در ابتدا از شما تشکر میکنم که برای مردم افغانستان، ایران یا سایر ملل اطلاعرسانی میکنید. ما درود میفرستیم به روح طیبه شهدای اسلام بخصوص شهدای افغانستان که با رنجها و مشکلات بسیار زیادی در جبهههای جهاد علیه متجاوزان خارجی مقاومت کردند.گرامی میداریم یاد شهدای کربلا را، شهادت امام حسین (ع) سرور و سالار شهیدان. من دو دوره در وزارت کار کردم. سال 74 و 75 در وزارت تجارت بودم و از سال 93 تا 97 در وزارت مهاجران. در دوره اول آقا بالاسری در افغانستان وجود نداشت. چالشهای داخل هم از سمت خارج بود، امریکا، انگلیس و بعضی کشورهای عربی دست به یکی کرده بودند برای توطئه در افغانستان. در دوره دوم خارجیها در افغانستان حضور فیزیکی داشتند و در تصمیم گیریهای داخلی مداخله میکردند و با توجه به وابستگی اقتصادی افغانستان به خارجیها ناچار باید از آنها حرفشنوی میشد. خارجیها از بیرون میخواستند اوضاع را بهگونهای رقم بزنند که مطابق میل آنها پیش برود. با تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد، ناتو به رهبری امریکا در افغانستان حضور پیدا کرد. تصورشان بر این بود که از حضور در افغانستان کشورهای اطراف افغانستان را تحت تأثیر قرار دهند. در اولین اعلامیه مشترکی که بین آقای کرزای و بوش امضا شد، آمده بود که افغانستان باید معبری برای دموکراسی باشد، طبعاً منظور آنها دموکراسی تحت مدیریت امریکا بود.
شما در بدنه دولتی موسوم به جمهوریت حضور داشتید و در آن اتفاقاتی رقم خورد که شاید در تاریخ افغانستان کمسابقه بود. چه چیزی باعث شد که شما با دولت اشرف غنی همکاری کنید؟
اگر آرشیو رسانهها را ببینید مثلاً رادیو دری، من به صراحت گفتهام اینها (غربیها) نباید بیایند، حضورشان در افغانستان اشغالگری است. من باورم این نبود که اینها 20 سال بتوانند دوام داشته باشند. اما حضور ما در دولت به این دلیل بود که از نظر ما رویارویی و مواجهه با نیروهای ناتو برای مردم تشیع دشوار است یعنی اگر شیعیان سلاح دست میگرفتند، مشکلات بیشتری داشتند. بر همین اساس من بعد از سال 2001 به فعالیتهای رسانهای فرهنگی و مطبوعاتی پرداختم، بهنام «راه نجات» هفتهنامه و روزنامه داشتم. به عنوان مثال من در سال 1383 در روزنامه خودمان مقالهای نوشتم. اگر آقای کرزای بخواهد در افغانستان ثبات و استقلال بهوجود بیاید باید طالبان را در قدرت شریک کند. این مقاله سال 83 است و در غیر از آن با زور و فشار نمیتواند اینها را از صحنه بیرون کند و در نهایت اینها مجدد ظهور میکنند و به صحنه میآیند و امنیت را به چالش میکشند. بعد از آن ما دربرابر تیم انتخاباتی امریکا در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شدیم. همه چیز واضح و روشن بود که ما برنده بودیم. اسناد، مدارک و شواهد کافی داشتیم. در آن دوره یک کمیسیون مشترک از خارجیها صندوقها را بدل کردند! صندوقها را برداشتند و صندوقهای دیگری را جایگزین کردند. اعتراض کردیم که نتیجه انتخابات را نمیپذیریم. هیأتی از شورای امنیت سازمان ملل شامل 3 نفر کارشناس انتخاباتی به افغانستان آمدند. من خودم با آنها نشستم و اسناد و مدارک را ارائه کردم. بسیار جالب بود که بعد از اینکه آنها اسناد و مدارک ما را متقن دیدند، قانع شدند که شما برنده انتخابات هستید یا حداقل تقلب وسیع و گسترده در انتخابات صورت گرفته است. به من گفت که ما قانع شدیم اما امریکا در شورای امنیت به ما گفت بررسیهای شما به هر نتیجهای منتهی شد بگویید کرزای برنده است و همین نتیجه فعلی درست است! به ما گفتند اگر نتیجه را باطل کنیم، قطعاً شما برنده نمیشوید چراکه انتخابات باطل میشود و باید دوباره انتخابات برگزار شود و دیگر دنیا برای برگزاری انتخابات در افغانستان پول نمیدهد. بعد از مشورت ما به این نتیجه رسیدیم که خودمان اعلام میکنیم در عین حالی که متقلبانه عمل شده، بهخاطر مصالح کشور نتیجه انتخابات را میپذیریم. به آنها گفتیم شما نتیجه را اعلام نکنید در غیراینصورت اگر اعلام نتیجه کردید و گفتید همین که اعلام شده درست است ما اسناد خودمان را منتشر میکنیم. آنها بدون اینکه نتیجهای اعلام کنند، افغانستان را ترک کردند. ما خودمان یک کنفرانس مطبوعاتی گرفتیم و آقای قانونی طی آن گفتند اسناد و مدارک ما تقلب شده و هیأت کارشناسی سازمان ملل هم متقاعد شدهاند، ولی بهخاطر نبود امکانات برگزاری انتخابات مجدد، ما همین نتیجه را بهخاطر مصالح کشور میپذیریم. بعد از آن در سال 1383 من از کابل در انتخابات پارلمان کاندیدا شدم.
