همانند بسیاری از گروههای شبه نظامی در افغانستان و پاکستان، ریشههای تحریک طالبان پاکستان را باید در تحولات پس از اشغال افغانستان در دوران شوروی جستوجو کرد. با توجه به اینکه مخاطبین شما مخاطبین تخصصی هستند من خیلی نمیخواهم برگردم به گذشته. اما به طور مختصر باید بگویم که ریشهها برمیگردد به آن زمانی که تشکیل گروههای شبهنظامی برای مقابله با شوروی در افغانستان مُد شده بود و یک روشی شده بود برای زندگی و در کنار آن هم شوری که تحت عنوان مبارزه با کفار وجود داشت نیز قطعاً مؤثر بود. در این زمینه تحریک طالبان پاکستان از دو جهت یک مورد ویژه میباشد.
یکی ارتباطاتی است که تحریک طالبان پاکستان با ارتش این کشور (پاکستان) دارد که در حقیقت یک ارتباط سینوسی است و در زمانی روابط دو طرف خوب بوده است و حتی در زمانی به درگیریهایی در بین دو طرف انجامیده است. از طرف دیگر تحریک طالبان پاکستان بشدت ماهیت قبیلهایِ پشتونی داشته است. ما طالبان را به عنوان یک جریان پشتونی میشناسیم، تحریک طالبان پاکستان از این لحاظ هم یک مورد ویژه محسوب میگردد زیرا دارای ماهیتی کاملاً قبیلهای میباشد که متعلق به قبیله بوده است. قبیله محسود یک قبیله بسیار بزرگ است که در دو طرف خط دیورند که در حقیقت مرز غیر رسمی میان افغانستان و پاکستان است و در دو طرف خیلی به رسمیت شناخته نمیشود قرار دارد. این گروه همواره دارای ساختاری کاملاً محسود محور بوده است و علاوه بر اینکه رئیس این گروه همواره از قبیله محسود بوده است، فرماندهان گروههای ذیل تحریک طالبان پاکستان هم وابسته به همین قبیله بودهاند.
شما تحلیلی در کانال خودتان منتشر کرده بودید از این جهت که ظهور تحریک طالبان پاکستان بهنوعی تلاشی بوده از سوی ارتش پاکستان برای اینکه بتواند موازنه قدرت را در ایالت خیبر با فضل رحمان و حزبش تغییر بدهد، اگر امکانش هست یک توضیح اجمالی در مورد این مسأله بفرمایید.
تحریک طالبان پاکستان و قبیله محسود از یکسو در ابتدا یک اهرمی بود در دست ارتش پاکستان و نخبگان ارتش برای اینکه بتوانند در مسائل موجود در مناطق قبایلی سابق که هم اکنون بخشی از ایالت خیبرپختونخوا هستند و همچنین در خود ایالت خیبرپختونخوا یک نوع موازنه قدرت ایجاد کند و از طرف حکومت پاکستان بتواند تحولات این منطقه را مدیریت نماید و دیگر آنکه یک ابزار فشار خارجی درخصوص مسأله افغانستان بوده است. بزرگترین مسألهای که بین افغانستان و پاکستان وجود دارد همین خط دیورند است یعنی همین خطی که منطقه پشتون نشین را به دو قسمت تقسیم کرده. این خط چه به سمت بالا حرکت کند و چه به سمت پایین، میتواند از لحاظ ژئوپلیتیکی تاثیرات امنیتی بسیار مهمی بر هر یک از این دو کشور داشته باشد. به طوری که حتی جابهجایی این خط میتواند منجر به تجزیه افغانستان یا پاکستان بشود به این صورت که اگر این خط به سمت پایین حرکت کند و منطقه قبایلی و پشتون نشین را از پاکستان جدا نماید، میتواند گسلهای قومی را تحریک نموده و باعث گردد که چیزی به جز پنجاب از پاکستان باقی نماند، و چنانچه این خط به سمت بالا حرکت کند و مناطق پشتوننشین افغانستان را در خاک پاکستان داخل نماید، میتواند همین اتفاق را هر چند با شدت کمتر در افغانستان نیز رقم