صفحات
شماره سه - ۰۱ اسفند ۱۴۰۱
همسایه شرقی - شماره سه - ۰۱ اسفند ۱۴۰۱ - صفحه ۲۸۲

طالبان در مسیر دولت‌سازی

مصاحبه با مصطفی حامد، نویسنده کتاب «غوغایی بر بام جهان»

اشاره: پس از خروج امریکا از افغانستان سؤالات زیادی درباره افغانستان و طالبان به وجود آمده است. برای به دست آوردن تصویری واضح‌تر از جریانات افغانستان و پاسخ به این سؤالات، مرکز پژوهش‌ها و توسعه اتحاد، مصاحبه‌ای با مصطفی حامد (ابو ولید المصری) نویسنده‌ای که در جوانی بطور داوطلبانه در جهاد افغانستان علیه شوروی حاضر می‌شود، دارای روابط با جنبش طالبان شناخته می‌شود و بر سایت تحلیلی-سیاسی مافا نظارت دارد انجام داده است. مصاحبه در اکتبر 2021 و یک ماه پس از فتح کابل توسط طالبان انجام شده است. همسایه شرقی در ادامه بخش‌هایی از مصاحبه را ترجمه و منتشر می‌کند.
بر اساس گزارشی از مؤسسه بروکینگز حدود 90 درصد مردم افغانستان از فقر و 30 درصد از ناامنی غذایی رنج می‌برند. علاوه بر این، اقتصاد افغانستان در دو دهه گذشته بشدت به کمک‌های خارجی متکی بود که پس از دولت طالبان متوقف شد. ایالات متحده چگونه اقتصادی برای مردم افغانستان باقی گذاشت؟
سه اشاره مهم، راه را برای درک بهتر آنچه از زمان تهاجم امریکا تا امروز بر افغانستان گذشت، باز می‌کند. اشاره اول را بایدن در جایی گفت: ما برای ساختن یک ملت به افغانستان نرفتیم! در اشاره‌ای دیگر گفت: «افغانستان نه متحد می‌شود و نه ساخته». اشاره سوم چندین سال قبل ارائه شد، زمانی که منابع روسی شکایت کردند که پس از اشغال افغانستان توسط امریکا، تولید هروئین در افغانستان 40 برابر شده است. امریکایی‌ها در پاسخ گفتند: «ما برای مبارزه با مواد مخدر به افغانستان نرفتیم». امریکا با این اهداف به افغانستان حمله کرد:
 تجزیه افغانستان و تخریب تمام اجزای تکه‌تکه شده آن
 انحصار تجارت بین‌المللی هروئین با درآمد سالانه حداقل یک تریلیون دلار
برای تحقق این اهداف راهبردی امریکا جنگ را در چند محور پیش برد:
اول: تخریب اقتصاد ملی به طوری که به طور کامل قادر به برآوردن اساسی‌ترین نیازهای مردم نیست. این کشور همچنان نیازمند کمک‌های اقتصادی اشغالگران و دوستان اروپایی و خلیجی‌اش است. این در حالی است که افغانستان با مواد معدنی کمیاب و مواد خام استراتژیک مورد نیاز صنایع مانند مس، آهن، زغال‌سنگ، نفت و گاز یکی از غنی‌ترین کشورهای جهان است. اشغالگری پایه قابل تکیه‌ای برای اقتصاد افغانستان باقی نگذاشت، زیرا هیچ کشاورزی، صنعت و تجارت قابل توجهی بجز تجارت تریاک باقی نماند که آن هم از کانال‌های رسمی عبور نمی‌کرد و عواید آن به بودجه دولتی سرازیر نمی‌شد. همچنین حال امریکا با تجارت هروئین چنین است، زیرا درآمدهای آن در ارقام بودجه دیده نمی‌شود. رشوه‌هایی که اشغالگران به سیاستمداران، رهبران شبه‌نظامی و قبایل پرداخت می‌کردند، اعداد بزرگی را نشان می‌دهد اما آن هم در ارقام بودجه دیده نمی‌شود، چرا که بیشتر آن به بانک‌های خارجی می‌رفت یا در داخل به وسیله آن برای ساختمان‌های مجلل و بازارهای لوکس، زمین‌های دولتی را می‌خریدند.
