آشنایی من با سردار دلها از دی ماه سال 1360 و روزهای دفاع مقدس بود و این آشنایی تا ساعاتی قبل از شهادت ایشان برقرار بود و تقریباً نزدیک به 8-27 سال هیچگاه قطع نشد و مستمراً این ارتباط برقرار بود. در همان ایام طی عملیات فتحالمبین و تنگه ابوقریب روی مین رفتیم که همه ما آسیبهای جدی دیدیم وبه طور معجزهآسایی از ماشین به بیرون پرت شدیم و ماشین ما کاملاً منهدم شد، اما ایشان ایشان هیچ آسیبی ندید. البته ایشان در جریان جنگ تحمیلی بارها مجروح و جانباز شده بود.
به عقیده شما چرا رهبر انقلاب، حاج قاسم سلیمانی را بهعنوان فرمانده سپاه قدس انتخاب کردند؟
عملکرد آقای سلیمانی قبل از انتصاب ایشان به فرماندهی نیروی قدس به گونهای است که لیاقت فرماندهی این نیرو را پیدا میکند. صبر و صبوری و بردباری در حین کار آقای سلیمانی زبانزد بود، من یادم نمیرود در دوره دفاع مقدس ایشان هر کجایی که عملیات میکرد و محورهایی را که ایشان عملیات میکرد اولاً از سهمگینترین و سختترین نقاط بود و از همه مهمتر بیشترین استقامت را داشت، چه خودش، چه همرزمانش که البته این انرژی از درون او منتقل به ساختارش میشد. صفت بارز دیگر ایشان شجاعت بینظیرشان بود که در کنار صبر، توسل به ائمه اطهار(ع) تبدیل به باور عملی میشد، در بحث ولایتمداری ایشان در حد درجه یک و اعلا بود، این خیلی ارزش است یک فرمانده با تمام وجود خودش توی میدان برود.
به سراغ دوران پس از جنگ و حوالی دهه هشتاد برویم، با توجه به فعالیتهای دیپلماتیک شما در حوزه عراق شهید حاج قاسم سلیمانی با نگاهی به نقش جمهوری اسلامی ایران در دوران پساصدام این کشور، چه نقشی ایفا کردند؟
شهید سلیمانی همیشه در میدان عراق حاضر بود. به زعم مقامات عراقی و نخستوزیر این کشور که در سفر به امریکا با اوباما دیدار کرده بود در زمینه اثرگذاری نیروهای ایران گفته بود که فرق بین نیروهای شما با مستشاران ایرانی در این است که شما افسرانتان، ژنرالهایتان کیلومترها پشت صحنه نبرد موضوع را دنبال میکنند. ایرانیها بالاترین فرمانده آنها وژنرالهایشان همراه با نیروهای رزمنده بعضاً جلوتر از عراقیها حرکت میکنند و آقای اوباما گفته بود منظورتان آقای سلیمانی است؟ گفته بود بله.گفتند آقای اوباما گفت که ایشان دشمن ماست ولی ما برایش احترام قائل هستیم، آقای سلیمانی جایگاهش نه فقط در بین رهبران عراق بلکه در بیرون از عراق و آنهایی که با عراق کار میکردند یک جایگاه ویژه و ممتازی بود، بعد از شهادت آقای سلیمانی یک جلسهای با آقای مسعود بارزانی داشتم، .آقای بارزانی به من گفت که فلانی ما با مسئولان زیادی در ایران کار کردیم از سالهای قبل از انقلاب تا الان، هیچ کس را به ویژگیها و کاراکتر شخصیتی آقای سلیمانی پیدا نکردیم، ایشان بعد از شهید بروجردی جزو افرادی بود که تنها با ما همکاری نظامی نداشت و ما توانستیم کارهای بسیار بزرگی را قبل از سقوط، اثنای سقوط و بعد از سقوط صدام و در دوره داعش با همدیگر داشته باشیم. با همین نقل میتوان به این موضوع پی برد که آقای سلیمانی بیش از یک فرد نظامی بلکه در مقام مشاور و مددکار عراقیها بود.