برنامههای من برای مجلس 8-7 موضوع بود. یکی از آنها این بود که وضعیت خارجیها در کشور ما باید تغییر کند. اینها باید تحت نظارت قانون افغانستان قرارگیرند نه اینکه هرکاری دلشان بخواهد در اینجا انجام دهند. یک بند دیگر از برنامههای ما این بود که قانونگذاری بر مبنای احکام مقدس دین اسلام در افغانستان باشد که مطابق ماده 3 قانون اساسی ما هم هست. من دو دوره در پارلمان بودم و دقیقاً کار من همین بود. آن زمانی که بالاخره توافقنامه امنیتی بین افغانستان و امریکا امضا شد ما در داخل مجلس تیم خودمان را داشتیم و تلاشهای زیادی کردیم گرچه موفق نشدیم ولی آنجا در حال مبارزه بودیم. در آن مدت چند قانون را بهدلیل تضاد با مبانی و احکام اسلامی رد کردیم. بعد هم که از پارلمان استعفا دادیم، در چه شرایطی وارد تیم حکومتی آقای اشرف غنی شدیم؟ در شرایطی وارد شدیم که در تقابل با اشرف غنی بودیم. خاطر شریفتان هست که حکومت وحدت ملی ایجاد شد که متشکل از دو تیم آقای اشرف غنی و عبدالله بود. ما در تقابل وارد حکومت شدیم نه در یک همکاری. اگر به مطبوعات مراجعه کنید میبینید در رابطه با دفاع از حقوق مهاجران و پناهندهها در کشورهای مختلف و بخصوص اروپا سال 2015 مشکلات بسیار زیادی در آنجا وجود داشت، آنها (اروپایی ها) میخواستند تقریباً 100 هزار نفر مهاجر را دیپورت و اخراج کنند بفرستند افغانستان. آلمانیها که در آنجا مهاجران زیادتر بود، با من صحبت کردند و من گفتم ما فقط در چهارچوب کنوانسیون، میتوانیم دیپورتی و اخراجی بپذیریم. در چهارچوب کنوانسیون هم آنها نمیتوانستند آن تعداد بالا را دیپورت کنند. سرانجام بحثهای ما با اروپاییها داغ شد و آنها به رئیس جمهور مراجعه کردند. بسیار جالب است بعد از صحبتی که وزیر خارجه آلمان با رئیس جمهور داشت، از زبان رئیس جمهور در مطبوعات منتشر شد چیزی که وزیر مهاجران گفته سخن دولت نیست! آن نظر شخصی خودش است! ما دیپورتی بدون قید و شرط میپذیریم. دوباره خارجیها به ما مراجعه کردند و گفتند که شما با توجه به نظر رئیس جمهور چه میگویید؟ گفتم خب آن نظر شخصی رئیس جمهور است اما مطابق قانون افغانستان، مطابق کنوانسیون و مطابق پروتکل 1967 ما در حمایت از مهاجران هستیم و نمیتوانیم این را بپذیریم. بله هر زمانیکه رئیس جمهور تصمیم بگیرد من را از این وزارت برکنار کند، در آن زمان هرطور که میخواهند میتوانند عمل کنند. تا زمانی که من هستم از قانون و حقوق مهاجران نمیگذرم. چند نفر از مشاوران ما گفتند شما در موقعیت درگیری با رئیس جمهور قرار گرفتهاید! رئیس جمهور اینطور میگوید و شما طور دیگری میگویید. با این شکل که نمیشود! گفتم او رئیس جمهور است و صلاحیت عزل و نصب من را دارد اما صلاحیت تحمیل اراده خود بر اراده من را ندارد و این مسندی که من برآن نشستهام به سرنوشت مردم نمیارزد. امکان عزل ما را هم نداشتند چراکه من از آدرس تیم دیگری آمده بودم. خلاصه کلام بعد از جلسات متعدد و صحبتهای مکرر با خارجیها سرانجام چیزی که من میخواستم جامه عمل پوشید. ما با کشورهای اروپایی پروتکلی امضا کردیم، مطابق آن توافقنامه مشخص کردیم که با شرایط مخصوصی ما دیپورتی قبول میکنیم و اقشار آسیبپذیر، بیمار، اطفال و زنان بیسرپرست را استثنا کردیم. به هرحال ورود ما به کابینه با هدف اطاعت و هم نظری با رأس قدرت نبود. آدم بالاخره در هر موقعیتی که هست باید کار خودش را مطابق اهداف و عقاید خودش و منافع مردم پیش ببرد.
