از دیگر سو، شاهنامه فردوسی ـ مهمترین متن حماسی ایرانی ـ بستر مناسبی برای روایتهای برونگرایانه از داستانهای حماسی و اساطیری و پهلوانی است و یکی از کارکردهای شاهنامه، در هنرهای تجسمی جلوه میکند. نقاشی ایرانی در دورههای مختلف و بویژه در عصر صفوی، با بهرهگیری از داستانهای شاهنامه و هنر ـ صنعت کتابآرایی و صفحهآرایی ـ ویژگیهای سبکی و ساختارهای متفاوت هنر نگارگری را در طول تاریخ تجربه میکند. مکتبهای هنری از جمله هرات و تبریز و شیراز و... در هنر و نقاشی، بخش مهمی از تاریخ هنر نقاشی ایرانی (نگارگری) و به طور کلی هنر ایران است که ثمره کار هنرمندان آن هر چند بینام و امضا، اما در نگارههای بسیاری به دست ما رسیده که شاهنامههای مختلفی در نسخههای خطی و نگارگری از صحنههای رزمی و بزمی بجا مانده است. این آثار هم از نظر خوشنویسی و خطاطی و هم از منظر نقاشی اهمیت دارند. در شاخههای دیگر مانند نمایش نیز شاهنامه، اساس کار قرار میگیرد. شاهنامه طهماسبی که فخر هنر نگارگری و نقطه اوج شیوه و طرزی منحصربهفرد در کار نقاشی و کتابآرایی است و میتوان از آن بهعنوان رستاخیز هنر ایرانی در دوره صفوی نام برد، نمونه آشکاری از این کارکردهای بیرونی شاهنامه است.
شاهنامه در روزگار ما شاید در فرم کلاسیک منشأ اثر قرار نمیگیرد و نیاز به تحول در سبک و شیوه کار هنری دارد. اگر هم هنرمندی بنا به داستانهای شاهنامه پردههایی را خلق کند برای کسب اعتبار هنری بیتردید نیاز به ساختارشکنی و خلق ساختارهای نوین هنری دارد. در نمونه نقاشیهای معاصر برگرفته از متون ادبی مثل شاهنامه و پنج گنج نظامی، نمونه آثاری در گنجینههای هنری وجود دارد و در دورههای مختلف جریانهای هنر مدرن در ایران، هنرمندانی با کارهای خلاقانه، شاهنامه را پیش رو گذاشتند و آثار معاصر درخشانی را خلق کردند که مینیاتورهای سیاه زندهیاد کامبیز درمبخش از آن دست کارهاست.