صفحات
شماره دو - ۰۱ آذر ۱۴۰۱
همسایه شرقی - شماره دو - ۰۱ آذر ۱۴۰۱ - صفحه ۱۶

چرا نیروهای امنیتی افغانستان ناگهان سقوط کردند؟ [1]

چاس دانر[2]
پس از 20 سال و بیش از80 میلیارد دلار آموزش و حمایت ایالات متحده، نیروهای امنیتی مجهز افغانستان نتوانستند از تسخیر سریع کشور توسط طالبان جلوگیری کنند. کابل، خانه دولت سرنگون شده افغانستان که تحت حمایت ایالات متحده قرار دارد، در کمتر از 10 روز بدون شلیک گلوله سقوط کرد، درست مانند ده‌ها شهر بزرگ در سراسر کشور. فروپاشی به قدری سریع بود که حتی بایدن، رئیس‌جمهور بایدن در طی یک سخنرانی در کاخ سفید مجبور شد اعتراف کند که او و دولتش غافلگیر شده‌اند ودر نتیجه ایالات متحده اکنون در تلاش است تا هزاران پناهنده را از کابل تخلیه کند. چگونه اتفاق افتاد؟ چگونه یک نیروی با اعداد و قدرت شلیک برتر به نیرویی که تصور می‌شود کمتر از یک‌سوم اندازه آن باشد سقوط کرد؟ بایدن و دیگران به دنبال کاهش فروپاشی ناگهانی نیروهای امنیتی و دولت افغانستان به عدم تمایل ساده به جنگ باشند، اما در واقع نتیجه ترکیبی از عوامل از جمله نقص‌های اساسی در نحوه ساخت و مدیریت نیروهای امنیتی، ارتش ضعیف بود. برنامه‌ریزی، استراتژی‌های موفق طالبان، بی‌کفایتی دولت افغانستان و مجموعه‌ای از رویدادها که با خروج ایالات متحده ازاین کشور آغاز شد. در ادامه نگاهی به برخی از گزارش‌ها، تحلیل‌ها و تفسیرهایی است که سقوط ناگهانی افغانستان
را توضیح می‌دهند.

فروپاشی نیروهای مسلح افغانستان با خروج ایالات متحده از این کشور پس از دو دهه مداخله تسریع شد. طالبان پس از موافقت با توافق صلح با دولت ترامپ دراوایل سال گذشته، گسترش کنترل خود را بر این کشور آغاز کرد. همان‌طور که نیویورک تایمزهفته گذشته اشاره کرد، طالبان فقط به برخی از تعهداتی که دراین توافق به ایالات متحده داده بود - و اساساً تنها تعهدی که به ایالات متحده اجازه می‌داد از تلفات نیروهای خود در حین خروج خودداری کند، عمل کردند. افغان‌ها تقریباً از همان ابتدا تنها بودند:
طالبان در قرارداد فوریه 2020 با ایالات متحده توافق کرده بود که با دولت افغانستان بر سر شکل یک دولت تقسیم قدرت و آتش‌بس پایدار مذاکره کند. همچنین به‌طور گسترده متعهد شد که خشونت را کاهش دهد، حملات تلفات جمعی را در شهرها متوقف کند و به نیروهای امریکایی در هنگام عقب‌نشینی حمله نکند. اما هیچ مکانیسم واقعی وجود نداشت تا اطمینان حاصل شود که طالبان به این تعهدات پایبند هستند. در حالی که طالبان از حمله به نیروهای امریکایی خودداری کردند و حملات تلفات جمعی را تا حد زیادی کاهش دادند، بر‌اساس ارزیابی‌های اطلاعاتی امریکا و پنتاگون، بسیاری از وعده‌های دیگر محقق نشدند.
