صفحات
شماره دو - ۰۱ آذر ۱۴۰۱
همسایه شرقی - شماره دو - ۰۱ آذر ۱۴۰۱ - صفحه ۲۵۶

طالبان و داعش؛ عقیده، شیوخ، کتاب شناسی

میزگردی با حضور حجت‌الاسلام روح‌الله حیاتی مقدم و حجت‌الاسلام محسن عبدالملکی

حامد رضایی
پژوهشگر حوزه فرق اسلامی

 سلام علیکم. سؤال اول این است که طالبان و داعش کیستند؟
حجت‌الاسلام حیاتی: طالبان، به یکی از جنبش‌ها و حرکت‌های دینی اهل سنت، محصور در مرزهای افغانستان[1] گفته می‌شود که در فقه پیرو مذهب حنفی و در عقیده پیرو مذهب اعتقادی کلامی ماتریدی است، [2] این گروه داعیه‌دار حکومت فراتر از مرزهای افغانستان نیست، در هر دو تجربه حکومتداری‌اش خواهان تأسیس امارت اسلامی بر مبنای فقه حنفی و عقیده ماتریدی بوده است. اما داعش جنبشی تکفیری، غیرسنی و فراملی و فرامنطقه‌ای است که خوانش محمد بن عبدالوهاب و دیگر شیوخ نجدی پیرو آیین وهابیت، از توحید و شرک ربوبی و الوهی را پذیرفته است؛ بر این اساس تنها تبار و پیشینه‌ای که می‌توان برای فکر و اعتقاد سازمان داعش ذکر کرد آیین تکفیری وهابیت به سرکردگی محمد بن عبدالوهاب است. این خوانش داعش و وهابیت، از توحید و شرک ربوبی و الوهی نه تنها هیچ‌گونه همخونی، سبقه و پیشینه‌ای در میان مذاهب اعتقادی اهل سنت مانند اشعری، ماتریدی، معتزلی و اصحاب حدیث ندارد، بلکه با آنچه مذاهب اربعه فقهی اهل سنت در ابواب مختلف مانند کتاب ردّه و ارتداد به عنوان اسباب ارتداد و خروج از اسلام نیز مطرح کرده‌اند، در تضاد است. این تضاد موجب شده، وهابیت و به تبع آن داعش، مذاهب اعتقادی اشاعره، ماتریدیه و اهل تصوف را مشرک بخوانند.[3] محمد بن عبدالوهاب و پیروانش در اعصار مختلف به سنی‌ها می‌گفتند ما توحیدی را که شما توحید می‌دانید، توحید نمی‌دانیم. داعش هم امروز به اهل سنت می‌گوید: این چیزی که شما به عنوان توحید قبول کرده‌اید، کفر و شرک است، توحید نیست. این نکته را هم یادآور بشوم که این تضاد محصور در اهل سنت نیست، بلکه با سخن شیعه در باب توحید و شرک ربوبی و الوهی نیز در تضاد است، بنابراین مسأله مخالفت مسلمانان با وهابیت و داعش، مسأله‌ای فرامذهبی در محوری‌ترین مبحث قرآن یعنی توحید و شرک است. حرف مسلمانان این است که گفتمان وهابیت و داعش که مبتنی بر قرائت خاص و منحصر به فرد آنها از توحید و شرک ربوبی و الوهی است، ضد قرآن است، بنابراین سطح نزاع و میزان دعوای مسلمانان با داعش و وهابیت، بسیار کلان، عمیق و جدی است و نباید محل نزاع را به مسائل فرعی و دست چندم تقلیل داد، چرا که تغییر محل نزاع و تقلیل خطای وهابیت و داعش، به مشروعیت بخشی و تطهیر این جماعت ختم می‌شود.
حجت‌الاسلام عبدالملکی: ضمن تأیید آنچه استاد حیاتی فرمودند این نکته را یادآور می‌شوم که ما به دور از هرگونه سوگیری به دنبال مقایسه علمی اندیشه دو جنبش طالبان و داعش هستیم. رسانه‌های غربی و غرب‌گرایان، سال‌هاست که بر حسب منافع و مصالح خویش، در باب طالبان و دیگر جریان‌ها محتوا تولید کرده‌اند و ادبیاتی را ساخته و ترویج کرده‌اند که خواه‌ناخواه در نگرش بسیاری از دوستان و همراهان ما اثر‌گذار بوده است. ما در این گفت‌و‌گو به دنبال فاصله گرفتن از روایت راویان غربی و نزدیک شدن به منابع اصلی هستیم. ما نمی‌خواهیم آثار و تحلیل‌های غربی‌ها را بازخوانی کنیم، می‌خواهیم از متن فکر داعش و طالبان سخن بگوییم. نکته بسیار مهم دیگر آن است که یک وقت می‌خواهیم درباره طالبان به‌طور مستقل سخن بگوییم، یک وقت می‌خواهیم طالبان را با داعش مقایسه کنیم اینها دو بحث جداگانه است، در نگاه استقلالی به طالبان، از خطاهای فکری و رفتاری طالبان هم سخن خواهیم گفت، اما در نگاه مقایسه‌ای به طالبان و سنجش نسبتش با داعش، از تفاوت‌ها سخن می‌گوییم. مهم است که همراهان ما بدانند تمرکز بر تفاوت‌های طالبان با داعش، به منزله تطهیر طالبان نیست.
