دانشجوی دکترای روابط بین الملل در دانشگاه مسکو
سازمانها و گروههای مختلفی در تعدادی از کشورهای جهان به دسته افراطگرایان تعلق دارند که با همه شباهتهای ظاهری دیدگاههای ایدئولوژیکی متفاوتی دارند. سازمانهای رادیکال، با انگیزههای ایدئولوژیکی متفاوت، غالباً اهداف و مقاصد کاملاً متفاوتی را دنبال میکنند اما مانند دولتها، مستعد تغییرات دائمی در برنامهریزیهای استراتژیک خود، تغییر مسیر سیاسی و ایجاد یا تخریب اتحادها هستند.
یک مثال گویا از این وضعیت افغانستان است که در قلمرو آن اردوگاهها و پایگاه حداقل سه سازمان بزرگ رادیکال واقع شده است. درسالهای گذشته تاریخ این کشور پر از حوادث گوناگون بوده است که توجه جامعه جهانی را نیز به خود جلب کرده و کاتالیزوری برای تحولات بزرگ در ژئوپلیتیک منطقه بوده است. در طول شش سال گذشته، درگیریهای محلی در قلمرو جمهوری اسلامی افغانستان بین دو گروه رادیکال طالبان و داعش در جریان بوده است. تضاد اصلی این دو گروه به طور کلی اختلاف دیدگاه در مورد نحوه حکمرانی و مذهب است که هر بار الگوی پیچیدهتری پیدا میکند.[1]
رویدادهای اخیر مربوط به تصرف قدرت توسط طالبان در کشور و فرار رئیس جمهور اشرف غنی و به دنبال آن به رسمیت شناختن پیروزی طالبان توسط اتحادیه اروپا، توانست توجه جامعه جهانی را از این مشکل یعنی درگیری داخلی بین دو گروه رادیکال طالبان و داعش منحرف کند. در حالی که مسأله درگیری بین داعش و طالبان همچنان حل نشده باقی مانده است.
تاریخچه ظهور جنبش طالبان به عنوان یک سازمان بزرگ که هنجارهای مذهبی و اجتماعی را در میان طرفداران خود به وجود آورده است و برای کنترل کامل قلمرو افغانستان تلاش میکند به اواسط دهه 1990 باز میگردد. کلمه «طالب» از زبان پشتون به «شاگرد» یک مدرسه دینی ترجمه شده است. بر اساس یکی از منابع حاضر، طالبان در سال 1994 توسط ملا افغان محمد عمر، مجاهد سابق که پناهندگان پشتون را در سالهای جنگ 1989-1979 کشور را ترک کرده بودند به دور خود جمع کرد، تشکیل شد. از زمان مرحله نهایی خروج نیروهای شوروی در سال 1989، افغانستان وارد یک رکود اقتصادی عمیق و جنگ داخلی شده است. مجاهدین افغانستان با از دست دادن دشمن اصلی خود یعنی نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی، تلاش کردند تا قدرت را به دست گیرند، در حالی که نیروهای دولتی به رهبری محمد نجیب الله، رهبر وقت طرفدار کمونیست، با مشکل کمبود قدرت نظامی برای مقابله با مخالفان مسلح و تحت حمایت غرب مواجه بود. چند سال بعد، در سال 1992، با تصمیم مسکو، عرضه سلاح و مهمات از فدراسیون تازه تأسیس روسیه به طور کامل متوقف شد. این وضعیت با تصرف کابل توسط مخالفان افغان در سال 1996 و ترور محمد نجیبالله پایان یافت. از آن لحظه به بعد، سازمانی به نام طالبان به عنوان یک نماینده از یک نیروی سیاسی جدی فعالیت خو را آغاز کرد و اکنون در تلاش است تا موازین شریعت اسلامی را در سراسر خاک افغانستان آزاد شده از رژیم سکولار برقرار کند و ایجاد امارت اسلامی را اعلام نماید. تهاجم سریع طالبان نقطه عطفی در تاریخ افغانستان بود که منجر به استقرار قدرت آنها بر گسترهای از خاک کشور در سال 1996 شد. شایان ذکر است که پس از خروج ارتش شوروی، افغانستان در رویارویی بسیاری از گروههای شبه نظامی رقیب و دستههای گوناگون مجاهدین قرار گرفت که در نتیجه آن سطح جنایت، قتل، سرقت و خشونت به ابعاد باورنکردنی افزایش یافت.
در اولین سالهای به قدرت رسیدن طالبان در دهه 90 قرن گذشته انتظار میرفت که وضعیت داخلی افغانستان با ثبات و صلح همراه باشد زیرا مردم غیرنظامی خسته از جنگ و نزاعهای بی وقفه، امید زیادی به تغییر زودهنگام به سوی بهتر شدن وضعیت کشور خود داشتند چرا که طالبان از اعتماد زیادی در بین مردم برخوردار بود. در نهایت نخستین تجربه جنبش طالبان در تشکیل یک امارت اسلامی به رهبری ملامحمد عمر آغاز شد.
