اما وضعیت هنر ایران در عرصه جهانی، چندان با این قواعد و سازکار نوین، همخوانی ندارد. هر کسی که اندک آگاهی از بازار هنر ایران داشته باشد میداند که حضور ما در این بازار، نزدیک به صفر است. ما سهم چندانی از این دهها میلیارد یورو در گردش مالی هنر، جز افسوس هنرمندان ایرانی نداریم. دلایل این مسأله شامل چرخهای از مسائل مهم در مدیریت هنری و ارائه هنر ایرانی در جهان است. از معدود هنرمند ایرانی چه درگذشتگان و چه آنها که در قید حیاتاند، بگذریم، زیرا آنها براساس سازکار مدیریت هنری وارد بازار نشدهاند. حضور آنان یا به دلیل قدمتشان است یا به خاطر ارتباط با یک کیوریتور در کشورهای صاحب بازار هنر، بویژه در اروپای غربی و یا امریکای شمالی. بههمیندلیل، فروش آثار این هنرمندان نمیتواند ملاک موفقیت هنر ایران در جهان باشد. ما با همه مزیتهای رقابتی در عرصه هنری و فرهنگی که میتوانیم در بازارهای هنری جهان داشته باشیم، به دلیل فقدان زیرساختهای مدیریتی در یک قرن گذشته، در زمینه ارتباط با بازارهای هنر جهان و نبودن کیوریتورهای حرفهای که به معنی واقعی کلمه صاحب اندیشه این کار باشند و همچنین به خاطر ضعف در بازاریابیهای جهانی، نتوانستهایم از این مزیت رقابتی بهرهای درست ببریم. شاید حضور در دوسالانه ونیز میتوانست موقعیت خوبی برای هنرمندان و مدیریت هنری ما باشد که با تأسف در همه 60 دوره برگزاری این نمایشگاه، ما تازه توانستهایم به حضور دو رقمی دست پیدا کنیم و در همه این سالها این فرصت طلایی را به نوعی سوزاندهایم. خلاصه کلام اینکه ما حضور سازمان یافته در بازارهای هنری جهانی نداریم.
در شماره بعدی این یادداشت، درباره وجوه دیگر ارتباطات جهانی هنر خواهم گفت.