طالب از ابتدا یک مسأله پرمناقشهای بوده مخصوصاً بهخاطر اینکه پروژه رسانهای پشتش آمد. البته همین کار سنگین رسانهای را بعداً در قضیه مهسا امینی بر سر ما آوردند. یادتان هست که وقتی طالب داشت پیروز میشد فضای ملتهب رسانهای بهوجود آمد بطوری که حتی حزباللهیها هم عکس احمد مسعود را بهعنوان مجاهد زمان منتشر میکردند و از او حمایت میکردند تا جلوی طالب بایستد. در واقع پشت یک تئوریای ایستاده بودند که نهایتش جنگ و حمایت از گزینه نظامی در افغانستان بود و خب واضح بود که این خواسته کیست!
حتی اگر این سروصداهای رسانهای هم نبود باز هم این ماجرا پرحاشیه بود بهخاطر گذشتهای که این جریان داشت و در واقع برند طالب در ایران و جهان سوخته بود! من یادم میآید در حدود ۷-۸ سال پیش برخی از سران طالب به ایران آمده بودند. از من هم دعوت شد. فکر میکردم باید با آنها تعاملات فکری داشته باشیم که اگر یک روزی به قدرت رسیدند بتوانند رفتار مناسبی داشته باشند. البته بنده توفیق ادامه همکاری نیافتم. من چند نکته به برخی گفتم اگر نسبت به گذشتهتان منتقد هستید -که بودند- با این اسم و برند قبلی ادامه ندهید. این برند سوخته است و نمیشود حتی تلطیفش کرد. مخصوصاً با آن حوادثی که د ر ذهن جامعه ایرانی بود و نیز بدنه مهاجران افغان که در ایران تشریف داشتند. خلاصه اینکه دینامیک عجیبی وجود داشت که باید رفت و آن را از نزدیک دید.
ما یک دوست تحصیلکرده و رسانهای داشتیم که در کابل با هم کار میکردیم. ما خانوادگی با هم به بند امیر و بامیان رفتیم. در راه برگشت به میدان وردک که رسیدیم (میدان وردک یکی از مراکز پشتونها و طالب است و نیز یکی از مراکز درگیریهای بین کوچیها و شیعیان) بهخاطر عبور گلهای بز و گوسفند ماشینها متوقف شده بودند. دوست ما داد زد و به چوپانی که پشتون بود گفت: داداشت را از وسط خیابان جمع کن!
به او گفتم شما که فرهیختهاید و رسانهای هستید و اهل قلماید چرا اینطور حرف میزنید؟ جوابی که داد خیلی برای من تکاندهنده بود با اینکه من موارد زیادی از این دست دیده بودم. او گفت ما با اینها چند نسل جنگیدهایم و من حاضرم همین الان بهخاطر اینکه پدران ما را کشتهاند با او بجنگم! خب کشوری با این وضعیت روز خوش میبیند؟!
ببینید عمق مسأله تا کجاست. بعید میدانم در سیستان و بلوچستان و یا آذر غربی و شهرهایی که قومی است، چنین حدی از نفرت نسبت به هم وجود داشته باشد. پس طالب با همان برند قبلیاش کافی بود تا مسألهساز باشد چه برسد به اینکه درگیری هم وجود داشته باشد و رسانههای جهانی هم بیایند پشت ماجرا که البته زود جمع شد چون در میدان هیچی وجود نداشت و ما که به پنجشیر رفتیم دیدیم که هیچ نشانهای از وقوع جنگ نیست!
یکی از دوستان که اهل سفر است به افغانستان آمده بود و دیدم عکسی گذاشته که طالبها ایستاده بودند جلوی قبر پیرهرات، خواجه عبدالله انصاری و دستشان را بالا گرفته و دارند دعا میکنند. به او پیام دادم که برای تو جالب نیست که اینها دارند جلوی قبر دعا میخوانند؟ گفت نه دقت نکردم چرا دعا میخوانند. خب چون سواد فرقی نداشت! به او گفتم قبلاً یک گزارشی از شما درباره پاکستان خواندهام که پر از غلط علمی بود. کاش شما در حوزههایی که چیزی نمیدانید روایت نکنید و ننویسید. چون مسائل کلامی و مذهبی هم مثل دیگر علوم، علم است و باید آن را دانست.
در حوزه روایت یک مسأله هست و آن اینکه برخی فکر میکنند روایت، سوگیری و جهتگیری ندارد. خب اصلاً وقتی فهم درستی از آن کانتکست نداشته باشید روایتها معنادار نیستند! کسی که فکر میکند پاچه کوتاه یا عقال قرمز نشان وهابیت است روایتی هم که میکند معلوم است چقدر ارزش دارد!
دهها نفر هم به افغانستان رفتند و هر کسی با ظن خودش روایت کرد. ملغمهای پیش آمد که البته اقتضای رسانه است و من شخصاً به اینها توجهی نداشتم چون بالاخره در رسانه یک فضای سطحی هم حاکم است و پشتوانه فکری و نظری در آن نیست که بخواهی جدی بگیری!
نکته بعدی اینکه دشمن با همان قدرت رسانهای که بعد از قضیه طالبان در مورد مهسا امینی بر سر ما آورد، بخوبی سعی کرد تا این اتفاق را آنطور که خودش میخوست رقم بزند. مثلاً برای مذهبیهای شیعه، ماجرا را مذهبی روایت میکرد. برای سکولارها عقبماندگی فکری و ریش بلند طالب را روایت میکرد. برای هر طیفی یک روایت ارائه داد تا به هدف خود که ایجاد درگیری بین جمهوری اسلامی و طالبان بود برسد. آن هم با رمز پنجشیر و احمد مسعود و حمایت از کسانی که میخواهند جبهه مردمی مقاومت تشکیل دهند و دیدید که روزنامه جمهوری اسلامی تیتر زد که الحشد الشیعی در افغانستان تشکیل شده است و فضای جنگ مذهبی خیلی خطرناکی را میخواست ایجاد کند. حالا همانها میگویند نه ما طرفدار جنگ نبودیم!!
