شماره پنج - ۱۱ دی ۱۴۰۲
همسایه شرقی - شماره پنج - ۱۱ دی ۱۴۰۲ - صفحه ۱۳۶

تا کی می‌خواهیم به نام آب سیستان بودجه‌های صندوق ذخیره ارزی را دور بریزیم؟

مصاحبه با محسن اسلام زاده مستند ساز و کارشناس مسائل سیستان و افغانستان

سلام جناب آقای اسلام‌زاده. ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. لطفاً ابتدا خودتان را معرفی کنید.
به نام خدا. با تشکر از شما که این فرصت را در اختیارم گذاشتید. محسن اسلام‌زاده هستم، مستندساز.
«میراب» یکی از مستندهایی است که شما ساخته‌اید و موضوع آن هم حق آب ایران از هیرمند و سد کمال خان و مشکلات آبی بین ایران و افغانستان است. چه شد که اصلاً به چنین سوژه‌ای پرداختید؟ پیش‌زمینه‌اش چه بود؟
ببینید، من و شما الان در مرکز فرهنگی میثاق قرار گذاشته‌ایم. میثاق درزمینۀ ساخت مستند در مناطق بحرانی و همچنین درباره موضوعات بحرانی فعالیت می‌کند. یکی از این موضوعات که تقریباً ده سال پیش اینجا درباره‌اش کار شد، تالاب‌هامون بود و دو مستند در مورد آن به کارگردانی آقای یاسرعرب ساخته شد، به نام‌های «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند» و «ماهی‌ها در سکوت نمی‌میرند». از طرفی در اردوهایی که جنبش عدالت‌خواه دانشجویی برپا می‌کرد به آن مناطق رفته بودم و با مشکل گردوغبارش آشنا بودم؛ حتی یک‌بار که از زابل عزیز برمی‌گشتیم به مشهد، آن‌قدر هوا طوفانی و آلوده بود که همسرم حساسیت گرفت و تا به مشهد رسیدیم او را پیش دکتر بردیم. درمانی سرپایی هم انجام شد؛ در ضمن از سال ۸۳ در سیستان و بلوچستان مستند می‌سازم و با فضای سیستان غریبه نیستم. اقوام دوری هم در آنجا دارم؛ چون خانوادۀ همسرم مدتی نسبتاً طولانی در زاهدان زندگی می‌کردند؛ پس روابط خانوادگی هم در آنجا داشته‌ام. درمجموع پیش‌زمینه‌ای ذهنی از آن منطقه دارم.
بعد از به قدرت رسیدن طالبان چند بار به افغانستان رفتم؛ چون در رسانه‌ها، مخصوصاً در سال ۱۴۰۰، همیشه بحث افغانستان هم بود. هرکسی هم که مشکلی یا موضوعی در مورد افغانستان به ذهنش می‌رسید و ارتباطی هم با من داشت، اول آن را برای من می‌فرستاد و در مورد آن می‌پرسید. یک‌بار به کابل رفته بودم تا چند مستند بسازم. یکی از خویشاوندانم که در صداوسیمای زاهدان کار می‌کرد، برایم عکسی فرستاد و نوشت: «آب به‌وسیلۀ سد کمال خان منحرف می‌شود و اینجا وضعمان خیلی خراب است.»
گفتم: «اتفاقاً الان کابل هستم و پیگیری می‌کنم.»
یادم هست با پرواز پنجشنبه رفتم به تهران و عصر روز بعدش به سفارت کابل رفتم. دیدم مشکل چقدر داغ و جدی است. از بخش‌های مختلف دولتی زنگ می‌زدند به سفارت و می‌پرسیدند ماجرا چیست.
چه زمانی؟
 زمستان ۱۴۰۰.
یعنی قبل از به قدرت رسیدن طالبان؟
 نه. طالبان به قدرت رسیده بود. الان حدود سه سال از این واقعه می‌گذرد. دیدم آنجا بحث داغ است و مدام پیغام می‌فرستند و تلفن می‌زنند. از سفارت که بیرون آمدم به خودم گفتم: «ما که الان نمی‌توانیم چشم‌هایمان را ببندیم و برویم جای دیگری کار کنیم. شاید موضوع روزِ ما همین باشد.» خلاصه بگویم تصمیم گرفتم نه مخفیانه، بلکه به‌صورت نیمه‌رسمی بروم سمت جنوب افغانستان. با کسانی که در جنوب می‌شناختیم صحبت کردیم و گفتیم: «تصمیم گرفته‌ایم بیاییم آنجا. بیاییم یا نیاییم؟»
گفتند: «بیایید.»
