بعد از ترسیم خط دیورند مرز هند بریتانیایی و افغانستان با امضای پیمان به رهبری مورتیمر دیورند در سال ۱۸۹۳ میلادی، به مدت 100 سال این منطقه خیر ندید. این امر باعث تفرقه و جدایی بین پشتونهای افغانستان و پاکستان شد و ضررها از زمان امضای پیمان و سپس استقلال پاکستان تا امروز در حال افزایش است و میبایست این مناطق بعد از سال 1993 میلادی به افغانستان پس داده میشد. در واقع قبایل دو طرف دیورند، مرتبط با هم و از هم میباشند. نکته مهم این است که بین قبایل پشتون دو طرف دیورند هیچ مشکل قومی و ملی وجود ندارد، زیرا آنها میدانند ریشه خودشان از کجا آمده است. جرقه تنش قبایل بعد از نقض قرارهای توافق شده با هند بریتانیایی از سوی رژیم پاکستان شروع شد. قرار بود این مناطق در استقلالیت کامل اراضی، معنوی، فرهنگی و تدریس با مدیریت قبایل دیورند طرف پاکستان باشد. حکومت پاکستان شروع به زمینخواری و ایجاد جادهها در مناطق قبایل و نقض توافق با نفوذ بالقوه ارتش رسمی پاکستان در مناطق قبایل و نشر فرهنگ در میان جوانان کرد. سپس رژیم پاکستان سلطه خود را در مناطق پشتونها به مراتب افزایش داد و حکمرانی را تا حد ممکن از سران قبایل سلب نمود. آنها نظام آموزشی اجباری در این مناطق ایجاد کردند و برای ایجاد فتنه میان قبایل، بعضی از سران قبایل را خریدند و آنها را علیه قبایل دیگر استخدام کردند. رفته رفته مناطق دیورند پاکستان پر از تنش و فساد شد و حتی کیفیت زندگی در آنجا نسبت به مناطق داخل افغانستان در زمان جنگ، بسیار بیکیفیت و بدتر شده بود. با آغاز حمله شوروی به افغانستان، رژیم پاکستان در بعضی از مناطق حتی از مرز به داخل افغانستان نفوذ کرده و استراتژی جدیدی به کار برد. درگیری شدید مسلحانه میان قبایل دو طرف با ارتش پاکستان صورت گرفت. قبایلی را که از سوی رژیم پاکستان خریداری شدند، به سمت جنگ علیه قبایل خودی بردند. قبایلی که ضد پاکستان در زمان اشغالگری افغانستان توسط شوروی، به کابل میرفتند تا مال و اسلحه بگیرند و علیه نظام پاکستان بجنگند. حتی گاهی با هند همدست میشدند تا به مال و تسلیحات برسند و علیه رژیم پاکستان مقاومت کنند. این موضوع باعث تشدید فساد میان قبایل شد و در واقع آنها با این موضوع متاجره کردند. یک روز با شوروی همدست میشدند تا اسلحه و مال بگیرند و فردا با پاکستان تا علیه شوروی بجنگند. در مقابل، تعداد کمی از قبایل در استقامت ماندند و از فساد مالی و فروختن مواضع خودداری کردند. وقتی موضوع به فساد و فروختن مواضع رسید، رژیم پاکستان با اخذ اجازه از امریکا، اولینبار به صورت گسترده و هندسی شده، در منطقه کاشت کوکنار و تولید هروئین با مدیریت سازمان استخبارات پاکستان و در پشت پرده سازمان سیا و موساد را آغاز کرد و حتی ضیاءالحق2 و حاکم نظامی پیشاور فضل الحق، آن زمان در تولید و مدیریت ترافیک هروئین دخالت مستقیم داشتند و سود این تجارت بین خودشان و بعضی از جنرالهای رژیم پاکستان تقسیم میشد.
رابطه پشتونهای دو طرف در زمان جهاد علیه شوروی چگونه بود؟
همانطور که گفته شد با تلاش بسیار زیاد رژیم پاکستان و ارتش آن، تفرقه و فساد در میان قبایل باب شد. در نتیجه این معادله، در زمان جهاد علیه شوروی برای طرف افغانستان مشکلات زیادی به وجود آمد و حتی بعضی از قبایل کاملاً ضد مجاهدین رفتار کردند. رگ مهربانی و شر آنها کاملاً دست پاکستان بود.