بعد از اینکه این ماجراها تمام شده یا فروکش کرده بود بر سر یکی دو فیلم دعوای ایرانی-افغانی به راه انداختند. دو فیلم در افغانستان وایرال شد و ظرف مدت یکی دو روز در گوشی همه بود. بچههای هزاره و تاجیک و پشتون و هر کسی که با ما کار میکرد، استوری علیه ایران گذاشتند! فضا طوری شد که اگر موضعی بر ضد ایران نمیگرفتند اطرافیانشان میگفتند چرا چیزی نمیگویی و واقعاً قدرت رسانهای غرب را من آنجا دیدم! همه صفحات طنز و فیک و رقص و سرگرمی یکهو در این مواقع میشدند سیاسی و توزیعکننده فیلمهایی که امپراطوران رسانه میخواستند!
حتماً دیده بودید: یکی از فیلمها در مورد یک بچه بود که شخصی او را با دستش خفه کرد و نوشتند آن شخص یک سرباز ایرانی بوده است! یک فضای خیلی غیرعادی شکل گرفت. البته اگر این اتفاقات هم نبود باز هم فضا عادی نبود.
در ایران هم اختلاف نظر و دعوا وجود داشت. این قضیه در یک کلمه بسیار رسانهزده و سخیف شد و در فضای فکری-تحلیلی نمیشد درباره آن حرف زد. برساختهای رسانهای پیشینی هم وجود داشت که همانها تکرار میشد. مثلاً تصویر طالب در ذهن یک ایرانی تداعی کننده القاعده و وهابیت بود. خب حضور پررنگ هزاره و تاجیک در ایران و دعواهایی قومی که با اینها داشتند نیز بیتأثیر نبود! طیف غربگرایی که در این بیست سال با غربیها کار کرده و حالا به ایران فرار کرده بود نیز مؤثر بود.
یادم هست که محرم آنجا بودیم. مراسمات را شرکت کردیم. عرف آنجا این است که روز تاسوعا مراسم تیغزنی دارند! فضای عزاداری افغانستان هنوز سنتی است. لخت میشوند و زنجیر تیغی میزنند و این کار را در خیابان انجام میدهند. ما به محله افشار کابل (افشاریها خودشان را ایرانی میدانند و میگویند نادرشاه ما را به افغانستان منتقل کرد. محلهشان شیعهنشین است. پدر احمد مسعود آنجا را بمباران کرده بود که تعداد زیادی شیعه کشته شدند) تا مراسمات را ببینیم. طالب آن دو روز بهخاطر امنیت، اینترنت را قطع کرده بود چون خیلی از انفجارهایی که داعش انجام میداد بهوسیله ریموت بود. تاسوعا و عاشورا در مراسمات انفجاری رخ نداد. طالب در دو طرف خیابان مستقر شده بود تا از عملیات انتحاری جلوگیری کند و در میانه خیابان، عزاداران کوچک و بزرگ لخت شده بودند و در خیابان زنجیز تیغی میزدند و خیابان پر از خون شده بود.
دوستان ما هم مداح از ایران دعوت کرده بودند و مراسم گرفته بودند. در همین حین دائم از ایران به من پیام میدادند که شنیدهایم از عزاداری جلوگیری شده است و پرچمها جمع شده است! من تعجب میکردم. این نشان میداد که قدرت رسانهای که داشت تصویر ایجاد میکرد بسیار قوی بود و حتی ذهن ایرانیها در دستانش بود!
ماجرایی رخ داد که دیگر من بریدم، کم آوردم. و آن اینکه ۸-۷ نفر آدمی که من آنها را عاقل و فرهیخته میدانستم از من سؤال کردند قضیه اینکه ماه رمضان برای مجاهدین نصف شده چیست؟ برای من دو دستخط از هبة الله، رهبر طالبان فرستاند. در یکی از آنها نوشته بود مجاهدین به شکرانه پیروزی نصفه روزه بگیرند و در دیگری آمده بود که مجاهدین دو ماه روزه بگیرند. اینها را دوستانی فرستادند که من آنها را به عقلانیت میشناختم!! این یعنی قدرت رسانه!
در اینجور مواقع شاید لازم باشد یکی دو سال زمان بگذرد تا بشود دربارهاش حرف زد. باید فضا قابل گفتوگو باشد. من هم در دو سه تا لایو با علی علیزاده در جدال سعی کردم فضا را توضیح دهم وگرنه شرایط بسیار غیرعادی بود و انگار دغدغه شناخت واقعی اوضاع وجود نداشت. الان که فاصله افتاده است میشود خیلی حرفها را زد و فهم دقیقتر و واقعیتری نسبت به آن زمان پیدا کنیم.
نکته آخر اینکه اتفاق مهم و بزرگ اخراج امریکا از افغانستان را با پروپاگاند خوبی که به راه انداختند به حاشیه کشاندند. سید حسن نصرالله گفت مهمترین اتفاق قرن اخراج امریکا از افغانستان بود. در ایران هم فکر کنم فقط آقا به این مسأله چند بار اشاره کردند! حتی حزباللهیها هم در آن دوره حرف بیبیسی و اینترنشنال را میزدند و از آنها استوری میزدند و نقل قول میکردند. در واقع در طراحی امریکاییها که خیلی هوشمندانه بود این خروج را به تهدید و هراس تبدیل کردند کما اینکه در کشورهای دیگر هم چنین میکنند!
شما میدانید هنوز که هنوز است با اینکه دو سال از اخراج امریکا گذشته است، هزاران نفر از امریکاییها دارند در موردش حرف میزنند و حتی ترامپ دارد بایدن را مسخره میکند که مقدار زیادی سلاح در افغانستان جا گذاشتید و آمدید. همه اینها به هیچ تبدیل شد! شما یک پرونده یا یادداشت قوی در مورد اهمیت فرار امریکا از افغانستان نمیبینید! بهنظر من ادعای استقلال فکری و رسانهای یک حرف گزاف است و تجربه نشان داده همه متأثر و منفعل عمل میکنند.