بزند. پس این گروه هم در راستای مدیریت فضای مناطق قبایلی و ایالت خیبرپختونخوا و هم به عنوان یک اهرم فشار در افغانستان عمل مینموده. در سال ۲۰۱۴ و ۲۰۱۶ عملیات ضرب عضب و رد الفساد با ادعای مبارزه با تحریک طالبان پاکستان توسط ارتش پاکستان اجرا گردید؛ به این خاطر که یکی از شروط چین برای اجرای طرح 1CPEC یا کریدور اقتصادی چین و پاکستان و سرمایهگذاری ۶۴ میلیارد دلاری در پاکستان مسأله مبارزه با تروریسم بود و یکی از دلایل آن را نیز میتوان ارتباطات خارج از قاعده تحریک طالبان پاکستان با گروههای تروریستی و تکفیری ترکستان شرقی دانست که این باعث تیرگی روابط بین ارتش و این گروه گردید. هر چند که بنده به عنوان یک کارشناس معتقدم علیرغم اینکه خیلی در رسانهها روی این دو عملیات مانور داده شد، خیلی عملیاتهای جدی نبودند از این جهت که بخواهند هم قبیله محسود را تحت فشار قرار دهند و هم اینکه به تحریک طالبان پاکستان تکانههایی وارد کنند. به هر صورت شاهد تیرگی روابط بین ارتش پاکستان و این گروه در این مناطق بودیم. حال اگر جلوتر بیاییم و برسیم به امروز که امارت اسلامی افغانستان مستقر گردیده است و در مقابل تحریک طالبان پاکستان هم در ایدهها و رفتار خود نوعی بازیابی صورت داده، این باعث میشود که ارتش پاکستان و تحریک طالبان پاکستان به یکدیگر نزدیک شوند و اگر اشتباه نکنم در ابتدای سال ۲۰۲۲ بود که یکی از شخصیتهای حزبی جمعیت علمای اسلام شاخه تابعی که همین حزب آقای مولانا فضل الرحمان در ایالت خیبر پختونخوا میباشد توسط تحریک طالبان پاکستان ترور شد و این قضیه با شروع اختلافات مولانا فضل الرحمان با ارتش پاکستان در حل نمودن مسائل قومی و قبیلهای ایالت خیبر پختونخوا همزمان بود، البته وقتی من میگویم خیبرپختونخوا شما آن مناطق قبایلی را هم در نظر بگیرید و این دو از هم جدا نیستند و الان جزو یک ایالت هستند. آقای مولانا فضل الرحمان به عنوان یکی از بزرگان ایالت خیبرپختونخوا یکی از کارهایش میانجیگری دائمی بین قبایل مناطق قبایلی و ارتش پاکستان بود. و این میانجیگری در سطحی بالا انجام میشد یعنی حتی وقتی ارتش پاکستان برخی نیروهای شبهنظامی این منطقه را دستگیر میکرد، با واسطهگری و ریش سفیدی ایشان این افراد آزاد میشدند و این باعث شد که قدرت مولانا فضل الرحمان در این منطقه به شکلی فزاینده افزایش پیدا کند. از سوی دیگر فضل الرحمان در جریان PDM یا جنبش دموکراتیک پاکستان علیه آقای عمران خان با همکاری احزاب مخالف همدست شد و اختلافات ایشان با ارتش به واسطه شعارهایی که در سطح ایالت خیبرپختونخواها علیه ارتش سر داده میشد افزایش پیدا کرد، در نتیجه تحریک طالبان پاکستان که داشت مجدداً به ارتش نزدیک میشد به نظر میرسد یک پروژه مشترک را با هم داشتند و اکنون هم در داخل خاک پاکستان دارند و عرض کردم که تحریک طالبان پاکستان دو کارکرد داخلی و خارجی دارد که در راستای آن کارکرد داخلی خود الان وظیفه کنترل جریان آقای مولانا فضل الرحمان را در پاکستان برعهده دارد و دارد نقش خودش را که پیش از این به عنوان کنترلگر تحولات در این منطقه واگذار شده بود مجدداً ایفا مینماید و اتفاقی که افتاده است بازگشت این گروه به نقش خود در قبل از سال ۲۰۱۴ میباشد.