در ماه آوریل، رئیس جمهور بایدن اعلام کرد که نیروهای امریکایی تا 31 اوت از افغانستان خارج خواهند شد و طالبان پس از آغاز خروج ایالات متحده در ماه مه، حملات خود را افزایش دادند. این کشور دستاوردهای قابل توجهی در مناطق روستایی به دست آورد و خطوط تدارکاتی را برای پایگاه‌های نظامی افغانستان قطع کرد، در حالی که بیشتر از مناطق شهری که به‌شدت از آنها دفاع می‌شد اجتناب کرد. در اواسط ماه ژوئن، نیروهای امنیتی افغان در مناطق دورافتاده، بدون حمایت دولت افغانستان، شروع به ترک پست‌های خود کردند و بسیاری از آنها شکایت داشتند که مواد غذایی آنها تمام شده است.
پیش‌روی طابان تشدید شد. طالبان در ماه ژوئیه کنترل مناطق روستایی بیشتری را به‌دست گرفت و در اوایل ماه اوت شروع به هدف قرار دادن مناطق شهری نیز کرد. سپس پیشروی خیره‌کننده‌ای را در شهرهای بزرگ و مراکز قدرت استانی افغانستان آغاز کرد. این گروه ستیزه جو اولین مرکز استان خود را در 6 اوت بدون هیچ درگیری به تصرف خود درآورد. 9 روز بعد، کنترل تمام شهرهای بزرگ کشور، از جمله کابل را در دست داشت و تنها در تعداد معدودی از آنها با مقاومت نیروهای افغان مواجه شد.

دنیل دیل از سی‌ان‌ان گزارش می‌دهد که ایالات متحده گفته است که بیش از 300000 نفر از نیروهای امنیتی افغانستان وجود داشته است، اما تعداد واقعی ممکن است به نصف این تعداد باشد، زیرا تعداد رسمی بدون شک به دلیل فساد طولانی مدت افزایش یافته است.
ارقام مربوط به اندازه نیروهای افغان به طور مداوم با مشکل جنگجویان به اصطلاح «شبح» مخدوش می‌شد: سربازان و افسران پلیسی که در لیست کارمندان حضور نداشتند، فقط به این دلیل که افراد فاسد بتوانند حقوق خود را دریافت کنند. مبارزان «شبح» تنها حفره در رقم 300000 نفر نبودند. جابه‌جایی مداوم بالا در صفوف افغان به این معنا بود که در هر زمان، بسیاری از پست‌های نظامی و پلیس یا خالی بود یا توسط کارمندان قانونی که برای نبرد آماده نبودند پرمی‌شد.
همان‌طور که «وندا فلباب براون»[3] در «فارن افرز»[4] توضیح می‌دهد، نیروهای امنیتی افغانستان نیز سال‌ها از پوسیدگی ناشی از بی‌کفایتی و فساد دولتی رنج برده‌اند، همچنین:
شاید هیچ‌کس پیش‌بینی نمی‌کرد که نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان به این سرعت جمع شوند. اما برای چندین سال، نشانه‌هایی وجود داشت که طالبان از نظر نظامی در حال پیشرفت هستند و نیروهای دفاعی امنیت ملی از کاستی‌های مهمی رنج می‌بردند که نه تنها توسط دولت افغانستان نادیده گرفته شد، بلکه خود در حال تشدید آن بود.
در دهه گذشته، از آنجا که ایالات متحده به تدریج نیروهای خود را از افغانستان خارج کرد و کار اداره کشور به‌طور فزاینده‌ای به دست دولت افغانستان افتاد، طبقه حاکم در کابل ترجیح داد که ارتش را اصلاح نکند یا حکومت‌داری را بهبود بخشد. درعوض، رهبران سیاسی بر کسب قدرت و پول برای خود و حمایت از دسته‌های خود متمرکز شدند. آنها دائماً به دنبال ایجاد بحران‌های سیاسی یا فلج اداری بودند تا حمایت و رانت بیشتری از دولت مرکزی بگیرند. ظاهراً سربازان و افسران پلیس درجه یک افغان به‌خوبی از این فساد، چه در دولت و چه در داخل نیروهای امنیتی دفاعی، آگاه بودند و برای روحیه معجزه‌ای ایجاد نکرد. زمانی که ایالات متحده شروع به عقب‌نشینی کرد و طالبان شروع به پیشروی کرد - بنا بر گزارش‌ها، عفو و حتی پول نقد برای نیروهای امنیتی ضعیف که به برخی از آنها ماه‌ها حقوق نگرفته بودند، پیشنهاد دادند تا سلاح‌های خود را زمین بگذارند و به خانه بروند - جای تعجب نیست که همین اتفاق افتاد.