من شخصاً چند بار بهخاطر این قدرت تصویرسازی و رسانهای امریکا به قدرت آنها سر تعظیم فرود آوردهام چرا که نشان دادند توان جریانسازی در هر لایهای از خودیترین جریانات ما را هم دارند!
اینها مقدمه بحث بود. اما اصل بحث:
من یادم هست در جلسه رسمی در تهران حضور داشتم که نمایندگان نهادهای مختلف آمده بودند. یکی از مسئولان جمهوری اسلامی در حوزه افغانستان جلسه را اینطور شروع کرد که: حتماً میدانید در افغانستان طالبان بر سر کار نیامده بلکه پاکستان حاکم شده است! خب این تحلیل خیلی رایج بود و هنوز هم هست! خیلی از تحلیلگران بهاصطلاح نخبه ایرانی هم بعد از چند ماه از تغییر حکومت در افغانستان، این تحلیل را گفتهاند. من هم اگر بخواهم اعتراف کنم وقتی به افغانستان سفر کردم در ذهنم این بود که آنها نسبت وثیقی با پاکستان دارند در حالی که من اطلاعاتی داشتم که عامه مردم نداشتند. مثلاً میدانستم ایران ارتباطاتی با آنها دارد و حمایتهایی میکند. رهبر قبلی طالبان، ملا اختر منصور حدود ۷-۶ سال پیش، بعد از آنکه شش ماه در ایران بود، وقتی از مرز سیستان و بلوچستان وارد پاکستان شد توسط پهپاد امریکایی به شهادت رسید. در واقع این اقدام، پالسی از طرف پاکستان به طالب بود که به ایران نزدیک نشوند!
اثرگذاری پاکستان روی طالب غیرقابل انکار بود و من به عنوان یک مشاهدهگر که یک سری اطلاعات هم داشتم، از همان روز اول چیزهایی دیدم که شوکه شدم و تعجب کردم. مثلاً میدیدم یکی از آنها در جلسه موضعی تند علیه پاکستان گرفت. این قضیه چند بار دیگر توسط افراد مختلف تکرار شد.
از زبان یکی از سران امارت (که احتمالاً ملابرادر بوده) خیلی گسترده نقل میشد که ایاسآی (سازمان اطلاعات پاکستان) او را میخواست به امریکا تحویل دهد که به آنها میگوید چطور میشود که یک مسلمان برادرش را به کافر تسلیم کند؟ آنها جواب میدهند که هر چیزی که منافع ما اقتضا کند را انجام میدهیم و اگر لازم باشد برای منافعمان با شیطان وارد تعامل شویم این کار را میکنیم!
این مقام طالب گفته بود ما بعد از این برخورد تصمیم گرفتیم مثل آنها نباشیم و برادرمان را ببخشیم. لذا عفو عمومی اعلام کردند و این یکی از کارهای ویژهای بود که طالب وقتی در افغانستان بر سر کار آمد انجام داد. میگفتند حتی اگر کسی صد نفر از دوستان ما را نیز کشته است مشمول عفو میشود. این کارشان مستند به رفتار پیامبر اکرم(ص) در فتح مکه بود.
تصمیم دیگر وی این بود که گفت اگر یک روزی به قدرت برسم برادر مسلمان خودم را نمیکشم و به او خیانت نمیکنم. لذا نگاههایی که اینها درباره پاکستان مطرح میکردند بر اساس تجربه سی چهل ساله زیست با او بود و روایت آنها از سران این کشور نوعی نفاق و عدم دلسوزی نسبت به اسلام بود. یعنی برخی از آنها میگفتند پاکستان خائن است و فقط منافعش برایش اهمیت دارد و صداقت در کارش نیست.
یکبار خبری آمد که بعد هم معلوم شد دروغ بوده و سخنگوی وزارت خارجه ما هم آن را بشدت محکوم کرده بود! و آن اینکه هواپیماهای پاکستان به کمک طالبان آمده و نیروهای مقاومت را بمباران کردهاند! که در پنجشیر یکی از سران طالب جلوی دوربینها سخنرانی کرد و من دیدم علیه پاکستان حرف زد و گفت پاکستان ضعیفتر و ذلیلتر از آن است که این کار را بکند و ما هیچ وقت دست جلوی آنها دراز نمیکنیم. الان هم که میبینیم درگیریهای آنها با پاکستان روزانه است و یکهو همه تحلیلگران نخبه ما ساکت شدهاند!
آیا این حرفها به این معناست که آنها با پاکستان هیچ ارتباطی ندارند؟ خیر. بلکه منظور این است که حرف کسانی که گفتند پاکستان روی کار آمده و کلاً طالبان هیچ کاره است، درست نیست. ولی برخی از چهرههای طالبان معروفند به اینکه لابی بهتری با پاکستان دارند. هنوز هم برخی از آنها زندگیشان در پاکستان است. برخی از علمای آنها در پاکستان زندگی کردهاند مثل وزیر حج و اوقاف که در پیشاور درس داشته و حدود هزار شاگرد پای درس او حاضر میشده است. پس یک عقبهای در پاکستان دارند. با دولت پاکستان هم ارتباطات وجود دارد. بنابراین نباید به مسأله نگاه صفر و یکی داشت.
در حوزه فکری نوعاً طالبی که من دیدم، متأثر از دیوبند است ولی برخی از آنها گرایشات صوفیانه شدیدتری داشتند. من با چند نفر از آنها در نزدیکی کابل پیش یک پیری رفتم که سران امارت نزد او میآمدند و از او ذکر میگرفتند. فضای صوفیانه در برخی از آنها پررنگ بود. درگیری آنها با داعش هم که از قبل شروع شده بود. دو سه سال قبل به مدت ۸ ماه با داعش در جلالآباد جنگیدند. بعد از ملاعمر انشقاقاتی به وجود آمد و برخی از آنها مثل عبدالمنان نیازی ادعای رهبری داشتند. البته بعدها معلوم شد او تحت مدیریت استخبارات و امنیت ملی افغانستان کار میکند و پولهای زیادی با هدف ناامن کردن مرزهای ما در اختیار او قرار دادند. بعد هم که کشته شد، نماینده امنیت ملی افغانستان در تشییع او شرکت کرد و او را در مقبره خواجه عبدالله انصاری دفن کردند.