اما مشکل اصلی امارت اسلامی دست و پنجه نرم کردن بی وقفه با نزاعهای داخلی بود. مخالفت با طالبان در زمان وقایع جنگ داخلی 2001-1996توسط سازمان اپوزیسیون «ائتلاف شمال» (جبهه متحد اسلامی برای نجات افغانستان) که انجمنی از جنگسالاران و ستیزهجویان افغان عمدتاً تاجیک و ازبک تبار بود و به دنبال ایجاد یک الگوی حکومتی میانهرو طرفدار اسلام بودند، آغاز شد. مخالفان با حمایت نیروهای دولتی ایالات متحده، بویژه سازمان سیا که ارتباط نزدیک آنها در سال 1999 برقرار شد فعالیتهای جدی خود را آغاز کردند. «ائتلاف شمال» یک مانع جدی برای طالبان در مسیر اتحاد کامل کشور در قالب یک دولت واحد شدند. از طرف دیگر طالبان نیز به همکاری با سرویسهای اطلاعاتی پاکستان روی آورد که بسیار علاقهمند به حمایت، تسلیح و آموزش شورشیان افراطی افغانستانی بود که ستون فقرات این سازمان را تشکیل میدادند.
درگیریهای داخلی بین طالبان و جبهه ائتلاف شمالی برای رسیدن به قدرت به طور مشروط در سال 2001 پایان یافت، زمانی که با تلاش ائتلافی از کشورهای غربی، یک سازمان ویژه نظامی آیساف (نیروهای بینالمللی کمک به امنیت) در افغانستان تشکیل شد. هدف آیساف ارائه کمک نظامی به دولت موقت و ائتلاف شمال در مبارزه با طالبان بود، طالبانی که به دلیل پناه دادن به شبه نظامیان یک گروه تروریستی دیگر به نام القاعده که مسئولیت حملات 11 سپتامبر را برعهده گرفته بود، مجرم شناخته شده بود. با تلاشهای مشترک جبهه ائتلاف شمال، آیساف و حامیان اداره موقت افغانستان توانستند مقاومت نظامی عظیمی در برابر طالبان ایجاد کنند، به همین دلیل طالبان کنترل مناطق اشغالی را از دست داد و به جنگ چریکی روی آورد. طالبان چندین سال مشغول مبارزه با نیروهای طرفدار دولت، ارتش ایالات متحده و ناتو بوده است. طالبان با هدف بازپسگیری سرزمینهایی که زمانی پس از شکست دولت نجیبالله به آنها تعلق داشت، اردوگاههایی را راهاندازی کرد و مهارتهای رزمی خود را در طی این مدت تقویت کرد.[2]
دلیل اصلی تشکیل «دولت اسلامی عراق و شام - داعش» تهاجم نیروهای ائتلاف کشورهای غربی به رهبری امریکا به عراق و متعاقب آن سرنگونی رژیم صدام حسین در سال 2003 است. ولادیمیر پوتین رئیس جمهور فدراسیون روسیه در گفت وگو با همتای خود، رئیس جمهور ایتالیا، سرجیو ماتارلا، بحران سوریه را با وقایع قبل از حمله نظامی به عراق در سال 2003 مقایسه کرد. پوتین خاطرنشان کرد، پس از آنکه نمایندگان امریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد، عراق را به استفاده از سلاح شیمیایی متهم کردند، لشکرکشی علیه رژیم صدام حسین آغاز شد که در نهایت منجر به ویرانی این کشور، رشد تهدیدات تروریستی و پیدایش «دولت اسلامی» دراین کشور شد.
یکی دیگر از عوامل بی ثبات کنندهای که بر اوضاع عراق تأثیر گذار بود، سرکوب فعال بعثیسم توسط نیروهای دولت امریکا و متحدان آنها بود. حزب بعث که در زمان آغاز حوادث سال 2003 در عراق اکثریت نمایندگان آن را مسلمانان سنی تشکیل میدادند، پس از سرنگونی رژیم صدام حسین، توسط دولت انتقالی عراق غیرقانونی اعلام شد. اقلیت سنی که رهبری دولت را برعهده گرفتند عمدتاً از جانب مسلمانان شیعه و کردهای ایزدی مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و اعضای بعث که سرکوب شده بودند به شمال غربی عراق نزدیکتر شدند و به موصل و به اصطلاح «مثلث سنی» گریختند. شکنجه، آدمربایی و قتل حامیان رژیم سرنگون شده به این واقعیت منجر شد که کارمندان سابق دستگاههای اداری، ارتش، پزشکان، معلمان و همچنین نمایندگان سابق سازمانهای طرفدار دولت شروع به متحد شدن در گروههایی کردند که رفته رفته به تعداد آنها افزوده شد.