«استیون بیدل»[5]، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه کلمبیا: «وقتی ایالات متحده عقب‌نشینی کامل را اعلام کرد، این سیگنال را به سربازان و پلیس افغان فرستاد که پایان نزدیک است و انگیزه ضعیف مزمن را به سقوط حاد تبدیل کرد زیرا هیچ‌کس نمی‌خواست آخرین مردی باشد که بعد از تسلیم شدن دیگران ایستاده باشد.» هنگامی که سیگنال ارسال شد، دینامیک سرایت به این ترتیب حاکم شد و سقوط گلوله برفی با سرعت فزاینده و عملاً بدون درگیری واقعی رخ داد.
«جک واتلینگ»[6]، پژوهشگر جنگ زمینی و علوم نظامی در مؤسسه رویال خدمات متحد در لندن اشاره کرد که سرعتی که طالبان با آن، کشور را به تصرف خود درآورد، «بازتابی از توانایی نظامی نیست، بلکه بازتابی از فروپاشی در اراده برای مبارزه است.» واتلینگ گفت: «طالبان به مناطق شهری نفوذ می‌کنند، افراد کلیدی را مانند خلبانان ترور می‌کنند، خانواده‌های فرماندهان را تهدید می‌کنند و می‌گویند اگر تسلیم شوید، خانواده‌تان را نجات خواهید داد.» بسیاری از مردم، چون اعتماد نداشتند که کابل بتواند آنها را نجات دهد، تسلیم شدند.» او افزود که افراد بیشتری این مسیر را انتخاب کردند، «بنابراین درگیری بسیار کمی رخ داد، به همین دلیل است که ناگهان به سرعت اتفاق افتاد.»
و اینکه چه میزان اراده برای جنگ در میان نیروهای امنیتی افغانستان وجود داشت، حتی برای شروع، یک سؤال باز است، بویژه هنگامی که با دشمنی روبه‌رو می‌شوید که از تعهد ستیزه‌جویانه به آرمان خود برخوردار است. «کارتر ملکاسیان»[7]، مشاور سابق غیرنظامی ارتش ایالات متحده در افغانستان و نویسنده کتاب جدید جنگ امریکایی در افغانستان، ماه گذشته در مقاله پولیتیکو براین نکته تأکید کرد:
«طالبان برای عقیده، برای جنت (بهشت) و عدالت (کشتن کفار) می‌جنگند.... ارتش و پلیس برای پول می‌جنگند» یک عالم دینی طالبان از قندهار در سال 2019 به من گفت. «طالبان حاضرند سر خود را برای جنگ از دست بدهند... ارتش و پلیس چگونه می‌توانند با اینها رقابت کنند؟» توضیح اینکه چگونه دین، مقاومت در برابر اشغالگری و هویت افغانی به نفع طالبان و ضرر دولت درهم تنیده شده‌اند، به ما کمک می‌کند تا جنگ 20 ساله امریکا را درک کنیم. هر دولت افغانستان، هر چند خوب و هر چند دموکراتیک، تا زمانی که با ایالات متحده همسو باشد، می‌تواند در معرض خطر قرار گیرد. طالبان پیوسته از ارتش و پلیس افغانستان الهام می‌گرفتند تا سخت‌تر بجنگند.