درگیری آنها با داعش از قبل بوده و هست. به نظر من هم خیلی تند در این قضیه برخورد میکردند و هر کسی که متهم به فکر وهابی و سلفی بود یا احساس میکردند امکان دارد جذب داعش شود را میکشتند. البته من معتقدم که سرکوب گسترده چه بسا ممکن است به ظهور گروههای مسلح منجر شود و نباید فقط برخورد امنیتی کنند و لایه فکری هم مهم است.
خودشان از همان روزهای اول میگفتند در آینده نه چندان دور تنها تهدید امنیتی ما داعش است چون جریان دیگری وجود ندارد که برای ما تهدید تلقی شود. جریان مقاومت که از اساس دروغ بود و کف میدان هیچی نداشت لذا فقط داعش است که حمایت مالی از بیرون میشوند و تهدید هستند. تقریباً هنوز درگیری وجود دارد ولی خودشان میگویند دیگر تمام شده استکه به نظرم یک دلیل آن واقعی است چون به صورت گسترده سرکوب کردهاند. دلیل دیگر این است که میخواهند امنیت افغانستان خدشهدار نشود و اگر قرار باشد سرمایهگذاری در کشورشان اتفاق بیفتد، از طرف روسیه، پاکستان، چین و...، امنیت کشور باید تأمین باشد. البته من معتقدم بخشی از انفجارهایی که یکی دو سال گذشته رخ داد، کار امنیت ملی سابق بود و با هدف شکستن امنیت و برهم زدن ثبات افغانستان صورت گرفت. چون برند طالب برند امنیتی و نظامی بود و در حوزههای دیگر دستاوردی نداشت. مثلاً در حوزه فرهنگ سختگیری زیاد از حد داشتند یا در حوزه اقتصاد دستاورد جدی به دست نیاورد که البته به خاطر کارشکنی مستقیم امریکا و بلوکه کردن پول اینها و نیز ساختار وابسته به کمکهای غربی بود که نمیشد این بودجه که 60 درصد آن به کمکهای بیرونی وابسته بوده را یک شبه مستقل کرد و تغییر هم در حال مردم ایجاد نشود!
یک نکته مهم این است که در حوزه امنیت در افغانستان همواره دو مساله وجود داشته است. یک شاخه امنیت نظامی و طراحی شده که ناامنی ایجاد میکرد. مثلاً خود طالب علیه حکومت قبلی ناامنی ایجاد میکرد یا داعش عملیات میکرد. شاخه دیگر که باعث ناامنی شده بود و عموم مردم هم از همین مورد ناراضی بودند، غارت و چپاول بود. دزدی یک شغل محسوب میشود در آنجا و کسی نیست که خاطرهای در این مورد نداشته باشد. من یادم میآید وقتی زمینی به افغانستان سفر میکردم، همه میگفتند در راه هرات، گروههای مختلف ما را نگه میداشتند و پول میگرفتند. بعد از بر سر کار آمدن طالب، مردم در این حوزه احساس آرامش پیدا کردند. یکی از دوستان ما که استاد دانشگاه بود، میگفت خوشحالم که دارم با ماشین شخصی خود به هرات میروم! (یعنی تا قبل از این، اوضاع ناامن بوده که جرأت مسافرت زمینی نداشتند) این لایه از امنیت که در افغانستان به وجود آمد، برای عامه مردم جذاب بود و حس خوبی ایجاد کرد.
طالب تکفیری نیست. آزادیهای مذهبی شیعه را در چهارچوب خودش تا حدی قبول دارد. در حوزههای علمیه آنجا فقه شیعه تدریس میشود ولی در دانشگاه با اینکه درخواست زیادی شده هنوز قبول نکردند که این رشته را به عنوان درس رسمی دانشگاه قرار دهند. از قبل هم این طور بوده است. میگویند که وظیفه خود میدانند از حقوق شیعیان و جان آنها به عنوان یک شهروند دفاع کنند. ما هم که در مراسمات شیعیان شرکت کردیم، امنیت جلسات را طالب به عهده داشت. بعد از محرم سال قبل شورای علمای شیعه بیانیه داد و از امنیت مناطق شیعه در مراسمات محرم تقدیر کرد.
آمار کشتهها هم بسیار پایین آمده است و 7-8 ماه است که خبری از انفجار جدی نیست و نشان میدهد بخشی از ادعای آنها مبنی بر سرکوب داعش واقعی است. البته بخشی از این انفجارات هم وابسته به اجیرشدگانی است که پول میگیرند و به اسم داعش این اقدامات را انجام میدهند. جایگاه شیعه در آنجا در حدی است که مثلاً دو سه نفر از آنها معاون وزیر هستند. اینکه آیا گسترده میشود یا خیر، بستگی به سیاستهای آینده طالب دارد. طالب به کسانی که قبل از آنها بر سر کار بودند، مسئولیت نخواهند داد. نگاهشان به مسئولینی که در این ۲۰ سال بر سر کار بودند، هر کسی که باشد، سنی، شیعه، ازبک، هزاره و پشتون، فرقی ندارد، اینست که اینها امریکاییاند و مانند نگاه ما به مدیران دوره شاه است.
البته این طور هم نیست که یک طالب دیوبند، عزاداری شیعه را قبول داشته باشد. او میگوید عقیده شیعه این است و حق دارد در حیطه خودش انجام دهد. سال پیش نماز عید فطر در افغانستان برگزار شد و مشکلی نبود ولی ممکن است به صورت موردی جلوی نماز را گرفته باشند و با کسانی برخورد کرده باشند. همان طور که در کشور ما هم رویهها با استثناها فرق دارد لذا بنده دارم از رویهها سخن میگویم و اگر نقلی به عنوان استثنا دیدید، نگویید پس این چی بود.