در نتیجه مبارزه چندین گروه رادیکال به رهبری محلی القاعده برای تسلط بر منطقه و همچنین در نتیجه فعالیتهای زیرزمینی نیروهای ترکیه، عربستان، ایران و غیره در خاک عراق که در سال 2006 پیامد آن یک جنگ داخلی و پیدایش تشکیلات بنیادگرای ویرانگر جدید به نام «دولت اسلامی عراق» که بعداً به «دولت اسلامی عراق و شام» تغییر نام داد، بود.
هنگام تجزیه و تحلیل دلایل تشکیل داعش، نمیتوان به نقش مهم القاعده اشاره نکرد، سازمانی کلیدی که پایه و اساس ظهور دولت اسلامی را پیریزی کرد. القاعده، مانند طالبان و داعش، تلفیقی از عناصر افراطی پان اسلامیسم افراطی است. گروه مکتب الخدامد که در سال 1984 در پاکستان به عنوان یک جنبش آزادیبخش ملی علاقهمند به مقابله با نیروهای مسلح شوروی در افغانستان تشکیل شد، با حمایت مالی اسامه بن لادن به آن پیوست. القاعده، به عنوان یک سازمان افراطی بینالمللی مسئولیت یک سری حملات تروریستی بزرگ در سراسر جهان را برعهده گرفت. ایدئولوژی این گروه مبتنی بر تمایل به پاکسازی اسلام از جریانات «نادرست» و تفسیر «حقیقی» از دین در همه کشورهای مسلمان از سال 1997 در سراسر جهان است.
نزدیک به اواسط سال 2000، القاعده با سازماندهی «مجمع مشورتی مجاهدین» و آغاز ادغام حدود 11 گروه در یک گروه واحد به نام «دولت اسلامی عراق» به مبارزه برای افزایش قدرت خود در خاک عراق پرداخت. با این حال چند سال بعد، در سال 2014، نمایندگان رهبری القاعده رسماً اعلام کردند که داعش شاخه آنها نیست، بلکه از فعالیتهای داعش حمایت کرده و القاعده مسئول حملات انجام شده توسط داعش است. اما با گذشت زمان تضاد منافع بین رهبران داعش و رهبری القاعده آشکار شد که منجر به انشعاب غیرقابل بازگشت و بعدها به مرحله رویارویی نظامی تبدیل شد.[3]
داعش اولین بار توسط جهادگر اردنی ابو مصعب الزرقاوی در سال 1999 تشکیل شد و سپس با بیرون راندن نیروهای عراقی از شهرهای کلیدی در غرب کشور در سال 2014 و اعلام خلافت جهانی، به شهرت جهانی رسید. سپس شرق سوریه را فتح کرد. در سال 2017 پس از مداخله نیروهای بینالمللی، شهرهای موصل و رقه را تسلیم کردند. در ژانویه 2015، داعش را در استان ننگرهار در شرق افغانستان تأسیس کردند و به طور پیوسته جداشدگان از جنبش طالبان را بویژه کسانی که از شکست رهبری خود در میدان جنگ ناراضی بودند استخدام کردند.
تشکیل داعش باعث شد تا ملا اختر محمد منصور، رهبر وقت طالبان، نامهای به همکار خود ابوبکر البغدادی در داعش بنویسد و از او بخواهد که از استخدام افراد نادرست دست بردارد و استدلال کرد که هر جنگی در افغانستان باید به رهبری طالبان باشد. در ماه ژوئن 2015 جنگ بین دو طرف آغاز شد و در نوامبر همان سال درگیری بین دو جناح طالبان و داعش در ولایت زابل آغازشد.[4]
در حال حاضر میتوان مزیت روزافزون طالبان را در نبرد با داعش خراسان مشاهده کرد. در سال 2019، طالبان موفق شد مسیرهای قاچاقی را که قبلاً متعلق به داعش خراسان بود به دست بگیرد چرا که این گروه از یک منبع درآمد مهم محروم شده بود.[5]
هیچ تأیید رسمی و مستندی مبنی بر همکاری طالبان و القاعده و همچنین برنامهریزی مشترک برای انجام عملیاتهایشان وجود ندارد. علاوه بر این، بنابر توافق انجام شده در 29 فوریه 2020 بین ایالات متحده و طالبان، منع این همکاری اعلام شده است. با این حال، کارشناسان و دانشمندان علوم سیاسی بیش از پیش از نقض این بند خبر میدهند و سازمانهای بینالمللی نیز با اشاره به گزارشهای خود در این مورد صحبت میکنند. در اواسط سال 2020، گزارشی از سازمان ملل منتشر شد که در آن حداقل 6 دیدار توسط اعضای طالبان در بالاترین سطح با اعضای القاعده شامل رهبران آن و صدها شبه نظامی گزارش شده بود. در حال حاضر رسماً مشخص شده است که مقامات افغانستان در سال 2020 عملیات نظامی را برای جلوگیری از تصرف شهر غزنی افغانستان توسط ائتلاف ترکیبی طالبان و القاعده انجام دادهاند. این واقعیت، همراه با چندین اتهام دیگر از سوی گروه ناظر سازمان ملل متحد علیه طالبان در مورد همکاری این سازمان با افراطگرایان القاعده، ممکن است نشان دهد که رهبری طالبان برای غلبه بر تهدید داعش، آماده پذیرش کمک است[6].
