سلامت باشید، بنده عبدالله آرزو هستم. شاعر، نویسنده و پژوهشگر در معارف اسلامی و حافظ قرآن. سال ۱۳۴۳ درهرات متولد شدم و در خانوادهای بسیار خونگرم، عاطفی، متدین و فرهنگی بزرگ شدم. پدرم شهید شیخ محمدخان از شخصیتهای مطرح شهر هرات بودند که سال های بسیاری از دوره ظاهرخان و محمد داوودخان را در سطوح مختلف اداری کار کردند و خاطرات بسیاری را به یادگار گذاشتند. با ثابت شدن نظام جمهوریت، خانوادههایی که از نظر مسائل دینی و اعتقادی جایگاه پررنگی در جامعه داشتند، مورد حمله کمونیستها قرار گرفتند. خانواده ما هم جزو این دسته بود؛ پدرمان را با بهانههای مختلف به زندان میبردند، برادر بزرگ ما نیز در آغاز حکومت مدت زمان زیادی در زندان بود. در نهایت، سال ۱۳۵۹ پدرم را جلوی چشم همه زیر تانک قطعه قطعه کردند.
شهادت پدر سبب شد تا به ایران هجرت کنیم. اولین اقامتگاه ما در بیرجند بود که نزدیک به 10سال در آنجا ساکن بودیم. برادرم شادروان دکتر عبدالرسول آرزو، پزشک بودند. در ابتدا، رئیس درمانگاه جوادیه بیرجند بودند و بعد از افتتاح بهداری سپاه، سردار شهید ناصری این مسئولیت را به ایشان دادند. برادرم در بیرجند به رحمت خدا رفت و آنجا به خاک سپرده شد. پس از چند سال اقامت در بیرجند مقدر شد که به مشهد بیاییم؛ حال در کنار مرقد امام رضا(علیهالسلام) زندگی و بندگی می کنیم.
کمی وارد مقوله زبان بشویم. افغانستان یکی از پایگاههای زبان فارسی است. لطفاً کمی از فضای زبان فارسی در دوره قبل از جمهوریت بگویید.
بله. همانطور که در جریان هستید زبان فارسی شاخصههای بسیار مهمی در فرهنگ و تمدن دارد که هیچ زبانی را در منطقه با این شاخصهها نمیتوان شناسایی کرد. می توان از مولانا، خواجه عبدالله انصاری بنیانگذار نثر مسجع، تفسیر کشفالاسرار، صد میدان، الهی نامه و اسرارنامه سخن گفت و عبدالرحمن جامی، جغتایی، عطار، سنایی، غزنوی و فارابی را نام برد؛ آنان آثار بسیاری را در صفحه تاریخ جاودان کردند. اما از این رسمیات که بگذریم، باید گفت: زبان فارسی در افغانستان بر قلبها حاکم است. درهمین زمینه بنده به طور بداهه در جمعی یک رباعی سروده ام که عرض می کنم:
ما از دل سرزمین آریاییم
از نیکده و نوای مولاییم
از خانقه منور پیر هرات
از آینهزار بوعلیسیناییم
جغرافیای فرهنگی میان ایران و افغانستان توسط هیچ مرزی نمیتواند جداسازی شود؛ حتی زبان پشتوهم که امروزه در افغانستان رایج است، یکی از گویشهای زبان فارسی است. تمام افتخاراتی که در منطقه افغانستان و ایران است، بر محور زبان فارسی است. حکیم ابوالقاسم فردوسی میفرماید: بسی رنج بردم دراین سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی در طول سال ها از عصر غزنویان که شاهنامه در آن دوران سروده شده است، زبان دربار غزنوی فارسی بوده است. سرایش این 2 هزار بیت توسط فردوسی و همراهی دقیقی، اسجودی و منصوری بیانگر این است که در سلسله ترک زبان غزنویان، غوریان، تیموریان، ابدالیها و خاندان محمدزاییها زبان رسمی بازهم فارسی بوده است؛ پس قطعاً زبان فارسی با حجم زیادی از پیشینه، صلابت و افتخار زبان غالب است. حتی پس از ورود اسلام، اسلام هم نتوانست مانعی در برابر زبان فارسی ایجاد کند. بهتر است بگوییم که برای زنده ماندن هویت تاریخی منطقه باید زبان فارسی را زنده نگه داریم.