افغانستان یک کشور با ساختار قومی بسیار پیچیده است. در مناطق پشتونی مثل پکتیا، پکتیکا، جلالآباد، کنر، قندهار و...چه در مناطق شرقی چه جنوب زندگی خیلی سنتیتر است. امریکاییها در این ۲۰ سال هر ساختارشکنی که میخواستند، در این مناطق سنتی انجام دادند. مثلاً بامیان تبدیل شده بود به مرکز توریستی و در بندامیر مسابقات دوچرخهسواری دختران و پسران دائم برگزار میشد. ولی در همان دوره هم زنها در خیابانهای مناطق پشتونی تقریباً دیده نمیشدند.
سال گذشته قرار بود مدارس بازگشایی شود. روز اول سال تحصیلی دخترها به مدرسه رفتند و بعد از دو سه ساعت دستورالعمل آمد که دبیرستانهای دخترانه باید بسته شود که بچهها با گریه و زاری به خانه برگشتند. این قضیه برای من سؤال ایجاد کرد و من از حدود ۲۰ نفر طالب پرسیدم و بدون استثنا همگی گفتند بستن مدارس دخترانه کار غلطی بود. تا حدی که من گفتم شما که همگی مخالف هستید پس چه کسی موافق است؟! که آنها نام چند نفر از سران علمای بزرگشان را به زبان آوردند که فشار آوردهاند به هبهالله که ما مخالف بازگشایی مدارس هستیم. برخی هم میگویند این یک گروکشی از جامعه جهانی برای به رسمیت شناختن امارت اسلامی است چرا که ابزار فشار دیگری ندارند که خب یک فرضیه اثبات نشده است.
البته آنها با اصل تحصیل زنها مخالف نیستند. وزیر امر به معروف آنها مفتی خالد گفته بود چیزی که اسلام آزاد کرده است را ما حق نداریم ببندیم. مسأله ما اختلاط است و باید این را حل کرد. قبل از ما معلم جوان مجرد در دبیرستان دخترانه تدریس میکرده است و ما مخالف این کار هستیم. البته مدارس مختلط هم وجود داشته و الان هم وجود دارد. من هم مشاهده کردم ولی چون مدرسه غیرانتفاعی بود، کاری به کارش نداشتند.
در مورد حضور زنان در محل کار هم مسألهشان اختلاط است. بخشی از زنان را خانهنشین کردند و به آنها حقوق میدادند یا زنان دورکاری میکردند تا فکری به حال قضیه اختلاط شود. وزیر امر به معروفشان میگفت ما با تحصیل تا دکتری و حتی بالاتر از آن مشکلی نداریم.
همین الان رئیس دو بیمارستان تخصصی در کابل زن هستند که بیشتر امور زنان را در آنجا پیگیری میکنند. حتی در دوره قبل که سختگیریها زیاد بود هم تنها رشتهای که زنان حق درس خواندن در آن را داشتند، طب بود چون پزشک مرد برای زن در امور خاص حرمت ایجاد میکند. در دوره جدید چند رشته که به نظرشان در شأن زنان نبود مثل مهندسی کشاورزی و... را حذف کردند و بقیه رشتهها را آزاد کردند.
با اینکه نگاهشان به مسأله، اختلاط است ولی به نظر من دارند افراط میکنند. مثلاً پارکها را تفکیک کردند به خاطر چند تخلفی که دیده بودند، کلاً ممنوع شد چون مثلاً روزی که نوبت زنان بوده، مردها هم رفته بودند. در افغانستان دور پارکها حصار وجود دارد. نکته جالب اینکه بعد از تفکیک پارکها من مشاهده کردم آنقدر جمعیت از خانمها آمده بودند در پارک که تعجب کردم. چون فضای آنجا بشدت سنتی است. من با یک خانم هنرمند جلسه داشتم که حجاب کاملی هم نداشت از او در مورد پارک پرسیدم. او گفت ما قبلاً هم پارک نمیرفتیم. پارک جای اراذل و اوباش است. پدرم نمیگذاشت ما برویم. لذا بعد از تفکیک پارکها، از آن استقبال شد.
در ایران مسخره میکردند که چقدر آنها عقب افتادهاند. در حالی که در افغانستان اکثر مردم راضی بودند. دقت کنید که اگر حرف از طبقه مدرن آن کشور میزنیم، 10 درصد جمعیت را دربر میگیرد. چون۷۰ درصد مردم این کشور روستانشیناند و تفکر یک روستانشین هم نسبت به مقوله اختلاط روشن است. آن ۳۰ درصد دیگر هم در 5-6 شهر اصلی پخشاند. مدرنترین شهر کابل است که در آنجا هم فضا سنتی است.
یک چیزی که از سبک زندگی آنها برایم جالب بود، این بود که هر کسی ما را شام دعوت میکرد فرقی نداشت پشتون بود یا هزاره یا تاجیک، میدیدیم همه فامیل در یک ساختمان زندگی میکردند. هنوز پدرسالاری خانوادهها را دور هم نگه داشته بود.
وقتی شام دعوت میشدیم، میگفتیم بعد از نماز مغرب میآییم. چندین بار زنگ میزدند که کجایید؟ باید یک ساعت قبل از اذان به منزلشان میرفتیم و پذیرایی میشدیم و مثلاً بین دو نماز شام میخوردیم و ساعت ۹ هم خیلیها میخوابیدند. از آن طرف هم ۵ یا ۶ صبح کارشان را شروع میکردند. این سبک زندگی کابل است به عنوان مدرنترین شهر افغانستان. در شهرهای هرات و قندهار و... فضای خیلی سنتیتری حاکم است.
کاش میشد جمعی از نخبگان حوزوی ما به آنجا بروند و در مورد نحوه دینی شدن حکمرانی و مسائلی از این دست وارد گفتوگو شوند چون هنوز نگاهشان به مسأله حکمرانی دینی مقداری بسیط و ظاهربینانه است.