درنهایت با گروه از کابل رفتیم قندهار، تنها میان طالبان. آنجا مسئولین استان هلمند آمدند دنبالمان و شب در هلمند مهمان آن‌ها بودیم. صبح روز بعدش ماشین در اختیارمان گذاشتند و رفتیم نیمروز. از آنجا قصد داشتیم برویم بند کمال خان تا ببینیم اصلاً آب هست یا نیست؛ ولی ناگهان حساس شدند و گفتند: «ورود به آنجا کلاً ممنوع است. چرا به آنجا می‌خواهید بروید؟ ممنوع است و برگردید به نیمروز.»
با گروه برگشتیم به شهر زرند. از سفارت ایران و چند جای دیگر به من زنگ زدند و گفتند: «برگرد. اصلاً چرا رفتی زرند؟»
دوباره برگشتم به کابل. مقام‌های بالا زنگ زدند و گفتند: «اصلاً چرا ایشان رفته؟ باید هماهنگ می‌کرد.» من گفتم: «دیگر آمده‌ایم.»
چند روزی در یکی از اداره‌های کابل اقامت کردیم که نسبت به مهمانسرا شرایطش خیلی بد بود. گلایه بردیم به سفارت ایران. مهمانسرایی در کنار استانداری ولایت استان نیمروز بود که به آنجا منتقل شدیم. کمی بعد با استاندار دیدار کردیم. گفتم: «ما آمده‌ایم برای موضوع بند کمال خان.»
گفتند: «باید صبر کنید تا اجازه صادر شود.»
هشت روزی در مهمانسرا گیر کردیم و منتظر بودیم مجوز صادر شود.
در مهمانسرا می‌گذاشتند کار کنید؟
 می‌رفتیم داخل شهر و دوری می‌زدیم؛ اما نمی‌توانستیم از شهر خارج شویم. البته اضافه کنم قبل از اینکه به استانداری برویم، طالبان آب را رها کرده بود. فیلم‌هایش را دیدیم و در خبرگزاری‌ها هم منتشر شد. در مورد آن بین مسئولین بحث شد و گفته شد آب به سمت ایران سرازیر شده است. خبر بزرگی بود؛ اما چنان واکنش منفی در رسانه‌ها ایجاد کرد که موج توییتری- فیس‌بوکی علیه طالبان راه افتاد.
چرا و این واکنش از سمت چه کسانی بود؟
 همین چرا باعث شد این فیلم را بسازم. من بعد از ده روزی که آنجا بودم دیگر کل مسئله‌ام شده بود آب. فضای مجازی هم همه‌اش بحث آب بود. در مورد آن جستجو می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و گوش می‌دادیم؛ حتی فرید مدرسی هم آمده بود و کنفرانسی برگزار کرده بود که فایلش در کلاب‌هاوس موجود است. این فایل خیلی مهم است. در این فایل گفته شد آب هم که دوباره جاری شده است. خیلی‌ها صحبت کردند. من هم گوش دادم و استفاده کردم. فهمیدم باید مستندی بسازم که با بقیۀ مستندهایی که در این زمینه ساخته شده، فرق کند؛ چون همیشه در مستندهایی که دراین‌باره ساخته شده، به خشک‌سالی سیستان اشاره شده است؛ ولی هیچ‌کس نمی‌داند دلیل آن چیست. اصلاً ریشه‌های این آب ندادن و این مناقشۀ آبی کجاست؟
آن واکنش منفی از طرف مردم افغانستان و مهاجرین افغانستانی بود. بعد تازه فهمیدیم اصلاً بحث آب و آب‌فروشی در افغانستان به‌نوعی خیانت است؛ یعنی مساوی با وطن‌فروشی و خاک‌فروشی است. در همین سفرهایی که امسال به افغانستان رفته‌ام با بعضی از نزدیکان به مقام‌های ارشد طالبان صحبت کرده‌ام. می‌گفتند: «باید سلسله برنامه‌هایی بگذاریم برای مردممان تا جا بیندازیم آب مثل مواد مدنی، مثلاً طلا، نیست و کشورهای همسایه هم سهمی دارند. باید کار فرهنگی در افغانستان بشود تا مردم متوجه شوند آب قوانین خاص خودش را دارد.»