جنگ بین طالبان و داعش در ژانویه 2015 آغاز شد، زمانی که داعش قصد داشت نفوذ خود را به آسیای مرکزی و جنوبی گسترش دهد. از ایجاد هسته خود در قلمرو خراسان بزرگ (نام خراسان به منطقهای تاریخی برمیگردد که بخشی از ایران ساسانی شناخته میشد. به تفاسیر مختلف، بخشهایی از ایران امروزی، افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و پاکستان) خبر داد. گسترش داعش در این منطقه برای رهبری طالبان غیرقابل قبول بود. مناطق نام برده برای داعش از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا قلمرو خراسان نوعی چهارراه یا گره چندین مرکز قدرت مانند چین، ایران، روسیه و هند است. قدرت در این منطقه تضمین کننده کنترل دولتهای واقع در آن و هم اهرم فشاری بر کشورهای مجاور آنها است.
داعش در خاک افغانستان با دو بخش - ولایت خراسان و گروه معاوی نمایندگی میشود. از تعداد نمایندگان داعش در این کشور اطلاعات موثقی در دست نیست، اما بر اساس اظهارات ژنرال کی مک کنزی، رئیس سنتکام، حداقل 2 هزار داعشی در افغانستان حضور دارند.
عضویت جمعیت محلی افغانستان به صفوف داعش در درجه اول به دلیل فقر و ویرانی تقریباً 40 سال جنگ در افغانستان است. شرایط دشوار زندگی در کشوری که تاریخچه آن یک بحران طولانی اقتصادی و اجتماعی را نشان میدهد، شرایط مساعدی را برای ظهور هر سازمان مخربی که قادر به پرداخت پول باشد ایجاد میکند. در واکنش به این گسترش و با توجه به افزایش تعداد افراد جذب شده توسط داعش رهبران طالبان تصمیم گرفتند تا عملیاتی را برای از بین بردن فرماندهان و سربازان گروه مخالف انجام دهند.
تا به امروز، مبارزه بین طالبان و داعش هنوز ادامه دارد. طالبان در طول سالهای جنگ با مخالفان ایدئولوژیک خود، از جمله داعش، مجبور به آشتی و همکاری با کشورهایی مانند ایران، روسیه و چین شده است. این دولتها در نگرش خود نسبت به تعامل با طالبان تجدید نظر کردند. نمونه بارز آن دیدار نمایندگان وزارت خارجه روسیه با هیأت طالبان است که اندکی قبل از حوادث مرتبط با کودتا در افغانستان و به دست گرفتن قدرت توسط طالبان در مسکو برگزار شد. طرفداران این موضع نگران احتمال افزایش تعداد حملات تروریستی و خرابکاریهای هر دو طرف متخاصم - طالبان و داعش - علیه یکدیگر هستند که عملاً میتواند به جمعیت غیرنظامی کشور آسیب برساند.
روشهای آشکار وحشیانه داعش و کمپین تبلیغاتی مدرن تهاجمی آن به یک معنا طالبان را غافلگیر کرد. طالبان مجبور شد ماشین تبلیغاتی خود، تا حدی تاکتیکهای نظامی، رفتارشان با غیرنظامیان، زندانیان و... را با معیارهای جدید و سختتر تطبیق دهند.
اکنون طالبان آشکارا در رسانهها از تمایل خود برای بیرون راندن داعش از خاک افغانستان خبر میدهد و همچنین از شهروندان این کشور خواسته است در مبارزه با تهدیدات داعش متحد شوند. محققان مطمئن هستند که به هر طریقی، درگیری بین گروهها ادامه خواهد داشت. وظیفه طالبان این است که در افغانستان جای پای خود را پیدا کند. در عین حال، احتمال زیادی وجود دارد که داعش به حملات تروریستی ادامه دهد زیرا میخواهد نشان دهد که میتواند امنیت و نظمی را که طالبان وعده آن را داده است کاملاً متزلزل کند.[7]
شباهتها یا ویژگیهایی در تاریخ طالبان و داعش وجود دارد که انسان را به تشبیه وا میدارد. سقوط رژیم رئیس جمهور نجیبالله در افغانستان در سال 1992 منجر به تجزیه کشور و آغاز مبارزهای جدید برای کسب قدرت توسط گروههای مجاهدین شد. مردم به برقراری نظم و عدالت اجتماعی امیدوار بودند. از این رو، ظهور طالبان این امید را به بسیاری از مردم داد که با روی کار آمدن طالبان، نیازهای شهروندان محقق خواهد شد. همچنین مشخص شد که در محیط اسلامی، عدالت اجتماعی، جز در چهارچوب اصول اسلامی، نمیتواند برقرار باشد.
