار گرفت و در زمان اتحاد شوروی هم از این استفاده نشده بود، به دست خود ساختیم.
اولین حمله پهپادی هم به شما میشود. درست است؟
بله علیه من بوده. من در کنر بودم. آن هم اشتباه خودم بود. فکر میکردم که طیارههای امریکا هنوز با راکت مجهز نشده و فقط میتواند کارهای استخباراتی شامل عکسبرداری، فیلمبرداری، انتقال موقعیت و... انجام بدهد.
زمانی که روند اخراج و فرار امریکا از افغانستان شروع میشود، شما در چه موقعیتی هستید؟
من در کابل بودم.
برای شما جایزه تعیین شده بود.
ما در 2017 یک معاهده صلح با حکومت کابل داشتیم. بنابراین معاهده، من به کابل آمدم. این معاهده هم با حکومت کابل بود، نه امریکاییها. خواستیم این قضیه بدون مداخله اجنبی و بین خود افغانها باشد. این مشورت را به طالبان هم میدادیم که مذاکرات مستقیم شما با امریکاییها درست نیست. امریکا طرف نیست، قضیه افغانستان به خود افغانها مربوط است. براساس معاهده صلح، من به کابل آمدم. میتوانم بگویم بند بند معاهده را به دست خودم نوشتم و اگر تغییری هم در این معاهده آمده به خواست ارگ بوده. امریکا هم گمان نمیکرد حزب اسلامی با همه تبلیغاتی که علیه اش صورت گرفته و با همه مشکلاتی که با آن درگیر بوده، دوباره به پای خود بایستد، بلکه این حدس را میزد شاید بتواند از نفوذ و نیروی بالقوه حزب علیه طالبان استفاده کند. یکی از انگیزههایی که امریکا مخالفت نکرد با معاهدهای که ما با حکومت کابل داشتیم همین بود. بعید میدانستند حزب بتواند بهعنوان یک خطر یا یک حرکت قوی و نیرومند تبارز کند، اما ناگهان دیدند که استقبال از من به پیمانهای بزرگ و عظیم بود که در تاریخ افغانستان بیسابقه بود؛ مخصوصاً در خود کابل، تا حالا هیچ کسی نتوانسته که استادیوم را پر کند اما در آن گردهمایی نه تنها استادیوم به طور کامل پر بود، بلکه در اطرافش هم نفر جابهجا شده بود.
اشرف غنی چرا تن به حضور شما داده بود؟
اشرف غنی اصرار داشت بر اینکه من مستقیماً به کابل بیایم؛ بدون اینکه در جای دیگری نمایان بشوم. گفت در جایی که هستی با هلیکوپتر میآییم دنبالت؛ به ما میگفتند که شاید اجتماع مطابقشان شما پرشکوه نباشد، آن وقت ما بیحیثیت میشویم ولی من موافقت نکردم، گفتم مسئولیتش به دوش ما، شما هیچ تشویش نداشته باشید. غنی گمان میکرد شاید بتواند حزب را علیه طالبان کمک کند و حزب هم در انتخابات از او حمایت کند.
از تفکر شما بعید بود که از کسی مثل اشرف غنی حمایت کنید.
ولی آنها این حدس را میزدند، نامههایی به من فرستادند که میخواست به من اطمینان بدهد اگر حمایتش کنم، او هیچ متکای دیگری جز حزب اسلامی ندارد. جز حزب اسلامی بر فرد دیگری نمیتواند حساب کند، میخواستند این روحیه را به ما بدهند و شاید یکی از اشتباهاتشان این بوده که این انتظار را داشتند.
شما در سؤالهایتان اشاره کردید باوجودی که طالبان توانستند قدرت را بگیرند، از مصالحه با غنی پشیمان و نادم نیستید؟ نه به هیچ صورت. من راضی هستم. کاری را که ما در این مدت در افغانستان در کابل و شهرهای دیگر کردیم، یقیناً بینظیر بود؛ اجتماعات بسیار پرشکوه و منظم و با ابهت.