فهمیدیم موسی شفیق که فکر ‌کنم قرارداد ۱۳۵۱ را با ایران امضا کرده است، بعد از شش سال اعدام شده است. طبق نوشتۀ کتاب افغانستان در پنج سال اخیر، یکی از دلایل اعدامش همین قرارداد است. احساس کردم باید فیلمی بسازم و به مردم و مسئولان ایرانی بگویم بحران آب بسیار پیچیده است؛ پس همین‌طوری نمی‌شود بدون در نظر گرفتن یکسری متغیرها این بحران را حل کرد.
کمی که در فضای ماجرا بودم، دیدم ریشه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارد؛ چون مناقشۀ آبی ایران و افغانستان، مناقشه‌ای ۱۶۰ ساله است. بعد که با آقای میان‌آبادی مرتبط شدم، دیدم بحث خیلی پیچیده است. در سفر اولی که به جنوب افغانستان کردم فقط می‌خواستم ببینم بند کمال خان آب دارد یا ندارد و یکی‌دوروزه برگردم و بروم دنبال کارم؛ ولی دیگر درگیر موضوع شده بودیم. وقتی‌ اعلام کردند آب رها شده است، تازه دیدیم از اروپا و آمریکا و کسانی که جزو مقامات پیشین افغانستان بودند عده‌ای درزمینهٔ آب کار کرده‌اند. درنهایت بحث سنگینی علیه طالبان راه افتاد مبنی بر اینکه از موضعشان عقب‌نشینی کرده‌اند. آن‌ها در پاسخ گفتند: «ما آب را برای مردم نیمروز رها کرده‌ایم، نه برای ایران.»
و سخنگوی وزارت کشاورزی‌شان اظهارنظر کرد.
«میراب» حول محور چنین چیزی است. ساختن فیلم «میراب» خیلی سخت بود؛ چون عملاً در مهمانسرایی شیک، به قول خودشان در کاخی، زندانی بودم. همان‌جا را تبدیل به استودیو کردم و شروع کردم به اسکایپ گرفتن. بعد رحمت‌الله دهمرده را پیدا کردم که از کارکنان بخش خبر صداوسیمای زاهدان است. خیلی با من همکاری کرد و کار به‌جایی رسید که من آن‌طرف، در زرنج بودم و او این‌طرف، در سیستان آمده بود لب مرز در جریکه که ورودی آب آنجاست. ارتباط زنده با یکدیگر داشتیم. آنجا را نشان می‌داد و صحبت می‌کردیم. فقط چند کیلومتر با هم فاصله داشتیم؛ ولی من در خاک افغانستان بودم و او در ایران بود. بعد با دکتر میان‌آبادی صحبت کردم و جستجوهایی هم در فضای مجازی کردم. برای تکمیل کار، بعدش آمدم به سیستان ایران و از آنجا هم تصویر گرفتم. آرشیوی بی‌نظیر و تصاویر بکری پیدا کردم و کم‌کم درگیر شدم و اطلاعات خوبی به دست آوردم. احساس کردم بالاخره می‌توانم مستندی جستجوگرانه و پژوهش محور بسازم. از طریق آقای دهمرده و آقای خمر و با کمک معاونت سیاسی صداوسیمای زاهدان، آرشیوی غنی‌ در اختیارم قرار گرفت. تقریباً به من دویست گیگابایت تصویر از دوره‌های مختلف‌هامون دادند، تصاویری بسیار کارآمد. به سیستان که آمدم با فعالین عزیز سیستانی هم آشنا شدم. درنهایت کمی در فضای بحران آب سیستان قرار گرفتم و فهمیدم اصلاً چه اتفاقی دارد می‌افتد.
به این صورت بالاخره مستند «میراب» شکل گرفت. بعد که با کمک آقایان دهمرده و خمر و معاونت سیاسی صداوسیما مستند تهیه و آماده شد، باز بحران آب در صدر اخبار قرار گرفته بود. موفق شدیم در تهران رونمایی برگزار کنیم. اصلاً فکرش را نمی‌کردم اقبال از کار در زاهدان و زابل چنین زیاد باشد. دعوت شدیم برای رونمایی از فیلم و آنجا برخورد بسیار خوبی دیدیم از مردم و کارشناسان. یکی از کارشناسانی که در سالن سینمای زاهدان بود حرف بسیار درستی زد. گفت: «نگاهِ این فیلم مردم سیستان را تحقیر نکرده است. در خیلی از فیلم‌هایی که ساخته شده، نگاهی تحقیرآمیز ‌کرده‌اند. در این فیلم بالاخره بحران ریشه‌یابی شده و مشخص شده این معضل از کجا آب می‌خورد.»
