دختری 16 ساله با قد و اندامی متوسط، چهره سفید و بسیار مضطرب و افسرده که همراه مادرش آمده بود وارد دایره مشاوره کلانتری شد و مشکل خود را این گونه بیان کرد.
همیشه شاهد نزاع و درگیری پدر و مادرم بودم و بر سر هر چیزی با هم مشاجره داشتند و خیلی رابطه خوبی با هم نداشتند، پدرم حتی با ما 3 خواهر نیز رابطه خوبی نداشت و توجه زیادی به دخترانش نمیکرد. ما یک دوست خانوادگی داشتیم که این زن و شوهر نیز 2 فرزند دختر و پسر داشتند. زن جوان دوست اصلی مادرم بود، بسیار با آنها صمیمی بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. حتی وقتی پدر و مادرم جایی میرفتند ما را به آنها میسپردند. روزها همینطور سپری میشد.
ماجرا از 2 سال پیش شروع شد و من با شوهر آن زن که به او عمو هادی میگفتم بسیار رابطه نزدیکی داشتم و چنان خودش را به من نزدیک کرده بود که کسی شک نمیکرد و خانواده فکر میکردند که او به خاطر مسائلی مثل خرابی گوشیاش یا دلسوز بودن نسبت به من که غذا نمیخوردم و او اصرار میکرد یا بخاطر مشکلاتی که داشتم به من نزدیک می شد و مرا راهنمایی میکرد.
به این شکل رفته رفته وقتی نزدیک من بود، عکسهایی را در گوشی به من نشان میداد که افراد برهنه بودند و حتی رفته رفته فیلمهایی را به من نشان میداد که حاوی محتوای مستهجن بود. اینها را با هم نشان میداد و میگفت که خانواده نفهمد چون خود آنها هم این عکسها را نگاه میکنند، منتها صدایشان را در نمیآورند و خیلی عادیسازی میکرد که من نمیدانم چرا نمیتوانستم از ترسم به والدینم بگویم و بعضی وقتها به من دست درازی میکرد و من میخکوب میشدم.
بعد از مدتی که میان ما و خانواده عمو هادی اختلاف و مشاجره پیش آمد، من ماجرا را لو دادم و با داد و فریاد گفتم که ماجرا از این قرار است و او با من این کارها را کرده است. از آنجا که با رفتار بد پدر و مادرم روبهرو شدم و مورد سرزنش آنها قرار گرفتم و اوضاع بسیار بدی داشتم، از شدت خجالت و سرخوردگی دست به خودکشی زدم و مقدار زیادی قرص مصرف کردم که متأسفانه موفق نشدم.
نظرکارشناسی
فارجی کارشناس ارشد روانشناسی
این دختر به دلیل نداشتن رابطه مطلوب و نزدیک با والدین خصوصاً پدر و اعتماد بیش از حد خانواده به دوست خانوادگی خود ایشان و عدم ارضای نیازهای عاطفی از سوی خانواده و والدین و خلأ نیازهای عاطفی و بحرانهای دوره نوجوانی به سمت شخصی که خانواده کاملاً به او اعتماد داشته و جایگاهی همچون عمو برای فرزندان داشته تمایل پیدا کرده است و از آنجایی که نیازهای عاطفی مراجع از سوی آن آقا برطرف شده، بسیار رابطه نزدیکی با ایشان پیدا کرده است و این خلأ را از سوی او پر کرده است، متأسفانه دچار این آسیب شده است و بخاطر عادیسازی این مسائل از طرف آن آقا و بخاطر ترس از مطرح کردن آن با والدین مدت زیادی سکوت اختیار کرده است و بعد از فاش شدن این ماجرا در مشاجره خانوادگی و رفتار ناشایست والدین و احساس گناه شدید و سرخوردگی و احساس پوچی و بیارزشی دست به خودکشی زده است.