با این اشاره میخواهم درباره شبیهخوانی در یکی از تکیههای منطقه ساوه در روستای باغشیخ، اشاره کنم. مواجهه نخست من با این تکیه که پیشینهای قاجاری دارد و همواره بلاانقطاع تا امروز در آن شبیهخوانی برقرار بوده، دیدن عکسهای پدرام نظری از اجرای تعزیه در این تکیه بود. عکسها نمادهای سنتی و قراردادهای نمایشی تعزیه را در باغشیخ به خوبی نشان میدهد. با دیدن عکسها علاقهمند شدم تا این تکیه و اجرای شبیهخوانی آن را از نزدیک ببینم و آنچه ذهنم را مشغول کرده بود، ارتباط هنرهای بصری و تجسمی با شبیهخوانی بود. همچنین در دیدار حضوری از تکیه و همچنین دو شبیهخوانی در تکیه باغشیخ به این ارتباط بیشتر فکر کردم. نخستین جلوه این تقارن، در معماری تکیه است (و البته همه تکیههای مختص شبیهخوانی است.) هر چند تغییرات چند دهه اخیر شکل سنتی تکیه را متحول کرده است و با توجه به نیازهای جدید مثل وسایل سرمایشی و گرمایشی اما در معماری جدید نیز سعی شده تا حدی از الگوهای سنتی پیروی شود. اما آنچه در اصل ماجرا اتفاق میافتد جذابتر است و فکر میکنم مسأله اصلی ارتباط هنر عکاسی با شبیهخوانی و ثبت لحظات مختلف آن از منظر دوربین عکاسی و عمق تازهای است که از شبیهخوانی به دست میآوریم. نگاه عکاس در مواجهه با اجرای تعزیه و همراه شدن با شبیهخوانان باعث میشود تا بیننده عکس، یک شبیهخوانی صامت را تماشا کند. با دیدن دوباره عکسهایی که این بار سعید فلاحفر از شبیهخوانی تکیه باغشیخ برداشت به این مسأله پی بردم که جلوه بصری شبیهخوانی و آنچه در فرم اجرای آن رخ میدهد جنبه هنری دوگانهای به شبیهخوانی میبخشد چرا که همه بینندگان شبیهخوانی از اصل ماجرا باخبرند و میدانند که انتهای داستان چیست و تاریخ را شنیده و خواندهاند. اما آنچه باعث میشود که مردم هر سال باز هم به دیدن تعزیه بیایند دو علت دارد: یکی استمرار سوگواری بر حضرت سیدالشهدا و واقعه عاشوراست و دیگری پیوند .