به نظرم تا وقتی مسائل سیاسی و اجتماعی در افغانستان نادیده گرفته شود، بحران آب خیلی سخت است که حل بشود. انگار افغانستان تازه به خود آمده؛ چون الان دوره‌ای است که انگار می‌خواهند برخی عقب‌افتادگی‌های قدیم را جبران ‌کنند. درزمینۀ استخراج نفت و گاز یا نوسازی جاده‌ها کار می‌کنند؛ مثلاً همین مشکل سالنگ را حل می‌کنند که کابوس مردم شمال بود و چند ساعت باید حدود پنجاه کیلومتر را در راه می‌ماندند؛ همچنین مشکلات مربوط به احداث راه‌آهن را می‌خواهند حل ‌کنند؛ حتی در شهرها چراغ راهنمایی رانندگی می‌گذارند. درمجموع دارند اصلاح می‌کنند؛ مثلاً درباره بحران مواد مخدر هم کار می‌کنند. در این شرایط، انگار یکی از چیزهایی که حالا یادشان آمده و فکر می‌کنند تنها چیزی است که در برابر همسایگان دارند، آب است. به نظر من به‌راحتی درباره واگذاری آب به همسایه‌ها کوتاه نمی‌آیند. می‌شنویم که در استان‌های مختلف مشغول سدسازی یا کانال‌سازی هستند، هم در شمال، هم در جنوب. ظاهراً قصد دارند از این آبی که در اختیار دارند، به نفع کشور و مردم و خودشان استفاده کنند و برای واگذاری بخشی از آن، امتیازهای ویژه‌ای از همسایگان بگیرند؛ یعنی مثلاً به مردمش بتواند بگوید: «من این آب را دادم به ایران و (به فرض) به‌جایش ترانزیت چابهار را گرفتم که از مسیر پاکستان هم امن‌تر است، هم هفتصد کیلومتر نزدیک‌تر است، هم جاده‌اش بهتر است.» در این زمینه، مسئولین ما باید بتوانند درست عمل کرده و هم خواسته‌های مردم و دولت افغانستان، هم خواسته‌های مردم ایران را در نظر بگیرند.
در دورۀ قبلی ما شاهد بودیم رئیس‌جمهوران هند و افغانستان آمدند چابهار و دولت و وزارت خارجۀ ما بدون در نظر گرفتن دغدغه‌های آبی، چابهار را واگذار کردند. مودی و غنی بعد از سفر به چابهار، بلافاصله رفتند بند سلما را افتتاح کردند. در این مورد جستجویی بکنید که درست باشد؛ یعنی مودی به هند برنگشت، از اینجا به افغانستان رفت تا بند سلما را افتتاح کنند. خبرها حاکی است در چابهار هیچ بحثی از آب هیرمند و‌هامون و احیای تالاب نشده است؛ حتی یکی از مسئولین آبی کشور به من گفتند: «رفتیم صحبت کردیم با بعضی از مقامات وزارت خارجه و آن‌ها تمسخرآمیز جواب دادند این بحث آب است و آن بحث راه و ربطی به هم ندارد.»
در دورۀ کنونی ملا برادر هم آمد چابهار و مدام تأکید می‌شود روی بحث چابهار و ترانزیت. به نظرم باید بحران آب در صدر اخبار بماند و پیگیری شود که آب بیاید. مهم‌ترین مشکل و معضل ما در موردِ حق آب بند کمال خان است. بندی که ظرفیت اندکی دارد. حق آب ما چیزی بین پانزده تا هجده برابر ظرفیت آن بند است. حق آب ما ۸۲۰ میلیون مترمکعب در سال است. گنجایش کمال خان چقدر است؟ حدود پنجاه میلیون مترمکعب. یعنی می‌شود چند برابر؟
تقریباً کمتر از بیست برابر.