 متأسفانه رسانه‌های غربی و غرب‌گرایان استبداد ورزیدند و با تولید برچسب تطهیر، راه را بر ابراز نظرهای کارشناسانه بستند، درحالی‌که اساساً کسی که بی‌دلیل یا به بهانه‌های واهی داعش و طالبان را مساوی انگاشته و به دنبال تحمیل دیدگاه خود بر مخالفانش است متهم به ساده‌اندیشی و سوگیری در قضاوت است، نه آنکه با تکیه بر دلایل از وجود تفاوت‌های جدی و کلان سخن می‌گوید. آخرین نکته هم آن است که به‌طور کلی تفاوت‌های داعش و طالبان در چند محور قابل دسته‌بندی است، یکی در ایده، عقیده و مبانی فکری و اهداف و یکی هم در عملکرد و رفتار.
 شما گفتید داعش و وهابیت تکفیری هستند، سنی نیستند، درحالی‌که براساس تعریف رایج و مشهور درباره اهل سنت باید داعش و وهابیت را از اهل سنت بدانیم. در تعریف رایج، به مسلمانی که به جای اعتقاد به حقانیت امامت منصوص و بلافصل امیرالمؤمنین به حقانیت خلافت خلفای اربعه به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و علی معتقد باشد سنی می‌گویند. روشن است که این تعریف هم بر وهابیت و هم بر داعش قابل انطباق است.
حجت‌الاسلام حیاتی: خوارج حرکتی تکفیری بود که در مقابل شیعیان و علوی‌های سپاه امیرمؤمنان و عثمانی‌های شامی پیرو معاویه برخاست، بدون هیچ ملاحظه‌ای همه را تکفیر کرد، بنابراین دعوای خوارج حول محور اسلام و کفر، توحید و شرک بود. اهل سنت بعدها گفتند: خوارج از اهل سنت نیستند، آنها بدون ملاحظه این نکته که آیا خوارج، خلافت سه خلیفه نخست را قبول دارند یا خیر؟ خط خودشان را از خوارج جدا کردند و بی‌تعارف گفتند خوارج گروهی تکفیری‌اند، از اهل بدعت‌اند، نه اهل سنت. در مسأله مورد بحث ما نیز دعوای ابوبکر بغدادی و محمد بن عبدالوهاب با مخالفانشان بر سر ایده خلافت یا امامت نبوده و نیست، محمد بن عبدالوهاب اهل سنت مخالف خودش را کافر می‌خواند، به عبارتی می‌گوید خانه فکری شما از پای بست ویران است و اصلاً نوبت به خلافت نمی‌رسد. داعش به تبع وهابیت، اقرار مسلمانان مخالف وهابیت به یکتایی خداوند را نمی‌پذیرد، تا زمانی که مسلمانی بسته فکری و نگاه محمد بن عبدالوهاب در باب توحید و شرک ربوبی و الوهی را نپذیرد، اقرارش به لااله الا‌الله پذیرفتنی نیست. گفتمان داعش و وهابیت، در باب توحید و شرک، به هیچ‌وجه با گفتمان‌های رایج در مذاهب اعتقادی اشاعره، ماتریدیه، معتزله، اصحاب حدیث، صحابه و دیگر سلف هم سنخ و همرنگ نیست، بلکه در نهایت تضاد است، البته نمی‌خواهیم بگوییم اینها کفر فقهی دارند.[4] اگر ما بخواهیم مسائل وهابیت و داعش را اصلی فرعی کنیم، اصلاً نوبت به مسأله خلافت نمی‌رسد.
حجت‌الاسلام عبدالملکی: سؤال شما بسیار مهم و پرتکرار است که باید علمی و واقع‌بینانه به آن پاسخ داد. من در دو بخش به این سؤال پاسخ می‌دهم: داعش پیرو راستین آیین محمد بن عبدالوهاب است، آیین محمد بن عبدالوهاب که به وهابیت شهرت یافته، متکی بر تفسیری خاص از نظام مسائل و مفاهیم توحید و شرک ربوبی و الوهی است. وهابیت از مفاهیم و مسائل توحید ربوبی، تفسیر و تصویری مخالف قرآن ارائه می‌کند، آنها در مفهوم رب، عنصر استقلال را لحاظ نمی‌کنند، اعتقاد به امکان شفابخشی اولیاء‌الله و انبیا در سایه اذن و اراده و مشیت خدا را به منزله شرک ربوبی می‌دانند، مشرکانی همچون ابوجهل و ابولهب را از ابتلای به شرک ربوبی تطهیر می‌کنند، تعبیر من دون‌الله را به غیرالله تفسیر می‌کنند، درحالی‌که چنین تفسیری از این تعبیر به تناقض نما کردن قرآن منجر می‌شود، امور و درخواست‌ها را بدون لحاظ قدرت و اذن خداوند سبحان، بر حسب چند ملاک بی‌ریشه در قرآن (دور و نزدیک، زنده و مرده، عادی و غیرعادی) در دو دسته توحید و شرک ارزیابی می‌کنند. اینها بسته فکری دست‌ساز وهابیت در بخش توحید ربوبی است که توسط داعش بازنشر شده است. اما درباب توحید و شرک الوهی یا عبادت، هم به تحریفاتی در مفاهیم و مسائل این حوزه مبتلا شده‌اند که مهمترین‌شان نادیده گرفتن قید نیت و اعتقاد به ربوبیت فرد خاضع در مفهوم عبادت است، روشن است که اگر در تعریف عبادت به قید اعتقاد به ربوبیت توجه نداشته باشیم فرمان خداوند به ملائکه برای سجده بر آدم حمل بر امر به شرک خواهد شد، ملائکه‌ای که بر آدم سجده کردند، مشرک پنداشته می‌شوند و ابلیس باید بابت اصرار به توحید در عبادت، مدال بگیرد. وقتی مفهوم عبادت را تحریف کردند، در مصادیق هم به خطا رفتند، مبتلا به توهم شرک شدند، درخواست کمک از زنده حاضر در امور غیرعادی، هرگونه درخواست دعا و کمک از زندگان غایب و ارواح انبیا و اولیا را حمل بر شرک در عبادت کردند و در مسائلی مانند طواف، ذبح، سجده و دیگر اموری که بدون اعتقاد به ربوبیت انجام شوند.