شما که از نزدیک در کابینه بودید دلایل سقوط اشرف غنی را چه میدانستید؟
مهمترین دلیل سقوط اشرف غنی، خودمحوری او بود. اولاً این را میخواهم بگویم وقتی که دولت سقوط کرد، من در کابینه نبودم. من در دوره قبلی حکومت اشرف غنی در کابینه بودم و در پایان دوره هم چون حکومت ائتلافی و مشترک بود، جناب دکتر سید عبدالله (یعنی تیم مقابل غنی نه خود غنی) از ما خواستند که دوباره در همان سمت وزارت امور مهاجران باشیم. من البته در دوره دوم کنار رفتم و نپذیرفتم.
چرا نپذیرفتید؟
بهخاطر همان اصطکاکی که در طول 6 سال کاری در وزارت امور مهاجران با رئیس جمهور داشتیم. ما در تقابل بودیم و کار کردن و دوام آن مشکل بود. با توجه به آن پیشبینی ما فکر میکردیم مشکلات بیشتری هم بهوجود خواهد آمد. دلیل اصلی نپذیرفتن من در دوره دوم، پیشبینی من از سقوط جمهوریت بود.
چه دلایلی داشت؟
من 3 بار پیش دکتر سید عبدالله رفتم و گفتم من را معرفی نکنید و من کار نمیکنم. دفعه سوم پرسید چرا؟ گفتم بهخاطر اینکه این حکومت یک سال عمر ندارد و در کمتر از یکسال سقوط میکند. مهمترین دلیل تغییر وضعیت روحی جبهه طالب و جبهه غربیها در افغانستان بود، یعنی در ابتدا که آنها آمدند با روحیه برتر بودند اما در این سالهای اخیر این روحیه غلبه عوض شده بود. روحیه غلبه از طرف طالبان بود نه از آنجانب! علتش هم این بود که عساکری که از طرف دولت افغانستان میجنگیدند، بهخاطر بیکاری سرباز شده بودند، با ماهی 15 هزار افغانی کار میکردند و هدف آنها پر کردن شکم اولادشان بود. طبعاً آنها نمیخواستند جانشان را از دست بدهند، بنابراین میشد گفت آن سربازهایی که در جانب حکومت بود و مورد حمایت غربیها بودند اینها برای زنده ماندن خودشان و برای زنده ماندن اولادشان میجنگیدند. اما در مقابل سربازهای طالب برای کشته شدن میجنگیدند. قطعاً روحیهای که برای شهادت و برای کشته شدن میجنگد با روحیهای که برای زنده ماندن میجنگد باهم برابر نیست. دلیل دومی که برای سقوط وجود داشت ورشکستگی غربیها و خاصه امریکا در قضایای افغانستان بود. اینها بالاخره در سالهای اخیر شکست را پذیرفته بودند. تحریم و گوانتانامو و لیست سیاه به نشست و مذاکره و گفتوگو تبدیل شد. اولین جلسه چهارجانبهای که در پاکستان شکل گرفت، پاکستان، چین، طالبان و امریکا چند سال قبل از سقوط بود. اگر آنها زمینههای ماندن خودشان را میدیدند، حاضر به مذاکره و گفتوگوی رودررو با طالبان نمیشدند. در زمان حکومت اول اشرف غنی، موافقتنامه قطر امضا شد، موافقتنامه دوحه بین امریکا و طالبان امضا شد. من وزیر مهاجران بودم، فیس بوک من را ببینید، آنجا نوشتم که با امضای این توافقنامه تحولات بهوجود خواهد آمد که در آینده افغانستان مؤثر است و من برای همه ذینفعانی که از این موضوع نفع میبرند این موضوع را تبریک میگویم و از جمله بر طالبان پیروزیشان را تبریک میگویم.