تقریباً ۱۶ برابر است؛ پس چرا می‌گوییم مشکل بزرگ ما کمال خان است؟ مشکل اینجاست که آب به‌صورت تدریجی نمی‌آید؛ بلکه یک‌باره می‌آید. اصلاً این بند کمال خان بندی انحرافی است آب را منحرف می‌کند. خودشان با این استدلال زده بودند که بند کنترلی است؛ ولی کنترلی نیست. چون آب یک‌باره به‌صورت سیلاب می‌آید، پس هیچ‌وقت بندی که حدود پنجاه میلیون مترمکعب گنجایش دارد، نمی‌تواند ۸۲۰ میلیون مترمکعب آب به ما بدهد. هرچقدر هم دریچه‌هایش را باز کنند به نظر من نمی‌تواند این اتفاق بیفتد. البته صحبت‌هایی شده از اصلاح بند و خاک‌ریز زده‌اند و دریچه‌ها را درست کرده‌اند؛ چون در شهریور ۱۴۰۱ آب آمد و متأسفانه منحرف شد. بعد از ساخته شدن فیلم «میراب» بود. گفتند: «دریچه‌ها خراب بوده و دریچه‌های اصلی باز نشده است.»
ولی چند ماه پیش در فروردین‌ماه ۱۴۰۲ آب ۴۸ ساعته به ایران رسید. این نشان می‌داد دریچه‌های جدیدی باز شده که این آب را بیرون داده‌اند. سفیر محترم و نمایندۀ ویژۀ رئیس‌جمهور در امور افغانستان گفته‌اند دریچه‌ها اصلاح شده و لایروبی سی چهل کیلومتری در مسیر انجام داده‌اند. خاک‌ریزهایی هم زده شده که آب به سمت گود زره نرود؛ ولی بالاخره این نگرانی وجود دارد که به لحاظ فنی حتی اگر طالبان هم بخواهد، به‌سختی می‌تواند این حق آب را بدهد؛ چون صحبت‌های زیادی شده که طالبان در سطح رهبری ورود پیدا کرده در مورد بحران حقابۀ ایران.
که حقابه را بدهد یا ندهد؟
 که بدهد. جلسات متعددی در سطح رهبری‌شان برگزار شده است و خیلی از مقامات طالبان در سطوح مختلف به ما گفته‌اند عزم امارت اسلامی این است که آب را بدهد؛ ولی این مشکل فنی هم وجود دارد. به نظر من نگران‌کننده است.
الان برای آب سیستان باید چه‌ کرد؟
 نکته‌ای باید بگویم؛ چون به جلسات متعددی رفته‌ام در این رابطه و پژوهش بسیار انجام داده‌ام. هنوز طرح و راهبرد درستی به نظر من در زمینۀ آب‌های مشترکمان با افغانستان نداریم. شاید پژوهش‌های درستی انجام نشده تا مشخص شود مشکل چیست و کشور افغانستان در چه شرایطی به سر می‌برد و صرفاً تعاملاتی این آب می‌آید برای ما. متوجه هستید؟ گاهی پیگیری کرده‌ام. همه کار را مسکوت نگه می‌دارند و وقتی شرایط بغرنج می‌شود همه به این فکر می‌کنند که باید چه‌ کرد. در شرایط بغرنج اتفاقی می‌افتد و آب یا می‌آید یا نمی‌آید؛ ولی به‌محض اینکه پرونده از صدر اخبار رسانه‌ها حذف شد، دوباره هرکسی می‌رود دنبال کار خودش. وقتی هم کسی می‌خواهد فعالیت پژوهشی و علمی بکند، می‌گویند: «چقدر طول می‌کشد؟»
مثلاً می‌گوید: «یک سال» یا «نه ماه».
می‌گویند: «نه. ما الان لازم داریم.»