 این مختصری بود برای آشنایی با نظام مفاهیم و مسائل اصلی و خاص وهابیت درباب توحید و شرک عبادی. این مطالب در آثار محمد بن عبدالوهاب مانند کتاب التوحید، کتاب کشف الشبهات، القواعد الاربعه، مفید المستفید فی کفر تارک التوحید و دیگر رسائل او بیان شده، و جالب است که بدانید همه این آثار یاد شده توسط داعش در مکتبة الهمة که یکی از نهادهای رسمی نشر داعش است به مجازی بازنشر شده است، در مقدمه تمامی این کتاب‌ها از محمد بن عبدالوهاب به عنوان مجدد اسلام و احیاگر توحید یاد شده است. در مقدمه‌ای که داعش بر کتاب کشف الشبهات زده، آمده است: «أنَّ الدولة الإسلامیة ودعوتها وجهادَها الیوم؛ امتداد وتجسید لدعوة التوحید والجهاد التی.... جدَّدها ابن عبد الوهاب وأحفاده.» داعش در این عبارت، خودش را امتداد و نمود تام و مجسم حرکت محمد بن عبدالوهاب خوانده است. البته از این قبیل اعترافات صریح در آثار داعش فراوان است.
بخش دوم با ذکر چند مثال همراه است، در همین مجله النبا داعش، بارها دلایل مخالفت داعش با طالبان ذکر شده، اگر این دلایل را اصلی فرعی کنیم خواهیم دید یک دسته از این دلایل سبب شده داعش، طالبان را کافر، مرتد و مشرک بداند، یک دسته دیگر از این دلایل هم بر فسق و مبتدع بودن طالبان دلالت دارد. ما در این مصاحبه بر دلایل دسته نخست تمرکز داریم. اجازه بدهید من یک مثال برای دلایل دسته اول بیاورم: مجله النبأ در صفحه 8 شماره 17 که متعلق به داعش است با شیخ حافظ سعیدخان، والی ولایت خراسان داعش مصاحبه کرده است. حافظ سعیدخان از اعضای سابق طالبان است که به داعش پیوسته است. در متن این مصاحبه از انگیزه، اسباب و علل جدایی سعیدخان از طالبان سؤال شده؛ سعیدخان اسباب مختلف و متنوعی را یادآور شده لکن تصریح کرده مهمترین دلیل پیوستن من به داعش، دوری از شرک طالبان و صیانت از عقاید توحیدی در سایه داعش بوده است. بنابراین مهم است که بدانیم داعش و اعضایش، حرکت طالبان و اعضایش را مرتد و مشرک می‌داند و محور منازعات داعش و طالبان بسیار فراتر از ابتداع و تفسیق است، نباید مبتلا به سهل‌گرایی و تقلیل محور نزاع شویم. مثال دیگر آنکه وقتی یکی از عناصر داعش به یکی از نقاط و اماکن اجتماع شیعیان یا اهل سنت حمله انتحاری می‌کند و فاجعه انسانی به بار می‌آورد؛ طالبان بیانیه صادره کرده و این اقدامات را حمله تروریستی به مسلمانان بی‌گناه خوانده و محکوم می‌کند. در مقابل داعش می‌گوید ما می‌گفتیم طالبان مرتد است، اما کسی باور نمی‌کرد، حالا شاهد از غیب رسید ما به معبد شرکی رافضه و اهل سنت صوفی طریقت سیفیه حمله کردیم اما طالبان این جماعت مشرک را مسلمان خواند، لذا طبق قاعده «من لم یکفر الکافر، فهو کافر» طالبان کافر است.[5] بنابرآنچه گفته شد داعش با خوانش ویژه‌ای که از توحید و شرک دارد اقدامات طالبان را کفرآلود و آمیخته به شرک می‌داند، لذا او را مرتد می‌پندارد و نوبت به مسأله خلافت خلفا نمی‌رسد.