«سوزانا جورج»[8]، روزنامه‌نگار واشنگتن پست گزارش می‌دهد که یکی از دلایل اصلی که طالبان توانستند اینقدر سریع کشور را با جنگ کم به تصرف درآورند، این بود که یک برنامه خوب اجرا شده برای مذاکره با نیروهای امنیتی و رهبران استانی و یا وادار کردن آنها به این انتخاب بود: بیابان، تسلیم، یا تغییر جبهه.
به گفته یک افسر افغان و یک مقام امریکایی، این قراردادها که ابتدا در اوایل سال گذشته ارائه شد، اغلب توسط مقامات افغان به عنوان آتش بس توصیف می‌شد، اما رهبران طالبان در واقع در ازای تحویل سلاح‌های خود توسط نیروهای دولتی پول پیشنهاد می‌کردند. طی یک سال و نیم آینده، جلسات به سطح ولسوالی‌ها و سپس به سرعت به مراکز استان‌ها پیش رفت و بر‌اساس مصاحبه‌هایی که با بیش از ده‌ها افسر افغان، پلیس و عملیات‌های ویژه انجام شد، به یک سری تسلیم‌های نفسگیر نیروهای دولتی و سربازان
منجر شد.
طالبان از عدم قطعیت ناشی از توافق فوریه 2020 در دوحه قطر بین این گروه شبه نظامی و ایالات متحده که خواستار خروج کامل امریکا از افغانستان بود، استفاده کردند. برخی از نیروهای افغان متوجه شدند که بزودی دیگر نمی‌توانند روی نیروی هوایی امریکا و دیگر حمایت‌های مهم میدان جنگ حساب کنند و از رویکردهای طالبان استقبال کردند. توافق دوحه که برای پایان دادن به جنگ در افغانستان طراحی شده بود، در عوض بسیاری از نیروهای افغان را تضعیف کرد. برخی از افسران پلیس شکایت داشتند که شش ماه یا بیشتر حقوق دریافت نکرده‌اند.
سرتیپ بازنشسته و معاون سابق دستیار وزیر دفاع برای سیاست خاورمیانه، «مارک کیمیت»[9] نیز بر«استفاده ماهرانه طالبان ازعملیات اطلاعاتی» تأکید کرد:
«درحالی که بسیاری از ارتش‌های جهان با این مفهوم تقابل می‌کنند، طالبان برعناصر اصلی روابط عمومی، عملیات روانی و تبلیغات اشراف یافته‌اند. مبارزان درخشان روابط عمومی طالبان، تبلیغات پیچیده‌ای برای نیروهای خود ایجاد کردند، در مورد پیروزی اجتناب‌ناپذیر صحبت کردند، بر پیام‌هایی به سربازان خود، حفظ وحدت میان آنها با یادآوری سلسله فتوحات مداوم آنها تمرکز کردند. برای جهان گسترده‌تر، آنها یک «تهاجم تصویری» انجام داده‌اند تا جهان را به یک «طالبان 2.0» (نسخه دوم طالبان) معتدل‌تر متقاعد کنند و علیه نیروهای امنیتی دفاع ملی، آنها یک عملیات روانی به همان اندازه موفق را اجرا کرده‌اند تا تعداد زیادی از واحدهای افغان را برای تسلیم شدن یا عقب‌نشینی از میدان جنگ متقاعد کنند. بسیاری از فرماندهان «فقط در ازای عفو تسلیم شدند، عفو که طالبان به آنها اعطا کرد و اجازه داد به خانه بروند».
برپایی یک نیروی مؤثر، مستقل و به سبک غربی امنیت ملی در افغانستان - کشوری بزرگ و فقیر با جمعیتی دور از جمعیت روستایی  که درآن وفاداری‌های قبیله‌ای، قومی و منطقه‌ای بسیار بیشتر از هر ظاهری از هویت ملی است کار بسیار دشواری خواهد بود و اکنون کاملاً واضح است که ایالات متحده و متحدان ائتلافش دراین تلاش شکست خوردند. «یاروسلاو تروفیموف»[10] از وال استریت ژورنال توضیح می‌دهد که ارتش افغانستان اساساً به گونه‌ای طراحی شده بود که بیش از حد به ایالات متحده متکی باشد و بنابراین طراحی شده بود که بدون آن شکست بخورد.