آیا امروزه میتوانیم نقشی برای بازیگران خارجی و یا حتی فرامنطقهای در ساماندهی تحریک طالبان پاکستان قائل باشیم؟
ارتباطات تحریک طالبان پاکستان با داعش را نمیتوانیم منکر شویم. حتی برخی گمانهزنیها از سوی کارشناسان وجود دارد که اتفاقاتی که هم اکنون دارد به نام داعش در منطقه رقم میخورد و مثلاً داعش مسئولیت یک انفجار یا حمله تروریستی را برعهده میگیرد، اینها با پرداخت پول توسط داعش به تحریک طالبان پاکستان صورت میگیرد. از طرفی تحریک طالبان پاکستان از زمان قبول ریاست این گروه توسط آقای نور ولی محسود یعنی از حدود سال ۲۰18 و آن حوالی یک تجدید نظری دارد در ساختار خود انجام میدهد. یعنی دارد از لشکر جهنگوی پنجابی نیرو میگیرد، از گروه شاهد موسی کاروان پنجابی نیرو میگیرد، از لشکر طیبه دارد نیرو جذب میکند، اینها به این معناست که عملاً ساختار قبیلهای محسود محور خود را کنار گذاشته است که این به این دلیل میباشد که قرار است کارکرد تحریک طالبان پاکستان در حوزه داخلی به تمام پاکستان تسری پیدا کند. اگر شما میخواهید نقش و کمک خارجی را صرفاً از این جهت که این گروه بالاخره از لحاظ مالی نیازمند تأمین شدن است و میتواند یک سری منابع مالی خارجی را از گروههای تروریستی تکفیری مثل داعش جذب نماید و اینکه اگر ما داعش را وابسته به کشور خاصی بدانیم، در آن صورت میتوانیم بگوییم که این ارتباط به صورت با واسطه وجود دارد. منتها این ارتباط را بیش از این نمی شود اثبات کرد و اگر کسی چنین ادعایی بکند یا به اطلاعات پنهان دسترسی دارد یا اینکه صرفاً یک گمانهزنی را مطرح مینماید ولی چیزی بیش از این قابل اثبات نیست. با این حال این موضوع که قرار است نقش یک پراکسی را برعهده بگیرد با توجه به روابطی که این گروه با طالبان افغانستان دارد و با توجه به شکست مذاکراتی که در سال ۲۰۲۱ بین تحریک طالبان پاکستان و ارتش پاکستان با میانجیگری امارت اسلامی افغانستان برای حل باقیمانده اختلافاتی که وجود داشت صورت گرفت، میشود روی کمک خارجی از طرف افغانستان به این گروه حساب کرد که این هم صرفاً یک احتمال است به این صورت که بگوییم بالفرض از هم اکنون و نه در گذشته و نه در مرحله شکلگیری و نضج تحریک طالبان پاکستان بلکه از هم اکنون که دارد مسیر خود را ادامه میدهد، میشود روی ارتباط امارت اسلامی افغانستان و تحریک طالبان پاکستان حساب کرد برای اینکه امارت اسلامی افغانستان به این گروه کمک نماید که پایگاهش در پاکستان تقویت شده و نقش پررنگتری پیدا کند و دیگر صرفاً یک گروه وابسته به کمک مالی ارتش و به قولی مزدور ارتش نباشد بلکه به عنوان یک گروه فشار از طرف امارت اسلامی افغانستان بیاید و در پاکستان نقش ایفا نماید. البته این با این فرض است که این گروه دارد خود را بازسازی مینماید و با هدف مستقل شدن از ارتش پاکستان دارد تغییر رویه میدهد و باید قبلش این فرضها را بپذیریم که اگر اینها را بپذیریم در ادامه در ماجرای تحریک طالبان پاکستان میتوانیم نقش امارت اسلامی افغانستان را پررنگ ببینیم.