حجت‌الاسلام حیاتی: نکته مهم این است که کتب اصلی و مرجع اهل سنت در فقه و عقیده مشخص است، طالبان یک جنبش سنی است که منابع و آثار مورد اعتماد او در فقه و عقیده مشخص است. در فقه پیرو مذهب حنفی است، در عقیده پیرو عقیده ماتریدیه است. به عبارت دیگر بر‌اساس چند مؤلفه عقیده، فقه، کتاب و شیخ می‌توان تصویر جامعی از رویکرد طالبان ارائه کرد. ابوحنیفه امام اعظم فقه احناف است، برحسب اعتراف طالبان، رویکرد ابوحنیفه ضد تکفیری است، او برای اسلام و ایمان چهارچوبی ارائه کرده که شیعه هم درآن می‌گنجد. اگر شما سراغ آثار ابوحنیفه بروی و این سؤال را بپرسید: آیا باور و اعتقاد به اینکه انبیا و اولیای خداوند می‌توانند به اذن الله در عالم تصرف کنند، کفر و شرک است یا خیر؟ اگر کسی آمد یک چیزی را برای الله نذر کرد، اما ثوابش را به اولیای الهی هدیه کرد، آیا به شرک در عبادت افتاده و از دایره اسلام بیرون می‌رود یا خیر؟ می‌گوید: خیر، اینها شرک و کفر نیست. نیت شما پرستش غیر خدا نبوده، پس شرک در عبادت رخ نداده است. این نگاه در کتب ایشان مثل فقه اکبر، الوصیه، العالم و المتعلم، عقیده طحاوی و... تأیید شده. بنابراین وقتی اعتقاد مورد اعتماد نزد جمهور شیعه یا سنی اشعری و ماتریدی پیرو مذاهب فقهی را به این آثار ابوحنیفه عرضه می‌کنید، می‌بینید ابوحنیفه هم شیعه را مسلمان می‌داند هم سنی را.
 شما گفتید طالبان از مدرسه دیوبند است. مدرسه دیوبند فقه حنفی، کلام ماتریدی و میل به تصوف دارد و به همین دلیل می‌فرمایید تکفیری نیست ولی از دل همین دیوبندیه جریان‌های تکفیری مثل سپاه صحابه بیرون آمده. نظر شما چیست؟
حجت‌الاسلام حیاتی: سؤال بجایی است. اینجا دو مطلب مهم وجود دارد: مطلب اول این است که برخی از فتاوای تکفیری صادر شده از سوی برخی از دیوبندیان بر دلایلی غیرواقعی بنا شده است این مطلب هم معلول جهل آنهاست. به عنوان مثال در کتاب فتاوای عالمیه یا فتاوای هندیه از دیوبندیه به خاطر چند مسأله گفته شده شیعه کافر هست. مثلاً می‌گوید شیعه کافر است چون معتقد است: «علی کافر است!» آیا شما به عنوان شیعه، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب را کافر می‌دانید؟! قطعاً این سخن کذب است. بنابراین بخشی از فتاوای تکفیری بر دلایل موهوم این چنینی مبتنی است. اینجا با ارائه تصویر صحیح از شیعه می‌توان مانع بروز هرگونه تندروی و نفرت‌پراکنی شد. مطلب دوم آن است که برخی از این فتاوا با مبنای مذهب حنفی در تضاد است، وقتی خوارج با وجود سب و تکفیر صحابه، از نگاه عالمان اهل سنت احناف و دیگران، مسلمان‌اند، دیگر یک عالم حنفی نمی‌تواند مجرد سب صحابه را کفر بداند، بنابراین اگر مجرد سب صحابه کفرانگاری شود، باید خوارج نیز به دلیل تکفیر صحابه تکفیر شوند چرا که تکفیر و قتال بالاتر از سبّ است، طالبان معتقد است رسول خدا فرموده که «سباب المؤمن فسوق» سب مؤمن گناه و فسق است، رسول خدا نفرموده‌اند: «این کار کفر است». لذا به مبنایش نگاه می‌کند می‌بیند فسق است. جالب است این را بدانید که برخی از عالمان برجسته اهل سنت حنفی کتاب نوشتند تا اثبات کنند که سب صحابه، کفر نیست. ملاعلی قاری در قرن دهم کتابی نوشته به‌نام «شم العوارض فی ذم الروافض» برای اثبات اینکه بگوید سب صحابه کفر نیست. بنابراین اگر کسی از احناف یا طالبان فتوا داد که سب صحابه کفر است اول از همه احادیث و عالمان مذهبش در مقابلش می‌ایستند بعد از آنها دیگر مذاهب. در چنین موارد مطلب را می‌توان با تذکر دادن این موضوع و رویه نادرست آن عالم که برخلاف مذهبش عمل کرده، مسأله را حل کرد، البته اگر حل نشد از دایره منهج احناف بیرون رفته است. بنابراین اگر یک سنی‌ای را دیدی که شیعه را تکفیر کرد بدان تکفیرش بی‌مبناست یا از سرجهل به مخالف است یا آنکه از سر جهل به مذهب خودش است، که در هر دو صورت با تذکر و تبیین خیرخواهانه حل می‌شود. اما جنس تکفیر وهابیت بسیار متفاوت است، وهابیت نه جهل به مذهب مخالفش دارد، نه جهل به مذهب خودش، او با علم به اینکه مخالفانش تحقق عبادت را مقید به اعتقاد به ربوبیت می‌دانند، تحقق ربوبیت را مشروط به استقلال می‌دانند، با اعتماد و علم به مذهب محمد بن عبدالوهاب اقدام به تکفیر مخالفانش کرده است. ما این تکفیر را از سر علم، دارای مبنای خلاف قرآن و البته غیرقابل حل می‌دانیم، این نوع از تکفیر تنها زمانی حل می‌شود که فرد از آیین وهابیت دست بردارد، اما تکفیر شیعه امامیه از سوی اهل سنت به بهانه تحریف قرآن، از این جنس نیست، چون ناشی از جهل است و با قدری تبیین قابل حل است.