در فاصله 2017 تا 2021، فعالیتهای شما کاملاً مدنی شده و بهدنبال مردمسالاری هستید، زوال امریکا را از آن روز پیشبینی کردید و وارد این جریان شدید یا به جمهوریت ایمان داشتید و خواستید حزب اسلامی در یک جامعه مدنی و با یک فرایند حقوقی و اجتماعی در انتخابات پیروز بشود؟
من [ابتدا] باید وضعیت آن تاریخ را محضر جناب شما عرض کنم. بیش از 95 درصد نیروهای امریکایی کشور ما را ترک گفته بودند، فقط 5 درصد مانده بودند و در رابطه با این 5 درصد هم اوباما تعهد کرده بود که تا 2016 افغانستان را ترک میکنند. بقیه نیروهایشان هم در پایگاههای خود مستقر بودند، تحرکات نداشتند و در عملیات شرکت نمیکردند. همه عملیاتها را گذاشته بودند با نیروهای افغانی، تأکیدشان بر این بود که دیگر سربازان امریکایی در جنگ کشته نشوند. از نیروهای خود افغانها استفاده کنند. سیاست نظامی ما هم به همه مجاهدان این بود که هیچ گاه با نیروهای داخلی درگیر نشوید مگر اینکه مجبور به دفاع از خود باشید. آخرین مرمیتان را برای نیروهای خارجی نگه دارید. مجاهدین به ما میگفتند دسترسی به نیروهای خارجی دیگر ممکن نیست. اجازه هم که نمیدهید با نیروهای داخلی بجنگیم، چه کنیم؟ گفتیم صبر، نمیخواهیم با نیروهای داخلی درگیر بشویم. دشمن اصلی، نیروهای خارجی است، وقتی اینها مجبور شدند افغانستان را ترک بگویند مشکل داخلی حل میشود.
به نظر شما دلیل اینکه اینها مجبور به خروج از افغانستان شدند، چه بود؟
دلیلی بود که به هیچ یک از اهداف خود نایل نشدند. اهداف عمدهای که خود میگفتند؛ جبران حیثیتی بود که در نتیجه حادثه یازده سپتامبر، صدمه دیده بود، انتقام از اسامه و طالبان که از اسامه حمایت میکردند، تأسیس یک حکومت نیرومند که بتواند افغانستان را برای مدت طولانی اداره کند و از افغانستان بهعنوان یک منطقه استراتژیک و حساس برای تسلط بر همه منطقه استفاده کند، نگذارند روسها آسیای مرکزی را تصرف کنند، چین را مهار و ایران را محاصره کند. به هیچ یک از این اهداف خود نایل نشدند. جنگ دیگر برایشان سودآور نبود و از مهار کردنش هم عاجز بودند، ترجیح دادند که خروج آبرومند داشته باشند. ملتشان هم دیگر با ادامه جنگ و قربانی فرزندانشان موافق نبودند. هر رئیس جمهورشان یکی از شعارهای اساسیاش در کمپین انتخاباتی این بود که نیروهای خود را از افغانستان بیرون بکشد.
مقاومتی در مقابل طالبان شکل نگرفت؟
هیچ مقاومتی نشد.
دلیلش چه بود؟
بخش عمدهاش این بود که هیچ کس اعم از نیروهای امنیتی، نظامی، سربازها، هواخواهان نظام و مردم گمان نمیکردند که بعد از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، این نظام بتواند مقاومت کند. سربازها با خود فکر می کردند این حکومت در اثنای حضور 160 هزار نیروی تا دندان مسلح ناتو این حالت [ضعیف] را داشت، وقتی اینها بیرون میروند، چطور ممکن است این حکومت دوام بیاورد. این روحیه باعث شد که برای حمایت از نظام زحمت نکشند چراکه بینتیجه است و این نظام حتماً سقوط میکند.
چرا؟
از یکسو فساد و از سوی دیگر اینکه هیچ ریشهای در میان مردم نداشتند. سابقه بسیار بد، ننگین و ناکام و صد درصد اتکا به نیروهای اجنبی. امریکا هم در این مدت بیست سال هیچ پشتوانه مردمی نداشت و روی معدود افراد غربگرایی حساب کرده بود که بین مردم بدنام بودند.
مثل کی؟
مناسب نیست از آنها نام ببرم. مثل کسانی که در این مدت بیست سال هم در کنار امریکاییها بودند و باعث شکست امریکا شدند.