عراق درسالهای قبل از ظهور داعش این فضا را در جوهره اصلی خود بازتولید کرد. پس از سقوط رژیم صدام، وضعیت هرج و مرج مشابهی در عراق به وجود آمد، کشور تکه تکه شد، درگیریهای نظامی پی در پی و اقدامات تروریستی گسترش پیدا کرد. بخش قابل توجهی از هسته داعش را پرسنل نظامی و افسران اطلاعاتی سابق صدام تشکیل میدادند، در میان اعضای داعش قشر بزرگی را فعالان سابق حزب سوسیال بعث عرب - حزب صدام تشکیل میدادند.
هنگامی که طالبان در اواسط دهه 1990 راهپیمایی پیروزمندانه خود را در خاک افغانستان آغاز کرد، کارمندان سابق حزب PDPA (حزب دموکراتیک خلق افغانستان - یک حزب مارکسیست-لنینیست که تا سال 1992 وجود داشت) خیلی سریع به آن پیوستند و بخشی از آن شدند. این افراد افسران نظامی و اطلاعاتی سابق دولت نجیبالله بودند.[8]
اما بین این دو گروه نظامی-سیاسی تفاوتهای زیادی وجود دارد. طالبان یک گروه پشتون است که ریشه عمیقی در جمعیت پشتون افغانستان و پاکستان دارد. نه تنها فوق مذهبی، بلکه ملیگرا نیز هست. علاوه بر آن طالبان یک سازمان منطقهای است. هدف اصلی آن، همان طور که رهبر طالبان 6 سال پیش گفته بود، «پاکسازی افغانستان از اشغال خارجی» است. کاری که امروز تقریباً تمام شده است. طالبان با تشکیل دولت ائتلافی، برای همکاری با مجاهدین و سایر جنبشهای اسلامی موافقت میکند. جنبش طالبان نه تنها در ایدئولوژی، بلکه در عمل سیاسی خود، یک جنبش ملیگرای پشتون است. هر گونه منافع توسعهطلبانه خارجی طالبان تنها میتواند تا منطقهای که قبایل پشتون در پاکستان در آن زندگی میکنند گسترش یابد.[9]
دولت اسلامی یا داعش یک سازمان اسلامگرای رادیکال است که از سال 2014 مدعی رهبری در جهان اسلام است. دکترین ایدئولوژیک وهابیت داعش اساساً وجود اقوام/ ملتها را نفی میکند. این امر گروهی از قومیتهای متنوع را به داعش جذب میکند، اگرچه برای تعداد زیادی از کسانی که بسیج شدهاند، دستمزدهای وسوسه انگیز این عضویت مهمتر است. داعش به دنبال ایجاد یک نهاد دولتی واحد در تمام مناطقی است که مسلمانان در آن زندگی میکنند. مرزهای کشوری برای داعش در ابتدا وجود نداشت، به همین دلیل است که جهاد اعلام شده از سوی این سازمان بیشتر جهانی است تا منطقهای. سرگئی دانیلوف، معاون مرکز مطالعات خاورمیانه اعلام داشت: طالبان تا حد زیادی عقاید ناگفتههای ذاتی جامعه پشتونهای ساکن در دو سوی مرز افغانستان و پاکستان را ابراز میکنند. طالبان فعالیتهای خود را فقط به افغانستان محدود میکند، در حالی که داعش اهداف جهانی بیشتری را دنبال میکند. داعش هرگز هیچ محدودیت سرزمینی ندارد. آنها معتقدند که خلافت باید حداقل در سرزمینی باشد که همه مسلمانان در آن زندگی میکنند و سناریوی ایدهآل برای آنها کل جهان است. داعش ساختاری متمرکزتر و جزمگراتر از طالبان است.[10]