بعد از ماجرای مهسا امینی و اتفاقات اخیر، به ما بدبین شدند و معتقدند اگر در بحث حکمرانی و حجاب کوتاه بیاییم، مثل شما میشویم. همین چند روز پیش یکی از آنها عکسهای بدجوری از بالاشهر تهران برای من فرستاد و گفت علمای ما حق دارند سختگیری میکنند تا به این وضعیت نرسیم!
اینکه آنها فهمشان از حکمرانی دینی چه بود، سؤال من هم بود و از علمای آنجا از روز اول میپرسیدم و نهایتاً جوابی که گرفتم این بود: ما یک میلیون و صدهزار تا حکم فقهی در فقه حنفی داریم و فقه حنفی پویاست و همه چیز دارد. من یک بار از آنها نشنیدم مثلاً در مورد اقتصاد اسلامی چهارچوبی نوشتهایم یا وجود دارد (البته من ندیدم).
در پرانتز یک گلهای دارم و آن اینکه تعابیری که محققان و تحلیلگران و نخبگان ما در مورد طالبان نقل میکنند، عمدتاً تعابیر امریکایی است. همان حرف شبکه حقانی را میزنیم. من یک بار در یک اندیشکده در تهران گفتم یک نفر از آن سر دنیا میآید ببیند آنجا چه خبر است. خب ما و شما که محدودیت مسافرت نداریم چرا چند نفر محقق نمیفرستیم چند ماه در پکتیا و پکتیکا و بقیه جاها مستقر شوند و با علما صحبت کنند و بعد تبدیل شود به پژوهش بینالمللی و حتی رفرنس شود برای امریکاییها؟ ما هنوز در مورد توصیف همسایه خودمان، مصرف کننده حرف غربیها هستیم! یکی از کارشناسان وزرات خارجه در همان جلسه میگفت ما هنوز نمیدانیم با چه پدیدهای روبهرو هستیم و آنها را نمیشناسیم!
حوزه کشورداری آنها با مشکلات جدی مواجه است چون پولشان بلوکه شده است. بیش از ۶۰ درصد بودجه جاری افغانستان کمکهای خارجیها بوده است. تصور این مطلب سخت است که یک کشور تا این حد وابستگی داشته باشد. بشدت دچار مشکل اقتصادی هستند چون امریکا پول آنها را بلوکه کرده است و حالا در قالب تزریق هفتگی کمکهای بشردوستانه برای دارو و حقوق ماهیانه به آنها کمک میکنند.
امریکا میگوید در این 20 سال 2 هزار و 200 میلیارد دلار پول وارد افغانستان شده است. برای اینکه متوجه این حجم از پول بشوید، خوب است بدانید که کل تبادل تجاری خارجی ایران در سال ۶۰ میلیارد دلار است. حالا افغانستان با گذشتهاش تفاوتی در حوزه زیرساخت نکرده است. مثلاً در حوزه برقرسانی نسبت به 20 سال پیش در حدود سه درصد پیشرفت کرده است و اقدام خاص زیرساختی نشده است. چون وابستهاند به برق خارجی (ایران، ازبکستان و تاجیکستان) با اینکه امکان احداث سد در کشورشان وجود دارد.
در زمستان بحران سوخت وجود دارد و در سرمای سوزانی که سه بار برف نیم متری میبارد، زغالسنگ و چوب میسوزانند! زمستانها کابل تبدیل میشود به آلودهترین شهر جهان. ما در ساعت ۴ به بعد عصر، فاصله 10 متری خود را نمیدیدیم!
جادههای خرابی دارد و بشدت در حوزه زیرساخت ضعیف است. در واقع این پولی که امریکا وارد افغانستان کرد، خرج نظامیها و نیز مسائل زنان و امور سیاسی آنجا شد. کشورهای موزاییکی مثل عراق و لبنان همین طورند و هر کسی به فکر خودش است و اکثراً دو پاسپورت دارند و هویت ملی ضعیف است. لذا اگر افغانستان به لحاظ اقتصادی بخواهد روی پای خودش بایستد، حالا حالاها کار دارد. در عین حال سال گذشته طالب اعلام کرد که بودجه ملی بسته است. یعنی منابع بودجهاش داخلی بوده است. ولی حجم بودجهاش پایین بود مثلاً معاشی که ماهیانه یک نفر صد هزار افغانی دریافت میکرد، تبدیل شد به 25 هزار افغانی. همچنین دلارهایی که از کشورهای مختلف قبلاً آنجا وجود داشت، دیگر نیست.
با اینکه ظرفیتهای اقتصادی زیادی دارد ولی زیرساخت بسیار ضعیفی دارد لذا در حکمرانی دچار مشکل شدهاند و اینکه طالب به دنبال این است که هم امنیت ایجاد کند و هم اجماع جهانی را به دست آورد و آنها را به رسمیت بشناسند دلیلش این است که سرمایه خارجی جذب کند و وضعیت اقتصادیاش را بهبود ببخشد.
برنامه جمهوری اسلامی از روز اول این بود که باید با طالب تعامل کرد. خط قرمز جمهوری اسلامی، جنگ در افغانستان بود. معتقد بود که جنگ جدیدی نباید رخ دهد و هر جنگی مساوی است با هزاران آواره و بدبختی مردم. لذا جمهوری اسلامی از هیچ جریان مسلحی طرفداری نکرد و به جریانی که موسوم به جبهه مردمی مقاومت احمد مسعود بود اجازه نداد، در ایران دفتر داشته باشد به رغم همه فشار اصلاحطلبان و وزارت خارجه! تنها دفتر این جبهه در امریکاست. خیلی از کشورهای اروپایی هم بخاطر تعاملی که با افغانستان داشتند تمایل نداشتند پشت جنگ بایستند و از طرف دیگر مردم افغانستان هم از جنگ خسته شدهاند. حتی اگر پول خارجی هم بود باز هم جنگ جدی به وجود نمیآمد.