درباره یک سالی که از استقلال افغانستان، خروج امریکاییها و تشکیل دولت سرپرست امارت اسلامی گذشته، صحبت کنیم. این یک سال سپهر سیاسی افغانستان را چگونه ارزیابی کردید؟
در این یک سال، کارهای بزرگی صورت گرفت. قسمت عمدهای از آرمانهای مجاهدین و ملت ما، یعنی خاتمه اشغال تحقق یافته. جنگ خونینی که همه کشور را تباه کرد، پایان یافت. به اعتراف حکومت در روزهای اخیر، هر روز سیصد نفر کشته میشدند. بساط یک حکومت بدنام، دست نشانده و مزدور با مسئولان سخت غرق در فساد، که به هیچ آرمان مقدسی باور نداشتند، بیگانه از مردم و منفور، جمع شد. این آفت که امریکا میخواست افغانستان را تجزیه کند و بر محور چهرههای وابسته به خودش جزایر مستقل قدرت به وجود بیاورد، پایان یافت. امروز افغانها این فرصت را دارند که بتوانند بدون فشار و تهدید از خارجی و بیرونی، سرنوشت خود را خود تعیین کنند.
در یک سال اخیر، با وجود حکومتی اسلامی که شکل گرفته، شما مقداری در فضای سیاسی کمرنگ هستید.
من از حضوری که در قضایا و جریانات افغانستان دارم، به حد کافی راضی هستم. من از کاری که حزب اسلامی در این مدت داشته، کاملاً راضی هستم.
در صحبتهایتان به ادامه مبارزه مردم افغانستان اشاره کردید. این مبارزه به چه شکل خواهد بود؟
با داشتن تجارب ناکام و خونین قبلی، باید یک مسیر غیر از مسیری که در گذشته دنبال کردیم (یعنی جنگ در برابر اشغال) جدید برای مبارزه انتخاب کنیم. ما از مرحله جنگ عبور کردیم، به مرحلهای رسیدیم که باید افغانها خودشان با هم بنشینند و سرنوشت کشور خود را تعیین کنند.
آیا این امکان پذیر است؟ یعنی دولت سرپرست افغانستان به تحزبگرایی و حضور احزاب فعال بویژه حزب شما که در مبارزه نظامی و مدنی قدمت طولانی دارد، قائل است؟
اگر اعتقاد نداشته باشند، باید نخست حزب خود را منحل کنند. امارت اسلامی یک گروه سیاسی است، فکری، مذهبی و سیاسی است و اگر این حزب را نمیداشتند نمیتوانستند مقاومت بکنند و در جنگ و آزادی هم نقشی داشته باشند.
نگاهها بعضاً نگاههای تک حزبی میشود.
اگر ما حزب اسلامی را درست نمیکردیم در افغانستان کسی نمیتوانست در برابر کمونیسم ایستادگی کند. یک حزب و یک مجموعه توانست حرکتی را آغاز کند. عمر طالبان تقریباً نیمی از عمر حزب اسلامی است. افراد منصفشان اعتراف میکنند که جهاد را از حزب اسلامی آموختند. این را همه باید بهعنوان یک واقعیت بپذیرند که زمان انحصار قدرت به دست یک سپری شده است. کشور ما به یک مرجع تصمیمگیری معتبر بالاتر از پارلمان نیاز دارد. الان ما یک شورای مقتدر عالی مورد حمایت مردم نداریم. یگانه کشوری که در دنیا هیچ پارلمان و شورا ندارد، افغانستان است. ما از ناحیه قانون اساسی هم با یک خلأ روبهرو هستیم که باید پر بشود. تصویب قانون اساسی هم نمیتواند کار یک فرد باشد. قانون اساسی اجماع ملی را ایجاب میکند. طالبان باید این را بپذیرد.
فکر میکنید که آینده افغانستان، آینده روشنی است؟
مسلمان هیچگاه مأیوس نمیشود و قرآن میگوید فقط کافر از خدا مأیوس میشود. من معتقد هستم ان شاءالله آینده روشن است و ما از این مرحله هم با سربلندی عبور خواهیم کرد.
در مجامع جهانی و نزد افراد دلسوزی مثل شما نگرانیهایی در رابطه با حقوق اولیه مردم وجود دارد؛ حضور زنها، مدل حجاب، نوع شغل آنها، اقتصاد و... وجود دارد. نگاه شما و توصیه شما به دولتمردان جدید -حتی اگر در بدنه بهعنوان حاکم یا دارنده یک پست و یک میز نباشید- چیست؟
این مسائل را باید به قانون اساسی و شورایی که مثل اجماع ملی باشد، محول کنیم.