جلالالدین حقانی و پاکستان چه نسبتی داشتند؟
در زمان جهاد علیه شوروی، روابط پاکستان را با مجاهدین نمیتوان به روابط دوستانه یا متحد توصیف کرد. ارتباط پاکستان و ارتباط مستقیم و غیرمستقیم امریکا با بعضی از گروهها و همچنین ارتباط کشورهای عربی و اسلامی با مجاهدین افغان هرگز دوستانه نبود، بلکه تاکتیکی و موقت بود. کم و زیاد ورودی و خروجی آن بسته به شرایط منطقه زیاد و کم میشد، اما دفع خطر ارتش سرخ برای پاکستان و امریکا مهم بود. خون و جان هیچکدام از مردم و مجاهدین، برای آنها اهمیت نداشت. یکی از مهمترین معضلات پاکستان و امریکا تمرکز شدید استخباراتی شوروی و نظامی در «خوست» بود. تنها کسی که به صورت جدی علیه اشغالگر جهاد میکرد، جلالالدین حقانی رحمةالله بود. وزیرستان شمالی و جنوبی برای حفظ مسیر امداد و ادامه جهاد علیه شوروی در «خوست»، عمق استراتژیک مهمی برای مرحوم حقانی و خارجیها بود. پاکستان راه را برای داوطلبان عرب و غیره باز کرد. این سیاست بعد از این است که استخبارات شوروی توانست از خوست در پاکستان عملیات استخباراتی، تخریبی و ترور را از پیشاور تا کراچی انجام دهد.
البته نیاز است بگویم موفقیت استخبارات شوروی بدون کمک بینظیر بوتو و گروه ذوالفقار تقریباً غیرممکن بود. در واقع در این مقطع زمانی، جنگ پنهان بین پاکستان و شوروی شروع شد. استخبارات شوروی میخواستند رژیم ضیاءالحق را سرنگون کنند. این جنگ بخصوص بعد از اینکه اختر عبدالرحمن ISI را بنیان گذاشت، شروع شد. اختر عبدالرحمن پشتونزبان است و بسیار شخصیت باهوش و خطرناکی حتی برای مجاهدین بود، اما در آن زمان ما متوجه خطرات اختر عبدالرحمن نبودیم.
ربانی، حکمتیار و سیاف کجا بودند؟
میتوانم بگویم آنها بودند و نبودند. یعنی مشغول رقابت بین خودشان و دنبال فتنه، تفرقه و جنگ داخلی و قدرت بودند. حکمتیار یکی از غیرصادقترین رهبران جهادی در تاریخ است و صاحب بیش از 50 درصد کمکهای مالی و تسلیحاتی بود. 50 درصد الباقی بین سران دیگر تقسیم میشد و تقریباً چیزی دست ما نمیرسید. حتی یک راکت نه در انبار و نه در بازار پیدا نمیکردیم و دیگر گروههای مثلاً جهادی هیچ کمکی نمیکردند در صورتی که انبار آنها پر از راکت و اسلحه بود. در نهایت میتوانم بگویم روابط پاکستان با مرحوم حقانی برای حفظ عمق استراتژیک در افغانستان و برای مرحوم حفظ مسیر امداد است. هیچکس بدون تأمین مسیر امداد نمیتواند در جبهه بماند. بهترین مثال حزبالله لبنان است. اگر دشمن امروز سوریه و لبنان را تصرف کند، مسیر امداد و پشتیبانی حزبالله از بین میرود و خود به خود حذف میشود. یکی از بارزترین دلایل جنگ امروز در سوریه و تنش در لبنان، قطع ارتباط امداد به حزبالله است.