دوم: تخریب روابط بین قومیت‌ها، شکاف درون قبیله‌ها و تضعیف بلوک قبیله‌ای پشتون با همکاری پاکستان و زمینه‌سازی برای تقسیم کشور بر اساس قومیت‌ها، بویژه در شمال افغانستان. شعله‌ور کردن درگیری فرقه‌ای بین شیعه و سنی با همکاری پاکستان، رژیم کابل و ترکیه که بر داعش و جنبش‌های سلفی جهادی تسلط دارد.
سوم: ضربه زدن به فرهنگ سنتی در افغانستان و تضعیف اسلام، خفه کردن آموزش سنتی مذهبی به وسیله رویه‌های اداری، حملات هوایی، حملات با نیرو‌های هوابرد و یورش به روستاهای دورافتاده‌ای که بستری برای رشد اسلام سنتی محسوب می‌شوند. همچنین ترویج فرهنگ وارداتی که اشغالگران از طریق فعالیت رسانه‌ای گسترده متشکل از ده‌ها روزنامه، مجله، ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی به ارمغان آوردند و اشاعه دستگاه‌های اینترنت و موبایل و برنامه‌های ضد دین و سبک زندگی افغانی. آموزش و تربیتی که اشغالگران آوردند، بیشترین نقش را در نابودی فرهنگی و اجتماعی افغانستان ایفا کرد. هدف این آموزش انتشار فرهنگ غربی و هدف قرار دادن فرهنگ اسلامی بود.
با اقتصاد بجا مانده از دولت امریکایی چگونه برخورد خواهد شد؟
هیچ راه‌حل ریشه‌ای برای معضل اقتصادی وجود ندارد، مگر زمانی که چرخ جاده ابریشم با پروژه‌های مختلف خود بچرخد. در این صورت فرصت‌های شغلی زیادی ایجاد می‌شود و منجر به بهبود اقتصادی و باز شدن اقتصاد افغانستان روی اقتصاد همسایگانش در چین و ایران و امکان حرکت گسترده قاره‌ای آن از دریای چین تا خلیج فارس می‌شود. تا همین جا هم امارت ارث بسیار کمی از رژیم گذشته داشته و حمایت قبیله‌ای توانسته بحران‌های اقتصادی را در محدوده قدرت قبایل کنترل کند. همچنین اشتهای زیاد قشر جدید غرب‌زده، قدرت خرید بالا برای کالاهای لوکس و اسراف را با توجه به تأثیر اشغال در گسترش الگوهای مصرف جدید که باعث تقلید جوانان از آن طبقه نیز می‌شود، فراموش نکنیم.
علاوه بر اینها دولت می‌تواند اقداماتی انجام دهد که منجر به بهبود نسبی شود؛ از جمله مصادره فوری معادن، بویژه اورانیوم و سنگ‌های قیمتی. البته اگرچه اورانیوم موجود عمدتاً در زمین‌های دولتی است اما سنگ‌های قیمتی عمدتاً املاک شخصی افرادی از قبایل ساکن کوهستان است. همچنین مصادره اموال غیرمنقول حرامی که برخی در دوران اشغال جمع‌آوری کردند.
همچنین امارت می‌تواند غنایمی را که از دوره جمهوریت به جا مانده اعم از سلاح و تجهیزات به قیمت میلیاردها بفروشد. از برخی گروه‌های حساس نیز اسرایی در اختیار امارت است که در ازای آنها می‌تواند پول‌هایی دریافت کند.
در اینجا یک بار دیگر به لزوم تکیه بر حمایت‌های قبیله‌ای تا بهبود وضعیت اقتصادی اشاره می‌کنم. مطالبات اقوام بالاتر از ادعاهای پر سر و صدای غرب‌زدگانی است که بطور بین‌المللی حمایت می‌شوند. این وضع اقتصادی نابسامانِ ناشی از اشغال، ضامن وجود آن غرب‌زدگان است که آنها را قادر به احتکار و قاچاق میلیاردها کرده است.