در حکومتهای پس از داوودخان و کودتای سال ۵۷ کسانی مثل محمد ترکی که ژورنالیست و خبرنگار بوده است، سعی کردهاند با استفاده ابزاری از زبان پشتو به گونهای پشتونهای افغانستان را در مسیر باطلی راهی کنند؛ متأسفانه این کار در تمام حکومتهای پیشین رایج بوده است که ما به آن «پشتونیزم» می گوییم. آنها بیشترین جفا را در حق قوم پشتون و افغانستان کردهاند، چون تلاش کردند که این قوم را از مسائل فرهنگی و تحصیلی عقب نگه دارند. الحمدلله اتفاقاتی که منجر به خشونتهای پررنگ و بیرحمانه میشد در افغانستان صورت نگرفت. در تاریخ ما کمونیستهایی مثل محمد ترکی و حفیظالله امین، سعی کردند حاکمیت پشتون ها یا پشتونیزم را پررنگ کنند.
پس از جهاد مقدس ۱۴ ساله در برابر ارتش سرخ و تجاوز بیشرمانه شوروی سابق، حکومت مجاهدین سرکار آمد. آقای مجددی فارسی زبان بودند و بعد از ایشان هم که شهید ربانی بر سرکار آمدند، بحث مسائل زبانی مطرح نشد. در زمانی که جنگهایی در کابل بر سر قدرت صورت میگرفت، جناحهای مختلف سعی کردند که به این نزاع ها، تعمیم مذهبی و قومی بدهند که شکرخدا ملت افغانستان هوشیار بودند و دشمن موفق نشد اختلافاتی بین شیعه و سنی یا میان پشتو، هزاره و تاجیک راه بیندازد. در جنگهای داخلی در سالهای ۷۱ تا ۷۴ که طالبان آمدند، شخصی به اسم آقای سیاف که پشتو زبان بود، در کنار احمدشاه مسعود بود. همچنین در کنار آقای حکمتیار که ازبک است، آقای عبدالعلی مزاری هزاره بود. این کنارهم قرار گرفتن قومیتها، نشان می دهد که جنگ نه زبانی بوده و نه مذهبی، بلکه توطئهای بینالمللی بوده است.
رهبران دراین جنگها مجاهدتهای بسیاری کردند و این انقلاب به برکت خون شهدای بسیار رقم خورد. اما این رهبران لیاقت رهبری و مدیریت را نداشتند و ناخواسته در دام توطئههای دشمن قرار گرفتند؛ آنان ابزار دست کفر بخصوص صلیبیها شدند. پس از سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان، آزادیخواهان بسیاری در سراسر دنیا لباس افغانی پوشیدند و گفتند ما هم مثل افغانها در برابر غرب و امریکا مبارزه خواهیم کرد و به پیروزی میرسیم. مردم افغانستان جدای از انگیزه سیاسی، انگیزه الهی هم داشتند و این اندیشه اسلامی بود که این رژیم را محو کرد، اما متأسفانه جامعه بینالمللی هنوز به این اطلاعات کلان دست نیافتهاند. دراین جنگ بازهم جنگ زبانی، قومی و فرهنگی نبود؛ ضعف سیاسی، نبودن اندیشه و تفکر و نبودن یک استراتژی مدون باعث این مصیبتها شد. پس از آن، طالبان آمد. زمانی که امریکاییها با توطئه بینالمللی وارد ماجرا شدند، طالبان به دنبال جهاد بود و مردم هم البته آنها را میشناختند. سپس آقای کرزی روی کار آمد که صاحب اندیشه و تفکر نبود و صرفاً یک زندگی روزمره سیاسی داشت؛ در ادامه هم آقای غنی روی کار آمد که ایشان از لحاظ فکری بیسروسامانتر از آقای کرزی بود. در نهایت هم ملت از فسادهای گستردهای که انجام داده بود ناراحت بودند. مردم حس می کردند بعد از این همه جهاد در برابر استکبار شرق، حالا دشمنان شماره یک اسلام یعنی یهودیان و نصرانیان به افغانستان آمدهاند. در نهایت ریشه آنها در افغانستان برچیده شد؛ همه مسلمانان بخصوص جهادیها، جدای از اینکه چه کسی به قدرت رسید، خوشحال بودند. دراین ماجرا هم زبان فارسی به حاشیه نرفت و نمیرود.
