صفحات
شماره دو - ۰۱ آذر ۱۴۰۱
همسایه شرقی - شماره دو - ۰۱ آذر ۱۴۰۱ - صفحه ۲۶

چرا نیروهای افغان به‌سرعت سلاح‌های خود را زمین گذاشتند؟[1]

جناح‌های مخالف افغان مدت‌هاست درباره ترتیبات توقف جنگ مذاکره می‌کنند کاری که ایالات متحده یا نتوانست آن را درک کند یا ترجیح داد نادیده‌اش بگیرد

آناتول لیون[2]

در زمستان سال 1989 به‌عنوان خبرنگار روزنامه تایمز لندن با گروهی از مجاهدین در ولایت غزنی افغانستان همراه شدم. در نقطه‌ای یک پاسگاه نظامی مستحکم در آن سوی دره نمایان شد. جلوتر که رفتیم پرچمی هم که بر فراز آن به اهتزاز درآمده بود، نمایان شد ـ پرچم دولت کمونیستی افغانستان که مجاهدین برای سرنگونی آن می‌جنگیدند.
از مترجمم پرسیدم: «این پاسگاه دولتی نیست؟» او جواب داد: «چرا.» سؤال کردم: «آنها نمی‌توانند ما را ببینند؟» او پاسخ داد: «چرا.» فریاد زدم: «نباید پنهان شویم؟» او با اطمینان خاطر جواب داد: «نه، نه، نگران نباشید. قبلاً هماهنگ شده است.»
این قصه را سه سال بعد به یاد آوردم؛ زمانی که دولت کمونیستی سرانجام به دست مجاهدین افتاد. شش سال بعد زمانی که طالبان بخش اعظم مناطق افغانستان را درنوردیدند و دوباره در این هفته که کشور در برابر حمله دیگری توسط طالبان فرو پاشید. چنین «هماهنگی»هایی که در آن جناح‌های مخالف توافق می‌کنند نجنگند یا حتی در ازای عبور و مرور امن سربازان را مبادله می‌کنند برای درک این نکته که چرا امروز ارتش افغانستان به‌سرعت (و عمدتاً بدون خشونت) از هم پاشیده است، امری حیاتی است.
در سال 1992 هنگامی هم که دولت کمونیستی از هم پاشید، این امر صادق بود. بعدها و در دهه 1990 که طالبان پیشروی کرد این رویه در بسیاری از جاها ادامه داشت.
این شبکه متراکم رابطه‌ای و هماهنگی‌های مذاکره شده بین نیروهای طرفین اغلب برای افراد خارجی مبهم و نامفهوم است. ارتش و سرویس‌های اطلاعاتی ایالات متحده در طول 20 سال گذشته عموماً این سازکار را درک نکرده یا نادیده گرفته‌اند، زیرا آنها به دنبال ترسیم تصویری خوش‌بینانه از تلاش‌های امریکا برای ایجاد ارتشی قوی و وفادار در افغانستان بودند. از این‌رو دولت بایدن انتظار داشت در اینجا هم همان اتفاق بیفتد که در جنگ ویتنام رخ داد، یعنی «فاصله مناسب» بین خروج ایالات متحده و فروپاشی حکومت افغانستان.
ماه‌ها و سال‌های آینده نشان داد دولت ایالات متحده قبل از خروج از افغانستان درباره وضعیت نیروهای امنیتی آن کشور چه چیزهایی را نمی‌دانست و چه کرد و لذا فروپاشی سریع این کشور قابل پیش‌بینی بود. این موضوع که دولت ایالات متحده نمی‌تواند پیش‌بینی کند یا پیش‌بینی کرد، اما نپذیرفت که نیروهای تحت محاصره افغانستان به رویه دیرینه خود یعنی قطع ارتباط با طالبان ادامه خواهند داد، دقیقاً نشان می‌دهد امریکا گرفتار همان ساده‌لوحی بود که به خاطر آن سال‌ها به جنگ با افغانستان ادامه داد.
