نیروهای طالبان بدون شلیک حتی یک گلوله وارد کابل شدند. پیشروی سریع نیروهای شورشی در سراسر زمین ناهموار و در عین حال زیبای افغانستان، ملتها را شوکه کرد. کشورها بر تخلیه اتباع خارجی و افغانهای واجد شرایط از طریق فرودگاه بینالمللی حامد کرزی که توسط امریکا اداره میشود، تمرکز کردند؛ درحالیکه تنها یک هفته تا تاریخ خروج کامل نیروهای امریکایی از کشور باقی مانده است.
همزمان، جریان مقاومت تحت نظر امرالله صالح معاون رئیسجمهور و احمد مسعود پسر احمدشاه مسعود بار دیگر در دره پنجشیر نیز شکل گرفته است. رئیسجمهور جو بایدن از تصمیم برای خروج نیروهای امریکایی و متحدانش برای ملت دفاع و از رهبران و نیروهای افغان به دلیل عدم تمایل به جنگ انتقاد کرد. فرار سریع رئیسجمهور سابق افغانستان، اشرف غنی، کنار زدن یکی از آخرین پوشالهایی بود که طالبان برای ورود به کابل بدون نیاز به استفاده از سلاح به آن نیاز داشتند. اما نیروهای افغان چطور؟ چه بر سر مردان بیشماری آمده است که حداقل روی کاغذ، از طالبان 3 به 1 بیشتر هستند؟
نیروهای امنیتی دفاع ملی افغانستان (ANDSF) پس از تهاجم امریکا بهمنظور سرنگونی دولت طالبان تأسیس شد. نیروهای ایالات متحده و ناتو ارتش تازه تأسیس را با دکترین غربی جنگ مسلحانه و درسهایی که نیروهای غربی در عملیات خود در افغانستان و عراق آموختند، آموزش دادند. با وجود اینکه این سربازان از طریق وزارت دفاع تحت کنترل دولت افغانستان بودند، در کنار آموزش، پرداخت دستمزد آنها نیز بر عهده امریکا بود.
در سال 2018، تخمین زده شد که 180000 سرباز در اردوی ملی افغانستان وجود دارد. 99000 نیروی پلیس دیگر نیز برای امنیت داخلی در کشور خدمت کردند، اما به خوبی مسلح و آموزش دیده نبودند. نیروها هیچ نیروی ذخیرهای نداشتند. همچنین نزدیک به 5 درصد از مردان در نیروی هوایی افغانستان بودند. از نظر تجهیزات و مهمات، هر دو غالباً مستقیماً توسط نیروهای امریکایی و غربی یا از طریق خرید از اولی توسط دولت افغانستان تهیه میشد. بیشتر تسلیحات کوچک مورد استفاده این نیروها ساخت امریکا بودند. علاوه بر این، چندین وسیله نقلیه مسلح مانند هاموی، ام 1117، ام 113 و خودروهای زرهی جادهای در اختیار ارتش قرار گرفت که در مجموع هزاران نفر بودند. توپخانه، خمپاره، مواد منفجره و تسلیحات نیز توسط نیروهای غربی تأمین میشد. سرمایهگذاری قابل توجهی نیز در نیروی هوایی افغانستان صورت گرفت که توسط متحدان غربی برای عملیات مؤثر ضد تروریسم و ضد شورش در کشور آموزش دیده بود.
در مجموع، نیروی هوایی با بیش از 20 هواپیمای رزمی پیشرانه، نزدیک به 50 فروند هواپیمای حمل و نقل هوایی و نزدیک به 200 هلیکوپتر در ظرفیتهای مختلف مقابله میکند. بخش قابل توجهی از این هواپیما برای فرار نیروهای افغان برای رسیدن به ازبکستان مورد استفاده قرار گرفت و تعدادی دیگر نیز منهدم شدند. در مقایسه، طالبان هواپیمای نظامی نداشتند، با موتورسیکلتها و کامیونهای فرسوده جابهجا میشدند و تعداد آنها کمتر از 80000 بود. با این حال، این گروه شورشی توانست کنترل کشور را
به دست بگیرد.
فروپاشی ارتش افغانستان به دلایل بومی و سیستمیک بود. فساد گسترده، سوءمصرف مواد مخدر، مسائل سلسله مراتبی، ذخیره و پشتیبانی اندک، تزلزل روحیه، عدم حمایت هوایی، عدم ایمان به دولت، همه عوامل کلیدی در نمایش ضعیف نیروهای افغان بودند.
