واقعیت این است که آنچنان که باید گزینش آثار برای ترجمه به شکل مطالعهشدهای در کشور ما صورت نمیگیرد و تا مسأله و موضوعی در فضای فکری و اندیشهای باب میشود، افراد به یک جستوجوی ساده بسنده میکنند و اقدام به ترجمه میکنند. این شیوه از گزینش برای ترجمه، بخصوص در دهه هفتاد که اوج طرح دیدگاههای پستمدرن در جامعه ایرانی بود رواج زیادی داشت. در این دوره، کتابهای ترجمهای وارد بازار نشر شد که هم کاملاً گمراه کننده بود و هم آنقدر مفاهیم مغشوش بود که آنها را غیرقابل خواندن میکرد. با این حال، کتابهای ترجمهای در دهه هفتاد توانسته بود عدهای را مجذوب خود کند و آنان بدون آنکه اطلاعات و فهم و درک درستی از آن موضوعات ترجمهای داشته باشند، پیوسته در مورد آن مفاهیم و موضوعات اظهارنظر میکردند و حرف میزدند.
با توجه به این آسیبهایی که ذکر کردید آیا جریان ترجمه در کشور ما هیچگاه توانست جریانساز ظاهر شود؟
معتقدم به دو دلیل جریان ترجمه نتوانست در جامعه ما جریانساز شده و تأثیری در جغرافیای فکری ما داشته باشد؛ نخست بهدلیل اینکه گزینش ما در انتخاب موضوعات برای ترجمه درست و متناسب با مسائل و نیازهای جامعهمان نبود و دوم اینکه اساساً مفاهیم بدرستی منتقل نمیشد.
هنوز هم معمولاً کتابهایی که برنده جایزه نوبل یا حتی کاندیدای بردن آن میشوند، بدون هیچ تحقیق و مطالعهای در جامعه ما به ترجمه گذاشته میشود و این جنس از گزینش که بدون پشتوانه مطالعاتی و بدون التفات به نیازها و مسائل جامعه صورت میگیرد، در نهایت منجر به ترجمههای بدون استراتژی، بیبرنامه، پراکنده و فردی خواهد شد.
آیا این بیبرنامگی در ترجمه، خاص جامعه ما است؟
خیر، این بیبرنامگی در امر ترجمه خاص جامعه ما نیست و در خارج از کشور هم بعضاً ترجمهها روندی پراکنده دارند؛ برای مثال، در یک دورهای کتابهای پوپر بسرعت به فرانسه ترجمه شد که ترجمههای فوقالعاده ضعیفی بود؛ چرا که با عجله و با هدف سیاسی به سراغ ترجمه آثار پوپر رفته بودند. بنابراین چنین آسیبی فقط محدود به کشور ما نمیشود.
با توجه به اینکه تخصص شما فلسفه است میخواهیم بدانیم بهطور مشخص وضعیت ترجمه آثار فلسفی را چطور ارزیابی میکنید؟
در مورد وضعیت ترجمه آثار فلسفی در جامعه خودمان، معتقدم جریان ترجمه در جامعه ما شکلی سینوسی دارد به میزانی که ترجمههای خوب صورت میگیرد به همان اندازه هم ترجمههای ضعیف وجود دارد. ترجمه در حوزههای علمی یک ضرورت است و در اثرگذاری و سودمندی آن شکی نیست؛ اما در حوزه علومانسانی چون آنچنان که باید صاحب فکر، تألیف و نظریه نیستیم، ترجمه صرفاً اقدامی مغتنم است و به تعبیری باید گفت جامعه علمی ما ناچار به اکتفا به ترجمه است.