جنگ ویژگی اصلی چند هفته گذشته در افغانستان نبوده است، بلکه این ویژگی مذاکرات بین طالبان و نیروهای افغان بوده که گاهی با میانجیگری بزرگان محلی همراه بوده است. روزنامه واشنگتن پست روز یکشنبه درباره «یک سلسله مذاکرات نفسگیر راجع به تسلیم نیروهای دولتی» که نتیجه بیش از یک سال تعامل طالبان و رهبران مناطق بود، گزارش داد.
در افغانستان پیوندهای خویشاوندی و قبیله‌ای اغلب بر وفاداری‌های رسمی سیاسی رجحان دارند یا حداقل فضاهای بی‌طرفی را ایجاد می‌کنند که در آن افراد از طرف‌های مخالف می‌توانند بنشینند و با هم گفت‌و‌گو کنند. من در طول سال‌ها با رهبران قبایل مناطق مرزی افغانستان و پاکستان صحبت کرده‌ام. آنان همیشه نشست‌های افراد سرشناس قبایل، از جمله فرماندهان طرف‌های مقابل را اداره می‌کردند.
یکی از موضوعات اصلی که در این جلسات مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد موضوع تجارت و عمدتاً تجارت هروئین است. در اواخر دهه 1980 که به افغانستان سفر می‌کردم این راز آشکاری بود که مجاهدین محلی و واحدهای دولتی در زمینه تجارت محلی هروئین اشتراک منافع دارند. بر اساس همه گفته‌ها همین مسأله از سال 2011 به بعد بین طالبان و نیروهای دولتی برقرار بوده است.
قدرت خویشاوندی منجر به ترتیبات مشترکی شد که به موجب آن خانواده‌های بزرگ با فرستادن یک پسر برای جنگ با ارتش یا پلیس دولتی (در قبال دستمزد) و پسر دیگر برای جنگ با طالبان از خود محافظت می‌کردند. این شیوه در بسیاری از جنگ‌های داخلی راهبرد بوده است. مثلاً در میان خانواده‌های اشراف انگلیسی در قرن پانزدهم میلادی در جنگ‌های گل سرخ‌ها* این شیوه رواج داشت. این بدان معناست که در مقطع خاصی یکی از پسران می‌‌تواند بدون ترس از آزار و اذیت طرف پیروز جنگ فرار کند و به خانه برگردد.
چنین ترتیباتی در خدمت اهداف عملی هم هستند. برای نیروهای چریکی اغلب امکان نگهداری تعداد قابل توجهی اسیر جنگی وجود ندارد. ممکن است تعداد کمی را برای گرفتن باج گروگان نگه دارند، اما اکثر سربازان عادی را رها می‌کنند یا در صفوف خود چریک‌ها ثبت نام می‌کنند یا کشته می‌شوند.
از این‌رو مانند اروپای قرون وسطی افغانستان سنتی دارد که طالبان همواره به آن پایبند بوده‌اند و به فهم علت سرعت موفقیت آنها کمک می‌کند. طالبان چه بلافاصله و چه پس از اولین حملات، سربازان دشمن را به تسلیم فرامی‌خوانند. اگر آنها این کار را انجام بدهند، می‌توانند به محاصره‌کنندگان ملحق شوند یا با سلاح‌های شخصی خود به خانه‌شان بازگردند. کشتن دشمن شرم‌آور تلقی می‌شود. از سوی دیگر از دشمنانی که با آنها مبارزه می‌کردند، نمی‌شد انتظار داشت در زمان مناسب انگیزه‌ای قوی برای تسلیم شدن داشته باشند.