در مرحله دیگر باید بگویم ارتباط بین ایران و عراق یک رابطه بسیار عمیق، دیرینه و کهنی است، پتانسیلها و ظرفیتهای بسیاری در این روابط وجود دارد، دلایل گوناگونی مثل جغرافیا، دین، مذهب، قومیت و... وجود دارد که گاهی یک کسی مثل آقای سلیمانی پیدا میشود و اینها را بالفعل میکند البته این به معنای آن نیست که ما برای عراقیها تصمیمگیری میکنیم، زیرا بعضاً اشتباهی وجود دارد میگویند ما مجموعه کارهایی را برای عراق انجام دادیم، من اعتقاد دارم عراقیها خودشان فعالانه در میدان حاضر شدند و عراقیها توانستند این کارها را انجام بدهند، ولی آقای سلیمانی یا به عبارت دیگر نقش مستشاری جمهوری اسلامی ایران با توجه به نفوذ و ارتباط و دلایل مختلف و متنوع دیگر به آنها کمک کرد تا آنها به باور برسند و اکنون و در آینده هم ایران به آنها کمک میکند ولی تصمیمگیری بر عهده خود عراقیهاست، آنها تصمیم میگیرند و اجرا میکنند کسی از بیرون نمیتواند بیاید برایشان تصمیم بگیرد البته اگر حمایتهای اطلاعاتی و تجارب خالصانه ما در خدمت مردم عراق، جوانان عراق، دولت عراق در کنار تأمین سریع نیازمندیهای میدان جنگ نبود، عراق امروز به استقلال و خودباوری نمیرسید. وقتی که داعش به عراق حمله کرد، نخستوزیر وقت از امریکا تقاضای کمک کرد، سفرا و مستشاران امریکایی گفتند اشکالی ندارد ما پاسخ میدهیم لیست نیازمندی عراقیها رفت امریکا، گفتند دو سال طول میکشد تا این نیازمندیهایی را که شما میخواهید تأمین کنیم، ولی وقتی به آقای سلیمانی گفته میشود ایشان کمتر از24 ساعت موارد مورد نیاز را تأمین میکند. این را من نمیگویم بلکه در مصاحبههای خود عراقیها هم موجود است یعنی حرفهای خود عراقیهاست. بله این وضعیت بیبدیل جمهوری اسلامی ایران انکارناپذیر است.
از تأمین نیازهای راهبردی عراق برای مقابله با داعش توسط سردار شهید سلیمانی بگویید؟
ادوات و تجهیزات نظامی عراق درست نبود به طوری که تانکهای آنها خراب بود، گروههای تعمیراتی ما میرفتند برای اینها تعمیر میکردند و قطعات میدادند البته ارائه این خدمات رایگان نبود بلکه طرف عراقی هزینههای آن را پرداخت میکرد اما مهم این است که کشوری مثل امریکا که با عراق موافقتنامه راهبردی دارد میگوید دو سال دیگر به شما ادوات میدهم اما ما کمتر از 24 ساعت نیازهای آنها را تأمین میکردیم، لذا آقای سلیمانی خط مقدم این جریان است و به محض اینکه در میدان به حضورش نیاز بود عازم عراق میشد.
نقش برجسته شهید سلیمانی در رویدادهای فرهنگی مذهبی مانند اربعین چطور قابل تبیین است؟
حتماً به خاطر دارید که در گذشته اربعین را به این شکل ما در ایران نمیگرفتیم و یک سنت دیرینهای در عراق بود، حزب بعث هم که آمده بود تلاش کرده بود این مراسم و برنامه را متوقف کند، بعد از سرنگونی صدام و کاهش فشارهای حزب بعث، موضوع اربعین شکل گرفت و سالهای بین 87 و 88 تقریباً خیلی محدودی در این مراسم حضور پیدا میکردند اما با نظر و تدبیر شهید سلیمانی این عدد در سال 89 تا سه میلیون نفر افزایش پیدا کرد، این یک حادثه عظیمی است، مراسم اربعین موجب نزدیکی قلوب مردم عراق و ایران شده است، مردم عراق، جامعه عراق، قدر برادران و خواهران ایرانی خودشان را میدانند و آقای سلیمانی با مراسمی مثل اربعین ظرفیتهای بالقوه عراق را به فعلیت رساند.
