برخی واکنش چین را زمانی برای ترسیم مجدد نقشه ژئوپلتیک آسیا توصیف کردند و اظهار امیدواری کردند که چین بتواند طالبان را برای حرکت در مسیر همزیستی مسالمتآمیز ترغیب کند. برخی دیگر از واکنش چین ابراز نگرانی میکنند. این تحلیلگران و ناظران براین باورند که طرح پکن برای استفاده از این تاریخ زمانی به منظور افزایش حضور و نفوذ چین برای پرکردن خلأ ناشی از خروج ایالات متحده همواره مورد انتظار بوده است. به هرحال بازگشت طالبان بیش از منافع راهبردی واقعی، ابهاماتی را برای پکن ایجاد میکند. اما با وجود این واکنش آرام و کنترل شده و بدون دستپاچگی پکن به وضعیت کامل نشان میدهد که رهبران چین با نهایت دقت در باره این وضعیت فکر کرده و برای تصمیمگیری، عوامل متعددی را درنظر گرفتهاند.
واکنش چین به تسلط طالبان و رویکرد متعاقب آن در قبال افغانستان برای کسانی که تغییر سیاست پکن را در طول سالها مشاهده کردهاند، تعجبآور نیست. در سال 1996 زمانی که طالبان قدرت را در دست گرفتند، چین روابط دیپلماتیک خود را با افغانستان به حالت تعلیق درآورد و حکومت این گروه اسلامی افراطی را به رسمیت نشناخت. پکن برای سالها سفارت خود در کابل را بسته نگه داشت تا در سال 2002 پس از روی کار آمدن رژیم پس از طالبان آن را بازگشایی کرد.
برای مدتی چین نشانههایی از به رسمیت شناختن تدریجی طالبان به عنوان یک قدرت سیاسی مهم در افغانستان را نشان داد. از سال 2014 رهبران طالبان از چین دیدن کردند و پکن موقعیت آنها را به عنوان یک سهامدار عمده در سیاست داخلی افغانستان پذیرفت.
در جریان دومین گفتوگوی سهجانبه چین- پاکستان- افغانستان، چین از طالبان خواست که هر چه زودتر به روند صلح افغانستان بپیوندد. پکن با مشاهده اینکه طالبان چگونه از سال 2020 در میدان جنگ به پیروزی دست مییافت، متوجه شد که بازگشت این گروه به قدرت، قطعی است.
پس از به رسمیت شناخته شدن طالبان به عنوان یک حزب سیاسی پس از امضای موافقتنامه، آوردن صلح به افغانستان معروف به توافقنامه دوحه با ایالات متحده در فوریه 2020، چین تعاملات خود به طالبان را افزایش داد. در چهارمین گفتوگوی سهجانبه چین ـ پاکستان ـ افغانستان در 3 ژوئن 2020، وانگئی، وزیر امور خارجه چین رسماً از بازگشت طالبان به «جریان اصلی» سیاست استقبال کرد.
علاوه بر این، درست قبل از به دست گرفتن کنترل کابل، رهبران طالبان در پایان ماه ژوئیه با نمایندگان چین دیدار کردند. سهیل شاهین، سخنگوی طالبان، چین را کشوری «دوست» خواند و به درخواستهای مکرر چین برای قطع روابط با جنبش اسلامی ترکستان شرقی (ETIM) قول داد که دیگر در افغانستان به هیچ گروه جداییطلبی از چین اجازه فعالیت ندهد. وانگیی در این دیدار گفت، «طالبان یک نیروی مهم نظامی و سیاسی در افغانستان است و انتظار میرود که در روند صلح، آشتی و بازسازی این کشور نقش مهمی را ایفا کند.» گرفتن تأیید از یک قدرت جهانی ممکن است اعتماد طالبان را تقویت کرده باشد.
در حالی که در باره این موضوع که چین جزو اولین کشورهایی بود که طالبان را به رسمیت شناخت، بحثهای زیادی صورت میگیرد، درک دلایل چین برای اتخاذ چنین رویکردی مهم است. پکن به عنوان یک بازیگر عملگرای جهانی همواره در تصمیمگیریهایش منافع اقتصادی، امنیتی و راهبردی چین را درنظر میگیرد.