دلیل سوم تغییر موازنه منطقه به نفع طالبان بود. شما اگر خاطر شریفتان باشد در دوره حاکمیت قبلی طالبان در دهه 90 همه کشورهای منطقه علیه طالبان بودند و جبهه مقاومت علیه طالبان از طرف کشورهای منطقه هم حمایت سیاسی میشد و هم حمایت نظامی. ولی این موازنه آهسته تغییر کرد. موازنه ضد طالبان تبدیل شد به موازنه همراه طالبان.
دلیل این چه بوده است؟
دلیل تغییر موازنه این بود که کشورهای منطقه از حضور امریکا در افغانستان احساس راحتی نمیکردند، منافع خودشان را در حال تهدید میدیدند. بررسی کردند دیدند ضرر طالبان به ما نسبت به حضور امریکا کمتر است. شاید هم هیچ ضرری نداشته باشد و به نفع ما باشد اما حضور امریکا در افغانستان منافع ما را تهدید میکند. اینها در یک عکسالعملی دربرابر حضور امریکا در افغانستان که از این طریق میخواست بر منطقه حضور و سایه خودش را داشته باشد و تنها بر افغانستان اکتفا نمیکند، باعث شد دست به دست هم دهند و در جبهه حمایت از طالبان بیایند و در برابر امریکا قرار بگیرند.
دلیل چهارم، فساد اداری در داخل حکومت بسیار زیاد بود. به گونهای که صندلیها پولی معامله میشد.
یک خاطره جالب هم برای شما بگویم. در دوره اولی که آقای اشرف غنی میخواست برای ریاست جمهوری کاندیدا شود، چندین بار از آقای کرزای پرسیدیم که شما از کی حمایت میکنید؟ بههرحال کرزای رئیس جمهور وقت بود و حمایت او تعیینکننده بود. گاهی میگفت از آقای سیاف حمایت میکنم گاهی میگفت از فلانی، گاهی کس دیگری را میگفت. ما با او چندین بار نشستیم صحبت کردیم که آقای کرزای بالاخره بگو از چه کسی حمایت میکنی. میگفت جمعیت زیاد است و نمیشود و نمیگویم و اگر تعداد محدود باشد میگویم. در یک روزی 5 نفر بودیم و گفتیم آقای کرزای هم خودش دعوت کرده بود که گفت بیایید امروز میگویم به شما! رفتیم و 5 نفر ما بودیم. گفت که کاندیدای مورد حمایت من اشرف غنی است! من به او گفتم که آقای رئیس جمهور چه میگویید شما؟ یعنی با اشرف غنی مگر این کشور مدیریت میشود؟! مگر این حکومت دوام پیدا میکند؟!
شما ایشان را میشناختید؟
بله، آقای اشرف غنی آدم ناشناختهای نبوده است. قبلاً وزیر مالی بوده است. قبلاً مشاور ما بود. رئیس دانشگاه بود. آقای کرزای به من گفت که ایشان یک شخصیت علمی است، دانشمند است، ارزش افغانستان را میفهمد و خلاصه من فکر میکنم که به خیر افغانستان است. ما گفتیم به نظر ما اتفاقاً به خیر افغانستان نیست و اتفاقاً از همانجا رابطه ما با آقای کرزای قطع شد.
به هرحال پیشبینی ما این بود که آمدن اشرف غنی مساوی است با سقوط جمهوریت. در مدت چند سالی هم که او کار میکرد قومگرایی، منطقهگرایی که مکمل بر همه اینها و علت تسریع سقوط نظام جمهوریت، خودخواهی و خودمحوریاش بود. حرف حرف خودش بود. جالب است یک روزی یک قانونی آمد در شورای وزیران که خلاف قانون اساسی بود. من به وزیر مربوطه گفتم این چه چیزی است که شما آوردهاید؟ این خلاف صریح قانون اساسی است. گفت رئیس جمهور به من گفته است که این را اینطوری بیاور. من به رئیس جمهور گفتم این خلاف قانون اساسی است. رئیس جمهور گفت پس من کی هستم؟ یعنی ایشان خودش را فوق قانون اساسی تصور میکرد. آدم خودمحوری بود و همه چیز را برای خودش میخواست. من برداشتم این است که اگر خودخواهی و خودمحوری افراطی اشرف غنی نمیبود، نظام جمهوریت سقوط نمیکرد. حداقل ما به طرف یک نظام مشترک و حکومت موقت مشترک از مجموعه امارت اسلامی و حکومت قبلی دوره جمهوریت میرفتیم. چون تحویل قدرت را نتوانست بپذیرد پا به فرار گذاشت و فرارش موجب این شد که نظام سقوط کند.
