صفحات
شماره هشت هزار و پانصد و پنجاه و سه - ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و پانصد و پنجاه و سه - ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ - صفحه ۲۰

فضای مجازی

واکنش نویسنده کشمیری به جنایات صهیونیست‌ها
سرباز روح‌الله، نویسنده مهاجر کشمیری گوشه‌ای از جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در نوار غزه و کشتار مردم و کودکان بی‌گناه فلسطینی را برای دنبال‌کنندگان صفحه‌اش به تصویر کشیده و نوشته: «کودکی از زیر آوار بیرون کشیده می‌شود. سر کودک چندپاره شده و جمجمه خالی است. ترکیب صورت به هم ریخته و چهره کودک به سختی قابل شناسایی است. امدادگر جنازه کودک را روی زمین می‌خواباند. تکه پارچه‌ای لوله می‌کند و داخل جمجمه قرار می‌دهد. صورت مجدداً شکل می‌گیرد و تکه‌های پاره صورت، مانند پازلی کنار هم می‌نشیند. چهره معصوم کودک جانباخته باز هم به حالت خوابی عمیق نمایان می‌شود. امدادگر سر را با دستمالی دیگر می‌بندد که تکه پارچه لوله شده از داخل جمجمه بیرون نیاید و کودک با همان حالت کفن می‌شود. خبرنگاری میانه آوار میکروفن به دست ایستاده و گزارش می‌دهد. این چند روز شدیدترین کشتار از ابتدای جنگ غزه رقم خورد. بمب‌های امریکایی هزار تنی هر کدام گودالی به عمق چندین متر ایجاد کرده‌اند. هر چه دوربین عقب می‌رود پشت صحنه‌ای در کار نیست کودک واقعی است. بمب واقعی بود امدادگر بازیگر نبود. هیچ کجای این صحنه نمایش نبود، الا من و شما و دنیا که واقعاً تماشاگر بودیم. لعنت به من لعنت به دنیا؛ لعنت به همه دنیا بجز مجاهدان و مقاومان و حامیان مقاومت. نفسی که برای غزه از سینه بیرون نیاید همان بهتر که بیرون نیاید.»

در سوگ هنرمند متعهد به هویت ایرانی
درگذشت پری صابری، نمایشنامه نویس و کارگردان سرشناس تئاتر، بازتاب زیادی در فضای مجازی و در بین اهالی فرهنگ و هنر داشته است؛ از جمله احترام برومند، هنرمند پیشکسوت کشورمان که درباره فقدان زنده‌یاد صابری نوشته: «پری صابری، یکی از چهره‌های درخشان تئاتر ایران را از دست دادیم، بدون شک، نسلی از علاقه‌مندان دنیای صحنه و نمایش و دانشجویان رشته تئاتر مدیون حضور قدرتمند و هنرمندانه ایشان هستند. پری صابری از اوایل دهه چهل، پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت، نمایشنامه‌های بسیاری را ترجمه و کارگردانی کرد و در دانشگاه به تدریس تئاتر پرداخت. پری خانم، بانی تأسیس تئاتر مولوی، برای اجراهای دانشجویان بود، خاطره نمایش‌های خوب این سالن برایمان فراموش نشدنی است. یادم می‌آید که چندین سال قبل مسئولین اقدام به تعطیلی این سالن کردند که با کوشش هنرمندان پیشکسوت تئاتر جلوی این کار گرفته شد و البته در حال حاضر از وضعیت این سالن بی‌اطلاع هستم. از فعالیت‌های تئاتری بسیار اثر‌گذار خانم پری صابری اجرای نمایش‌های متعدد بر اساس متون ادبیات ایران، همراه با موسیقی بود که بسیار مورد استقبال عموم قرار می‌گرفت؛ نمایش‌های هفت شهر عشق، هفت خان رستم، رند خلوت نشینان و بالاخره شمس پرنده که نگاهی به دیدار شمس و مولانا بود و شاید به یاد ماندنی‌ترین و زیباترین کار ایشان در این سبک بود. برای من، پری صابری نمونه کامل زنی بود که دوست داشتم از او یاد بگیرم؛ خانمی تحصیلکرده و موفق، متواضع، با متانت که هیچ‌گاه از هویت و مرام ایرانی بودنش فاصله نگرفت. فقدان ایشان را به همه ایرانیان که دل در گرو فرهنگ و ادب و هنر کشورمان دارند، و خانواده و دو فرزند مهربانشان تسلیت می‌گویم.» کاربران زیادی نیز به این نوشته واکنش نشان داده‌اند؛ از جمله شمسی فضل‌اللهی، بازیگر تلویزیون و گوینده باسابقه رادیو که نوشته: «زندگی هر کسی از علایق و درونش نشأت می‌گیرد.» کاربر دیگری نوشته: «من وقتی بچه بودم یکی از اولین تئاترهایی که دیدم از خانم صابری بود، از همان موقع شیفته تئاتر شدم و این علاقه‌مندی را مدیون هنر ایشان هستم.» فرد دیگری این طور واکنش نشان داده که: «امیدوارم جوانان فعال در زمینه هنر از تجربه و اقدامات باارزش هنرمندانی همچون خانم صابری که نقش ارزشمندی در ارتقا و برقراری هنر در این مرز و بوم داشتند غفلت نکنند.»

یاد غلامحسین لطفی از سال‌های دور
گفته‌های غلامحسین لطفی، کارگردان سینما و تلویزیون، درباره سینما و بیان خاطرات شخصی‌اش از شروع کار در عرصه هنر هفتم مورد توجه کاربران زیادی در شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته است؛ آن‌طور که این هنرمند گفته ریشه علاقه‌مندی‌اش به سینما به دوران کودکان و هنرمندی مادرش در تقلید صدای دیگران بازمی‌گردد؛ او درباره شروع نخستین فعالیت مرتبط خود با سینما در سال‌های دور جوانی گفته: «آن زمان تقریباً می‌توان گفت اولین سینمای ایران را در قزوین داشتیم و نامش هم «سینما ایران» بود و برای اینکه پول نداشتم به ناچار در آنجا کنترلچی شدم و با چراغ قوه مخاطبان را روی صندلی می‌نشاندم و این‌گونه می‌توانستم فیلم را چندبار بدون پرداخت هزینه نگاه کنم.» لطفی درباره فیلمی که در دوران دانشجویی ساخته هم گفته: «سال دوم دانشگاه هنرهای زیبا بودم و «سرخپوستها» را ساختم و چون پول نداشتیم با بدبختی آن فیلم را ساختیم. یادم است که در این فیلم سکانس پایانی باید در سینما گرگان کوچ یا عصر طلایی که آثارش در خیابان نامجوی فعلی قرار دارد گرفته می‌شد و نگاتیوهایمان در پنج روز پایانی فیلمبرداری تمام شد؛ سه ماه طول کشید تا نگاتیو را بگیرم و صاحب سینما گرگان تمامی وسایل من را گروگان گرفته بود و ما را برای فیلمبرداری راه نمی‌داد در آن زمان محمدعلی نجفی فیلمی به نام (جنگ اطهر) می‌ساخت. یادم هست که در فیلم او بازی کردم و به جای دستمزد نگاتیو گرفتم و سکانس‌هایی که دو قهرمان ما در خیابان علاف هستند برای همان ماجرای نگاتیوهاست.»

جستجو
آرشیو تاریخی