امنیت افغانستان برای ثبات و امنیت چین عامل بسیار مهمی است. چین مرز باریکی ـ کریدور واخان ـ با افغانستان دارد که به دلیل ارتفاع زیاد، عبور از آن دشوار است. با این همه چین از اینکه خشونت در افغانستان به آسیای مرکزی سرایت کند و تهدیدی بالقوه برای استان سین کیانگ چین باشد، نگرانند. پکن مخصوصاً از گسترش افراطگرایی اسلامی در میان اقلیت اویغور خود بیم دارد و با توجه به اینکه جنبش اسلامی ترکستان شرقی در افغانستان فعال بوده است، پکن از احتمال تأثیر این گروه بر فعالیتهای جداییطلبانه در سینکیانگ بیمناک است.(7) از این رو پکن به جای قطع رابطه با افغانستان، رویکردی عملگرایانهتر و کمتر مداخلهگرایانه را برای تضمین امنیت چین کارسازتر میبیند. این رویکرد در راستای تلاشهای قبلی چین برای هماهنگی با سهامداران منطقهای برای ایجاد چهارچوبی مبتنی بر اجماع است. در شرایطی که طالبان تحت نظارت دقیق بینالمللی قرار دارد و با فشارهای خارجی زیادی مواجه است، پکن با اعمال فشار بر طالبان که فقط در صورتی که طالبان امنیت چین را به خطر نیندازد، روابط خوبی را با او برقرار خواهد کرد، در کنترل طالبان دست بالا را دارد.
از نظر اقتصادی، چین کابل را در منافع اقتصادی خود در منطقه، متغیر مهمی میداند. اگرچه مشارکت اقتصادی پکن در افغانستان در گذشته محدود بوده است، این کشور میتواند به عنوان یک شریک مهم در طرح BRI با چین همکاری کند. ثبات افغانستان برای حفاظت از پروژههای BRI درهمسایگی پاکستان که مسیر زمینی پکن به اقیانوس هند را تأمین میکند، امر بسیار مهمی است. چین در معدودی از پروژهها در افغانستان سرمایهگذاری کرده است، از جمله پروژه معدن مس، عینک و پروژه نفت حوزه آمودریا که پیشرفت کمی داشته است. با توجه به اهمیت سرمایهگذاری و کمکهای مالی برای ملتسازی افغانستان و با توجه به اینکه طالبان اظهار داشتهاند که از سرمایهگذاری چین برای بازسازی افغانستان استقبال میکنند، چین برای سرمایهگذاری از طریق شرکتهای دولتی و خصوصی فرصت دوبارهای را در افغانستان پیش رو میبیند.
از نظر راهبردی، دست دراز کردن چین به سوی طالبان، ارتباط زیادی با ظهور این کشور به عنوان یک قدرت جهانی دارد. برخلاف وضعیت ژئوپلتیکی چین در سال 1996، امروز این کشور دارای اقتصادی به ارزش 14.7 میلیارد دلار است و خود را یک قدرت جهانی میبیند. شکست پروژه 840 میلیارد دلاری واشنگتن در افغانستان باعث شده که جهان نقش امریکا به عنوان هژمون جهانی را زیر سؤال ببرد. با عقبنشینی رقیب چین از این تلاش ناموفق، برای پکن فرصتی فراهم شد تا نقش رهبری منطقهای را به عهده بگیرد. با وجود اینکه پکن رسماً فرضیههای غرب مبنی بر پر کردن خلأ قدرت ایالات متحده در کابل را رد میکند، چین به عنوان تنها بازیگر بینالمللیای که فعالانه در افغانستان فعالیت میکند، ظاهر شده است. پس از کاهش حضور واشنگتن در کابل، چین به عنوان یک میانجی اساسی در میان قدرتهای منطقهای به ایفای نقش پرداخته است. چین با پاکستان، روسیه و ایالات متحده رایزنیهایی داشته و بیانیههای مشترکی را برای زیر نظر داشتن افغانستان صادر کردهاند.
با این حال، کار چین با افغانستان تحت سلطه طالبان آسان نخواهد بود. از آنجایی که پیروزی طالبان در حال حاضر یک عمل انجام شده است، به رسمت شناخته شدن مشروعیت آن توسط جامعه جهانی در نهایت رخ خواهد داد. تا آن زمان چین یکی از تنها کشورهایی خواهد بود که رهبری طالبان را به رسمیت میشناسند. با توجه به سابقه طالبان، چین باید در مورد ظهور تروریسم اسلامی، موج جدید پناهندگان و افزایش مواد مخدر جانب احتیاط را نگه دارد. اگر طالبان سیاستهای معتدلی را دنبال کند که موجب تسهیل تعامل با سایر کشورها شود و به ثبات سیاسی دست یابد، مجموعهای از سرمایهگذاریها را جذب خواهد کرد. با این حال افغانستان میتواند یکی از بزرگترین آزمونهای مدل دیپلماتیک چینی باشد که توسط وامها، کالاها و قراردادهای زیربنایی هدایت میشود. به نظر میرسد که چین در حال انجام یک شرطبندی ژئوپلتیکی پرخطر با سود بالا در افغانستان است. شبیه به همان کاری که در سومالی انجام داد. این را که در این زمینه موفق بشود یا نشود، فقط زمان میتواند مشخص کند.