روزنامه نگار
شماری از روزنامهنگاران میگویند، بیایید واقعبین باشیم. تا کی میخواهیم سر خود را شیره بمالیم و حقیقت عریانی را که پیش چشمانمان قرار دارد، نبینیم؛ حرفه ما در حال احتضار است. از نگاه این همکاران ما آخرین بازماندگان این صنف و تباریم و همین چند سال پیش رو، تابوت «روزنامه» از جنس مکتوب و کاغذیاش را تشییع خواهیم کرد و بر سر مزارش خواهیم ایستاد. آنها با انگشت اشاره فضای مجازی و رسانههای دیجیتال را نشانمان میدهند و میگویند، ببینید، فضای مجازی دارد میخهای بدرقه را یک به یک بر این تابوت میکوبد.
عدهای دیگر اما اینگونه نمیاندیشند و گروه اول را متهم به بدبینی مفرط میکنند. از تاریخ و تجربیات تاریخی نمونههای دست اول میآورند که مگر نه این است که وقتی 70 سال پیش تلویزیون شروع کرد به فراگیر شدن، بسیاری همین حرفها را گفتند و نوشتند: این جعبه جادو آمده تا میخ بر تابوت سینما بکوبد و خیلی طول نمیکشد تا پردههای سینماها را پایین بکشد و درهای سالنهای سینما را تخته کند؛ اما دیدیم که چنین نشد و «سینما» بعد از 7 دهه هنوز و همچنان به حیات پررونق خود ادامه میدهد. پیشترها نیز همین اتفاق در دو مقطع دیگر هم افتاده بود. هنگامی که روزنامهها در اروپا و ینگه دنیا برای خیل روزنامهخوانها شروع کردند به انتشار گزارشهای پر از جزئیات، عدهای تصور کردند با گزارشهای شاخ و برگداری که هر روز مردم در روزنامهها میخوانند، دیگر چه جایی برای رمان و رماننویسی باقی میماند؟ و غمگنانه زمزمه کردند، افسوس که زمان احتضار رمان را به چشم دیدیم! یا آن هنگام که «عکاسی» به میدان آمد و نخستین عکسها به چاپ رسید، برخی از یال و کوپالدارها ذوق زده به صرافت افتادند که «نقاشی مرد؛ زنده باد عکاسی»؛ میگفتند، وقتی میتوان با این دقت دنیا را ثبت و ضبط کرد، چه محل اعرابی میماند برای بوم و کرباس و قلم و رنگ و نقاشی؟ اما همگان با چشم خود دیدند که عکاسی نه تنها نقاشی را حذف نکرد، بلکه آن را به سوی «نقب واقعیت» سوق داد و نقاشی توانست بیش از پیش ظرفیتهای عمیق خود را کشف کند.
طُرفه آنکه نه میتوان نظر گروه اول را دربست پذیرفت و روزنامهنگاری فعلی را متاعی دیرپا و ابدی دانست و حکمی چنین قاطع صادر کرد و نه میتوان به خوشبینی مستتر در نگاه گروه دوم دلخوش بود.
حال ماییم و هنگامهای که در آن روزنامهها در گوشه رینگ و زیر هوکهای سنگین فضای مجازی به سر میبرند؛ در میانه گیروداری که میانگین توقف در فضای مجازی حدود 20 روز در ماه است و گفته میشود بیشینه تا پنج سال دیگر متوسط عمر مفید افراد در شبکههای اجتماعی سپری خواهد شد.
این واقعیت پیش روی ماست که روزنامهها به طور اعم با افت مخاطب و طبعاً افت تیراژ مواجه شدهاند، اما به گمان من این موضوع به هیچ عنوان دلیل نمیشود که تصور کنیم کار روزنامهها تمام است. یادمان باشد که روزنامهها هنوز و همچنان از جمله اشکال محبوب و صد البته معتبر رسانهای به حساب میآیند و هرچند عرصه برایشان تنگ شده و آنها را از تک و تا و تیراژ سابق انداخته، اما به نظر نمیرسد تا اطلاع ثانوی، اعتبار و «کارویژه» خود را کاملاً از دست داده باشند؛ مرجعیت و اعتباری که ریشه در تاریخچهای 400 ساله دارد. بر همین اساس است که گردانندگان روزنامهها و روزنامهنگاران در سالهای اخیر دریافتهاند که باید براساس ویژگیهایی که دارند، طرحی نو دراندازند و همچنان بپایند و دستها را بالا نبرند و عرصه را به حریف وانگذارند. این درست که امروز میتوان برای به دست آوردن چکیده اطلاعات و عناوین خبرها و رخدادها به شبکههای اجتماعی مراجعه کرد، اما نباید فراموش کنیم که روزنامهها با کارکرد و فرمتی که دارند، به مراتب برای ذهنهایی که تنها و تنها با تحلیل اقناع میشوند، قابل اتکاترند. هم روزنامهنگاران و هم مخاطبان روزنامهها به خوبی این واقعیت را میدانند که برای خواندن تحلیل، گزارشهای تحلیلی، یادداشتها، مصاحبههای اختصاصی و انواع گزارشها با سوژههای ویژه، صفحات روزنامهها عرصههای کارآمدتری هستند.
کم نیستند کسانی که میخواهند در جریان تحلیل وقایع و تشریح آنها از زبان و قلم نخبگان و کارشناسان قرار گیرند و آن سوی سکه رویدادها و لایههای بسیار عمیقتر و پنهانیتر را ببینند که به طور معمول جایشان در خیل خبرهای هوار شده از طریق شبکههای مجازی خالی است. روزنامهها طبعاً آنهایی را که به دنبال تحلیلی عمیق و چندلایه در این بارهاند، مخاطب قرار میدهند و این همان وجه مطلوبی است که شاید نتوان به سادگی در قوطی شبکههای اجتماعی نقد کرد.
حالا ماییم و کشاکشی چنین سنگین، در روزنامهای چون «ایران» با بار مسئولیتی به مراتب سنگینتر از دیگر همتایان. عاقله موجود بالغ و سرد و گرم چشیدهای که طی سه دهه ریشه دوانده و اینک در سیامین سالگرد بنیادش جایگاهی محترم از آن خود دارد. در این هنگامه مجموعه «ایران» در تلاش است تا خود را با احتجاج زمان و زمانه وفق دهد و با تجهیز خود به تمهیدات لازم برای آینده محتوم، سازکار و البته کار و بار خود را به قضا و قدر نسپارد و میدان را وانگذارد.