چه چیزی باعث شد که امریکاییها به این سرعت افغانستان را ترک کنند یعنی عقبنشینیشان با این آشفتگی و به شکل یک فرار اتفاق بیفتد؟
تصور امریکاییها در ابتدا این بود که ما میتوانیم در افغانستان بمانیم و کسی نمیتواند مزاحم ما شود. مخصوصاً که مصوبه شورای امنیت سازمان ملل متحد را با خودمان داریم و از طریق افغانستان میتوانیم کشورهای منطقه را تحت تأثیر و نفوذ قرار دهیم. روسها را از طریق نفوذ در کشورهای آسیای میانه میتوانیم تحت فشار قرار دهیم و جمهوری اسلامی ایران را با حضور مستقیم در افغانستان تحت فشار قرار بدهیم و همین موانع کوچک نظام یک قطبی را نیز میتوانیم برداریم. طوری که نظام یک قطبی در همه دنیا حاکمیت بلامنازع داشته باشد. اما حضورش در اینجا و حضور دوباره طالبان و عدم حمایت کشورهای منطقه از امریکا، امریکا را کمکم به این نتیجه رساند که اشتباه کرده است. نمیتواند یک چنین حضوری در افغانستان داشته باشد و آهسته آهسته آنها توانستند تشخیص دهند که شکستی مفتضحانه در افغانستان خواهند خورد و در نهایت امریکاییها تلاش کردند زود از افغانستان بروند تا به آن افتضاح آخری نرسند!
یک سال از تاریخ حضور دولتی موسوم به امارت اسلامی گذشت. خیلیها این روز خروج امریکاییها را روز استقلال مجدد افغانستان تصور میکنند. عملکرد یک ساله دولت سرپرست از دیدگاه شما به چه شکل بوده است؟
این یک سال امارت اسلامی نقاط مثبت و نقاط منفی دارد. نقاط منفی حکومت طالبان این است که غیر از خودشان کسی دیگری را قبول ندارند. میفهمند یا نمیفهمند، مدیریت میتوانند یا نمیتوانند، باید از خودمان باشد. منظور از «خودمان» هم که میگویند نه این است که پشتون یا طالب باشد بلکه از خودمان یعنی در جبهه جنگ با امریکا بوده باشد. حتی برخی از بنیانگذاران طالب چون در جریان جنگ 20 ساله با طالبان نبودند، به آنها اجازه ندادند که وارد قدرت شوند. شخصیتهای مهمی مثل عبدالحکیم مجاهد، علی احمد متوکل که دوره قبل وزیر خارجه بود، سید اکبر آقا و... من فکر میکنم این فکر درستی نیست. یک مجموعهای برای جنگ خوب است، مجموعهای دیگر یا برای جنگ خوب نیست یا برای جنگ خوب بوده اما نجنگیده بههرحال الان مدیریت کشور کادرهای ورزیده میخواهد. البته باید مراقب این بود که عناصر نامطلوب و تخریبکنندهای که مطابق امیال کشورهای بیگانه کار میکنند وارد حکومت نشوند ولی همه اینهایی که فعلاً بیرون حکومت ماندهاند، اینجوری نیستند!
به تعبیر دیگری بگویم از همه توان موجود مدیریتی در کشور در ظرف این یک سال استفاده نشده و محدود شده به یک جناح کوچک که ناتوانیاش معلوم است. الان یک ضعف طالبان - که شاید ضعف طالبان هم نباشد ولی مسألهای است که مثبت نیست- مشکلات اقتصادی مردم و بیکاری است.
بعد از این یک سال نزدیک سه میلیون مهاجر به خارج رفتند. طبق آمار یک میلیون و 700، 800 هزار نفر به جمهوری اسلامی ایران رفتند. همه اینها از ترس ناامنی طالبان نرفتند. اکثر کسانی که کشور را ترک کردند، در اثر یأس و ناامیدی و بیکاری و مشکلات اقتصادیشان بوده است. بخصوص امسال خشکسالی هم شد و این مزید بر علت شد که کشت و زراعت مردم نتیجه نداد و خشکسالی امسال هم آثارش را تا یکی دو ماه دیگر در زمستان نشان میدهد.
یعنی فکر نمیکنید خیلی از این مشکلات مربوط به دوره گذشته بوده است و هنوز بهدلیل بحث مهم امنیت دولت سرپرست وقت این کار را نداشته است؟ یا مثلاً 6 ماهه منتهی به سقوط خیلی از ادارات معشیتهایشان را پرداخت نکردند و تزریق مالی اروپاییها و امریکاییها قطع شده بود.