«جک دتش»[11] از فارین پالیسی گزارش می‌دهد که بدون نیروهای امریکایی، پیمانکاران امریکایی عمدتاً از افغانستان خارج شده‌اند و نیروهای افغان را از سرویس‌های اطلاعاتی و نگهداری ضروری محروم کرده‌اند که برخی از آنها برای حفظ دارایی‌های هوایی افغانستان حیاتی بودند.
علاوه براین، همان‌طور که تروفیموف خاطرنشان می‌کند، پس از اعلام و آغاز عقب‌نشینی ایالات متحده امریکا، نیروهای افغان در سراسر کشور بیش از حد گسترش یافتند:
«زمانی که نیروهای ایالات متحده هنوز در اینجا فعالیت می‌کردند، دولت افغانستان به دنبال به حداکثر رساندن حضور خود از طریق حومه دوردست کشور بود و بیش از 200 پایگاه  را حفظ می‌کرد که فقط از طریق هوا می‌توانستند تأمین شوند. گسترش عملیات دولت به بیش از 400 ولسوالی افغانستان از دیرباز ستون اصلی استراتژی ضد شورش امریکا بوده است.»
مایک جیسون، سرهنگ بازنشسته ارتش ایالات متحده، که یکی از افسران بی‌شماری بود که برای آموزش نیروهای امنیتی در عراق و افغانستان کار می‌کرد، در آتلانتیک به این نکته اشاره می‌کند که چگونه این نیروها هیچ ستون فقرات نهادی نداشتند:
«ما با موفقیت، نیروهای عراقی و افغانی را به عنوان نهادهایی ساختیم. ما نتوانستیم زیرساخت‌های لازم را ایجاد کنیم که به طور مؤثر با آموزش نظامی، آموزش، سیستم‌های پرداخت، پیشرفت شغلی، پرسنل، مسئولیت‌پذیری همه چیزهایی که یک نیروی امنیتی حرفه‌ای می‌سازد، سروکار داشته باشد. با چرخش تیم‌ها از طریق تورهای شش ماهه تا یک ساله، ما نتوانستیم مشکلات آزاردهنده‌ای را که ارتش و پلیس عراق و افغانستان با آن روبه‌رو هستند حل کنیم: فساد عمومی، کاهش روحیه، مصرف بی‌رویه مواد مخدر، تعمیر و نگهداری نامناسب و تدارکات نامناسب. ما در آماده‌سازی جوخه‌ها و شرکت‌ها برای انجام حملات و عملیاتی کردن پست‌های بازرسی بسیار خوب بودیم، اما کمی پشت سر آنها کار نکردیم. شاهد مثال این است که امروزه بهترین نیروها در افغانستان کماندوهای نیروهای ویژه هستند، تیم‌های کوچکی که شجاعانه و باشکوه عمل می‌کنند  اما با وجود یک نهاد حمایت کننده، نه به خاطر یک نهاد.» جیسون می‌افزاید که ارتش ایالات متحده «می‌تواند و باید برای فروپاشی نیروهای امنیتی در افغانستان مقصر شناخته شود» و آنچه برای نیروهای افغان اتفاق افتاده او را شب‌ها بیدار نگه می‌دارد. او می‌نویسد: «بیش از 20 سال است که بدون توجه به آنچه گزارش شده است، آنچه در سرفصل‌ها می‌خوانیم، تلاش‌ها برای ایجاد و آموزش نیروهای امنیتی متعارف در مقیاس بزرگ در افغانستان و عراق عمدتاً یک مخفف بی‌هدف بوده است. سوپ آزمون و خطا که هرگز به تلاشی اصلی تبدیل نشد و ما مقصر آن هستیم.»

جستجو
آرشیو تاریخی