برخی معتقدند بین رهبران طالبان افغانستان برخی به پاکستان نزدیکتر یا با تحریک طالبان پاکستان ارتباطاتی دارند، در مقابل تردیدهایی جدی نیز وجود دارد. امکانش هست درخصوص سطح و چگونگی این روابط توضیح دهید؟
تحریک طالبان پاکستان با شبکه حقانی ارتباطات گستردهای دارد. تقریباً میشود گفت که حدود یک سوم قدرت سیاسی و نظامی که هم اکنون در افغانستان وجود دارد در اختیار شبکه حقانی میباشد. شبکه حقانی رویکردهای پشتون گرا دارد و مثل قبیله محسود رویکردهای قبیلهگرایانه ندارد و پشتونگرا شدن تحریک طالبان پاکستان طبعاً این گروه را به این جریان بیشتر نزدیک میکند.
در ماههای اخیر یکی از مهمترین مسائلی که در واکنشهای مقامات پاکستانی درخصوص افغانستان شاهد بودهایم همین مسأله تحریک طالبان پاکستان و کنترل آن توسط امارت اسلامی افغانستان بوده است. با توجه به حملات تروریستی اخیر در شهرهایی همچون پیشاور و کراچی در پاکستان و گمانهزنیهایی درخصوص ارتباط این عملیاتها با تحریک طالبان پاکستان به نظر شما این گروه چه تأثیری در روابط بین دولت پاکستان و امارت اسلامی افغانستان در ادامه خواهد داشت؟
اجازه بدهید در ابتدا یک نکته را عرض کنم، امارت اسلامی افغانستان هم اینک دارد به عنوان یک الگوی جدید در جهان اهل سنت حکومت می کند. شما مدل مالزی را داشتهاید، مدل خلیفهگری حجاز را داشته اید، مدل عثمانی آقای اردوغان را داشته اید، اما متفکرین اسلام گرا مخصوصاً متفکرین شمال آفریقا هیچ کدام از این مدل ها را امروز به عنوان مدل های معتبر حکومت اسلامی به رسمیت نمی شناسند. امارت اسلامی افغانستان به عنوان یک الگوی جدید عملاً یک خون تازه ای در رگ های اندیشه ورزی در حوزه حکومت داری اهل سنت تزریق کرده و این یک مسأله مهم است. حال در یک سطح پایین تر و نه از موضع نخبگانی و یا حداقل از موضع نخبگان فکری بلکه نخبگان ابزاری به این شرط که شبهنظامیان از جمله تحریک طالبان پاکستان را هم در کنار نخبگان ابزاری و به عنوان نیروهایی نظامی قرار دهیم، می بینیم که در بین اینها این خیزش فکری به وجود آمده و اینها هم یک امید جدید به حکومت داری پیدا کرده اند. تحریک طالبان پاکستان یک زمانی قطعاً ابزار دست ارتش برای کنترل منطقه بوده، اما الان به یک بلوغ فکری رسیده است و اولاً از آن ساختار قبیله گرا خارج شده و یک نوع پوست اندازی نموده و ثانیاً قطعاً به دنبال تقویت مدل حکومت داری در افغانستان و کمک به امارت اسلامی افغانستان است و دیگر آنکه قطعاً این ایده را در پاکستان نیز پیگیری میکند. در نتیجه نقش تحریک طالبان پاکستان جدید که پوست اندازی کرده، در تحولات آینده پاکستان جدی خواهد بود و این منوط است به روابط امارت اسلامی افغانستان با ارتش پاکستان، یعنی اگر اختلافات این دو طرف بخواهد بیش از پیش بروز نماید و اگر درگیری های مرزی بین