شما سلسه سخنرانیها یا رسالهای دارید که نظر شخصی شما را در رابطه با حضور زنها در جامعه بیان کرده باشد؟
ما مسلسل و منظم در رابطه با چگونگی حجاب، رابطه دین و سیاست، چگونگی نظام، حقوق زن، جایگاهش در جامعه و مسائلی از این قبیل پرداختیم و اینها را به مسئولان امارت اسلامی هم سپردهایم، حتی مصاحبهای را هم درباره قانون اساسی هم تهیه کردیم و سپردیم. در ملاقاتها هم مشورتهای خود را به مسئولان دادهایم. یکی از کارهای مهمی که من میتوانم بگویم انجام دادیم همین بوده که یقیناً ارزش خود را دارد.
بعد از پنجاه و سه سال مبارزه توصیهتان به جوانهای افغانستانی چیست؟
توصیه و مشورت من به جوانان این است که برگردند به اصل خود. تقلید از غرب را کنار بگذارند. آنها دارای یک میراث بسیار بزرگ هستند. برای اعاده مجد و عظمت امت کار کنند. خود را از محدودههای قومی، قبیلهای، حزبی و حتی کشورها بیرون بکشند، در سطح امت و به عواملی که امت را از هم جدا کرده و باعث تحمیل این وضعیت نکبتبار بر امت شده، فکر کنند. به امتی فکر کنند که به کشورهای کوچک تبدیل شده، عمدتاً مستعمره سیاسی، نظامی و مارکت شده، پایگاه نظامی اجنبی در این کشورها تأسیس شده و متکی به حمایتهای خارجی شده است.
فکر میکنید یک بار دیگر افغانستان مورد تجاوز خارجی یا یک حکومتی دست نشانده مثل اشرف غنی قرار بگیرد؟
احتمال را که نمیتوان رد کرد، تلاشها و تحرکات هم نشان میدهد غرب با عقده افغانستان را ترک گفته و در پی انتقام و اعاده حیثیت است. می خواهد این را با افغان اینترنشنال و ایران اینترنشنال جبران کند. نباید دستکم بگیریم.
آخرین سؤال را میپرسم. نظرتان را درباره روایت خروج و آن روز در میدان هوایی کابل و تصویری که به جهان مخابره شد؛ تصویر افرادی که به هواپیمای امریکایی آویزان شده بودند، فرار، ترس و واهمه مردم بفرمایید.
یک قسمتش که کاملاً سنجیده شده بود. از قبل اعلام کردند هرکس میتواند بدون ویزا و پاسپورت به فرودگاه انتقال بشود. مردم هجوم بردند. روی طیاره هم نوشتند 1109؛ یعنی یازده سپتامبر. باید صحنه طوری طراحی شود که به مجرد فرود آمدن طیاره، مردم هجوم ببرند به میدان هوایی، پیش روی طیاره بدوند و به بالهای آن بچسبند و حتی عدهای هم از بالا پرتاب بشوند؛ در حالی که میتوانستند مانع پرواز بشوند، قصداً میخواستند همین صحنه را درست، عکاسی و به دنیا منعکس کنند. سیزده تن امریکایی در عملیات در میدان هوایی کشته شدند، اما متعاقبش نیروهای امریکایی بر هرکس که در میدان هوایی بود آتش افروختند و تعداد زیادی هم در آنجا کشته و زخمی شدند. هر چه در میدان هوایی بود تخریب کردند. طیارهها، کامپیوترها، دفتر، هر چیزی که یافتند یا تخریب کردند یا آتش زدند؛ یعنی که امریکاییها عقدهمند و با اراده انتقام درآمدند. اما من احتمال این را که امریکا میتواند دوباره بیاید و بتواند آن چهرههای منفور و ناکام و بدنام را مسلط کنند، کم میدانم.
تشکر از شما. امیدواریم که افغانستانی آباد همراه با ثبات، آرامش و امنیت شاهد باشیم.
امیدوار و منتظر هستیم. انشاءالله این تحقق خواهد یافت، یک افغانستان سربلند فارغ از جنگ دارای نظام واقعاً اسلامی تأسیس خواهد شد ان شاءالله.
اینکه یک جنگ سالار با این تجربه مجاهدت زیاد و مبارزه با همه قدرتهای روزگار برای صلح دعا میکند نوید یک سپهر زیبا برای منطقه خواهد بود.
سربلند و موفق باشید.