دوست ما میگفت من چند برابر نفرتی را که از طالب دارم از مدیران حاکم قبلی دارم و اگر قرار است آنها برگردند میگویم همین طالب بماند، چون مردم فساد گستردهای در این 20 سال دیدند. ریشه همه مشکلات در افغانستان تقسیم قدرت بر اساس ساختارهای قومی است. امریکا در عراق هم همین کار را کرد. نهایت امر هم به ناکارآمدی، فساد، درگیری و در نتیجه تجزیه منجر میشود. همین حالا هم پرچم هزارستان و ازبکها و...وجود دارد و منتظرند تا اعلام استقلال کنند.
یک سؤال نظری این است که اساساً کشوری مثل افغانستان که دارای این پیچیدگیهای هویتی و قومی است را باید چطور اداره کرد؟ با چه ساختاری میشود اینها را اداره کرد که به یک خروجی برسد؟ چرا بچههای حشدالشعبی عراق هم میگویند دوره صدام از الان هم بهتر بود؟ می گویند آن دوره امنیت و انسجام داشتیم و تا حدودی هم اقتصاد و الان هیچ کدام را نداریم و بین ما هنوز جنگ، فساد و ناامنی وجود دارد.
میبینیم در عراق دولتها یک سال و یک سال و نیم هستند و بعد دعوا میشود و دولت بعدی میآید. لبنان هم همینطور است! همه اینها به خاطر ساختاری است که به وجود آمده و موزاییکی است. باید به این فکر کرد که مدل اداره این کشورها چیست. آیا میشود گفت که سهم اقوام را بر اساس جمعیتشان باید داد؟ ما یک بار به عراق رفتیم و با بچههای حشدالشعبی در مورد سینما صحبت میکردیم. گفت وزارت ارشاد دست ما نیست، سهم عصائب اهل حق است، فلان وزارتخانه هم سهم نجباست و...
در افغانستان هم همین طور بود. وزارت اطلاعات و فرهنگ سهم شیعیان بود. در لبنان هم اینچنین است. اسم اینها دولت نیست. باید اسمش را تجمع گذاشت. مثلاً در لبنان چند وزارتخانه دست حزبالله است که وزیر آنها معتقد است که نخستوزیر؛ یعنی سعد حریری، عمیل(نوکر) سعودی و امریکاست. مشخص است نتیجه چیست؛ لذا اقتصاد و مقولههای دیگر از هم میپاشد.
معتقدم با اینکه حرف از«همهشمولی» در افغانستان حرف درستی است ولی مراد کسانی که این حرف را میزنند، بازگشت به همان نخبگان سیاسی قومی فاسد قبلی است، که طالب به این امر تن نخواهد داد.
شخصی به نام قیصاری که دست راست«دوستُم»بوده و از رهبران ازبکهای شمال است با یکی از رفقای ما در مورد تحولات جدید افغانستان مصاحبهای کرد. بعداً ذیل عفو عمومی برگشت به کابل و ما به خانه او رفتیم. طالب خانه بزرگی را در اختیار او گذاشته بود و ۷۰-۶۰نفر به عنوان هیأت همراه آنجا بودند! یکی از طالبها گفت اینها را برای تکریم به هتل شرایتون بردیم چون بزرگان دولت قبل بودند ولی آنقدر هزینههایشان زیاد شد که جبراً به اینجا آوردیمشان؛ چرا؟ چون مثل قبل خان و اربابی رفتار میکنند و کلی گماشته دور خودشان دارند!
معروف است که سران اینها مثل محمد نور و عبدالله عبدالله و بقیه، وقتی میخواستند از یک نقطه کابل به نقطه دیگر بروند ۳۰-۲۰عدد ماشین مسیر را میبست و حداقل ۲۰۰محافظ داشتند! تک تک این افراد، شبکه ماهوارهای و حزب دارند. لذا یک ساختار اینچنینی در ساختار آن کشور در حوزه فرهنگی سیاسی وجود دارد که نشان میدهد در چه حد حرف زدن در مورد این پدیده پیچیده است.
برخی همین طوری میگویند خب انتخابات برگزار کنند در افغانستان. خب در این 20 سال کار به جایی رسید که در آخرین اتنخابات ۲۰درصد شرکت کردند. اشرف غنی با رأی زیر یک میلیون رئیسجمهور شد!آن هم در دورانی که شعار امریکاییها در افغانستان، انتخابات و زن بود! پس باید در مورد راهکارها فکر کرد که چه کار میشود کرد. من هم فکرهایی کرده ام.
اینکه در آینده طالب به سمت انتخابات برود یا نه، بعید میدانم. چون فهمشان از ساختار سیاسی قدرت، فهم سنتی است که مبتنی بر شورای حل و عقد شکل میگیرد یعنی همان نظریه سیاسی سنتی اهل سنت لذا به سمت چیزی شبیه به «لویه جرگه» رفتهاند. دو سه بار هم در سال گذشته انتخابات برگزار کردند و علما، بزرگان و نخبگان طیفهای مختلف از جمله شیعیان را دعوت کردند، یعنی انتخاباتی غیرمستقیم بود. ساختاری مثل بیعت در ذهنشان است ولی خودشان میگویند ممکن است در قانون اساسی ما بعداً چیزی به نام انتخابات هم باشد.
در افغانستان چیزی وجود دارد به نام«وکیل گذر»که بر اساس انتخابات انجام میشده و افراد تبلیغات میکردند و مردم به آنها رأی میدادند و امسال هم چنین شد. وکیل گذر خیلی اهمیت دارد مثلاً اگر چک را امضا کند حکم ضمانت دارد. این ساختار سنتی حاکم بوده است. در این 20 سال امریکاییها در حدود یک و نیم میلیارد دلار خرج تشکیل ساختار قضایی کردهاند، در صورتی که طبق آمار، حدود 10 درصد مردم به این ساختار جدید مراجعه میکنند و اکثر مردم مشکلاتشان را نزد معتمدین و ریشسفیدان و وکیلگذر حل میکنند.