لازم به ذکر است که داعش بسیار رادیکالتر از طالبان است. به طور مثال اگر طالبان به طور کامل به وجود شیعیان اعتراف کند و با حضور ایشان در خاک خود کنار بیاید، داعش بیرحمانه همه کسانی را که ایمانشان، حتی اگر اسلام باشد ولی با ایمان داعش فرق کند، نابود میکند. در سال 2015 تا 2016 مواردی از وحشیانهترین اعدامهای مسلمانان شیعه در مقابل چشم مردم صورت گرفت. همان طور که حمله تروریستی در فرودگاه کابل نشان داد طالبان برای داعش برادر نیست، بلکه کافر است، درست مانند امریکاییها و سایر مهاجمان.[11]
هدفگذاری جغرافیایی و ساختار دولتی آینده یکی از نکات مهم اختلاف بین داعش و جنبش طالبان است. داعش و بسیاری از گروههای دیگر با ایدئولوژی تکفیری هدفشان ساختن یک خلافت در سراسر جهان است، آنها اقدامات خود را به هیچ مرزی محدود نمیکنند. ایدئولوژی داعش مبتنی بر وهابیت سنی-اسلامی است که بر تفسیر تحت اللفظی قرآن تأکید دارد. این ایدئولوژی مذهبی مبتنی بر اسلام اولیه است، از این نظر داعشیها حتی از وهابیهای کلاسیک محافظهکارتر هستند. داعش تشکیل یک خلافت را به معنای واقعی کلمه تفسیر میکند. برخلاف گروههایی مانند اخوان المسلمین یا القاعده که خلافت برای آنها بیشتر یک ایده معنوی، یا یک هدف انتزاعی برای دراز مدت است، اما «امارت اسلامی» اعلام شده توسط طالبان شامل مرزهای شناخته شده افغانستان است. به نظر میرسد مقامات طالبان گزینهای مشابه ساختار دولتی جمهوری اسلامی ایران مدنظرشان باشد، رهبری عالی دینی همراه با ساختارهای سکولار قوه مقننه و مجریه.[12]
اختلافات ایدئولوژیکی بین طالبان و داعش-خراسان وجود دارد که آشتی ناپذیر به نظر میرسد. داعش اعتقاد دارد که طالبان بر سنتهای ملیگرایانه متمرکز است و از افغانستان فراتر نمیرود. برای داعش خراسان، افغانستان تنها بخش کوچکی از ولایت خلافت محسوب میشود. دستیابی به نفوذ به آسیای مرکزی و جنوبی و سرنگونی رژیمهای موجود در این کشورها هدف آنها بود، در حالی که جنبش طالبان آزادی افغانستان را هدف میدانست وخواستار آزادسازی قلمرو خود از دست بیگانگان بود، داعش از اتحاد کل جهان اسلام و ایجاد خلافت واحد اسلامی حمایت میکرد.
جدای از تفاسیر مختلف از اسلام، یک تفاوت مهم دیگر این دو گروه این است که طالبان یک جنبش ملیگرای افغان است که خواهان به رسمیت شناخته شدن بینالمللی و روابط با سایر کشورها است. در مقابل، داعش-خراسان مفهوم همزیستی مسالمتآمیز با کسانی را که در بینش اسلام و خلافت آینده مشترک نیستند را رد میکند.[13]
تفاوت دیگر دو گروه در فهم ایشان از اسلام است که تفاوتهای جدی با یکدیگر دارند. داعش مدعی وهابیت – سلفیگری است. وهابیها به دلیل سنی بودن، شیعه را به رسمیت نمیشناسند و آنها را کافر میدانند. این بدان معنی است که آنها باید نابود شوند. چشمانداز افغانستان (یا به قول وهابیهای این کشور برای خراسان) قلمرو توحید است. خداوند یکی است و نمیتوان از زندگی، کردار و گفتار خداوند تعابیر متفاوتی داشت. به همین ترتیب، هیچ گونه اختلافی در قرآن وجود ندارد و این فقط داعش است که برای اسلام واقعی میجنگد. در سال 2014، داعش اعلام کرد که اسلام باید در سراسر جهان زیر یک پرچم «پرچم ایمان» بر همگی تحمیل شود. تنها پرچمی که برای وهابیها مقدس است پرچم داعش است. رادیکالیسم در مسائل اعتقادی کاملاً به چشم میخورد.