 آیا طالبان، شیعه را به قتل نرسانده، آیا کشته شدن شیعیان را نمی‌توان دلیلی بر تکفیری بودن طالبان گرفت؟ آیا شیعیان را تکفیر نکرده؟
حجت‌الاسلام حیاتی: در دو مرحله به این سؤال پاسخ می‌دهم: اول آنکه بسیاری به اشتباه تصور کرده‌اند تکفیری‌ها را بر‌اساس کشت و کشتارهایشان باید شناخت؛ درحالی‌که ملاک تکفیری بودن، کشتن نیست، زیرا بر‌اساس تعالیم دین اسلام ارتکاب برخی از گناهان، با کیفر قتل و اعدام همراه است. بنابراین این‌طور نیست که هر کسی آدم‌کشی کند تکفیری باشد، در اسلام باب قتل وسیع‌تر از کفر و عدم کفر است. بر‌اساس فقه اسلامی، شما خیلی‌ها را می‌توانی بکشی، که اساساً کافر هم نیستند. به عنوان مثال یک مسلمان، صاحب نفس محترمی را کشت، یا آنکه مسلمانی مصداق بارز محارب بود، حکمش قتل و اعدام است. قاضی یا مجری حکمی که حکم را اجرا می‌کند، تکفیری محسوب نمی‌شود. بنابراین اگر گروهی علیه شما و وابستگان شما خشونت به خرج داد، شما می‌توانید بگویید آن شخص خشونت به خرج داده، اما نمی‌توان گفت: آن شخص تکفیری است. ممکن است یکی از اهل سنت یا شیعه، إفساد فی الأرض یا قتل کند و طالبان به همین خاطر او را بکشد؛ ممکن است با بهانه‌ای ناروا، یا از سر خطا همان مسلمان شیعه یا سنی را بکشد، لکن هر چه هست آن بهانه، از جنس تکفیر نیست، بنابراین طالبان آن فرد را به صرف شیعه یا سنی بودن نکشته است و این کشتن نباید حمل بر تکفیری بودن طالبان شود.
دوم آنکه یکی از هواداران طالبان، در شماره 187 از مجله الصمود[6] صفحات 11 تا 16 برخی از شایعات و شبهات رایج درباره طالبان را ذکر کرده و به آنها پاسخ داده است. از جمله شبهات رایج، تکفیری بودن طالبان است. نویسنده این مقاله می‌گوید ما تکفیری نیستیم نه تنها شیعه را مسلمان و موحد می‌دانیم بلکه حکومت شیعه را -جمهوری اسلامی ایران- حکومت اسلامی و ایران را دارالاسلام می‌دانیم. بنابراین طالبان ما را کافر نمی‌داند و می‌گوید شما اسلامی و حکومتت هم اسلامی است. این مطلب را بدون هیچ ترس و ملاحظه‌ای منتشر کرده است. البته منکر این مطلب نیستم که بعضی اوقات رگه‌های تکفیری در میان دیوبندی‌ها وجود دارد اما این تکفیرها ضد مبنای سنی است.
گفته می‌شود که داخل طالبان دو طیف وجود دارد؛ طیفی که تفکیری هست و طیفی که تکفیری نیست و حالا مشخصاً شبکه حقانی به عنوان شاخه تکفیری طالبان معرفی می‌شود، حالا ممکن هست تکفیرش منطقی و با دلیل باشد یا بدون دلیل؛ اما بالاخره الان با همین تکفیرهایش آدم می‌کشد. آیا واقعاً اینطوری است؟
حجت‌الاسلام عبدالملکی: همان‌هایی که می‌گویند باید پاسخ بدهند. ما که ندیدیم. در مورد برخی تندروی‌های طالبان هم شما فرض بگیرید طیف شیعه‌ای بگوید منکر ولایت بلافصل امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب کافر است. خب نمی‌توانید بگویید که مذهب شیعه، مذهبی تکفیری است؛ می‌گویید قرائت شما از مذهب غلط است. شما از مبنای فکر و فقه شیعه خارج شدید. به عنوان یک فردی که تندروی کردید تلقی می‌شوید. در طالبان هم اگر چنین خلط و اشتباهی اتفاق افتاده باشد، آن ربطی به مذهبشان ندارد، بحث نوسانات سیاسی یا هیجانات مذهبی و از این قبیل است که نمی‌شود به اصل مذهب برگرداند. یوسف قرضاوی می‌گوید من بعد از تندروی‌های طالبان در دور اولشان با آنها نشستم. برخی از رفتارهای تندشان را خلاف دانستم و برایشان تبیین کردم. خودشان اتفاقاً می‌گویند ما با یوسف قرضاوی نشستیم و حرفش را پذیرفتیم. یعنی وقتی یک مسأله‌ای خروج از چهارچوب است و فرد را به چهارچوب خودش برمی‌گردانیم، طرف در مقابل حرف تسلیم می‌شود. ولی وقتی شما با یک داعشی یا وهابی می‌نشینید هر چه او را برمی‌گردانید به فکر و چهارچوب محمد بن عبدالوهاب، بدتر می‌شود.