پرونده را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم مثلاً سه‌ یا ده یا پانزده سال است که باز است و ما هنوز نمی‌دانیم برای آمدن آب شرایط افغانستان چیست. آن‌ها چه درخواست‌هایی و چه پتانسیل‌هایی دارند و با چه چیزهایی مردم متقاعد می‌شوند و با چه چیزهایی حکومت متقاعد می‌شود. چه معاهداتی می‌تواند به این توافق کمک بکند؟ چه همکاری‌هایی با دیگر همسایه‌ها می‌تواند کمک کند؟ این‌ها سؤال‌های بی‌پاسخ است. از سوی دیگر مشکل آب فقط مشکل ما با افغانستان نیست. مشکل ازبک‌ها هم هست و می‌تواند شدیداً حجم ورودی آب آن‌ها را و درنتیجه کشاورزی‌شان را تحت تأثیر قرار دهد. میزان آب تقریباً بیش از بیست برابر حق آب ما است. بحث آبی هم که ازبکستانی‌ها یا ترکمنستانی‌ها یا پاکستانی‌ها استفاده می‌کردند، مطرح است. این مشکل می‌طلبد که در بعضی جاها همکاری‌های بین کشوری و بین همسایگی باشد و در تعاملی مشترک با افغانستان بالاخره همه به منفعتی برسند. از این وجه، به نظرم در مورد آب نتوانستیم درست کار بکنیم تا بتوانیم پاسخ بدهیم چطوری مشکل مردم سیستان حل می‌شود.
این از بعد خارجی‌ مشکل بود. در بعد داخلی سیستان سرنوشتی غم‌بار دارد. روایت سختی درباره سیستان است که اسمش را گذاشته‌اند «بهشت پیمانکاران»؛ یعنی هرسال یا هر چهار سال یا در هر دولتی منِ مستندساز و دیگر مستندسازها یا منِ عکاس و دیگر عکاس‌ها گزارش‌هایی ساختیم از سیستان و از سختی‌هایی که مردم سیستان متحمل می‌شوند؛ اما بعد سودش را پیمانکاری آمده و برده است بدون اینکه مشکل آب حل شود. اگر نگاه دقیقی بیندازیم در دولت‌های مختلف چنین بوده است.
پیمانکاری که کارش به نتیجه نرسیده است؟
 پیمانکار کارش به نتیجه رسیده است؛ ولی هیچ آبی برای مردم سیستان از داخلش درنیامده است. نانی برای پیمانکار داشته؛ اما مردم بهره‌ای نبرده‌اند. طرح‌هایش هم معروف است؛ مثلاً از طرح نیم لوله در دهۀ ۷۰ تا طرح موسوم به ۴۶ هزار هکتاری تا طرح فلان و طرح بهمان که برایت آن‌ها را می‌فرستم. الان هم طرح انتقال آب مطرح است که باز پرسش‌ها در مورد آن بسیار زیاد است؛ مثلاً طرح چاه ژرف مطرح شده است. یکی برود و ببیند این چاه ژرف چه شد؟ تا طرح به نقطۀ صد نرسیده، همه‌اش مردم را امیدوار می‌کنند که مشکل آب دیگر حل شد. بعد وقتی‌که طرح بهره‌برداری می‌شود، ناگهان همه غیب می‌شوند. خب این چاه ژرف که این‌همه درباره‌اش گفته شد، چیست؟ خیلی فاجعه‌بار است، خیلی و حرف هم در موردش بسیار است. در مورد انتقال آب هم برخی گفتند وقتی سیستان خشک می‌شود که اقیانوس‌های دنیا خشک شوند. نه مشکل نمک‌زدایی را درست انجام دادند، نه انتقالشان را که مثلاً چقدر نیروگاه می‌خواهد، نه میزانش را. میزان حق آب ما ۸۲۰ میلیون مترمکعب در سال است؛ اما آبی که به سیستان می‌رسد کمتر از صد میلیون مترمکعب در سال است. ناگهان دیدند فقط می‌توانند آب شرب را پوشش بدهند. آنجا مشکلات زیست‌محیطی، کشاورزی و دامداری هم دارد. در سیستان با دامدارانی مواجه شدیم که می‌گفتند: «گاوهای ما اینجا همه‌شان دارند کور می‌شوند» یا «کور شده‌اند».