آیا درست است که سرمایه‌گذاری‌های چین به قیمت 100 میلیون دلاری وجود دارد که از روزهای اشغال وجود داشته است؟
چین میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری انجام داد، اما امریکایی‌ها چینی‌ها را فریب دادند، بلکه به آنها خیانت کردند. امریکایی‌ها به چینی‌ها امتیازات اقتصادی بسیار بزرگی دادند، به طوری که چینی‌ها را متقاعد کردند وضعیت خطرناک اشغالگری امریکا در افغانستان را بپذیرند، از جمله اینکه بزرگ‌ترین گنجینه‌های سنگ معدنی کمیاب که بر فناوری پیشرفته اثر مستقیم دارد، توسط امریکا کنترل شود. سپس امریکایی‌ها دسته‌های داعش و جنایتکاران محلی را با حمایت نظامی اشغالگران و دولت برای ضربه زدن به محل کار شرکت‌های چینی رها کردند تا همگی فرار کنند. و این‌گونه چینی‌ها همه چیز را از دست دادند.
امریکایی‌ها ادعا کرده‌اند چیزی از منابع معدنی افغانستان ندزدیده‌اند؛ آیا این منطقی است؟
امریکایی‌ها قبل از اشغال آن را می‌دزدیدند، چه برسد به وقتی که کل کشور تحت کنترل خودشان است. مشخصه امریکایی‌ها انعطاف‌پذیری و سرعت انطباق با تغییرات به خاطر وابستگی شدید به بخش خصوصی در همه چیز اعم از جنگ تا معادن است. لذا بیشتر سرقت‌های معدنی توسط شرکت‌های خصوصی و افراد انجام می‌شد. از زمان جهاد علیه شوروی، شبکه‌هایی از دزدان بین‌المللی وجود داشت که معادن الماس، سنگ‌های قیمتی و طلا را با کلاهبرداری از افراد ساده قبیله‌ای به مبلغ بسیار ناچیز غارت می‌کردند، همچنین بازرگانان یهودی در پیشاور آنها را با قیمت‌های بهتر، اما بسیار ارزان نسبت به قیمت واقعی می‌خریدند.
انگلیسی‌ها نیز با معادن اورانیوم استان هلمند مثل غنیمت جنگی برخورد کردند. امریکایی‌ها این امکان را در ازای امتیاز انگلیس از سهمش در تریاک به آنها دادند (هلمند پایتخت تولید تریاک در جهان است). مردم محلی می‌گویند که انگلیسی‌ها سنگ معدن اورانیوم را به شکل مکعب درآورده و سپس از پایگاه هوایی خود در هلمند (شوراب) به کشور خود منتقل کردند.
پیش‌بینی‌ها از جنگ داخلی در افغانستان هنوز در رأس تحلیل‌های آینده این کشور است، آیا طالبان قادر خواهند بود به منظور دولت‌سازی بر این درگیری‌ها غلبه کنند؟
ما اکنون در جامعه افغانستان چند میلیون فارغ التحصیل از آموزش‌های دوران اشغال داریم که یک طبقه نیمه خودمختار تشکیل داده‌اند و از نظر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی با اشغال مرتبط‌اند. هیچ کس به این موضوع اشاره نکرده است که درگیری اصلی در افغانستان درگیری قومیت‌ها، قبائل و مذاهب نیست. اشغالگران می‌دانند که جنبش طالبان توانایی استثنایی در تماس با قبایل، حل مشکلات آنها و جلب حمایت آنها دارد. قبایل بزرگترین پشتیبان آنها در سرنگونی حکومت ربانی و دولت تشکیل شده توسط مدیر اطلاعات سعودی، ترکی الفیصل بودند (کما اینکه روزی خودش به این اعتراف کرد). نکته اصلی این است که خطرناک‌ترین درگیری در افغانستان بین اسلام و فرهنگ سنی عمیقاً ریشه دوانده در جامعه افغانستان (با همه قومیت‌ها و مذاهب آن) و طبقه جدید دارای فرهنگ غربی خواهد بود که به لحاظ معنوی به مسیحیت تبشیری نزدیک است. در میان آنها کسانی بودند که آشکارا به مسیحیت گرویدند و محافل غربی به طور علنی از آنها تجلیل کردند. شمار مشخصی از تعداد گروندگان به مسیحیت در دست نیست زیرا فعالیت مسیحیت مخفیانه بود.