خیر. اتفاقاً تا زمانی که جمهوریت سقوط نکرده بود، معاشات هر ماه پرداخت میشد. 6 ماه حقوق معوقه بعد از آمدن حکومت طالبان بود. ابتدا هم میگفتند ما اصلاً هیچ حقوقی به اینها نمیدهیم، بعد گفتند حقوق میدهیم. در واقع 6 ماه حقوق معوقه مابین دو حالتی بود که حکومت قبلی سقوط کرده بود و حکومت جدید هنوز مستقر نشده بود. منظور این است که از مشکلات حکومت فعلی، مشکلات اقتصادی و بیکاری است. مشکل دیگر اینکه امارت اسلامی هنوز نتوانسته مناسبات خود را با کشورها و در سطح بینالملل تنظیم کند. الان مثلاً نزدیکترین دوست امارت اسلامی که بهنظر من جمهوری اسلامی ایران است و هزینه هم کرده، چرا طالبان را به رسمیت نمیشناسد؟
شما موافق به رسمیت شناخته شدن دولت سرپرست از طرف تمام کشورهای دنیا هستید؟
بله.
با وجود همه ضعفها؟
بله، البته خیلی از کشورها هستند که همه کشورهای دنیا، آنها را به رسمیت نمیشناسند. انتظار ما این است حداقل کشورهایی که طالبان را در برابر امریکا حمایت کردند و هزینه کردند، طالبان را به رسمیت بشناسند و به نظر من، این یک ضعف است!
البته هزینههای ایران برای مردم افغانستان بوده است.
بله برای مردم افغانستان است. آنها (طالبان) هم میخواهند برای مردم افغانستان خدمت کنند. طالبان نتوانسته است اعتماد جمهوری اسلامی ایران را با وجود همکاریهایی که با جمهوری اسلامی ایران داشته است به حدی جلب کند که او را به رسمیت بشناسد. با اینکه ایران کشوری است با سیاست مستقل، پیرو امریکا و جای دیگری هم نیست. چرا به رسمیت نمیشناسد؟ دلیلش البته نشان کردن ضعفهای طالبان است. من در صحبتهایی که با مسئولان جمهوری اسلامی داشتم، به آنها گفتم تعللتان در به رسمیت شناختن حکومت طالبان به نفعتان نیست. به نفع ما هم نیست و بالاخره اگر قرار باشد حکومت طالبان به رسمیت شناخته شود شما باید قبل از امریکا به رسمیت بشناسید، نه بعد از امریکا. به رسمیت شناختن کشورها بعد از امریکا ولو اینکه به امریکا هم وابسته نباشند، خیلی زیاد ارزشی نخواهد داشت.
در مواضع سیاستمداران ایرانی بارها اشاره شده که ما به دنبال ثبات در افغانستان هستیم و این ثبات تأثیر مستقیم در ایران خواهد داشت.
بله در این هیچ شکی نیست. منتها همین تحلیل که حکومت طالبان میتواند ثبات بهوجود بیاورد و با کشورهای همسایه تعامل خوبی خواهد داشت در ایران نیست و الا تا حالا به رسمیت میشناخت. من نمیگویم که این چیزها در طالبان نیست. برداشتم این است که هم عامل ثبات در امارت اسلامی هم عامل جلب اعتماد کشورهای همسایه وجود دارد. الان مثلاً طالبان واقعاً توانسته مانع حملات تروریستی به کشورهای همسایه شود. مرزهای کشورهای همسایه بعد از آمدن امارت اسلامی نسبت به سابق امنتر است. گاه گاهی در مرزها، فعل و انفعالاتی صورت میگیرد ولی وضعیت بهتر است.
مشکل دیگر این است امارت اسلامی تا کنون نتوانسته اعتماد مردم را جلب کند! یعنی یک نوع فاصله و دوگانگی بین مردم و امارت اسلامی دیده میشود. امارت اسلامی چرا هر از چند گاهی بعضی از مناطق و خانههای مردم را میرود بازرسی میکند معنای این چیست؟ معنایش این است که به مردم اعتماد ندارد. امنیت از ناحیه مردم تهدید نمیشود. یک نوع ضعف اعتماد متقابل نیز وجود دارد. وقتی اینها به مردم اعتماد نکنند مردم هم به اینها اعتماد نمیکنند. حالا شاید مشکل از طالب نباشد مشکل از مردم باشد که هنوز طالبان را خوب نشناختهاند. و شاید هم مشکلاتی در طالب باشد که طالب همه یکدست نیست. مشکل طالب باشد که در داخل طالب نفوذیهایی وجود دارد و آنها خرابکاری میکنند ولی هرچه هست حاصل و برآیند قضیه این است که ضعف اعتماد دو جانبه وجود دارد.