طالبان چگونه شکل گرفت؟
طالبان در زمان جهاد علیه شوروی وجود نداشت. در واقع گروه طالبان در دوره اول اکثراً طلبههای خردسال و ایتام دوره جهاد علیه شوروی بودند. طالبان در دهه نود میلادی برای خاتمه دادن جنگ و فساد داخلی بین احزاب جهادی به طور تصادفی به یک تشکیلات تبدیل شد. آنها نه تجربه حکمرانی و نه تصور برای اقتصاد و سیاست داشتند. در واقع یک پیروزی مطلق به دست آمد. تنها دستاورد، امنیت مردم در مناطق تحت سیطره امارت اسلامی بود، لذا منکر نمیشوم که ذهنیتی زیبا داشتیم و به دلیل اعتماد، سادهلوحی و بیتجربگی اشتباهات خطرناکی مرتکب شدیم. همان افرادی که فکر میکردیم برای اسلام دل میسوزانند، الان متوجه شدیم که هیچ دغدغهای برای اسلام ندارند.
TTP یا تحریک طالبان پاکستان چگونه شکل گرفت و پیش رفت؟
بعد از آمدن امارت اسلامی در دوره اول، قبایل پشتون پاکستان از امارت پیروی کردند و طالبانی تأسیس کردند که معروف به طالبان پاکستان شد. در آن زمان طالبان پاکستان کاملاً در مسیر صحیح بودند. پاکستان از این اتفاق وحشت کرد، چون بحث پس گرفتن حق افغانستان از زمینخواری تا قبل از پیمان دیورند طرح میشد. پاکستان از جهتی تلاش کرد نشان دهد روابط خوبی دارد اما در واقع تحریم شدید اقتصادی حکومت پاکستان بر افغانستان تا حدی رسید که آرد در کشور نبود و تنها همسایهای که آرد به افغانستان فرستاد ایران بود و ما هرگز این لطف را به افغانستان فراموش نمیکنیم. آنها نیز توسط گروههای جهادی و مزدوران وابسته، دست به تخریب امنیت تا عمق افغانستان زدند و به هر نحوی که توانستند در میان پشتونها و سنی و شیعه فتنهانگیزی کردند. سپس گله گله از مهاجرین جهادی با ملیتهای مختلف را به سمت افغانستان
سرازیر نمودند.
آیا طالبان پاکستان بعد از حمله امریکا تغییررویه داد؟
از معتدل به افراطی تمامعیار تبدیل شدند. نه فقط طالبان پاکستان بلکه گروه ازبکها هم بشدت افراطی شدند. دلایل این تغییر باورنکردنی است اما بارزترین آنها اولاً فشار جنگ و خیانت بود. آنها که در وزیرستان بودند، بدترین شرایط جنگ استخباراتی و ترور توسط پهپاد را تجربه کردند. در واقع جنگ کثیفی بدون حد هوایی، زمینی و استخباراتی تجربه کردند. دلیل بارز دوم اختلاط آنها با عربهای سلفی و وهابی است.
نسبت طالبان افغانستان و پاکستان چگونه است؟
رفتار پاکستان به طور کلی با ملت افغانستان ضد است. از قدیم تا این لحظه، دور از پروتکلهای رسمی، ضد و دشمن است. آنها از لحظه استقلال تا الان به فکر تضعیف افغانستان هستند و در جهاد علیه شوروی برای منفعت خودشان کار کردند. در حینی که ملت افغانستان مشغول جنگ بودند، زمینخواری کردند. در دوره اول طالبان یک جنگ تمامعیار اقتصادی علیه ملت را عملی و در ناامن کردن کشور با مهاجرین کمک بزرگی کردند. پاکستان از لحظه اول حمله امریکا به افغانستان، حریم هوایی، زمینی و بنادر را در اختیار اشغالگران گذاشت. تا این لحظه هم حریم هوایی خود را برای ورود پهپاد به افغانستان در اختیار امریکا گذاشته است. علاوه بر آن، کمک استخباراتی و نظامی هم میکند. پاکستان در حال حاضر نه فقط به فکر ناامن کردن افغانستان است بلکه مثل سابق به جای مهاجرین عرب، داعش را به افغانستان وارد میکند. آنها به فکر زمینخواری در بدخشان هستند و میخواهند خط دیورند را بیشتر به سمت افغانستان ببرند. در واقع ارتباط بین طالبان و پاکستان پرتنش است ولی قطع نیست و در حال تلاش هستیم تا کنترل شود. ما سعی میکنیم آرام باشد ولی قطعاً یک زمان به جنگ صریح تبدیل خواهد شد. امیدوارم اشتباه باشد.