جنبش روی آوردن به مسیحیت توسط زن لبنانی اشرف غنی، رولا غنی رهبری می‌شد. رولا تا قبل از ناپدید شدن مرموزش همزمان با ورود طالبان به کابل، شخص اول موساد در افغانستان بود.
نظر شما درباره تصویر مردم آویزان از چرخ‌های هواپیما هنگام خروج امریکا چیست؟
آنها همان طبقه جدید غربزدگان افغان بودند که نه از ترس طالبان بلکه زندگی خود را بدون اشغال تصور نمی‌کردند؛ اشغالی که آنها را پرورش داد. با این حال، جدای از این پوسته‌های تازه در داخل شهرها چنین جامعه مدنی جعلی‌ای وجود ندارد و در افغانستان فقط یک جامعه قبیله‌ای وجود دارد. این طبقه جدید غرب‌زدگان ابزار بومی و اصلی اشغال چه در اداره و چه در سرکوب نظامی و امنیتی بودند. برخی از آنها افسران ارشد ارتش و اطلاعات بودند و برخی از آنها به تشکیلات ارتش مخفی امریکا در افغانستان و گروه‌های خرابکار و تروریستی پیوستند که توسط افسران اطلاعات امریکا و اسرائیل آموزش و مدیریت می‌شدند. بسیاری از آنها نیز بار دیگر به افغانستان باز خواهند گشت تا مانند آنچه مجاهدین خلق در ایران انجام می‌دهد، در راستای سیاست‌های امریکا در افغانستان انجام دهند.
رابطه بین قبایل و دولت چگونه است؟
رابطه قبایل و دولت یکی از معضلات افغانستان و کشورهای اطراف است. چرا که قبایل آسیای مرکزی با تبدیل شدن کشورهای اطراف به امپراطوری‌های قدرتمند متلاشی یا تضعیف شدند. قبایل افغان نیز دچار همین مصیبت شدند و بین دو امپراطوری قدرتمند: روسیه تزاری (پس از آن مارکسیسم) در شمال، و امپراطوری بریتانیا (پس از آن امریکا) در جنوب قرار گرفتند. قبایل افغان در مقایسه با بقیه اقوام شمال یا پشتون‌هایی در جنوب که زمین‌های آنها توسط بریتانیا به هند (پاکستان کنونی) ضمیمه شده بود، تا حد زیادی در کنار هم بودند. اقوام افغانستان دریافتند که بقای آنها در گرو اتحاد آنهاست. به همین دلیل هجوم روسیه و امریکا آنها را نابود نکرد. رابطه بین سازمان‌های جهادی و قبایل رابطه‌ای همراه با درگیری و همکاری بود و گاهی اوقات هم منجر به ویرانی بزرگ برای هر دو طرف می‌شد. تجارب اقوام بر حسب حماقت یا درایت گروه‌های جهادی متفاوت بود. در نهایت آنها با هم شوروی را شکست دادند. در جهاد با امریکایی‌ها هم این اتفاق افتاد. قبیله‌گرایی تنها بستر برای جهاد بود، برخلاف مورد جهاد علیه شوروی که مداخلات خارجی در آن فراوان بود.
در واقع، تجربه قبایل با اولین امارت اسلامی (1996-2001) یک تجربه منحصر به فرد بود که آمیزه‌ای بین قبیله‌گرایی قوی و دولتی نوپا بود، از این حیث به موجودیتی منجر شدند که در برابر نفوذ تجاوز از بیرون به داخل ایستادگی کرد. اگر امریکا جنگ جهانی علیه آنها به راه نینداخته بود، این تجربه به عنوان یک مدل انسانی منحصر به فرد از حکومتی که قبایل را متحد می‌کند یا قبایلی که حول یک پروژه بومی دولت‌سازی جمع شده‌اند، توسعه می‌یافت.
