قانون در بر ز خ

بهزاد توفیق‌فر
شاعر
از اولِ اول؟ بله. ببینید ازدواج بنده از طرف پدرخانم آینده، مشروط به سربازی شد... چشم میرم سر اصل مطلب. سربازی بنده اُفتاد ناجا... بله بله همین فراجا. بنده امروز با تیم اعزام شدیم به محل سرقت مسلحانه... بله می‌دونم که اونجا نوشته، گفتم شاید... حتماً همینطوره. قصدم جسارت نبود.
چشم خلاصه میگم. جنابی که شما باشید، دزد از اونطرف داشت فرار می‌کرد. اینطرف نه! اونطرف. بنده رفتم جلوش که خواهش کنم صبر کنه تا افسرگشت بیاد و باهم مذاکره کنن... خیر! اگر خودم می‌گرفتمش به جرم ضرب و شتم از بنده شکایت می‌کرد... البته در اون قضیه، سرباز از نماینده مجلس سیلی خورد و بعد هم بخشیده شد!... خیر! بله! بعدش دزد به من تنه محکمی زد که پرت شدم توی جوی آب. نخیر! اگر ولش می‌کردم که افسر نگهبان... مؤاخذه‌ام می‌کرد. دوباره رفتم دنبالش و سه بار با صدای بلند و به سه زبان فارسی و ترکی و انگلیسی بهش ایست دادم... نخیر اسلحه نداشتم. چون گزارش سرقت بود، باتوم هم بهم تحویل ندادن. گفتن ممکنه باعث تحریک کسی بشه. دستبند هم باعث التهاب دور مُچ و قرمزی میشه. گاز هم میگن برای محیط‌ زیست خوب نیست. خُب طبیعتاً دزد به ایست من وقعی ننهاد... بله کتاب زیاد می‌خونم بیشتر ادبیات. رشته فوق‌لیسانسم هم ادبیاته و هفت تا مقاله ISI درباره... بله ببخشید. کجا بودم؟ آهان! عرض می‌کردم که بهش ایست دادم و به همین سوی قبله تمام سعی خودم را به کار بردم تا در ادای کلمات و رعایت قواعد بیان، دچار سستی و کاهلی نشوم.
حتماً مستحضرید که طبق قانون، در هربار هم خودم رو به طور کامل معرفی کردم و هدفم رو از دادن ایست به ایشون واضح و شفاف گفتم... خُب کمی وقت می‌بره ولی قانونه. اگر اینکارو نکنیم دزد از ناجا... بله بله از فراجا، شکایت می‌کنه و فراجا هم بنده رو... مؤاخذه می‌کنه. بعدش هیچی دیگه.
بهش رسیدم و از پشت دستشو گرفتم که یک عدد چاقوی نسبتاً بزرگ از نمی‌دونم کجاش درآورد و قبل از اینکه بنده شروع به قرائت قانون کنم و بگم طبق بند پ ماده 47 قانون مجازات، حمل و استفاده از اسلحه سرد جرم تلقی میشه، اون چاقوی نسبتاً بزرگ رو کاملاً غیرقانونی درون قلب من فرو کرد و از محل متواری شد... بله شنیدم که دستگیرشده و از داخل زندان از ناجا... ببخشید همون فراجا، شکایت کرده که از فریاد من، دچار ترس و اضطراب شده. فقط من تا کی باید توی برزخ باشم؟
جستجو
آرشیو تاریخی