در بخشهای پایانی داستان، وضعیت تازه روحی و شخصیتی محسن با وضوح بیشتری روایت میشود. «پیدا کردن دریا در آن شلوغی کار سختی بود. نمیدانستم چه شکلی شده است. هر کسی مرا میدید فکر میکرد دارم بدچشمی میکنم. اما موضوع این بود که دنبال دریایی میگشتم که نمیدانستم چه شکلی شده و با دیدن هر دختری مجبور بودم با دقت نگاه کنم که آیا خودش است یا نه! یکی دو نفر شبیه او را دیدم. اما چون داشتند با پسرها حرف میزدند با خودم گفتم نه این نیست. یکی دو نفر را هم دیدم که گفتم خدا کند این باشد؛ ولی آنها هم نبودند.» دغدغههای ذهنی شخصیت مرکزی داستان، محسن با بالا رفتن سن او به مرور تغییر میکند. با این حال نگاه طنزآمیز او به شخصیتها و وقایع پیرامونش تغییر چندانی نکرده و قهرمان اصلی این مجلد از سلسله کتابهای آبنباتها همچنان از پشت همان عینکی به دنیا نگاه میکند که در جلدهای قبلی این مجموعه شاهد بودهایم.