هر کس آن تجربه را از نزدیک مشاهده کرده باشد، می‌داند که قبیله‌گرایی می‌تواند شکاف‌ها را بدون بحران و کمترین هزینه مالی و بدون استفاده از تجریبات اداری وارد شده از جوامع غیر قبیله‌ای مانند آنچه در دوره کمونیست‌های روس و اشغالگران امریکایی بدون موفقیت قابل ذکری وارد شد، حل کند. ما در مورد یک جامعه از فرشتگان یا جامعه‌ای عاری از مشکلات، نفوذ‌ها، کینه و رقابت قومی مذهبی صحبت نمی‌کنیم. تمام اینها خواهد بود اما قابل حل. مداخلات خارجی بهای پرداخت شده برای ثبات را سنگین‌تر می‌کند.
 این تجربه، یعنی تجربه اقوام با اولین امارت اسلامی چه ویژگی‌هایی دارد؟
یک توافق ثابت بین امارت و قبایل وجود دارد که قبایل، کسانی را که به حکم شرعی محکوم شناخته شده‌اند، پناه ندهند. قبایل متعهد شدند که از امارت در وادار کردن قبیله مخالف به تسلیم حمایت کنند، حتی با استفاده از زور علیه آن. این امر تأثیر شگرفی در برقراری امنیت در مناطقی ناامن داشت. از جمله توافقات، اجرای احکام دادگاه‌های شرعی در مورد نقض حقوق قانونی زنان در زمینه ارث، ازدواج، مالکیت و غیره بود. این اولین بار در بیشتر مناطق قبیله‌ای بود که زنان توانستند از دستگاه قضایی کمک بگیرند. امارت و قبایل هر دو پشت سر اجرای عدالت برای آنها بر اساس احکام شرعی ایستادند.
قبایل نیز به امارت کمک می‌کردند، زیرا امارت در اولین حکومت خود توانایی پرداخت حقوق کارمندان خود را نداشت. قبایل از پسرانی که داوطلب همکاری رایگان با امارت در هر زمینه‌ای بودند، حمایت مالی می‌کردند؛ زیرا این یک وظیفه شرعی بود. مهمترین جلوه حمایت قبیله‌ای، تأمین سلاح و حقوق رزمندگان امارت بود. هر روستا تعدادی از مردم خود را برای جنگ به کمک امارت می‌فرستاد. در مقابل امارت وظیفه حمل و نقل و تغذیه و تأمین مهمات و سلاح‌های سنگین را بر عهده داشت؛ نه حقوق ثابت و نه سربازی اجباری وجود داشت.
همچنین قبایل این تصمیم را پذیرفتند که غنایم را بین جنگجویان تقسیم نکنند بلکه به امارت واگذار کنند تا بتواند جنگ و امور مملکت را اداره کند. این امر برای افراد قبیله بسیار مشکل بود، اما اطاعت از احکام شرع بود.
دلبستگان ایالات متحده امریکا در افغانستان، از شخصیت‌های برجسته سیاسی، قبایل وفادار و سرمایه‌داران افغان چطور و تا چه اندازه می‌توانند بر معاملات سیاسی طالبان تأثیر بگذارند و طالبان چگونه با آنها برخورد خواهد کرد؟
هر آنچه مربوط به قبایل باشد در قوانین معاملات قبیله‌ای و تحت کنترل باقی خواهد ماند، بویژه اگر اکثریت قبایل شیوه همکاری مسالمت‌آمیز را تحت لوای اسلام و آداب و رسوم قبایل ثابت اتخاذ کنند. در مورد سیاستمداران و سرمایه‌داران، آنها با ارسال پول و استخدام جنگجویان به فعالیت خود در سراسر مرزها ادامه خواهند داد. این نیز فقط در یک محدوده جغرافیایی محدود و برای دوره‌های موقت بی‌ثبات کننده خواهد بود.
