بخشی از آنچه سبب شهرت حاجرسولزاده شده راهاندازی شاخه فداییان اسلام کاشان، آن هم بعد از آشنایی با نواب صفوی در زندان است. چگونگی راهاندازیاش هم ماجرایی خواندنی دارد، سال 1342 اتوبوسی از کاشان را راهی تشییع پیکر آیتالله بروجردی میکند، در مسیر بازگشت بوده که خطاب به حاضران میگوید:«از این به بعد من مقلد آیتالله خمینی هستم.» این تصمیم آغازگر راهی پرفراز و نشیب برای مبارزی میشود که او را از پیشگامان مردمی انقلاب اسلامی میدانند، مردی که بخشی از تاریخ معاصرمان به نام وی گره خورده و «خون میگذشت» برههای از زندگیاش را به تصویر کشیده شده است. او آنقدر میان انقلابیها اعتبار کسب میکند که محرم همان سال وقتی امام خمینی(ره)، طلبهها را برای تبلیغ راهی شهرهای مختلف میکند، به آنهایی که عازم کاشان میشوند تأکید میکند که: «اگر از علما جواب نگرفتید، بروید بازار پیش رسولزاده.» نویسنده کتاب پیشتر از سالهای کودکی و برخی گفتههای پدرش بهعنوان پیشزمینهای برای آشنایی با حاج محمدآقا رسولزاده اشاره کرده، اینکه از بچگی اسم حاجمحمدآقا و ماجراهایی درباره او را شنیده بوده تا اینکه سالها میگذرد و به پیشنهاد حسینیه هنر کاشان، تحقیق و نگارش خاطرات این مبارز سرشناس را آغاز میکند.
اهالی کاشان از خانه وی بهعنوان «خانه انقلاب کاشان» یاد میکنند، چراکه همواره پذیرای روحانیون تبعیدی و افرادی بوده که از طرف بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی روانه کاشان میشدند، آنقدر که او تحت تعقیب پهلوی هم قرار داشت. نویسنده بیمقدمه سراغ اصل مطلب رفته، با روایتی از قتل امیرکبیر در فین کاشان. این ماجرایی بود که پدر حاج محمدآقا در دوران کودکی برای او بارها تعریف کرده بود؛ داستانی که حس عدالتخواهی را از همان سن کم به عمق ذهن و روحش دمید. اگر علاقهمند به کسب اطلاعات بیشتری درباره حاجمحمدآقای «خون میگذشت» هستید سری به کتابفروشیها بزنید. این کتاب به همت انتشارات «راه یار» و به کوشش و قلم هادی لطفی منتشر شده و هر بخش آن با عنوانهایی همچون «برجیس جاسوس»، «شیر در زنجیر»، «تیرباران نهضت»، «شورش در شهر»، «ترور شاه شیعه» و «حکومت الله» پیش ر وی مخاطبان قرار گرفته است. نکته قابل توجه دیگر، تصاویر متعددی است که ضمیمه برخی صفحات شده و بر جذابیت آنچه میخوانید میافزاید.
خون میگذشت / به کوشش و قلم: هادی لطفی
انتشارات «راهیار»