اما گفت «عیب او جمله بگفتی، هنرش نیز بگو.» خواستم ابتدا ضعفها را بگویم که نقاط قوت را آخر بگویم. طالبان با وجود تهدیدهای بیرونی، حضور داعش و سایر گروههای مخالف از جمله جبهه مقاومت، جبهه آزادی و... امنیت خوبی تأمین کرده است. به رغم اینکه برخی تلاش میکنند تا کشورهای همسایه ناامن شود. چند وقت قبل ازبکستان را موشکباران کردند تا بگویند طالبان قادر به جلوگیری از ناامن کردن کشور شما نیست. همین 4-3 روز جلوتر تاجیکستان را زدند. طالبان تمام تلاش خودشان را کردند و آنها را گرفتند. در اوایل طالبان حملات انتحاری و انفجاری در داخل مساجد اهل تشیع - قندوز و... را داشتیم، حملات انتحاری در قندهار و مساجد اهل سنت را داشتیم اما بهنظر من امارت اسلامی بسیار قوی عمل کرد. در هر خیابان 3 و4 تا چکپوینت[1] بود و یک تعداد مردمان ناراحت بودند که این دیگر چه وضعی است. اما چک پوینتها توانست عوامل ناامن کننده را تا حد زیادی شناسایی کند و آنها را دربند و زندان بکشاند.
ما پیشتر گفتیم بازرسی خانهها نشانه بیاعتمادی است ولی واقعیت امر این است که از طریق همان بازرسیها توانستند عوامل ناامن کننده را از بین ببرند و امنیت در کشور به وجود بیاید. گاه گاهی در نقطهای بالاخره انفجاری صورت میگیرد، اما این در خیلی از کشورهای دنیا هم میشود. چند روز پیش در امریکا در مترو و یک مدرسه حادثه داشتیم. در جمهوری اسلامی ایران الحمدلله با همه امنیت بالایی که دارد، در گرگان دو طلبه اهل تسنن را مورد حمله قرار دادند و شهید کردند. در مشهد در حرم امام رضا که امنترین جا باید باشد 3 طلبه را مورد حمله قرار دادند. چنین چیزهایی هرجایی امکان دارد. امنیت عمومی هم خوب است. من نشنیدم در این مدتی که طالبان آمده است، مشکلاتی از این ناحیه مردم داشته باشند. اینکه مثلاً یک نفر از شرق به شمال افغانستان و از شمال به جنوب افغانستان و از غرب به شرق افغانستان راحت میتواند سفر کند، هیچ مشکلی هم اعم از اینکه زمینی برود، پیاده برود، با ماشین برود یا با هواپیما نیست. یک طفلی که نام او را یادم نمیآید در مزار اختطاف[2] شد. چند سال یا چند ماه در زمان جمهوریت در آنجا بود و بعد طالبان توانستند حتی همان مورد را هم پیدا کرده و حل کنند. ما که در کشورمان 40 سال ناامنی را تجربه کردیم میدانیم که امنیت چه نعمتی است و این یکی از دستاوردهای خوب طالبان بوده است.
یکی از دستاوردهای خوبی که در این مدت یک سال گذشته ما داشتیم مقاومت و ایستادگی دربرابر نفوذ خارجی و تأکید بر استقلال واقعی افغانستان است. من باورم این است که در مدت 40 سال گذشته غیر از 7-6 سال اول که دوره جهاد دربرابر روسها است، بقیه جنگهایی که در این مدت گذشته، بدون اثر و نفوذ خارجیها نبوده است. من تحلیلم این است که اگر خارجیها افغانستان را تنها میگذاشتند بعد از خروج روسها در افغانستان ما دیگر مشکلی نداشتیم. شرق رفت و غرب آمد! کشورهای همسایه آمدند و مداخله کردند. اینها سبب شد که در داخل افغانستان جنگهای نیابتی به وجود بیاید و جنگ دوام پیدا کند. تحلیل من این است که 40 سال جنگ در افغانستان محصول دخالتهای خارجیهاست و طالبان دربرابر این موضوع خوب ایستادند. شعاری دارد که تقریباً معنایش این میشود که ما با همه هستیم و با هیچکسی نیستیم. خارجیها به عنوان جامعه جهانی، اینها لزوماً هرچیزی که به ما بگویند ما انجام نمیدهیم. یک هزار بار بگوید، بمب هم بیندازد ما مدارس دخترانه را تا زمانی که خودمان به نتیجه نرسیم که این به نفع کشور ما است، باز نمیکنیم. گاهی میشنویم حتی نزدیکترین دوستان طالبان اخطارهایی دریافت میکنند که اگر از این حد و مرز گذشتید ما دوستی شما را خوش نمیپنداریم. افغانستان آینده بسیار خوبی خواهد داشت ولو ما چند سال گرسنگی بکشیم. رسول خدا در شعب ابی طالب چند سال در محاصره اقتصادی بود و مسلمانان نان نداشتند، وضعیتی که کفار آمدند و اطراف مدینه را محاصره کردند و خندق میکندند وقتی که رسول خدا با کلنگ در زمین میزد برقی که در سنگ میجهید رسول خدا میگفتند که من در روشنایی این برق فتح روم را میبینم. یک تعدادی هم میخندیدند که شما برای دفاع از خودتان و اطراف خانه تان خندق میکنید میگویید فتح روم؟! اما در نهایت تحقق پیدا کرد.