اولاً تعداد نیروهای افغان روی کاغذ فقط 180000 نفر بود. در واقع، بخش قابل توجهی از ارتش را «سربازان ارواح» تشکیل میدادند. سربازانی که وجود نداشتند اما دستمزدها و مزایای آنها هنوز توسط فرماندهان محلی جمعآوری میشد. تخمین زده شد که تنها 96000 نفر، ازجمله نزدیک به 7000 پرسنل نیروی هوایی قوی، آماده و در هر شرایط جنگی بودند. در حالی که تعداد نیروهای پلیس میتواند ارتش را تقویت کند، تعداد آنها نیز به همین ترتیب متورم بود و آنها آموزش و تجهیزات مشابهی نداشتند. نیروهایی که وجود داشتند توسط رهبری و روحیه ضعیف با مشکل مواجه شدند. اعتماد ارتش به رهبرانش کم بود و رهبری سطح بالا اغلب تغییر میکرد. رئیسجمهور غنی، جنرال ولی محمد احمدزی، فرمانده ارتش افغانستان را که خود در ماه ژوئن به این سمت منصوب شده بود، با سرلشکر هیبتالله علیزی جایگزین کرده بود. ژنرال بسمالله خان محمدی نیز جایگزین اسدالله خالد وزیر دفاع شد. محمدی همچنان در برابر حکومت طالبان با بقیه مقاومت در پنجشیر مقاومت میکند. فرماندهان هستهای نیز در ماههای منتهی به سقوط کابل جایگزین شدند.
روحیه در میان نیروهای زمینی به دلیل فساد گسترده در تمام سطوح ارتش افغانستان و کمبود حقوق پایین بود. با اعلام تصمیم ایالات متحده برای خروج نیروها از تئاتر افغانستان، مسئولیت پرداخت دستمزد ارتش به دوش دولت افغانستان افتاد که اغلب قادر به انجام آن بموقع نبود. غالباً در عوض، دستمزدها توسط فرماندهان محلی نگهداری میشد. نیروها ماهها بدون هیچ حقوقی، بدون مرخصی و بدون هیچ حمایتی مستقر شدند. شوک روحی سربازان امریکایی نیز که اساساً ارتش افغانستان را «ترک» میکردند، بشدت احساس میشد. ارتش افغانستان حتی پیش از این نیز با مشکلات نهادی مواجه بود، زیرا سلسله مراتب و دکترین جنگ غربی اغلب با پویایی اجتماعی قبیلهای حساس فرهنگی افغانها در تضاد بود. بیسوادی یک مسأله بزرگ در ارتش بود، بهطوری که نزدیک به 90 درصد ارتش را سربازانی تشکیل میدادند که خواندن و نوشتن نمیدانستند. نرخ اعتیاد به مواد مخدر نیز بین 50 تا 75 درصد کل ارتش برآورد شده است.
فرار به دلیل شرایط نامناسب همراه با دزدی رایج بود. نرخ فرسودگی ارتش افغانستان به دلیل فرار از خدمت و جراحات، حدود 5000 نفر در ماه است، در حالی که نرخ استخدام تنها یک دهم این تعداد بوده است. تکه تکه کردن، یا مواردی از قتل عمدی نیروهای دوست توسط خودیها، همراه با نقض فاحش حقوق بشر نیز تا زمان سقوط کابل نیز یک مسأله اصلی باقی ماند.
سقوط نیروهای افغان به دلایل تاکتیکی نیز بوده است. زمانی که رئیسجمهور بایدن خروج نیروهای امریکایی را در ماه آوریل اعلام کرد، کمتر از 3 هفته بعد، نیروهای طالبان تهاجم همهجانبه خود را آغاز کردند. گفتوگوهای صلح در دوحه نتوانسته بود وعدهای مبنی بر عدم شرکت در حمله دیگری با دولت افغانستان را تضمین کند و با خروج نیروهای امریکایی، طالبان، اساساً هیچ ترسی نداشتند.
این گروه بسرعت توانست کنترل چندین منطقه روستایی، بزرگراهها و شبکههای جادهای بزرگ را به دست بگیرد. بدون این ارتباطات مهم، تمام تدارکات برای ارتش افغانستان باید از طریق نیروی هوایی ناچیز انجام شود. در حالی که نیروهای ایالات متحده و ناتو در مأموریتهای تدارکات کمک کرده و برتری هوایی را برای نیروهای افغان فراهم کرده بودند، این پوشش امنیتی نیز از بین رفته بود. سنگرهای نیروهای دولتی اغلب قبل از اینکه مجبور به تسلیم یا فرار شوند، با کمبود غذا، آب، مهمات و سوخت
مواجه میشدند.
طالبان همچنین میتوانست نیروهای خود را بسیار مؤثرتر از ارتش ملی افغانستان متمرکز کند، ارتشی که مجبور شد از بخشهای وسیعی از مناطق بدون حمایت زیاد دفاع کند. بنابراین، در حالی که برتری عددی با یک طرف بود، این تنها طالبان بودند که میتوانستند نیروهای خود را به طور مؤثر در سراسر میدان نبرد به کار گیرند.
فقدان فرماندهی سازمانی، پیشروی طالبان را تسریع کرد. ارتش افغانستان دارای بیش از 1000 ژنرال بود که بیش از 5 برابر ارتش ایالات متحده به تنهایی بود.
هنگامی که نیروها شروع به تسلیم یا فرار کردند، باعث ایجاد شوک روحی در نیروهای باقیمانده نیز شد. احتمال کمی وجود دارد که سربازان مادامی که همکارانشان نمیجنگند، بجنگند. بسیاری از نیروهای افغان به کشورهای مجاور گریختند.