از سوی دیگر اما طالبان به حنفیها تعلق دارند، شاخهای محافظهکار از جنبش سنی. این ایمانی است که اکثریت قریب به اتفاق افغانها به آن اقرار میکنند. طالبان برخلاف داعش، تصوف را به رسمیت میشناسند. یعنی امکان درک اسلام نه تنها از طریق مطالعه قرآن و سایر آثار کلامی، بلکه از طریق اعمال معنوی میسر است. اسلام سنی طالبان به معنای واقعی کلمه یک پیروی محافظهکارانه از مذهب سنی سنتی حنفی افغانستان است. این امر اساساً آن را از تمام جنبشهای سلفی یا وهابی خاورمیانه متمایز میکند.[14]
علاوه بر این پشتونها دارای مجموعهای سنتی از قواعد و تفاسیر برای زندگی شخصی و اجتماعی هستند که از دیرباز بخشی از اسلام پشتون و اساس ناسیونالیسم مذهبی پشتونها شده است که در ابتدا بشدت در ایدئولوژی طالبان حضور داشت. در دهه 1990، طالبان تلاش کرد با سنت صوفیانه مبارزه کند، اما در نهایت مجبور شد با آن کنار بیاید. به این دلیل که تصوف یک جنبه کلیدی از میراث فرهنگی جنوب افغانستان است که با سنتهای شعر و فولکلور پیوند خورده و در شبکهای از اماکن مقدس و قبور روستایی تجسم یافته است.[15]
زیارت قبور و به طور کلی وجود اشیا و اماکن مقدس اولیای الهی همه اینها بزرگترین گناه در تفسیر اسلام مورد تأیید داعش است در حالی که ملاعمر بنیانگذار طالبان سنتهای صوفیانه را منع نکرد و زیارت قبور برای دعای میت حرام اعلام نشد. امکان درک اسلام نه تنها از طریق مطالعه قرآن و سایر آثار کلامی، بلکه از طریق اعمال معنوی بدون اشکال است. این تفسیر از اعمال دینی فضای ایدئولوژیکی را برای طالبان باز میکند تا محدودیتهای روزمره شرعی را گسترش دهند و اعمال اجتماعی و سیاسی را درک کنند که فراتر از هنجارهای سخت شرعی نهفته در وهابیت/سلفی گری داعش است. در داعش، یکی از وظایف اصلی مبارزه برای تطهیر اسلام از ناخالصیهای مختلف است که معتقدند برخی ویژگیهای فرهنگی و قومی اقوام مسلمان از جمله این ناخالصیها است و بدعت محسوب میشوند. به عنوان مثال فردی میتواند به دلیل پوشیدن لباسهای غربی مانند شلوار جین سر خود را از دست بدهد. معاون پلیس داعش بشدت بر رعایت کد لباس بزرگسالان و کودکان نظارت دارد. تماشای موزیک ویدیو، غذا خوردن با اعضای جنس مخالف، یا به طور کلی خوردن غذای غیرمسلمان حرام شمرده شده و سر از تن جدا میکنند. صحبت با یک غریبه از جنس مخالف، نوشیدن آبجو و کشیدن سیگار حکم اعدام دارد. به ظن دزدی، دست قطع میشود. ملاها به دلیل غیبت در نماز تحت کنترل داعش 20 ضربه شلاق خواهند خورد. خروج زنان از خانه بدون همراهی یکی از اقوام مرد ممنوع است.
طالبان معتقد است هر مؤمنی، چه شیعه باشد و چه سنی، به خدا ایمان دارد، یعنی به اسلام ایمان دارد. مسلمانان میتوانند اعیاد را به مسیحیان تبریک گویند و مسیحیان به مسلمانان و دشمنی مذهبی وجود ندارد. رادیکالیسم وهابی با طالبان بیگانه است.[16]
مجموع دلایل بالا بدین معناست که در شرایط افغانستان، طالبان و داعش همچنان دشمنان آشتی ناپذیری خواهند بود. داعش در همان ابتدای درگیری، پس از ظهور در افغانستان (خراسان) در سال 2015، تمایل خود را برای از بین بردن کامل شرک اعلام کرد. در پاسخ، طالبان فتواها، احکام دینی، علیه موجودیت داعش را صادر کردند. بنابراین رویارویی بین وهابیها و طالبان کاملاً جدی است و تاکنون یافتن نقاط مشترک دشوار به نظر میرسد.[17]
لازم به ذکر است که طالبان از درجات مختلف حمایت در میان جمعیت محلی، عمدتاً پشتون برخوردار است.
مقامات فدراسیون روسیه معتقدند تأثیر پدیده داعش بر اوضاع منطقه، مستقیم نیست، بلکه غیرمستقیم است، اما خطرات بسیاری به همراه دارد. داعش در افغانستان مورد دستکاری فعال و عمدتاً غیرمسئولانه اکثر دولتها، جناحها، سرویسهای امنیتی و بازیگران غیردولتی چه در زمینههای بین الافغانی و چه در زمینههای منطقهای قرار گرفته است. در اواسط دهه 2010. پدیده «دولت اسلامی» (داعش یا دولت اسلامی در عراق و شام) به شکلهای مختلف و مستقیماً امنیت روسیه را تهدید کرد. در واقع داعش یک تهدید مستقیم برای روسیه است اما طالبان این گونه نیست.
برای روسیه مهم است که چگونه داعش بر فعالیت طالبان، تأثیر آن بر درون این جنبش و نیز اهمیت داعش در چارچوب منافع منطقهایاش تأثیر میگذارد.
مسکو رسماً با آشتی ملی در افغانستان و مذاکرات میان دولتی با طالبان مخالفت نکرد. پس از سال 2014، مقامات روسی بارها تأکید کردهاند که پیروزی نظامی بر طالبان قابل بحث نیست. در این زمینه، نزدیکی مشخصی بین روسیه و پاکستان به عنوان بازیگر اصلی منطقه ای و پرنفوذ بر طالبان آغاز شد. در این زمینه، گزارشهایی مبنی بر تماس مستقیم محدود روسیه با نمایندگان طالبان در مورد کمپین مسلحانه آنها علیه داعش منتشر شد.