در دوره اول حکومت طالبان هم به همین شکل بود؟
بله، در دوره حکومت طالبان چهرههای بسیاری در جریان بدنه طالب قرار نداشتند؛ چهرههایی از قومیتهای ازبک و هزاره به تعداد اندکی بودند که همینها هم به چشم میآمدند، مثل آقای حنفی که در سمت معاون وزیر بود. از حق نگذریم، این قوم پشتون بودند که در برابر تجاوز امریکاییها ایستادند، جهاد کردند، مبارزه کردند و خون دادند. خدا هم نظر کرده به خون شهدا، بساط اینها را جمع کرد. مسلمانان نباید اختلاف زبانی را در دایره اعتقادی خود بگنجانند. بحث زبان چیزی است که دشمنان اسلام و منطقه بسیار سعی میکنند از این شکافها وارد شوند. بزرگان زبان فارسی با اندیشههای بلند خود و آرمانهای بسیار عمیقی که نشأت گرفته از کلامالله مجید و سیره نبیاکرم(ص) صاحب چنین قدرتی در ادبیات شدهاند؛ مانند: مولانا، حافظ، سعدی، خواجه عبدالله انصاری و امثالهم.
شما در میان کلامتان فرمودید که بزرگترین ظلم به قوم پشتون را جریان پشتونیزم کرده است؛ پشتونیزم از نگاه شما یعنی چه؟
افرادی که می خواهند با حاکمیت مطلق بر پشتونها، بدون اینکه تلاشی برای ارتقای کمی و کیفی زندگی پشتوها بکنند، به صورت باطل از آنها در جهت منافع خود استفاده کنند.
از نظر شما چهرههای برجسته نظری و عملی که حاکمیت از آنها استفاده میکنند، چه کسانی هستند؟ آیا در دورههای قبلی هم بودهاند؟
بگذارید ابتدا نکته ای عرض کنم. ما شاعران قصیده سرای فارسیزبان بسیاری داریم، بعضیها هم شعر فارسی و پشتون را با هم سرودند؛ مانند مرحوم ملاعبدالعلی مستغنی که پدر ژنرال عبدالکریم مستغنی بودند. ژنرال عبدالکریم مستغنی اوایل دوره حکومت محمدزائر شاه فرمانده کل نیروهای نظامی افغانستان و وزیر دفاع بودهاند. پدرشان از روحانیون خالص پشتون بودند که قصیدههایشان به زبان فارسی بوده است. همچنین آقای عبدالحی مورخ افغانستان که ایشان قندهاری و پشتون است، اما تمام آثارش به زبان فارسی است. ما شعرای بسیاری داریم که پشتون هستند و به فارسی شعر سرودهاند، اما شاعر فارسی نداریم که پشتون شعر گفته باشد. این صرفاً نشاندهنده این است که زبان فارسی آنقدر بسط و توسعه دارد که همه را به خود دعوت میکند؛ حتی بسیار جالب است که در دوران کمونیستها شاعرانی مثل سلیمان لایق، بارق شفیعی و امثال اینها شعرهای مثنوی و نیمایی سروده اند.