خب شیر آبی رساندی به خانه‌ای تا آب شرب داشته باشد. بقیه‌اش چه؟ چه در حوزۀ داخلی و چه در حوزۀ خارجی به نظر می‌رسد که درست عمل نشده است. با افسوس فراوان باید بگویم وقتی رفتم منطقه سیستان (چون من بیشتر بلوچستان کار می‌کردم) دیدم چقدر آدم فرهیخته و دانشگاهی و پژوهشگر دارد که کتاب‌های متعددی نوشته‌اند و محاسبات خیلی حرفه‌ای انجام داده‌اند؛ ضمن اینکه ازنظر تجربی، نسل‌اندرنسل درگیر حق آب و مذاکرات بوده‌اند و پیگیری کرده‌اند که چطوری حقابه تعیین می‌شود و چطوری آب می‌آید. دیدم آدم‌های پژوهشگر و دانشگاهی، استادان فرهیخته با پژوهش‌های آماده وجود دارد؛ ولی مردم و نخبگان منطقه به بازی گرفته نشده‌اند. در مورد سفر اخیرِ هیئت آبی هنوز ثمرۀ روشنش را ندیده‌ایم که همان آمدن آب باشد؛ ولی جای تقدیر دارد. چرا؟ چون بزرگان سیستان درگیر مشکل شدند و رفتند افغانستان و توانستند مذاکره بکنند. این‌ها را باید دید. تمام این پتانسیل‌ها باید شناسایی بشود. تمام این پتانسیل‌ها باید ظرفیت‌سنجی شود و از ظرفیت آن استفاده شود. از ظرفیت‌های اسلامی‌-دینی که مردم دو طرف دارند و ظرفیت‌های بزرگان سیستان باید استفاده شود. در همین سفری که رفتم، با بزرگان سیستان که در هیئت بودند گفتگو کردم. می‌گفتند: «سالی چند بار می‌رویم آن‌طرف؛ چون نصف طایفه‌مان آن‌طرف است.»
چرا از این ظرفیت در گذشته غفلت شده است. باید این ظرفیت‌ها فعال شوند. هرکسی و هر چیزی تأثیری دارد و آن تأثیر وزن خودش را دارد؛ مثلاً محسن اسلام‌زاده با مستندش تأثیری می‌گذارد و مذاکره با طالبان تأثیر بیشتری می‌گذارد یا همکاری با همسایه‌ها تأثیر می‌گذارد و تحقیقات درست داخلی هم مؤثر هستند.
تا چه زمانی می‌خواهیم به نام آب سیستان بودجه‌های صندوق ذخیره ارزی را دور بریزیم؟ تا چه زمانی می‌خواهیم به نام آب سیستان منابعمان را هدر دهیم؟ گاهی که ارقام را جمع می‌زنیم، می‌گوییم اگر به هر خانواده پول مستقیم می‌دادند تا بروند آب‌معدنی از زاهدان بخرند، وضعیت از اینکه الان هست بهتر بود. با وجود این مشکلات مشخص است آنجا تحقیقات درستی انجام نشده است. مشخص است آنجا ذی‌نفعانی دارد که دارند درست‌وحسابی پول درمی‌آورند. این مشکل به نظر من تعارض منافعی برای برخی دارد که باید حل شود. بعضی‌ها می‌گویند تمام مناقشات آبی که ۱۴۰۲ بین ایران و افغانستان بود نتیجه‌اش شد پیش‌پرداخت فلان پروژه که به فلان پیمانکار بدهند و بگویند: «بیا این را بگیر و فلان پروژه را زودتر
شروع کن.»
وقتی کمی کلان‌تر نگاه می‌کنیم، بیشتر متوجه می‌شویم در منطقه چه خبر است. آرزویم این است که روزی بروم در مورد طرح‌های شکست‌خورده در سیستان مستند بسازم. به گمانم می‌تواند چراغ راه طرح‌های آینده باشد.
