در این زمینه ما در یک وضعیت استثنایی قرار داریم. ما یکی از معدود کشورهای دنیا هستیم که هم مهاجرپذیریم، هم مهاجرفرست و هم ترانزیت مهاجر داریم. طبق برآوردها بین 4 تا 8 میلیون تبعه جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور به عنوان مهاجر زندگی میکنند. همچنین آمارها حاکی از آن است که حدوداً به همین میزان مهاجر در کشور ما وجود دارد. در کنار اینها مسأله ترانزیت مهاجر و به قولی مهاجرت ثانویه نیز مطرح است که عدهای از این مهاجرین، به امید کسب زندگی بهتر از ایران میروند. البته قبلاً مهاجرتها و پناهندگیها دلایل عمدتاً سیاسی داشت، اما به مرور و در دهه اخیر شاهد مهاجرتهایی هستیم که به دلایل اقتصادی و به امید زندگی بهتر شکل میگیرد. البته اخیراً در قواعد بینالمللی مشکلات زیستمحیطی و بهداشتی مثل عدم دسترسی به آب سالم را نیز جزو موارد مورد پذیرش مهاجر در نظر میگیرند، درحالیکه در دوره کلاسیک مهاجرتها، دلایل درخواست پناهندگی عمدتاً عدم امکان زیست مسالمتآمیز در کشور محل زندگی به دلیل تفاوتهای نژادی، مذهبی، سیاسی بوده است؛ لذا قواعد مهاجرتی بینالمللی دارای پویایی است و در لحظه در حال تغییر و اصلاح است؛ پس اولاً به منظور اصلاح قوانین حوزه مهاجرت، باید به تجارب بینالمللی توجه کرد تا آزمودههای بقیه دنیا را دوباره تکرار نکنیم. اما نکته دوم و مهمتر این است که ما نیازمند در نظر گرفتن شرایط خاص کشور هستیم، یعنی باید قوانین و سیاستهایی اتخاذ شود که برپایه وضعیت کشور و همچنین منطبق بر راهبردهای قانون اساسی و نگرش امتی انقلاب اسلامی باشد. در جمهوری اسلامی دولت مکلف است تا از حقوق مستضعفین در اقصی نقاط گیتی حمایت کند و سیاست خارجی ما بایستی در نسبت با مسلمانان، دارای رویکردی ملاطفتآمیز باشد. لذا با توجه به رویکرد انقلاب اسلامی و همچنین نگرش تمدنی مقام معظم رهبری، تدوین قوانین و مقررات مهاجرتی کشور نیازمند درنظرگرفتن این مؤلفههای کلیدی است.
در بررسی تجارب کشورهای مختلف، خصوصاً کشورهای درگیر با مسأله مهاجرت در اطراف ایران، میتوان به ترکیه اشاره کرد. ترکیه در زمینه مهاجرفرستی و مهاجرپذیری و داشتن یک سیاست مهاجرتی جدی، کشوری قابل بررسی است؛ بدین جهت که ترکیه توانسته از موضوع مهاجرت در راستای منافع ملی خود استفادههایی سیاسی کند. البته از دید ما این کار سوء استفاده است، یعنی ترکیه در موضوعات مختلف از مهاجران به عنوان ابزاری برای تهدید اتحادیه اروپا استفاده میکند. مثلاً مرزهای خود را به روی اتباع سوری باز میکند و چندین میلیون پناهنده سوری را در کشور خود پناه میدهد و به اتحادیه اروپا نشان میدهد که در صف اول مبارزه با مهاجر غیرقانونی به اروپاست، اما در ادامه با تهدید به بازگشایی مرزهایش برای حرکت این پناهجوها به سمت مرزهای اتحادیه اروپا، به امتیازگیری از آنها دست میزند. همین جمهوری ترکیه در یک بازه زمانی، مرزهایش را به روی تروریستهای داعشی باز کرد و مأمنی شد برای پیوستن داوطلبانی از اقصی نقاط اروپا به داعش در سوریه. همچنین نقش آنها در پیوستن قومیتهایی مثل چچنیها به داعش کلیدی است. پس ترکیه در نسبت با مهاجرین تدبیر سیاسی دارد و به مهاجران، به عنوان یک کارتِ بازی نگاه میکند، چه در جهت پیشبرد مسائل داخلی خود و چه در امور بینالمللی.
ما عمدتاً فکر میکنیم کشورهای اروپایی در جامعهپذیری مهاجرین موفق بودند، اما واقعیت این است که جامعه مسلمانان بسیار پرقوت و به صورت یک جامعه کاملاً متمایز از جامعه اصلی آن کشور، دارد به حیات خودش ادامه میدهد. بعد از 75 سال، هنوز افرادی که از جمهوری ترکیه به جمهوری فدرال آلمان مهاجرت کردند، در مؤلفههای مختلف زیست فردی و جمعی مثل لباس، پوشاک، خوراک، عروسی، عزا و حتی زیست اجتماعیشان مثل مدرسه رفتن، استفاده از امکانات عمومی و حضور در جامعه، کاملاً قابل تمایز با جامعه آلمانی هستند. در هلند، ترکها و مهاجرین مراکشی در محلههایی خاص، کافه، رستوران و مدرسههایی مخصوص به خود دارند و سعی کردهاند هویت خود را حفظ کنند و زیستی کاملاً مجزا از جامعه دارند. اینها نشان میدهد دولتهای اروپایی در ادغام و هضم این خردهفرهنگهای مهاجر در جامعه شکست خوردهاند.