با این حال، همان طور که در بالا ذکر شد، داعش یک پدیده چند وجهی است و چالشهای مرتبط با آن برای یک منطقه خاص متفاوت است. از این نظر، سه چالش اصلی برای آسیای مرکزی و کشورهای پساشوروی وجود دارد که برای فدراسیون روسیه بسیار حائز اهمیت است:
1- بسیج نیروهای محلی و اعزام آنها به عنوان جنگجویان تروریست خارجی به منطقه سرزمینی داعش در سوریه و عراق و همچنین امکان بازگشت آنها از خاورمیانه به کشورهای مبدأ (بویژه از اواسط سال 2016)
2- رادیکالسازی نیروهای خودمختار محلی که به شدت تحت تأثیر تبلیغات و ایدئولوژی جهاد جهانی داعش قرار دارند.
3- امکان ورود مستقیم عناصر داعش از کشورهای همسایه - افغانستان و پاکستان - به آسیای مرکزی.[18]
به دنبال به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان آن هم تسخیر تقریباً بدون خشونت کابل که دلایل آن را عموماً فرار ارتش و دولت میدانند، مقامات سایر کشورها نیز مسیر جدیدی از سیاست خارجی را در قبال افغانستان در دستور کار خود قرار دادند. به عنوان مثال، چین، ترکیه و روسیه مصمم به ایجاد روابط با قدرت تازه ظاهر شده در افغانستان هستند و چنین تصمیمی نه تنها با منافع ژئواستراتژیک، بلکه با منافع اقتصادی نیز قابل توجیه است. با برقراری روابط مسالمتآمیز با طالبان، راههای جدیدی به منظور اجرای پروژههای انرژی برای چین و فدراسیون روسیه باز میشود و فرصتی برای برقراری تعاملات تجاری، اقتصادی و دیپلماتیک در منطقه وجود دارد که تاکنون برای آنها غیرقابل دسترس بوده است. علاوه بر این، با حل و فصل احتمالی منازعات داخلی و استقرار قدرت رسمی و شناخته شده، طالبان حتی ممکن است در صحنه جهانی به عنوان عاملی جدی برای سرکوب تهدیدات ناشی از گسترش افراط گرایی مانند داعش، القاعده و بسیاری از سازمانهای دیگری که با طالبان مقابله میکنند، ظاهر شود.
با این حال، به دلیل بی اعتمادی حاکم بر جامعه جهانی نسبت به طالبان که با تحریکات و اقدامات تروریستی متعددی که تاکنون طالبان مسئولیت آن را به عهده گرفته است، اکثر کشورهای جهان روی کار آمدن طالبان را منفی میبینند. همچنین، علاوه بر مشکلات ناشی از این بی اعتمادی، گزارشهایی در رسانهها در مورد احتمال انشعاب در این گروه در حال منتشر شدن است. بر اساس اظهارات برخی خبرگزاریها، رهبران شاخههای مختلف طالبان برای نفوذ و رهبری در کشور وارد مبارزه شدهاند.
اما از جمله وظایف اولویت دار طالبان مدرن دستیابی به صلح در داخل کشور و به رسمیت شناختن بینالمللی آنها به عنوان قدرت رسمی در افغانستان است. برای دستیابی به این وظایف، رهبری جدید دولت باید تمام ضمانتهایی را که در مذاکرات با نمایندگان نخبگان سیاسی ایالات متحده، روسیه و غیره بیان شده است، از جمله تضمینهایی که به معنای رد هرگونه همکاری با القاعده، داعش و دیگر سازمانهای افراطی است را ارائه دهد.
بررسی فعالیتهای طالبان و تماس با آنها، کمخطرترین و پربازدهترین مدل روابط با این سازمان را در سطح رسمی بیندولتی امکانپذیر میسازد، در حالی که جنگ اطلاعاتی و انزوای اقتصادی و سیاسی طالبان توسط جامعه جهانی منجر به گسترش بنیادگرایی افراطی در آسیای مرکزی و جنوبی خواهد شد که خطر بزرگ از کنترل خارج شدن وضعیت این مناطق را ایجاد خواهد کرد. اکنون میتوان طالبان را بهعنوان یک جبهه آزادی بخش ملی با برنامهای اجتماعی توصیف کرد که در تئوری قادر به تصمیمگیری درباره سرنوشت کل یک کشور و دفع انبوهی از تهدیدها و چالشهای داخلی و خارجی است. همچنین باید توجه داشت که چگونه طالبان در عرض چند روز به فساد در بازارهای شهرهای بزرگ و گمرکات مرزی پایان داد. به این ترتیب با توجه به این واقعیت که گرسنگی و فقر در سالهای حاکمیت یک رژیم فوقالعاده فاسد طرفدار امریکا رواج یافته بود، حل مسائل اجتماعی نیز برای مردم افغانستان یک وظیفه اساسی است.[19]