ارتش پاکستان و امارت اسلامی افغانستان بخواهد همچنان در این مرز پر تنش به این صورت باقی بماند یا نشانه هایی از دخالت پاکستان در افغانستان بخواهد به صورت دائمی مشاهده شود، قطعاً اینها نقش تحریک طالبان پاکستان را نه صرفاً در عملیات های نظامی در پاکستان برای مقابله با ارتش و از بین بردن امنیت در پاکستان بلکه حتی در عرصه بین المللی روز به روز پررنگ تر می کند. این که یک زمانی پاکستان خوشحال بود که گروه های شبه نظامی در افغانستان به عنوان ابزار دست پاکستان عمل می کنند و خیلی راضی و خشنود بود که دارد اوضاع را در افغانستان مدیریت می کند این موضوع نه در کوتاه مدت بلکه با یک نگاه راهبردی مثلاً ۱۵ سال دیگر می تواند کاملاً برعکس شود یعنی اگر امارت اسلامی افغانستان بتواند یک حکومت پایدار داشته باشد و گروه های مختلف را در داخل راضی کند و تحریک طالبان پاکستان با همین ایده ها باقی بماند و روابط امارت اسلامی افغانستان با پاکستان روابطی حسنه نشود قطعاً این گروه در ادامه به عنوان اهرم فشار امارت اسلامی افغانستان در پاکستان خواهد بود یعنی همان کاری که پاکستانی ها در افغانستان انجام دادند و این چیزی است که میتوان گفت یک پیشبینی معقول است و می شود یک احتمال زیادی را برای تحقق این پیشبینی قائل شد. البته من نمی خواهم خیلی خارج از واقع صحبت کنم زیرا اطلاعات کمی در خصوص این گروه ها بیرون می آید و ناچاراً باید مبتنی بر همین اطلاعات حداقلی یکسری پیشبینیهای منطقی ارائه داد.
چنانچه جمعبندی یا نکات تکمیلی دارید بیان بفرمایید.
یک نکته به نظرم می رسد و امیدوارم حداقل آن بخشی از مخاطبان شما که دارند در این حوزه قلم می زنند و اهل فکر هستند به این نکته من توجه کنند و آن این است که ما باید هم اکنون و حداقل در سطح کارشناسی بین گروه های شبه نظامی و گروههای تروریستی و رفتار شبه نظامی و رفتار تروریستی در افغانستان و پاکستان تفاوت قائل شویم. ما چه بخواهیم یا نخواهیم امارت اسلامی افغانستان روی کار آمده و همانند تمامی دولت ها گروههایی در داخل دارد که از او حمایت می کنند و همچنین دارای گروه های اپوزیسیون می باشد، این دولت دارای منافعی در خارج از خاک خود می باشد و از گروه هایی حمایت میکند و مخالفینی هم دارد. ما باید بین این دو تفکیک قائل شویم و باید شاقول و شاخص خود را یک مقدار تغییر دهیم و باید بدانیم که دیگر دوران حادثه مزارشریف گذشته است، هرچند که این یک حقیقت دردناک است2. تحریک طالبان پاکستان یا امارت اسلامی افغانستان را دیگر خیلی نمیتوان صرفاً در یک رفتار تروریستی و نظامی خلاصه کرد. اینها الان دارند کم کم تبدیل به ساختار سیاسی می شوند و باید این را بپذیریم و در نتیجه وقتی این را بپذیریم می توانیم تحلیل بهتری ارائه دهیم و این تحلیل قطعاً بهتر میتواند به سیاست خارجی ما کمک نماید.