در داستان جهاد علیه شوروی حنفی‌های ماتریدی از طالبان با عرب افغان‌هایی که بعضاً و اجمالاً نگاه‌هایی تکفیری داشتند، همسنگر بودند. شما احتمال نمی‌دهید که اینها از هم متأثر شده‌اند؟
حجت‌الاسلام حیاتی: من از شما یک سؤال می‌پرسم. یک نفر آدم شاخص غیر از حقانی پدر و پسر در شبکه حقانی نام ببر. غربی‌ها و سکولارها هر کسی را که ضدامریکایی و ضد غربی است، برچسب تکفیری می‌زنند تا او را از چشم مسلمان‌ها بیندازند. ممکن است به‌زعم برخی حقانی‌ها افراطی باشند ولی شبکه حقانی شبکه تکفیری نیست. همین پارسال وقتی طالبان افغانستان را گرفتند و حاکم شدند، اول رفتند سر قبر ملاعمر. کدام تکفیری می‌رود زیارت؟ تکفیری وقتی جایی را فتح می‌‌کند، زیارتگاه را خراب می‌کند. وقتی طالبان آمدند مدارس تکفیری را تعطیل کردند. ضمن اینکه افغان عرب‌ها همه تکفیری و وهابی نبودند. در افغان العرب‌ها همه جور آدم از مصر، عربستان، تونس، الجزایر و... هست. آقای ابومصعب السوری کتابی درباره افغان عرب‌ها دارد با نام الدعوة المقاومة الاسلامیة العالمیة که مفصل در مورد گفتمان‌های مختلف در افغانستان صحبت کرده. البته کتاب «ثرثرة فوق سقف العالم» که از ابوولید المصری (مصطفی حامد) با نام غوغایی بر بام جهان ترجمه شده، بهتر است. در همان دوره‌ای که افغان عرب‌ها وارد افغانستان شدند، به شهادت مصطفی حامد، وهابیت در کنار کمک‌های لجستیکی و مالی تلاش کرد که جزوه‌های منطبق بر گفتمان وهابیت را در افغانستان منتشر کند. اما طالبان به این جزوه‌ها چه واکنشی نشان داد؟ اگر طالبان آن فکر را گرفته بود، شما امروز در افغانستان با چیز دیگری شبیه داعش روبه‌رو بودید. طالبان آن فکر را پس زد. اما آیا افراد شبهه‌زده در میان طالب وجود نداشت یا ندارد؟ تا دلت بخواهد همه جای جهان اسلام افراد شبهه‌زده وجود دارند و اختصاص به طالبان ندارد. ولی اگر از من مصداق بخواهید، من یک آدم رهبری که سرش به تنش بیارزد، نمی‌شناسم.
حجت‌الاسلام عبدالملکی: حالا در تکمیل حرف آقای حیاتی، عبدالله عزام می‌گوید وهابی‌ها به پیشاور می‌آیند، جوانان عرب را از همکاری و جهاد با گروه‌های افغانی باز می‌دارند و می‌گویند اینها قبوری و مشرک‌اند.
مقایسه‌ای بفرمایید از کتاب‌شناسی، شیخ‌شناسی و عقیده‌شناسی طالب و داعش.
حجت‌الاسلام حیاتی: عقیده داعش کاملاً عقیده محمد بن عبدالوهاب است. چون عقیده، عقیده محمد بن عبدالوهاب است و عقیده محمد بن عبدالوهاب هم در کتاب‌های مشخصی ترویج شده و این کتاب‌ها توسط شیوخ مشخصی شرح و قصد داده شده تمام این کتاب‌ها و تمام این شیوخ که این عقیده را شرح و قصد دادند، تماماً مورد قبول داعش است. در بین این کتاب‌ها و در بین این شیوخ یک نفر سنی نمی‌بینید. من تحدی می‌کنم یک نفر سنی شما بیاور شافعی، اشعری، شافعی، مالکی، حنبلی، حنفی که جزو شیوخ داعش باشد. اصلاً نیست چون طیف سنی اصلاً گفتمان محمد بن عبدالوهاب را قبول ندارند.
خود محمد بن عبدالوهاب مگر به لحاظ فقهی حنبلی نبوده؟
حجت‌الاسلام حیاتی: محمد بن عبدالوهاب طبق ادعایش با کتاب و سنت کار داشته. فرضاً اگر می‌خواسته یک دریچه‌ای پیدا کند برای رسیدن به کتاب و سنت رفته سراغ فقه حنبلی. چون پدرش حنبلی است، برادرش حنبلی است. خودش در فضای حنبلی تنفس کرده ولی اشتراک در فقه برای ما هیچ آورده‌ای نخواهد داشت. فایده ندارد. ما خودمان کلی اشتراک فقهی با اهل سنت داریم. ما را عقیده از اهل سنت جدا کرده. لذا فقه محمد بن عبدالوهاب مهم نیست، مهم کلام و عقیده است.
بروم سر کتاب‌شناسی. کتاب‌های کشف الشبهات، نواقض الاسلام و کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب ناموس داعش است. کسانی که بعداً در سرزمین نجد مفسر و شارح حرف‌های محمد بن عبدالوهاب و کتاب‌های محمد بن عبدالوهاب شدند، حرف‌هایی زدند که این حرف‌ها در 16 جلد تحت عنوان الدرر السنیه فی الفتاوی النجدیه جمع شد. فتاوای نجدیه یعنی فتاوای علمای نجد که تابع گفتمان محمد بن عبدالوهابند. داعش طابق النعل بالنعل کل گفتمان اینها را گرفت و تمام شیوخی که اینجا فتوا دادند همه مهر تأیید از ناحیه داعش خوردند.
