string(63) "{"title":"","caption":"","location":["35.685745","51.4209478"]}"

فوتبال ایران

25758
سهمی بزرگ به نام «ایران ورزشی»

سهمی بزرگ به نام «ایران ورزشی»


محسن ذاکری/صفحه آرا: در آستانه انتشار شماره هشت‌هزارم روزنامه ایران ورزشی، ناخودآگاه ورق‌های خاطراتم هم یکی‌یکی ورق می‌خورند؛ خاطراتی که از سال ۱۳۸۹ تا امروز، شانزدهمین سال حضورم در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران را شکل داده‌اند. روزی که پا به تحریریه گذاشتم، هنوز نمی‌دانستم قرار است بخش بزرگی از عمر حرفه‌ای‌ و حتی زندگی شخصی‌ام را در این خانه بگذرانم؛ خانه‌ای که برای من فقط یک محل کار نبود، بلکه خانواده‌ای بزرگ، گرم و صمیمی بود.
از همان روزهای اول که کارم را به‌عنوان صفحه‌آرا شروع کردم، صفحه اول شد بخش جدانشدنی فعالیت من. سال‌های طولانی، فکر کردن به چیدمان، عکس، ترکیب‌بندی، طراحی و... تقریباً هر روزی که روزنامه منتشر شد، من هم کنار همان صفحات بودم؛ اگر به‌طور میانگین حدود ۲۵۰شماره از روزنامه در هر سال منتشر شده باشد (آمار تقریبی)، عددی حاصل می‌شود که یعنی نیمی از عمر ایران ورزشی را درکنارش بوده‌ام و غالباً صفحه اولش را من چیده‌ام. همین عدد برایم اندازه یک دنیا خاطره است.
در ادامه مسیر کاری‌ام، حالا مسئولیت بخش فنی به من سپرده شده که با تغییرات چارت سازمانی، به‌عنوان مدیر هنری روزنامه ایران فعالیت می‌کنم. اما در تمام این دوران، شانه‌به‌شانه عزیزانی کار کردم که هر کدام سهمی در شکل‌گیری تجربه و شخصیت حرفه‌ای‌ام داشتند؛ از ویراستاران نازنینی مانند آقایان عبدلوند، قراگزلو، قاسمی و خانم‌ها معتمدی، آرامی، غفاری، اتقانی، مهدی‌پور و... تا همکاران بخش صفحه‌آرایی و گرافیک مانند فرشید بهاری، علی عباسی، حامد حسینی، مجتبی مرشدی، مرتضی طهوری، محمد طیاری و دیگر دوستانی که سال‌ها همراه من بودند.
در کنار خاطرات شیرین، تلخی‌هایی هم بوده که هنوز برای همیشه در قلبم سنگینی می‌کند؛ از فوت حسین حیدری با وجود اینکه هرگز همزمان کنار هم کار نکردیم، اما به قول محمد قراگزلو که می‌گفت ترکیب روحیه طناز من و او می‌توانست معجونی رؤیایی برای تحریریه باشد تا از دست دادن نابهنگام و عجیب آقا وصال روحانی که از اولین روز حضورم در مؤسسه پشتیبان من بود و هیچ‌وقت مهر و لطفش را فراموش نمی‌کنم. کاش نام آقاوصال در آخر این یادداشت به خاطر متبادر می‌شد، شاید یادداشتم کامل‌تر و دقیق‌تر از آب درمی‌آمد؛ چون ذهن و فکرم برای ادامه این مطلب یاری‌ام نمی‌کند.
با غم بسیار از این بخش بگذریم.
در این سال‌ها سردبیران بسیار عزیزی آمدند و رفتند؛ از داود عطایی که شروع حضورم در زمان ایشان بود، تا علی‌آقا جوادی، علی عالی، مهدی عباسی‌راد، سعید زاهدیان و آرش بشیری که البته همگی‌شان به من لطف و اعتماد داشتند و امروز دوستان نزدیکم هستند.
این خانواده بودن فقط در ساعت کاری تعریف نمی‌شد؛ آن‌قدر پیوندها واقعی بود که مراسم ازدواجم که خیلی از آن نگذشته است به یک نوستالژی بزرگ از ایران ورزشی تبدیل شد؛ جایی که همکاران قدیمی و جدید همه کنارم بودند.
اگر بخواهم اسامی همگی همکاران این دوران را بیاورم باید قطاری از اسامی‌ را ردیف کنم که خودم در مقابل‌شان ذره‌ای نیستم. اما نمی‌توانم به چند نفر اشاره نکنم و نگویم؛ ممنون آقای برزگر، سپاس آقای منتشلو، یک دنیا تشکر آرمن جان و ارادتمند همگی شما دوستانم هستم که در کنارتان یادگرفتم، بزرگ شدم و این مقال را برای قدردانی از الطاف شما مغتنم دانستم.
حتی حالا که کمی از فضای تحریریه دورتر شده‌ام، هنوز خودم را جزئی از این خانواده می‌دانم و آرزویم این است که نفس روزنامه‌ها، به‌ویژه ایران ورزشی، همچنان گرم بماند و شاید دوباره روزی برسد که این همه عشق و تلاش از دل صفحات سرد دیجیتال به کاغذهای گرم و عزیز برگردد.
به امید هزاران شماره دیگر
به امید ماندگاری خانواده‌ای به نام ایران ورزشی.
 
انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین‌های فوتبال ایران