درباره همین مسأله نیز نیما میگوید: «ما اشتباه کردیم و بهخاطر حرفهای میلاد که دائم ما را بیعرضه میخواند و از آن طرف برای عبور و خارج شدن از وضعیت سخت مالی که در آن بودم.» البته در این سرقتها نیما نقش موتورسوار را داشته است و سعید و میلاد با چاقو و قمه تلفنهای افراد را به صورت ناشیانه و خطرناک به سرقت میبردند. در همین حین سعید شروع به سخن گفتن و مقصر دانستن میلاد برای وسوسه آنها میکند و میگوید: «وقتی پدرم با وجود برادر 6 ساله ما را رها کرد طبیعتاً فشار زیادی روی ما وارد شد. البته باز در آن شرایط نیز میشد به زندگی سالم ادامه داد تا اینکه یک ماه قبل مادرم توسط پلیس به دلیل داشتن مواد مخدر دستگیر و به زندان منتقل میشود. آنجا بود که بار نگهداری از برادر کوچکترم نیز روی دوش من افتاد پس چنین تصمیمی گرفتم.»
در پایان باید گفت که انتشار فیلم زورگیریهای این افراد بخصوص زورگیری به شکل خشونتآمیز از یک سرباز راهور، واکنشهای گستردهای را به همراه داشت اما بخش دیگری که باید به آن توجه شود نیز دردها و رنجهایی است که این جوانان در زندگی متحمل شدهاند.