اما طالبان عقیده‌اش ماتریدی هست. کتاب‌هایش کتاب‌های ابوحنیفه است. کسانی که در فقه حنفی و در عقیده ماتریدی حرف بزنند، نزد اینها محترم که هیچ، اصلاً عقیده‌شان همین است. کتاب عقیدتی‌شان عقیده طحاوی است. یک داعشی بخواهد عقیده بخواند کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب را می‌خواند. خب دو فضای ضد هم‌اند. شیوخ اینها عبارت‌اند از شیوخ دیوبند شامل شاه ولی دهلوی، عبدالعزیز دهلوی، رشید احمد کهنویی، محمدقاسم نبطلوی، حسین احمد دیوبندی، محمود حسن دیوبندی، حسین احمد مدنی، محمداحمد شاه کشمیری و.... تمام کسانی که پیش طالبان محترم است از نگاه داعش ائمه شرک‌اند.
طالبان ،ابوالحسن ندوی را هم قبول دارند؟
حجت‌الاسلام حیاتی: ندوی را هم حنفی می‌دانند. البته آقای ندوی شبهه زده است، چراکه گره خورد به مکه. وهابی نیست اما شبهه زده است. لذا طالبان و داعش در همه چیز با هم اختلاف دارند، اما متأسفانه ما در همین قم در چهار جلد کتابی نوشتیم به نام «جریان شناسی تکفیر؛ وهابیت القاعده، طالبان، داعش». اشتباه کردیم!
حجت‌الاسلام عبدالملکی: راجع به مطالب قبل یک نکته را در قالب یک سؤال و جواب یادآور می‌شوم سؤال آنکه آیا محمد بن عبدالوهاب حنبلی هست یا نه؟ اولاً توجه داشته باشید که مذهب حنبلی هم فقه و هم عقیده را پوشش می‌دهد، بسیار کم و نادرند کسانی مانند برخی از شطی‌های سوریه که در فقه حنبلی و در عقیده اشعری باشند. ثانیاً محمد بن عبدالوهاب و وهابیت اگر خودشان را در فقه حنبلی بخوانند دیگر نمی‌توانند نواقض الاسلام محمد بن عبدالوهاب را نشر بدهند. چون یکی از ابواب فقه حنبلی همانند فقه سایر مذاهب، کتاب الردة است. در این باب از فقه، اسباب ارتداد و بیرون رفتن از دایره اسلام و مسلمانان بیان شده. چیزهایی که محمد بن عبدالوهاب به عنوان اسباب ارتداد در نواقض الاسلام از آن یاد می‌کند، در کتب فقه حنبلی مثل کتب ابن قدامه، ابن مفلح حنبلی، بهوتی حنبلی و... دیده نمی‌شود. نه تنها دیده نمی‌شود بلکه فقهای حنبلی خلافش را آورده‌اند. مثلاً فقهای حنبلی از جمله ابن قدامه می‌گویند وقتی رفتی کنار قبر پیغمبر بگو یا رسول‌الله من گناه کردم؛ در حق من دعا کن. همین موضوع از نگاه تمام وهابی‌ها به عنوان کفر و شرک جلی یاد می‌شود. بنابراین اگر اینها مدعی هستند که روش ما روش حنابله و فکر و فقه ما از حنابله است، ادعایی پوچ گفته‌اند. این موضوع درباب مذهب اعتقادی حنبلی هم جاری است. می‌خواهند از ظرفیت حنابله استفاده بکنند بگویند فقه ما اصلی است، نه فقه ششم.
حجت‌الاسلام حیاتی: ضمن اینکه برخی علمای حنبلی را کشتند.
اگر داعش همان وهابیت است، چرا علمای وهابی فعلی در سعودی از داعش حمایت نمی‌کنند یا اعلام جدایی می‌کنند؟
حجت‌الاسلام حیاتی: اول از دریچه داعش بگویم. داعش به وهابیت امروز می‌گوید آقای وهابی، آقای فوزان، آقای رهینی، آقای مدخلی، آقای بن عثیمین و...! من شما را عرضه کردم به کتاب‌ها و عقیده محمد بن عبدالوهاب و شیوخی که بعد از محمد بن عبدالوهاب آمدند تا قبل از شما، شما به محمد بن عبدالوهاب پشت کردید. لذا داعش، وهابیت فعلی را می‌گوید کفر. سعودی را هم تکفیر کردند. وهابیت سعودی به داعش می‌گوید شما خروج کردید علیه حکومت سعودی. می‌گوید اینها خوارج شدند به خاطر اینکه رفتند کتاب‌های سید قطب را خواندند و گره خوردند با اخوان. رویشان نمی‌شود بگویند کتاب‌های محمد بن عبدالوهاب در دست داعشی‌هاست. وهابی‌ها با سیاست فرافکنی می‌خواهند داعش را بگذارند سر سفره سید قطب. البته ما تا الان که اینجا در خدمت شما هستیم یک کتاب ندیدیم که داعش بنویسد بگوید عقیده این طیف وهابی عربستان کفر است و یک کتاب هم نداریم که وهابی‌های عربستان نوشته باشند علیه داعش که بگویند عقیده داعش کفر است. هر چه دعوا هست دعوای زرگری است.