خب پس پشتونیزم را به چه کسانی می توانیم بگوییم؟ آیا امانالله خان را هم می توان یکی از آنها محسوب کرد؟
امانالله خان را خیر اما قبل از او، در عصر احمدشاه ابدالی این اتفاقات صورت گرفته است؛ درهمین سلسله ابدالیها که پس از فروپاشی افشاریان آغاز شد، دیده میشود که تمام زبان حکومتشان فارسی بود.
بازهم فارسی است؟
بله، بازهم زبان فارسی است. در دوره های اخیر هیچگونه اختلاف نظری از بعد مسائل اندیشه، تفکر و فرهنگ بین اندیشمندان، شعرا و نویسندگان فارسی وجود نداشت؛ بجز کسانی که سعی میکردند مسائلی را که خودشان هم در آن صاحب اندیشه نبودند مطرح کنند؛ به طور مثال بحث پته خزانه که میگفتند از زبان فارسی جلوتر است و فخیمتر است.
چه چیزی را مطرح کردند؟
کتابی به نام پته خزانه به معنی گنج پنهان (پته: پنهان _ خزانه: گنج) که گنجینه بزرگی از آثار ادبی پشتوها است؛ در طول سال ها پنهان مانده بود و حالا آن را پیدا کردهاند، اما هرچه هست نمیتواند در مقابل دریای پر از مروارید زبان فارسی قد علم کند. اشتباه از آنجایی صورت میگیرد که زبان فارسی و پشتون را جدای ازهم بدانند.
این دو زبان هم ریشه اند.
بله، اما در کتاب سیلاب آتیش که ترکیبی از شعر پشتو و فارسی است، مجموعهای از رباعیات است. زبان فارسی چیز دیگری است، شیرینتر است. چیزهایی را میتواند بیان کند که هیچ زبان دیگری نمیتواند.
آیا در دورههای مختلف یک برنامه هدفمند و سازماندهی شده برای تضعیف و از بین بردن زبان فارسی در افغانستان وجود داشته است؟
در دورههای مختلف حتی در زمان نادرشاهی و کمونیستی یک سری رقابت ناخواسته و درعین حال نابجا بوده که افرادی سعی داشتند خود را در برابر فرهنگ ایرانی به نمایش بگذارند و زبان پشتو را در برابر ادبیات فارسی پررنگتر نشان دهند. حتی یک فرهنگسرای زبان پشتو نیز درهمان زمانها ایجاد شده بود تا واژههایی را که مترادف پشتو ندارد برایشان جایگزین پشتو بگذاریم، مثلاً ما هواپیما در زبان پشتو نداریم و طیاره هم عربیاست، آنها «الوتک» را جایگزین کردند. دراین مجموعه، بجز کسانی که نان به نرخروز میخوردند، افرادی بودند که باور داشتند باید در برابر چهرههای بزرگ ادبیات فارسی سربلند کنند.
پس یعنی میتوانیم بگوییم که هیچگاه جریانی به اسم فارسیستیزی نداشتیم؟
بله، نداشتیم.
پس، این حرف ژورنالیستی است.
بله، در طول ادوار تاریخی افغانستان هرگاه میخواستند این مسائل را مطرح کنند، هزارهها از پیرهرات میگفتند؛ پیرهرات همان خواجه عبدالله انصاری است. حدود هفتاد سال پیش رهی معیری به هرات آمد تا درباره ایشان صحبت کند. در کجای دنیا و کدام زبان داریم که از دیدار شمس و مولانا همچنین ارزشهای متعالیای شکل بگیرد؟ همین زبان فارسی است که با قدمت زیادی که دارد، تمدن پروری کرده است و برگردن بشریت حق دارد.
پس اینگونه ما میتوانیم بگوییم پشتونیزم بدنه تئوریپرداز جدی نداشته است.
در زمان حال که خیر، ندارد. در زمان آقای کرزی، اسماعیلیون و امثال اینها بسیار برای راهاندازی همچنین حرکتی تلاش کردند. اما کارشان بنمایه نداشت و همچنین دارای شکوفایی و رشد هم نشد.
اصلاً ممکن نیست مردم افغانستان همچنین چیزی را تصور کنند.
وقتی پای مزار پیرهرات میروی، یک پشتون را می بینی که از مناطق دوردست افغانستان آمده است، شب جمعه را دو زانو در کنار قبرآن نشسته و تا اذان صبح به راز و نیاز میپردازد. حتی کسانی را در مشهد میدیدم که وقتی ازشان میپرسیدی برای چه آمدهای؟ میگفتند: زیارت حضرت رضا(علیهالسلام) و سلطان باجی خرقانی. زبان فارسی به زبان اعتقادی امت اسلام منطقه تبدیل شده است.
بله به طوری که پشتون و تاجیک را هم ربط میدهد.
بله، همه ملیتها.
پس در طول تاریخ زبان فارسی از سمت زبان پشتو تهدیدی را احساس نمیکرد؟
نه.
در دوره بیست سال جمهوریت آیا تهدید و تهاجم فرهنگی از سمت فرهنگ غربی و زبان انگلیسی وارد میشد؟ چون یکی از نکات مورد تأکید غربیها که در اسناد منتشره آنها نیز مشاهده میشود، تقویت و ترویج زبان انگلیسی و جایگزین کردن کلمات انگلیسی به جای فارسی را بسیار مشاهده می کنیم. این هجمه را چگونه میبینید؟
در طول بیست سال جمهوریت ما شاهد این هستیم که یک سناریوی بسیار عجیب را غربیها وارد کردند که شکر خدا ناکام ماند. آنان افغانهای سکولاری را وارد کردند و از طریق رسانههای قوی و پیشرفته کوشش کردند از هر فرصتی برای انحراف جامعه افغانستان استفاده کنند. به آقای وزیر فرهنگ هم در آن دوره گفتم که از خدا بترسید.
این آقا که بود؟
آقای رحیم. ایشان گفتند که دموکراسی است، بنده گفتم: «لعنت بر این دموکراسی که تمام ارزشها و اعتقادات یک جامعه را به نابودی میکشاند.» در کنار ایشان یک آقای دیگری بود که گفت: «یک وقت ما را اینجا نکشید و انتحاری نکنید.» بنده هم در پاسخ گفتم: «اگر هدایت نمیشوید، خدا شما را خواهد کشت.» اینان آمدند از طریق رسانهها و شبکههایی که در دست داشتند، به ترویج فساد و بیبندوباری پرداختند که شیرازه اصلی خانواده است. همین چیزها باعث شد که روز به روز گرایش مردم نسبت به جمهوریت و آقای کرزی و غنی کمرنگ و کمرنگتر شد و در نهایت دیدیم که حاکمیتی که بیست سال امریکا برایش وقت گذاشته بود و دلارهای کلان خرج کرده بود، چگونه در عرض چهل و هشت ساعت، مانند یخِ جلوی آفتاب باز شد، به گونهای که حتی ردی هم باقی نماند. بدنه اعتقادی جامعه و مردم افغانستان، همان باورهایی است که آنها را به مبارزه در مقابل انگلیسها، روسها و امریکاییها واداشت.
بسیارعالی. سؤال دیگر اینکه آیا درهرات و شهرهای دیگر، زبان فارسی پایگاهی دارد؟ از منظر دینی مقبولیت دارد؟ یا دانشگاه خاصی که چهرههای برجسته، ادیب و شاعر درآنجا گرد هم جمع شده باشند؟
متأسفانه در دوره اخیر پس از طالبان و جنگ با صلیبیها از افغانستان خارج شدند.
نکته بسیار مهمی است که جمع قابل توجهی از ادیبان مهاجرت کردهاند.
به امریکا، کانادا و استرالیا مهاجرت کردند.
آیا در خارج از افغانستان میتوانیم بگوییم که جمعی ادبی وجود دارد و شکل گرفته است؟
در سال های جهاد، در مشهد انجمن شاعران مهاجر را خودمان تشکیل داده بودیم که پس از گذشت زمان، متأسفانه اعضایش پراکنده شدند. البته انجمن ادبی هرات هنوز جان دارد و ان شاءالله اگر مقدر شد و شما سفر کردید، حتماً به دیدار این دوستان خواهیم رفت. انجمن تابش و فدایی درهرات است و چهرههای پیشکسوت و جوان در کنارهم شب شعر برگزار می کنند. انجمن ادبی کابل هم در کابل فعالیت میکند، که چهرههای شاخص و جوان میدانداری میکنند. برادر بزرگ بنده در یک بازه زمانی کاردار سفارت در تهران بودند و به مدت هفت سال سفیر افغانستان در تاجیکستان بودند. بالغ برشصت اثر نوشته شده دارند که چهل اثر در زبان فارسی، شعر، ادبیات، مسائل سیاسی، منطقهای و عرفان اسلامی چاپ شده است. متأسفانه تعدادی از چهرههای برجسته رفتند، برخیشان همین روزها برگشتند. اولین منبر، سنگر و جایگاه در طول تاریخ ادبی افغانستان هرات بوده است.
پس قلب زبان فارسی در افغانستان هرات است.
بله، حتی در افغانستان وقتی فردی میگوید هراتی هستم انتظار داریم که خود را با بیت شعری معرفی کند. ما به عنوان دغدغه مندان زبان و ادبیات فارسی باید از پیشکسوتان و نامداران این حرفه خبرگیری کنیم و قوت قلبی برایشان باشیم.
اداره فرهنگی هرات نقشی که باید و میتواند را ایفا می کند؟
دوست خوبم آقای ولیشاه بهره از چهرههای فرهنگی هرات هستند. ایشان به من زنگ زد که فردا رونمایی کتاب آقای محمد ضمیر بارز است. صبح به آنجا رفتیم و در اداره اطلاعات فرهنگ نشستیم. پس ازاین مراسم، ایشان بسیار کوشش کردند که در هر مناسبتی از شعرا و چهرههای فرهنگی تقدیر کنند.
در یک سال و نیم گذشته اخباری را میشنویم تحت عنوان تغییر سر در فلان دانشگاه از فارسی به پشتو، که اینها همان حرفهای دروغ و پراکنده است. با توجه به وزارت اطلاعات فرهنگ، نظرتان در مورد آینده زبان فارسی در دوره حکومت طالبان چیست؟
همواره دو تبار بزرگ افغانها، فارسی زبانها و پشتو زبانها هستند. فارسی زبانان هم که می گوییم منظور ازبک، هزاره و تاجیک است. زبان ارتباطی همه اینها فارسی است. در ولایات جنوبی افغانستان، از قندهار تا حلمک، اکثراً با گویش و زبان فارسی سخن می گویند. از گذشته این سنت در کشور جا افتاده است. در بسیاری مواقع هم سعی کردهاند که توازن را به گونهای برقرار کنند تا برای گروهها احساس خلأ به وجود نیاید.
پس پیشبینی شما این است که توازن حفظ میشود؟
بله، این توازن قطعاً حفظ خواهد شد. موضوع جدیدی در افغانستان نیست، در طول این سال ها بوده است.
با توجه به اینکه حکومت همیشه دست پشتونتبارها بوده است؟
پشتونها همیشه در قدرت بودهاند، اما کارهای اداری و دیوانی همیشه در دست فارسیزبانان بوده است. هیچگونه منازعهای هم به گونه ای که به جاهای باریک ختم شود وجود نداشته؛ که این مسأله به خاطر همین توازن است. درافغانستان کمتر پشتونی هست که فارسی نداند و درمیان فارسیزبانان کمتر کسی است که پشتو را بتواند تکلم کند.
نکته جالب ماجرا هم این است که شما خودتان به عنوان یک پشتون با ما صحبت می کنید.
بله، ما احمدزی هستیم. بزرگان ما در بلخِ فارسی زبان، پشتو صحبت می کردند که این تعصب اشتباهی است. ما همه فارغ از زبانمان، باید در برابر دشمن واحدی که داریم متحد باشیم.