ما هنوز حرف منسجمی در مورد قانون اساسی آنها و انتخابات نشنیدهایم، ولی به نظرم اگر آنها نخبگان و ریشسفیدان و معتمدین را جمع کنند، غیر از آن 10 درصد جمعیت مدرن افغانستان بقیه مردم راضیاند که اینها نماینده مردم در حاکمیت باشند.
آنها به طالبان گذشته و رهبرانش اعتقاد دارند. البته طیفهایی هم هستند که نگاه انتقادی تندی دارند. طالب خیلی در مورد اشتباهات گذشته حرف نمیزند. تغییراتی با طالب قبل دارند که در عمل آن را نشان دادهاند مثلاً در حوزه تحصیل دختران میگویند ما اختلاط را حل میکنیم تا در هر رشتهای که بخواهند، به غیر از دو سه رشته درس بخوانند. درصورتی که قبلاً فقط میتوانستند طب بخوانند. در مقوله کار زنان هم گفتهاند که اگر تفکیک شود، میتوانند کار کنند.
در حوزه رسانه قبلاً یک تلویزیون داشتند که آن را هم تعطیل کردند و گفتند حرام است. دوستانی که با دیوبند آشنایی دارند میدانند که چه سختگیریهایی در مورد تصویربرداری دارند. عمدتاً از لحاظ فقهی آن را حرام میدانند. حتی در بین علمای ایرانی آنها در بلوچها هم همینطور است. الان به غیر از تلویزیون رسمی، تلویزیونهای خصوصی هم دارند کار میکنند و خودشان هم فعالیت رسانهای دارند. یک نکته مهم این است که
ما در ایران بین بسته بودن فهم دینی و تکفیر و تندروی خلط کردهایم. اینکه محدودیت برای زنان در آن کشور وجود دارد چه ربطی به تکفیری بودن آنها دارد؟! مگر در قم خودمان کم داریم کسانی را که نگاهشان در مورد زن، موسیقی و... بسته است؟ خب اینها هم تکفیریاند؟ البته از نگاه انقلاب اسلامی ما کارهای آنها را تأیید نمیکنیم و نگاهمان در حوزه زن و فعالیتهای اجتماعی متفاوت است. حس میکنم دوستان، آنها را نشناختهاند و از نزدیک ندیدهاند، چون اکثر بدنه طالب مخالف با بسته شدن مدارس و مسائلی از این دست است. حتی سراجالدین حقانی اعتراض کرد و معاون وزیرخارجهشان هم در رسانه آمد و اعتراض علنی کرد.
من برعکس آن روایتی که میگوید حقانیها تندتر هستند، چیزی که فهمیدم این است که مناطق شرقی، روشنفکر، عمیق و عالمخیزترند. نگاه جریان جنوب سنتیتر و بسیطتر است. حقانیها یک سر و گردن از مناطق شرقی بالاترند چون بینالمللی بودهاند و با القاعده و اخوان ارتباط داشتهاند و چند زبان در مدارسشان تدریس میشود و مجموعاً بهروزترند، لذا من آن دستهبندی را که امریکاییها انجام دادند، دقیق نمیدانم و باید رفت و از نزدیک بررسی کرد. آن چیزی که ما از حقانی و غیرحقانی دیدهایم این بوده که نگاه تند و تکفیری نسبت به شیعه ندارند، اما اینکه کجاها اشتراک دارند و کجاها افتراق دارند را باید دقیقتر ملاحظه کرد.
طالب روی یک مطلب خیلی حساس است و آن اینکه دخالت در امور دیگران نمیکنم بقیه هم دخالت در امور ما نکنند. یک ملیگرایی پررنگی در بدنه این طالب وجود دارد، لذا اگرچه ارتباط وسیعی با بخش طالب در پاکستان دارند ولی دوست ندارند که این مسأله عاملی برای خدشه در روابط بین افغانستان و پاکستان شود.
برای من سؤال بود که آیا نظر عبدالحکیم حقانی در مورد امارت اسلامی، نظر قطعی امارت اسلامی محسوب میشود یاخیر. خیلی از آنها گفتند خیر ایشان نظر خودش را گفته است. با برخی از علمای آنها هم بحث کردم و پرسیدم در مورد حوزه موسیقی، زن و... چه نگاهی دارید. من با دادستان دوره قبلشان حرف زدم و نیز با علمای دیگر که دیدم اختلاف نظر وجود دارد. من ندیدم که در مورد این مسائل یک جمعبندی کرده باشند که در فلان مورد نظر ما اینطور است. هبهالله هم در کابل و هم در قندهار سخنرانی کرد و حرفهایی در مورد اختلاف شیعه و سنی زد و گفت ما اختلافی نداریم و این موضوع برنامه استعمار است. جنگ ما با امریکاییها جنگ عقیده است.
اما اینکه او نظرش در مورد بحث زن و حجاب چیست واضح نیست ولی از برخی از آنها شنیدم که میگویند چند نفر از علمای ذینفوذ جنوب مخالفاند و فشار آوردهاند و ما هم نمیخواهیم درگیری داخلی بوجود بیاید و میخواهیم اجماعی که حول هبهالله داریم نشکند. چون هبهالله هنوز جایگاه تامی ندارد و برخی از آنها ۲۰سال از او بزرگترند.
پس اختلاف نظر بینشان وجود دارد و نمیشود گفت فلان کتاب مانیفست طالب است. تنها کتابی که دیدم خودشان منتشر و پخش کردند، کتاب«امارت اسلامی به ما چه داده است» است، ولی اینکه در مباحث فقهی اینکه حرف آخر را چه کسی میزند؟ هبهالله یا شورای فقهی؟ یا اینکه مفتی وجود دارد، من بحث منسجمی در این زمینه ندیدهام. چیزی که قطعی است این است که طالب با ما یک اختلافاتی در حوزه آزادیهای زن دارد. ما در این موارد باید مباحثه کنیم و بگوییم نگاه ما چیست.