ان‌شاءالله. من سؤال پایانی را بپرسم. بر اساس شنیده‌ها، الان برآورد کارشناسی حاکی است نیاز آبی سیستان، اعم از شرب، کشاورزی و زیست‌محیطی برای احیای تالاب‌هامون و آن تالاب دیگر، مجموعاً سه میلیارد مترمکعب است؛ ولی حق آب ما ۸۲۰ میلیون مترمکعب در سال است؛ یعنی فرض را بر این بگیریم که حق آب ما تمام و کمال همه مقتضیات فنی‌اش برطرف شده و وارد ایران بشود؛ باز هم کمتر از یک‌سوم نیاز آبیِ فقط سیستان است. اصلاً مشکل آب سیستان راه‌حلی دارد؟
 فیلم «میراب» تمام حرفش این است: «ببین چه خبر است تا بتوانی درست برنامه‌ریزی کنی.» ما باید انتظاراتمان را مشخص کنیم با توجه به شرایطی که در نقاط مختلف دنیا وجود دارد. یکسره گفته می‌شود جنگ بعدی جنگ آب است، نه جنگ نفت است، نه جنگ انرژی. خواهشم این است که مستند «پیش از سیل» (Before the flood) را ببینید و در نشریه‌تان هم گزارشی از آن تهیه کنید. فیلمی است به کارگردانی فیشر استیونس که با کمک چند تهیه‌کننده، ازجمله لئوناردو دی‌کاپریو، ساخته شده است و در آن دی‌کاپریو نقش ایفا می‌کند و به نقاط مختلف جهان می‌رود تا از نزدیک شاهد بحران‌های آب‌وهوایی باشد. این مستند به بحران‌های آب و هوایی در دنیا می‌پردازد؛ ازجمله معضل کمبود آب را بررسی می‌کند که بر نقاط مختلف جهان تأثیر گذاشته است، حتی بر اروپا؛ مثلاً می‌گفتند همین امسال در انگلیس با تانکر به بعضی جاها آب برده‌اند. جاهایی بوده در اروپا که هیچ‌وقت نیازی به کولر نداشته‌اند؛ اما الان به آن نیاز دارند. هوا گرم‌تر شده و قطر یخ‌ها پانزده متر در برخی از این کشورهای شمالی اروپا کمتر شده است. در این فیلم دی‌کاپریو به قطب می‌رود و می‌بیند چه فاجعه‌ای دارد رخ می‌دهد. این تغییرات چه تأثیری در آمریکا دارند؟ در چین چطور؟ در مورد آب شرایط به سمت بغرنج شدن پیش می‌رود. مشکل آب در ایران فقط مختص سیستان نیست. با عراقی‌ها هم این مشکل را داریم با کشورهای دیگر هم چنین مشکلاتی داریم. ترک‌ها هم با عراقی‌ها، هم با سوریه‌ای‌ها مشکل دارند. هرجایی که بحث آب است مشکل وجود دارد. یادم نیست مصر و سودان بود یا سودان و اتیوپی بود که در مورد سدی با هم جنگ می‌کردند. البته این بحران در منطقۀ سیستان ایران خیلی بیشتر نمود دارد؛ ولی مردم سیستان بسیار سخت‌کوش‌تر و قانع‌تر هستند. اگر یک‌دهم این معضلات در نقاط دیگر کشور وجود داشت چقدر راهپیمایی و درگیری و اختلاف به وجود می‌آمد. صدایی از مردم سیستان تا روزهای خیلی سخت هم درنیامد. به نظر من اگر خود همین بحث حق آب احیا بشود و طرح‌های کارشناسی کم‌خرج در آن منطقه اجرا بشود، به‌صورت نسبی از حالت بحران می‌توانیم فاصله بگیریم. در این شرایط سختی که داریم بارندگی سیل‌آسا در زاهدان می‌آید آب‌ها همه می‌رود به پاکستان. آیا نباید مثلاً همین طرح‌های آبخیزداری را درست بکنیم تا اگر آبی آمد بتوانیم آن را حفظ کنیم؟! در مناطق جنوبی استان که البته هیچ ربطی به منطقۀ سیستان ندارد چقدر سیل جاری شده است؟! چقدر آب آمده و مستقیم به دریا رفته است؟! این نشان می‌دهد آن ایرادی که در مورد پژوهش گفتم در اجرا هم وجود دارد؛ یعنی تا سیل می‌آید همه می‌گویند: «چه‌کار کنیم برای رفع بحران؟ چطوری؟»
ولی سیل که می‌رود، دوباره طرح‌های آبخیزداری استان فراموش می‌شود. الان تحقیقی بکنید در مناطق مختلف سیستان و بلوچستان. این طرح‌های آبخیزداری چقدر حفظ شد؟ به نظر من اگر بخواهند کار کنند و کار کم‌خرج بکنند، موفق‌تر هستند تا اینکه پروژه‌های بزرگ انتقال آب و سدسازی فلان و ۴۶۰۰۰ هکتاری را انجام دهند. این‌ها به نظرم فقط برای بودجه گرفتن است و سوءاستفاده از فاجعۀ سیستان.
خیر است ان‌شاءالله. دست شما درد نکند جناب آقای اسلام‌زاده. نکته‌ای یا حرفی مانده که بخواهید اضافه کنید؟
 نه. سپاس از شما.
سلامت باشید.

 

جستجو
آرشیو تاریخی