پاکستان در جهاد علیه امریکا جلوی ترافیک تسلیحاتی را میگرفت و نمیگذاشت اسلحه قوی و تأثیرگذار به دست امارت برسد. آنها ملا برادر حفظهالله را دستگیر، همچنین امیرالمؤمنین ملامنصور و بسیاری از شخصیتهای معروف امارت و برخی اقوام حقانی را ترور کردند.
چرا پاکستان باید ملامنصور را ترور کند؟
ترور شهید ملامنصور در حال بازگشت از ایران به این دلیل بود که غیر خودشان راهی برای ارتباط نداشته باشیم. اختلاف ما با پاکستان ریشهای است. آنها میخواهند ما را تحت سیطره خودشان قرار بدهند. یکی از بزرگان پاکستان میگفت جهاد با افغانها و سیاستشان با ما یعنی بروید بمیرید و ما سود خون و جانتان را ببریم. این اصل اختلاف است و هر چیز دیگری که گفته میشود، حاشیه است. پاکستان از استقلال افغانستان میترسد. یکی از بزرگترین ترسهای آنها، باز کردن موضوع دیورند است. افغانستان باید پیشاور و پیش از آن را طبق معاهده امضا شده در سابق، پس بگیرد. همچنین ملحق شدن پشتونها و حذف معادله پاکستان از مناطق پشتون در وزیرستان نیز محل اختلاف است. در واقع اختلاف سر ناموس است. به غیر از ظلمی که زمان جهاد علیه شوروی شد، محاصره افغانستان در دوره اول امارت و تطهیر وزیرستان از قومیت پشتون، فراموشنشدنی است. زندانی کردن بزرگانی مثل ملابرادر و ترور امیرالمؤمنین ملامنصور نیز شکاف را چند برابر کرد.
پاکستان چقدر در افغانستان نفوذ داشت؟
افغانستان هرگز نظام مستقلی نداشت. پاکستان اصلیترین عامل مداخله در افغانستان است. در جهاد علیه شوروی، عربستان پشت پاکستان بود تا نگذارند مجاهدین متحد شوند؛ از ترس اینکه وارد فاز سیاسی بشوند. به هر حال جهاد علیه شوروی آسان نبود و به دلیل شدت جنگ، هجرتهای زیادی از افغانستان به پاکستان انجام شد. پاکستان هم خود را برای امداد مجاهدین، جمعآوری نیروی انسانی، رسانه و پایگاههای آموزش نظامی آماده کرد و اعتماد کامل مجاهدین را به خود اختصاص داد. به مرور زمان ارتباط مردمی در همه عرصهها بین افغانیها و پاکستانیها پیش رفت. همه احزاب جهادی از پاکستان حساب میبردند، حتی مسعود تا حدودی تحت قبضه پاکستان رفت. در آن زمان، نسل اول طالبان دهه نود را در کوچه پس کوچه میرانشاه و پیشاور میدیدم که اکثراٌ ایتام دوره جهاد بودند. در دوره اشغال باز پاکستان تنها کشوری بود که طالبان میتوانست به صورت مخفی و علنی اکثر نیازها را از آنجا تهیه کند. بچههای طالب دهه هشتاد و نود میلادی که در بین کوچه و خیابان برای لقمه نانی چرخ میزدند، بسیار کمتر شدند. مدارس زیادی داخل افغانستان و پاکستان برای آنها تأسیس شد. بسیاری از طالبها در این شرایط و در بین مردم پاکستان زندگی و ازدواج کردند. شاید ۳ یا ۴ نسل در محیط پاکستان نان و نمک خوردند. در واقع یک گروه اجتماعی کلان بین مهاجرین اعم از طلاب و مهاجرین عادی با مردم پاکستان رخ داد.
