به شیوهها و بهانههای مختلف تلاش میشد اینطور وانمود شود که دولت سیزدهم، نقدها را تحمل نمیکند یا رسانهها یکی پس از دیگری، صرفاً به دلیل نقد دولت بسته میشوند. اما زیدآبادی که از قضا خود یک «اصلاحطلب سابقهدار» و گاه با مواضع «رادیکال» هم هست، درست خلاف این ادعا را مطرح کرد. اظهارات او، مهر تأییدی بود بر بایکوتمحوری دوستانش در قبال مشی و منش دولت و رئیس جمهور؛ اینکه نه تنها قرار نیست در دولت سیزدهم همچون دولت متبوع اصلاحات، منتقدان با انواع ناسزاها و القاب نواخته شوند، بلکه قرار هم نیست رسانه یا نویسندهای بابت نقد کارشناسی به دولت بسته یا محدود شود.
ناسزا؛ پاسخ به صداقت
با این تفاسیر اما پاسخ احمد زیدآبادی از سوی اصلاحطلبان، که به گفته خودش تجربه کار رسانهای در همه دولتهای پس از انقلاب را دارد، فقط یک چیز بود: ناسزا. به عبارت دیگر، اتفاقاً همانها که مدعیاند دولت تحمل نقد ندارد، نشان دادند که خودشان تحمل بیان صادقانه یک واقعیت، آن هم از سوی عضوی از جامعه سیاسی خود را ندارند. علت این ناسزاها این بود که این جریان سیاسی و رسانهای، میخواست پشت ادعاهای رنگ باختهای چون «وجود اختناق» یا «محدودیت رسانه ای» و «نبود آزادی»، از «تخت پادشاهی» خود حفاظت کنند؛ وقتی کسی گوش شنوایی هم برای شعارهای آنان ندارد، چه بهانهای بهتر از آنکه ضعف در بیان نقد کارشناسی را به نام فقدان تحمل و بودن محدودیت در دولت سیزدهم، فاکتور کنند؟ اما زیدآبادی در همین گفتوگو، پاسخ این ادعاها را هم داد، آنجا که گفت: «چرا نباید این (آزادی بیان و رسانه) را ببینید و همهاش تبلیغ کنید که یک اختناق توتالیتاریستی حاکم شده است؟ خب این چه اختناق توتالیتاریستی است که من الان میتوانم اینجا بنویسم و راحت درباره این مسائل حرف بزنم و حداقل که از اینجا میروم بیرون مرا نگیرند؟ مگر در نظام توتالیتاریستی میتوان این طور عمل کرد؟»