بدنه مردمی غربزده چطور؟
آنها کسانی هستند که در مدارس غربی تحصیل کرده‌اند، ملیت‌های کشورهای غربی را دارا شده‌اند، به مسیحیت گرویده‌اند، در آژانس‌های غربی مانند سفارت‌ها، شرکت‌ها و NGO‌ها فعال بودند، در رسانه‌های دولتی کار کرده، به ارتش‌های اشغالگر خدمات ارائه می‌دادند یا خطرناک‌ترین آنها، کسانی هستند که به عنوان جاسوس کار می‌کردند. برخی تخمین‌ها می‌گویند که جمعیت این طبقه غرب زده که از نظر اقتصادی و فرهنگی با اشغال مرتبط هستند، بین 2 تا 4 میلیون نفر است.
 اما از این تعداد در طول بیست سال اشغال شاید فقط نیم میلیون نفر اسلحه دست گرفتند. مابقی چه در افغانستان بمانند و چه بروند، انگیزه کافی برای دست گرفتن سلاح و کشته شدن ندارند. این تعداد در مورد جنایتکاران عادی و کسانی که در دولت و شبه نظامیان قبیله‌ای کار می‌کردند، بیشتر است. اگر بازده مالی کافی و ریسک کمتری وجود داشته باشد، ممکن است مجدداً سلاح به دست بگیرند.
نقش داعش چیست؟
امریکا برای تحریک مزدوران اشغالگر برای مبارزه (چه غربی‌ها، چه شبه نظامیان سابق و چه جاسوسان)، عناصر خارجی سازماندهی شده‌ای را برای آتش زدن مناطق مهم می‌فرستاد. به‌عنوان مثال داعش یک ایستگاه رادیویی از داخل پایگاه هوایی امریکا در فرودگاه داشت که تحت عنوان «صدای شریعت» فعالیت می‌کرد.
آیا چشم‌انداز روشنی برای روند‌های تصمیم‌گیری سیاسی طالبان وجود دارد؟
طبعا برای تصمیم‌گیری در جنبش طالبان بویژه در داخل امارت اسلامی چشم‌انداز و اصول حقوقی و مدنی وجود دارد. امارت بر اساس اولین تجربه خود (1996-2001)، در شورایی موسوم به شورای رهبری متشکل از 12 تا 15 نفر از اعضای مؤسس، که همگی از جانبازان مجاهدین در جنگ شوروی بودند، به اصل شورا پایبند بود. در صورت وقوع حوادث جدی در یک منطقه یا ایالت خاص، امارت خود را موظف می‌دانست که با قبایل مربوطه مشورت کند. در غیر این صورت، هیچ تصمیمی ممکن است برای آنها الزام آور نباشد. یکی از مبانی ارتباط امارت با قبایل، تعهد به مشورت در امور مهم است.
اگر مشکل بزرگ باشد - در سطح چند ایالت یا حتی کل کشور - اصل مشورت با توجه به وسعت موضوع گسترش خواهد یافت.
به عنوان مثال هنگامی که کابل فتح شد و امریکایی‌ها فرار کردند، رهبر امارت، جلسه شورایی گسترده در قندهار شامل صدها تن از رهبران قبایل و فرماندهان نظامی میدانی برگزار کرد. موضوعات مطرح شده از بالاترین اهمیت برخوردار و محدود به تشکیل دولت نبودند؛ شامل اصل نظام و روش حکومت، تشکیل حکومت، روابط پیچیده و متناقض خارجی، فشارهای اردوگاه اشغالگران در اروپا، ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس، پاکستان و...، اقتصاد، جاده ابریشم، روابط با چین و ایران، دولت قدیم و رهبران آن، موضوع عفو یا محاکمه آنها و.... در این طیف گسترده از مشکلات پیچیده و طیف گسترده از مشاوران، به تصمیم رسیدن نه آسان است و نه سریع. به همین دلیل هنوز ادامه دارد و برخی مسائل معلق است و به همین دلیل مولوی هبت‌الله آن را حکومت موقت نامید.
جستجو
آرشیو تاریخی