آیا درست است که حقانیها ارتباط بهتری با پاکستان دارند و در واقع نفوذ پاکستان در آنها بیشتر است؟
حقانیها گروهی هستند که از چند قبیله، علما و مجاهدین تشکیل شدهاند و من بین آنها به دنیا آمدم و افتخار دارم زیر فرمان مرد بزرگی همچون مرحوم حقانی خدمت کردهام. این گروه که از تعدادی قبیله، علما و گروههای جهادی کوچک شکل گرفتند با هم متحد شدند و مرحوم جلالالدین حقانی را بهعنوان رهبر شناختند تا علیه نفوذ شوروی در منطقه جهاد کنند. آنها در واقع شبکه نیستند، بلکه انجمنی بین مجاهدین هستند، اما درخصوص حقانی و پاکستان، خیر آنها نه قبلاً و نه الان رابطه و ارتباط خوبی نداشتند و ندارند. گاهی برای مصلحت کارهایی انجام نمیدهند تا پاکستان را حساس نکنند، اما من به تجاوزات پاکستان علیه حقانیها در وزیرستان و میرانشاه اشاره کردم و نیز دلیل اصلی فوت مرحوم حقانی را گفتم.
بعضی از اختلافات ناموسی است و ما هرگز سر ناموس کوتاه نمیآییم. سر خون، زمین یا هر چیزی ممکن است کوتاه بیاییم جز ناموس و جلالالدین حقانی ناموس ما است.
پاکستان در گفتوگو میخواست مثل سابق در زمان پیروزی و شکست شوروی، با عربستان و خودش برای افغانستان تصمیم بگیرد اما امارت اسلامی قبول نکرد و به همین خاطر فشار زیادی آورد و عملیات دستگیری، عدم پذیرش زخمیها و توهین به مهاجرین بشدت افزایش یافت و این شاید برای اولینبار باشد که بگویم حتی تهدید به ترور مجاهد صاحب (ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان) و سایر سخنگویان و سران امارت نمود و اتفاقاً چند نفر را دستگیر کرد و حتی تعدادی را به کابل تحویل داد. از این نوع فشارها خیلی زیاد بود. پاکستان به ناچار ملا برادر را آزاد کرد، چون حملات بسیار دقیقی علیه کمپها و اردوگاههای مشترک (ناتو) و امریکایی شدت پیدا کرد و امریکا میخواست ملابرادر آزاد شود تا شدت حملات کم شود.
آیا در میان گروههای مختلف طالبان، گروهی هست که همپیمان طالبان پاکستان باشد؟
ما ترتیب فرماندهی مربوط به خودمان را داریم: در طبقه رهبری قطعاً خیر. در طبقه فرماندهان منطقهای خیر. در طبقه مسئولین بخشی و افراد قطعاً هست و این برمیگردد به جریان چند دهه اختلاط بین دو ملت.
به نظر شما موضع پاکستان در قبال جاده ابریشم و مسأله چابهار چیست؟
وحشت پاکستان از طالبان دوره اول این بود که با آمدن امارت، کل منطقه دیورند پاکستان به خطر بیفتد. امروز همان خطر برایش تکرار شد، منتهی نه مثل سابق. وحشت امروز پاکستان از ارتباط چین، افغانستان و ایران است، به طوریکه این ارتباط به وسیله جاده ابریشم، دریای چین را به کریدور واخان و سپس به چابهار وصل خواهد کرد. این وحشت پاکستان، امریکا و اسرائیل است.
نظر شما درباره انفجار مهیب و هولناک اخیر در پیشاور چیست و آیا طالبان در آن انفجار نقش داشت؟
همه برادران ما معتقد هستند انفجار پیشاور کار خود رژیم پاکستان است. نوع انفجار بسیار قوی است و کسانی که در حوزه مواد منفجره تخصص دارند معتقدند شکستگی داخل مسجد و سرخ شدن سقف بتن به این صورت، کار جلیقه انتحاری نیست و حتماً باید از مواد انفجاری مایعی استفاده شود که قدرت انفجاری آن ماده با «سی چهار»3 حدود 4 تا 8 برابر مواد دستساز است و این ماده چندین سال است در بازار سیاه نیست و حتی وقتی که بود باید با اجازه و اطلاع استخبارات پاکستان فروخته میشد. از این ماده تعداد بسیار محدودی فقط علیه امریکا استفاده شد. به صورت رسمی هم تحریک طالبان پاکستان مسئولیت حمله را بر عهده نگرفت و امارت اسلامی نیز انفجار را محکوم کرد، اما مادامی که پهپادهای پاکستان روی سر ما باشد، با رعایت خط قرمز هدف قرار دادن مردم عادی در مساجد، بیمارستانها، بازار و مدارس، پاکستان را تهدید میکنیم.