در پی مردان مرد پی سپری میرود
عرصه نگردد تهی گر چه ز همسنگران
گه جگری میدرند گاه سری میرود
روزن فتح و خطر بسته نخواهد شدن
گر ز قضا ناوکی بر قدری میرود
راه رجا بسته نیست گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری میرود
روضه نماند به زاغ، ور همه با درد وداغ
از صف مرغان باغ، نغمه گری میرود
جلوه خورشید ما، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند، تا شرری میرود
مکتب اسلام باد زنده که در راه آن
گاه شبیری رود، گه شبری میرود
درسفر زندگی، آمد وشد کار ماست
تا پسری در رسد، خود پدری میرود
راه رجایی بجاست، شور رهایی بپاست
گرچه ز نام آوران، ناموری میرود
بی هنران را بگو، گنج هنر زان ماست
گرچه زملک هنر، باهنری میرود
دامن دریای عشق تا که صدف پرور است
صیرفیان را چه باک، گر گهری میرود
تا که خدای جهان، حافظ این امت است
هر نظری میرسد، صد خطری میرود
راه رجا بسته نیست، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری میرود