یک سال قبل از آزادی خرمشهر، خیابانهای پایتخت و بسیاری از شهرهای کشور درگیر التهابات سیاسی شدید بود و صحنههای تلخی در زد و خوردهای خیابانی شکل گرفت. حالا پس از یک سال به یکباره خبر آزادی خرمشهر ایران را غرق شادی، جشن و پایکوبی کرد.
خرمشهر از صبح آزاد شده بود و چند ساعت تأخیر در اعلام رسمی آن از رادیو اجازه داد که روزنامهها با تیتر «خرمشهر آزاد شد» تا بعدازظهر منتشر شوند. حالا بسیاری از مردمی که برای جشن به خیابانها آمده بودند نسخههایی از روزنامههای سراسری کشور را در دست داشتند با تیتر «خرمشهر آزاد شد.»
جشنی ملی برپا شده بود و هر کسی به روشی مشغول شادی بود. برخی بوق میزدند، برخی تکبیر میگفتند، بعضی شعار میدادند و برخی پایکوبی میکردند و میرقصیدند. خیلیها هم شیرینی پخش میکردند و بعضی جیغزنان و شادیکنان روی سر مردم نقل میپاشیدند.
تهران در ترافیکی شاد قفل شده بود و آن روز ایرانیها تا ساعتها پس از تاریکی هوا مشغول جشن و شادمانی بودند. این شادی پیش از این در جنگ سابقه نداشت و در سالهای بعد نیز هیچ کدام از موفقیتهای جنگی چنین جشنی ملی را رقم نزد.
آن شب ساعت 9 مردم روی پشتبامها اللهاکبر گفتند. کیلومترها دورتر در شهر آزادشدهی خرمشهر نیز جشنی برپا بود و البته شهری که دیدنش گاه شادی را تبدیل به بغض میکرد. خبرنگار خرمشهری روزنامهی کیهان که با آزادی خرمشهر وارد شهر شده بود در گزارشش نوشته است: «ابتدا وارد اولین فلکهی شهر یعنی میدان راه آهن شدیم ولی از میدان خبری نبود. از ساختمان بزرگ راهآهن و همچنین از بنای عظیم خانهی جوانان شهر حتی خشتی بر جای نمانده بود و من که بیش از سی سال در این شهر زندگی کرده بودم، نمیدانستم برای ورود به مرکز شهر میبایست از کدام طرف حرکت کنم.» او در ادامهی گزارشش توضیح داده که صدامیها چگونه شهر زیبای خرمشهر را به ویرانهای عجیب تبدیل کرده بودند؛ «آنها به هیچ چیز رحم نکردند؛ خانهها، خیابانها، بیمارستانها، مدارس، درختها و حتی آسفالت خیابان را هم کنده بودند... مغازهها ویران و غارت شدهاند و در خانههای مردم حتی شیر آب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد.» او از جشن و خوشحالی رزمندهها در مقابل مسجد جامع خرمشهر نوشته است و از پخشکنندهی شربتی که داد میزد: «شربت مرگ بر صدام حاضر است.»