باور کنید کار در «ایران» وظیفه دشواری است؛ شیرین و دشوار. وقتی میبینی تنها سرگرمی کارکنان سکوی نفتی سلمان درست وسط آبهای هولانگیز خلیج فارس و در میان کوهی از آهن و وزوز کرکننده گاز، ورق زدن روزنامه ایران است، وقتی میبینی اهالی دهستان قورتان در کرانه تالاب خشک گاوخونی در مسجد روستا گردهم میآیند تا درد دلشان را به روزنامه ایران بگویند، وقتی کارگران بازارچه مرزی میرجاوه میگویند اگر واقعاً خبرنگار «ایران» باشی حرف میزنیم، وقتی به احترام ایران تمام درها در
دور افتادهترین نقاط کشور از دامنه آرارات تا جاسک و بریس در سواحل عمان به رویت باز میشود، دیگر نمیتوانی سرسری ببینی و سرسری گوش کنی و سرسری بنویسی. اینجا کلمهها وزن دارند. هر کلمه را باید مثل دانه مروارید برداری، جلوی آفتاب بگیری، این طرف و آن طرفش را ببینی بعد نخ کنی.
«ایران» فقط یک روزنامه نیست، مجالی است برای گفتوگوی مدام مردم و مسئولان، مجالی برای معتدل کردن تنشها و تندیها و برساختن فضایی برای شنیده شدن، ترجمان گفتمان دولت برای مردم و بستهبندی خواست مردم برای دولت. نشان دادن کاستیهای دولت به دولت و تصحیح رفتار عامه در محضر مردم. قاعدتاً چنین وظیفه دشواری به راه رفتن روی لبه تیغ میماند و همواره در دو سو هستند کسانی که خلقوخوی تو را نپسندند. «ایران» از این نظر همواره مظلوم بوده است. ما مفتخریم که در «ایران» و برای نام بلند ایران مینویسیم؛ نامی که به گفته بنیانگذارانش، منتخب رهبر معظم انقلاب است و نیز تأکید ایشان بر استفاده از خط نستعلیق در نوشتن این نام بر پیشانی روزنامه که خطی است تماماً ایرانی. ما مفتخریم که در روزنامهای تماماً ایرانی روایتگر ایرانیم.