حجت‌الاسلام عبدالملکی: داعش و وهابیت سعودی کنونی، محمد بن عبدالوهاب را امام و مجدد اسلام می‌دانند، خودشان را امتداد محمد بن عبدالوهاب معرفی می‌کنند. تا این جای کار مسلّم است. داعش می‌گوید: «ینسبون انفسهم زورا للامام محمد بن عبدالوهاب» این مفتی‌های درباری وهابیت اینها ادعایشان دروغ و باطل است، اینها از مرام و منهج محمد بن عبدالوهاب فاصله گرفته‌اند، ما وارثان اولین دولت وهابیت هستیم، نه مفتی‌های سعودی. مفتی‌های سعودی هم همین حرف را درباره داعش گفته‌اند و داعش را به دور از محمدبن عبدالوهاب دانسته و تکفیری و خوارج معرفی کرده‌اند، جالب است که بدانید داعش در مقابل ردیه‌های شیوخ و مفتی‌های وهابی سعودی بیکار ننشست. آنها جزوه‌ای با نام «الشیخ البغدادی على خطى الإمام محمد بن عبدالوهاب التشابه بین الدولتین: محمد بن عبدالوهاب و أبوبکر البغدادی» منتشر کردند، در این جزوه خواستند با استناد تاریخ ابن غنام ابن بشر و دیگر مصادر مورد قبول دو طرف ثابت کنند ابوبکر بغدادی و دولت نوپایش، مساوی و همسان با محمد بن عبدالوهاب و دولتش است. بنابراین ما شاهد رقابت دو گروه مفتی‌های سعودی و داعش برای مصادره محمد بن عبدالوهاب هستیم، اگر غیر از این می‌شد جای تعجب داشت، داعش بی‌آبرو شده و قابل دفاع نیست، افکار عمومی از فکر و عمل داعش منزجر و متنفر است، وهابیت سعودی هم برای حفظ آبرو به دنبال راه فرار و تبرئه و تطهیر خود از داعش می‌رود و می‌خواهند فاصله‌سازی کنند، مثلاً سعی می‌کنند تفاوت تکفیر مطلق و معین، و موانع تکفیر معین را برجسته کنند و داعش را به دلیل نادیده گرفتن موانع و تسرع در تکفیر معین، خوارج و بغاة بخوانند، درحالی‌که اساساً مگر دعوا بر سر موانع تکفیر بوده که این‌گونه حل شود؟! دعوا بر سر مقتضی کفر است، ما می‌گوییم اساساً آنچه که شما به عنوان سبب و مقتضی کفر و شرک از آن یاد می‌کنید، (فارغ از آنکه مرتکبش از سر جهل، اکراه، خطا، تأویل آن را انجام داده باشد یا نه؟) بر‌اساس آیات محکمات قرآن، مقتضی کفر نیست، اصلاً نوبت به موانع تکفیر نمی‌رسد. مشکل ما با نواقض الاسلام محمد بن عبدالوهاب همراه است، ما کاری به موانع تطبیق این نواقض بر افراد نداریم، وهابیت سعودی و داعش هیچ‌گونه اختلافی بر سر نواقض الاسلام محمد بن عبدالوهاب ندارند. این برای ما مهم و کلیدی است و نباید از آن دور شویم. متأسفانه برخی گرفتار کیدهای وهابیت سعودی امروزی شده و دروغ‌های آنان را باور کرده‌اند. عالمان و اندیشمندان اهل سنت هم این خدعه‌های وهابیت را باور نکرده‌اند، یکی از علمای ساکن مکه به طور واضح و معین بر کتاب الدرر السنیة که سخنان شیوخ وهابی نجد را جمع‌آوری کرده، اعتراض می‌کند، می‌گوید این کتاب منشور فکری و مانیفست گروه‌های تکفیری است تا زمانی که این کتاب مورد تأیید و حمایت وهابیت سعودی باشد، هرگونه ردیه نویسی و مخالفت وهابی‌های سعودی با داعش، نفاق و بازیگری است. به عنوان مثال گفته است: «إنما نخص (الدرر السنیة) لأنها هی مستند التکفیریین المعاصرین...فبـ(الدرر السنیة) الیوم تُسفک دماء المسلمین من المسلمین، ولیس بتقریرات غیرکم. فلا تُسفک الدماء عند هذه الجماعات الیوم بتقریرات المعتزلة، ولا بتقریرات الأشعریة، ولا بتقریرات الصوفیة، وإنما تُسفک بتقریرات (الدرر السنیة)» امروزه خون مردم مسلمان بیگناه با استناد به سخنان شیوخ نجدی در کتاب درر السنیة ریخته می‌شود، نه با کتابهای اشاعره و معتزله و صوفیه.
حالا با توجه به این مطالب، به عنوان یک ناظر بیرونی باید گفت نظر صحیح آن است آنچه سبب تکفیری بودن محمد بن عبدالوهاب شده بود، همان تفسیر او از مفاهیم و مسائل توحید ربوبی و الوهی است. این تفسیر میان دو گروه داعش و وهابیان سعودی تبار امروزی مشترک است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی