دانشجوی کارشناسی ارشد فرهنگ و ارتباطات
«12 قدرتمند» فیلمی اکشن/ درام است که در سال 2018، توسط کمپانی برادران وارنر و به کارگردانی نیکولای فوسی تولید و منتشر شده است. داستان فیلم براساس کتابی غیر داستانی نوشته شده و به وقایع پس از 11 سپتامبر و دخالت نظامی نیروهای ارتش امریکا در افغانستان میپردازد. میچ نلسون (شخصیت اصلی فیلم با بازی کریس همسورث) فرمانده نظامی گروه 12 نفری است که وظیفه دارد به کمک یکی از ائتلافهای ضد طالبان به فرماندهی جنگسالار عبدالرشید دوستُم در افغانستان بپردازد تا بتوانند مزارشریف را از اشغال نیروهای طالبان خارج کند و نفوذ القاعده بر افغانستان را از بین ببرند. نیروهای امریکایی درنهایت موفق میشوند مزارشریف را از اشغال نیروهای طالبان و القاعده خارج کنند و به کشورشان بازگردند.
این فیلم نیز مانند سایر فیلمهای مشابه در نهایت دو هدف اصلی را در ساحت ایدئولوژیک دنبال میکنند، مشروعیتبخشی به دخالت نظامی امریکا در افغانستان و برساخت ایماژی قهرمانانه از نیروی نظامی امریکایی و اقدامات جنایتکارانه دولت امریکا.
فیلم درحالی شروع میشود که ما فرمانده امریکایی (میچ نیلسون) را کنار همسر زیبا و فرزند کوچکش مشاهده میکنیم. ایماژی که در اینجا برساخت میشود، تصویری از یک سرباز امریکایی شجاع، جذاب، مهربان و خانواده دوست است. این ایماژ در ادامه به باقی سربازان امریکایی نیز تعمیم داده میشود تا درنهایت سرباز امریکایی چنین معرفی شود: مهربان، فداکار، عاشق میهن و خانواده. اما هر اسطورهسازی در سینما، نیاز دارد که ضد خود را با منطق شرق شناسانهای تولید کند. برساخت چنین ایماژی از سربازان امریکایی با ساخت تصویری به غایت منفی از مردم افغان و نیروهای طالبان تکمیل میشود. اسطوره نیرویهای طالبان، به عنوان عنصر شرور و منفی فیلم همان اسطوره تکراری است که در طی این سالها از سوی رسانهها و سینمای غربی برساخت شده است. عنصری بنیادگرا، خشن، فاقد عقلانیت و نادان که پرچم اسلام را نیز یدک میکشد. در یکی از سکانسهای فیلم، نیروهای طالب به استنطاق دختران کوچک و مظلوم افغانی میپردازند تا متوجه شوند آیا سواد دارند یا ندارد، هنگامی که متوجه میشوند سواد نوشتن دارند، به شکل بی رحمانهای مادر دخترها را میکشند و فرمانده آنها به حضار اعلام میکند بر اساس قانون خدا دختران بالای هشت سال اجازه یادگیری سواد ندارند و در صورت عدم پیروی از این قانون، سرنوشتی مشابه خواهند داشت.
این غلیظسازی به منظور برساخت ایماژ قهرمانانه از نیروهای امریکایی است که پیشتر ذکر شد. برای مثال سکانس مذکور وقتی به طور کامل به این هدف خود میرسد که با سکانسهای دیگر فیلم در نظر گرفته شود. در سکانسهای دیگری ما شاهد رفتار محبتآمیز نیروهای امریکایی با مردم و کودکان افغانی هستیم. برای مثال در سکانسی نشان داده میشود درحالی که مردم افغانی وسایل نیروهای امریکایی را میدزدند و اقدام به فروش آنها در بازار خود میکنند، آنها بدون سخت گیری نسبت به آنها وسایل خودشان را مجدد از آنها میخرند. یا در جای دیگر شاهد محبت یکی از سربازان امریکایی با کودک افغانی هستیم که دقیقاً در نقطه مقابل رفتار نیروهای طالبان با کودکان است. البته بماند که شواهد تاریخی، شرح دیگری از رفتار نیروهای نظامی امریکایی با مردم افغانستانی را روایت میکند.
سیاستی که معمولاً ایالت متحده امریکا به منظور اقناع افکار عمومی -چه در سطح داخلی و چه در سطح جهانی- در قبال دخالت سیاسی و نظامی خود در سایر کشورها پیش میگیرد مبتنی است بر تأکید بر مفهوم امنیت ملی و جهانی. بدین شرح که اگر ما به عنوان دولت امریکا در ژاپن، کوبا یا خاورمیانه اقدام نظامی انجام میدهیم، دلیلش چیزی جز این نیست که ناچاریم از مردم خود در وهله اول و از مردم سایر کشورها دفاع کنیم و برای آنها امنیت رقم بزنیم و خود متأسفیم که در این مسیر ممکن است عدهای بیگناه آسیب ببینند. البته این تصور رسانهای در برخی موارد مثل ماجرای کوبا شکسته میشود اما عموماً تبدیل به روایت اصلی میشود و اقتصاد سیاسی پشت اقدامات نظامی امریکا در سایر نقاط دنیا، پنهان میماند.
اتفاقی نیست که پرده نخست فیلمی که قرار است به دخالت نظامی امریکا در افغانستان اشاره کند، با حادثه 11 سپتامبر آغاز میشود. فیلم با این آغاز، القاعده و طالبان را به عنوان خطری جدی برای مردم امریکا و مردم سایر جهان معرفی میکند (در همین آغاز تصویری از پوتین نمایش داده میشود که در حال ابراز نگرانی از خطر تروریسم القاعده است که هدف آن بیان این نکته است که القاعده و طالبان، خطری جدی برای همه دنیا هستند که باید قهرمانانی امریکایی به مصاف با آنها بروند!) در یکی از سکانسهای ابتدایی، فرمانده میچ نیلسون برای توجیه نیاز حضورش در منطقه عملیاتی به همسرش میگوید که هفته پیش خود او (همسرش) سوار هواپیمایی شده بود که میتوانست سرنوشتی مثل همین هواپیماهای ربوده شده داشته باشد. در نتیجه باید برای نجات او (خانواده) خطر کند و به جنگ با القاعده و طالبان در افغانستان برود. در نتیجه ما به عنوان مخاطب در حالی که با سربازان امریکایی همذات پنداری میکنیم، میپذیریم که آنها به منظور دفاع از جان خانواده و هم میهنانشان باید داوطلبانه و صرفاً به دلیل انجام وظیفه (درحالی که میدانیم عموماً نیروهای امریکایی به دلیل انجام وظیفه به جنگ نمیروند، آنها از طبقات فرودست جامعه هستند و به دلیل درآمد خوب ارتش به جنگ میروند) به جنگ با طالبان و القاعده بروند. (یکی از فرماندهان نظامی امریکایی درحالی که تکهای از برجهای دوقلو را به میچ میدهد، به او میگوید این همراهت باشد تا انگیزهای باشد برای مقابله با آنها). این ماجرا را حال ضرب در همان اسطوره خشن طالبان کنید. در یکی از سکانسها سربازان امریکایی فیلمی از طالبان را میبینند که یک زن حامله را سنگسار میکند. در نتیجه برای مخاطب پودر شدن نیروهای طالبان توسط بمبهای سربازان قهرمان و شجاع امریکایی نه عملی جنایتکارانه، بلکه عملی قهرمانانه تلقی میشود.
از بعد حضور نیروهای امریکایی در جبهه نیروهای ائتلاف ضد طالبان، عنصر دیگری به منظور توجیه دخالت نظامی امریکا وارد درونمایه فیلم میشود: افغانها خود تمایل دارند که قهرمانهای امریکایی نجاتشان دهند.
به این منظور ما بارها و در سکانسهای مختلف از زبان دوستُم میشنویم که تأکید میکند با رفتن سربازان امریکایی، آنها امید و نجاتی ندارند و آنها باید فرشته نجات ملت افغانستان باشند، افغانستانی که در گذشته و قبل حمله طالبان آزاد بوده و دختران میتوانستند در آن سواد بیاموزند و به سینما بروند، اما حالا هم سواد تعطیل شده و از طرفی دیگر خانمها باید نقاب (حجاب) داشته باشند. در نتیجه فرمانده میچ از سر دلسوزی میپذیرد که آنهارا یاری کند. در واقع تصویری و ایماژی که برساخت میشود، واجد این معنا است که اسلام عنصری بیرون از فرهنگ افغانها است که توسط طالبان تحمیل شده و از طرف دیگر دخالت نظامی امریکا با خواست خود افغانها و از سر دلسوزی و انسانیت نیروهای امریکایی است.
به طور خلاصه میتوان بر دو مضمون اصلی مورد تأکید در این فیلم اشاره کرد؛ اول ساخت ایماژ بسیار مثبت از سربازان ایالت متحده امریکا که با برساخت ایماژ منفی از نیرویهای طالبان و القاعده و مردم افغانستان تکمیل میشود.
دوم توجیه دخالت نظامی امریکا در افغانستان و این توجیه با تأکید بر مفهوم امنیت ملی و تأکید بر نیاز به نجات و یاریرسانی به ملت افغان که خود خواهان حضور نیرویهای نظامی امریکایی هستند، اتفاق میافتد.