دولت افغانستان تحت حمایت شوروی سه سال پس از خروج شوروی دوام آورد و در واقع از خود اتحاد جماهیر شوروی بیشتر دوام آورد که تفسیری گویا از زوال نسبی «دولتی» است که ایالات متحده و شرکای آن از سال 2001 تلاش کردند ایجاد کنند. در سفرهایی که با مجاهدین داشتم، در مارس سال 1989 در نبرد سختی در جلال‌آباد همراهی‌شان کردم و شاهد عقب‌نشینی شوروی و بیداری نیروهای دولت افغانستان بودم که چگونه با حمله‌ای گسترده مجاهدین را شکست دادند، ولی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن کمک‌های شوروی در دسامبر سال 1991، جنگ بسیار کمی به وقوع پیوست. فرماندهان دولتی از ژنرال عبدالرشید دوستم (که از سال 2001 طرف امریکایی‌ها بود و سیال بودن تبعیت افغان‌ها از آنان را به تصویر می‌کشید) گرفته تا دیگران، یا سربازان خود را به سمت مجاهدین فرستادند یا فرار کردند و به خانه‌هایشان بازگشتند و این کاری بود که برندگان جنگ اجازه‌اش را داده بودند.
کابل در سال 1992 دست نخورده به تصرف مجاهدین درآمد. اکنون نیز همان‌گونه به دست طالبان تصرف شده است. در اواخر دهه 1990 در حالی که در بعضی از مناطق طالبان با مقاومت شدید روبه‌رو بود، در جاهای دیگر پادگان‌های دشمن بدون جنگ تسلیم شدند و در بسیاری از موارد به طالبان پیوستند.
معاملات بین نیروهای افغان و طالبان در طول جنگ ایالات متحده در آثاری مانند جنگ به گرمسیر می‌آید اثر کارتر ملکاسیان و جنگ صمیمی اثر سرباز بریتانیایی مایک مارتین شرح داده شده است. گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان چنین توافقی را در سال 2018 در ولایت پختیا شرح می‌‌دهد:
«حاجی علی باز، یکی از بزرگان قومی محلی به آکادمی نورولوژی امریکا (ANN) گفت که توافق شده است حضور دولت به مرکز افغانستان محدود باشد و هیچ یک از طرفین به مناطق تحت کنترل دیگری وارد نشوند. این توافق منجر به برچیده شدن همه پاسگاه‌های امنیتی بیرون از منطقه مرکزی شده است. به قول حاجی علی باز این امر به جنگ که «مردم را به زحمت انداخته بود» خاتمه داد.»
بر اساس گزارش واشنگتن پست اخیراً و پس از اینکه دولت بایدن در ماه آوریل اعلام کرد نیروهای ایالات متحده در حال عقب‌نشینی هستند، «تسلیم شدن‌ها سرعت گرفتند.»
از نظر من جامعه افغانستان یک «موضوع دائمی گفت‌و‌گو» است. اتحادها دائماً تغییر می‌کنند و مردم، خانواده‌ها و قبایل بر‌اساس خطری که آنها را تهدید می‌کند، محاسبات منطقی انجام می‌دهند. این بدان معنا نیست که افغان‌هایی که چنین تصمیماتی را گرفته‌اند، به‌خاطر کاری که فکر می‌کنند به نفع‌شان است، مقصرند. نکته این است که فرماندهان و مقامات امریکایی یا به‌طور کامل این جنبه‌ها از واقعیت افغانستان را درک نکرده‌اند یا در گزارش صادقانه به دولت‌های ایالات متحده، کنگره و افکار عمومی ناکام مانده‌اند.
می‌توان بین این عدم درک و میزان وحشتناک غافلگیری در رویدادهای چند روز گذشته مرز روشنی را ترسیم کرد. امریکا این فروپاشی ناگهانی را پیش‌بینی نکرد، در حالی که هم می‌توانست و هم باید این کار را می‌کرد و این پایان تأسف‌بار جنگی بود که از ابتدا به علت عدم درک واقعیت‌های افغانستان محکوم به شکست بود.

جستجو
آرشیو تاریخی