در آلمان، هلند، فرانسه و بلژیک پولهای بسیار زیادی خرج کردند برای اینکه مهاجرین خصوصاً نسل دوم و سوم آنها را -چون از نسل اول مهاجر که تقریباً همگی مأیوساند- به قول خودشان جامعهپذیر کنند، اما نتوانستند.
مثالی برای این شکست، تهدیدی است که راستگرایان افراطی در اتحادیه اروپا مطرح میکنند، آنها میگویند: در سال 2030 اکثریت مردم در پاریس مسلمانند و در برلین اذان صوت غالب خواهد بود. بعضی از صاحبنظران صرفاً از این زاویه به ماجرای مهاجران در اروپا نگاه میکنند که در آلمان و دیگر کشورهای مهاجرپذیر، از آنها به عنوان یک نیروی کار استفاده شده است تا به وسیله آنها بتوانند جمعیت منفی کشورشان را جبران کنند و مشکلات اقتصادیشان را حل کنند. اما اگر جامعتر به ماجرا نگاه کنیم، علاوه بر مقاومت مهاجرین در مقابل پروژههای ادغام و تلاش برای حفظ هویت، فشار اجتماعی سبب شد تا گروههایی از جوانان مسلمان مهاجر -یعنی همان نسل سوم مهاجر که تحت جدیترین پروژههای ادغام بودند- در مقابل این فرهنگ و نظم القایی اروپایی، دست به طغیان بزنند و برای مبارزه و جهاد به داعش بپیوندند؛ خب این نماد شکست این
سیاستهاست.
یکی از دلایل مهمی که سبب ناکامی اروپاییان در سیاستهای ادغام شد، تقابل روح مسیحی جوامع اروپایی با فرهنگ غالب مهاجران مسلمان بود. سیاست این کشورها در تلاش برای اعمال فرهنگ غربی بر مهاجرینی بود که عمدتاً حامل فرهنگی اسلامی از جوامعی سنتی بودند؛ لذا مؤلفههای مسیحی فرهنگ غربی -حالا چه کاتولیک چه پروتستان- با وجود لائیک و سکولار بودن، ظرف 2 هزار سال گذشته سبب شکلگیری یک فرهنگ منسجم شد. حال در این هجوم فرهنگی، مسلمانی که به دین و فرهنگ خود پایبند بوده و نتوانسته خودش را با این فرهنگ تطبیق دهد، گوشهگیری میکند و منزوی میشود و این فشار در نهایت سبب انتحار و انتقام او از جامعه خواهد شد.
در ایران اما به این خاطر که مهاجرتها عمدتاً دلایل ایدئولوژیک و مذهبی داشته و از جوامع مسلمانی مثل عراق و افغانستان به کشور ما انجام شده است، با وجود اختلافات فرهنگی، اختلاف گفتمانی پررنگی را شاهد نیستیم. مسأله دیگر سابقه تمدنی ما و جذب ملل همسایه با ایجاد یک منطقه فرهنگی و تمدنی است. این قوت و غلبه فرهنگی را میتوان در مواجهه با فرهنگهای معارض یافت. به طور خاص پس از ورود مقدونیها به ایران، در زمان فتح ایران توسط اعراب و بعد از حمله مغولها، همه این فرهنگها و اقوام معارض در هاضمه فرهنگی ما هضم و ایرانی میشوند و فراتر از آن، آنها تبدیل به حاملان فرهنگ ایرانی میشوند و در گسترش این فرهنگ و تمدن نقش ایفا میکنند.
مغولها فرهنگ ایرانی را در گستره متصرفات خود از آلتای تا دانوب گسترش میدهند، اعراب مسلمان این فرهنگ را از سِند تا آندولس میگسترانند و عثمانیها نیز به صورت رسمی مروجین فرهنگ مذهبی، ادبیات، خط، کاشیکاری و در یک کلام مروج «ارکان تمدنی ایران» تا دروازههای وین میشوند. فرهنگ ما به خاطر غلبه و عقبه قوی خود در این قرنها توانسته مهاجرینی با کمترین اشتراک فرهنگی را در خودش هضم کند و آنها را تبدیل به مروجین فرهنگ خودش کند. وقتی مقتدرترین سلطان عثمانی، سلطان محمد فاتح در جریان فتح ایاصوفیه سجده شکر میگذارد و با وجود اینکه 6 زبان بلد بوده، به فارسی شعر میگوید، اینها همه نشان از استواری بنیانهای تمدنی ایران است. پس در مقایسه با تجربه شکستخورده کشورهای اروپایی، اتفاقاً میتوان تجربه تمدنی کشورمان را به عنواان الگویی موفق از مهاجرپذیری و ادغام و جامعه پذیری مهاجرین
دانست.
در پایان باید به این مسأله توجه داشت که این مؤلفههای تمدنی، مذهبی و خصوصاً وجود مضجع شریف حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) در ایران، سبب شده تا هم مسافران و هم مهاجران در کشور ما احساس غربت نداشته باشند؛ اما مهاجران مسلمان ساکن کشورهای اروپایی در آن کشورها با مشکلات جدی در زیست روزمره مواجه میشوند. آنها حتی در تهیه غذای حلال مشکل دارند و به دلیل اختلافات فرهنگی و زبانی بسیار، در تعامل با جامعه میزبان این حس را دارند که مردم آنجا به دید افرادی بیگانه به آنها نگاه میکنند. در مقابل، یک مهاجر مسلمان افغانستانی در ایران، با وجود مؤلفههای مشترک تمدنی چندهزار ساله ما با ملت افغانستان، کمتر در ایران احساس غربت میکند.