یکی از نقاط مثبتی که طالب دارد مرتبط به همین موضوع استقلال میشود، روی آوردن به عقاید ملی افغانستان و سرمایههای ملی افغانستان است. میگوید ما اندازهای خرج میکنیم که از داخل افغانستان میتوانیم تهیه کنیم. گرچه باز هم مشکلاتی به وجود میآورد اما ما دیگر جلوی کسی دست خود را دراز نمیکنیم، هرکسی کمک میکند کمک بشردوستانه بکند. ما به بهانه استقلال خود از کسی چیزی نمیگیریم و هرگاه ببینیم که کمک به استقلال ما برمیخورد ما در همان حدی اکتفا میکنیم که خودمان داریم. الان مثلاً اگر درباره معادن کار به جایی برسد که امارت اسلامی معادن نادره افغانستان را استخراج و به دنیا عرضه کند، آن روز افغانستان یکی از سرمایهدارترین کشورهای دنیا خواهد بود.
یکی از نقاط مثبتی که طی این مدت طالبان داشتند علامت نشان ندادن در مسیر معامله بر سر ارزشهای دینی است. این را نمیپذیرند و میگویند اگر امریکاییها مادر بمبها یا حتی بمب اتم در اینجا استعمال کردند، ما از ارزشهای اسلامی و دینی خود دست بر نمیداریم. البته این سؤال مطرح است که طالبان در این مدت یک سال چه کاری کردند؟ در جمع بندی سؤالتان میخواهم عرض کنم که باید تحمل کنیم. یک سال وقت کمی است. در کنفرانس 2001 بن با وجود حضور روسیه، امریکا، چین، ایران، پاکستان، هندوستان، کشورهای عربی و سرازیر شدن کمکهای جهانی، 3 سال شاید کمی هم بیشتر وقت گرفت که ما به انتخابات رسیدیم، انتخاباتی با آن تقلب آشکار. این طالبانی که آمده نه تنها اجماع جهانی برای حمایتش وجود ندارد بلکه اجماع جهانی بر رسمیت نیافتنش وجود دارد. نه تنها کمکی وجود ندارد که تحریم وجود دارد. پول خودش را در بانکهای امریکا نمیدهند! ما از اینها انتظار داشته باشیم که در 10 ماه یا در یک سال کار را حل کنند؟! وقت کمی است باید تحمل کرد و انتظار کشید.
ما هم آرزوی ثبات و امنیت و آرامش برای همسایه خودمان و مردمی که با آنها احساس غریبی نداریم، داریم. امیدواریم که این ثبات و آرامش و استقلال حفظ شود و آینده درخشانی انشاءالله برای همه کشورهای اسلامی بویژه کشور دوست و برادر افغانستان شاهد باشیم.
ما هم از شما تشکر میکنیم و امیدوار هستیم که دوستی بین مردم افغانستان و ایران پایدار باشد و گاهی که ما میگوییم مردم افغانستان و ایران، یک مقداری برای ما سخت است و همه ما مسلمان هستیم بخصوص فرهنگ و تاریخ مشترک طولانی داریم. دیگر انشاءالله که باهم باشیم و پشتیبان همدیگر باشیم و بتوانیم با یکدیگر کار کنیم و انشاءالله افغانستان هم آینده باثباتی داشته باشد. همانطور که تاکنون جمهوری اسلامی ایران وضعیت با ثباتی داشته، این ثبات تا ظهور حضرت حجت دوام پیدا بکند و حاکمیت با ثبات جهانی را به رهبری مهدی موعود داشته باشیم.