با نگاهی به تاریخ تنش بین ایران و عراق در مقاطعی گمان نمیرفت که این دو ملت به هم نزدیک شوند، شهید سلیمانی با توجه به این پیش فرض چگونه توانست ظرفیتهای بالفعل دیگر را بالقوه کند؟
هنر آقای سلیمانی این بود که هیچ تفاوتی بین شیعه، سنی، کرد و... قائل نبود و ارتباط ایشان با همه مجموعهها تأثیرگذار بود؛ البته خطوط قرمزی هم وجود داشت، خطوط قرمزی مثل حزب بعث که دستانشان به خون فرزندان عراق آلوده بود یا با برخی از کسانی که ابایی نداشتند از اینکه بیان کنند مزدور فلان کشور هستند، حقوق بگیر فلان کشور هستند و اعلام دشمنی میکردند با مردم عراق، البته نه در الفاظ بلکه در عمل، این خطوط مرز تعیین کننده روابط بود و جز اینها هیچ محدودیتی با هیچ طایفهای وجود نداشت حتی با ایزدیها، حتی با صائبیها و با همه گروهها با همه مجموعههای کرد، ترکمن، عرب با همه مناطق شمالی، جنوبی، غرب، شرق با دانشگاه با حوزه، با بازاری ارتباط داشت و اینطوری نبود که یکی بر یکی تقدم داشته باشد. به همین دلیل آقای سلیمانی ساختارهای متنوع و مختلفی را برای اجرای هدفگذاریهایش سازماندهی کرده بود، چون یک نگاه وسیع همه جانبهای به موضوع داشت؛ لذا عملاً نظامیها، افسران، درجهداران ارتش عراق برای آقای سلیمانی احترام قائل بودند و خیلی دوستش داشتند، خیلی همکاری میکردند، هرگاه آقای سلیمانی هر کجا حضور پیدا
میکرد بسرعت علاقهمند بودند خودشان را برسانند و با ایشان ابراز محبت، برادری، دوستی را به جا بیاورند، لذا آقای سلیمانی از این بابت هم ویژگیهای منحصر به فردی داشت.
ارتباط ایشان با مرجعیت و با شخص حضرت آیتالله سیستانی مرجعیت عراق و با سایر علما بینظیر بود و این مقوله در مقابله با داعش آشکار شد و در اندک زمانی طومار داعش در هم پیچیده شد.
عدهای معتقدند ایران در برابر حمله داعش به عراق غافلگیر شد، آیا این پیش فرض با توجه شناخت جامعی که از حاج قاسم سلیمانی دارید صحت داشت؟
من در10 دی سال قبل از سقوط موصل که فلوجه سقوط کرده بود، بعد از ظهر بهعنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران به ملاقات نخست وزیرآقای مالکی رفتم، این کار را آقای سلیمانی دنبال میکرد، من در جلسه به آقای مالکی اعلام کردم که نگران سقوط موصل هستم و ادلهای را برای ایشان آوردم ایشان از من دلایل بیشتری خواست ازجمله اینکه کدام کشورها بهدنبال سقوط موصل هستند، ارزیابی این بود که سعودیها، امریکاییها، اسرائیلیها و حتی برخی ازکشورهای منطقه پیرامونی عراق بهدنبال سقوط هستند و همان نگاهی که در سوریه هست همان نگاه هم در داخل عراق هست و بدشان نمیآید که این کار صورت بگیرد. آقای مالکی به من گفت که این را شما تحلیل میکنید یا اطلاعات دارید؟ من گفتم ترکیب این دو؛ یعنی هم اطلاعات داریم هم تحلیل، او مجدد اصرار کرد، گفتم ببینید من سه ماه قبل رفته بودم موصل، آنجا بازدیدی خودم کرده بودم، احساس من این بود که شرایطی که در موصل است شرایط ناپایداری است، آقای مالکی به من گفت چرا امریکاییها به ما نمیگویند شما میگویید؟ در پاسخ گفتم شاید امریکاییها هم جزئی از این توطئه برای فشار به شما باشند. او در کمال حیرت گفت بعید میدانم، او مقصود من را میخواست بفهمد، گفتم من اعتقاد دارم که شما باید عنصر جدیدی را وارد نیروهای مسلح خودتان در موصل بکنید. البته شما فرمانده نیروهای مسلح عراق هستید ما هم از روی مشورت دلسوزانه به شما میگوییم، شما بایستی نیروهای مردمی را در کنار نیروهای ارتش در آنجا شکل بدهید. آن موقع هنوز حشدالشعبی شکل نگرفته بود، نیروهایی مشهور به نیروهای مقاومت و مبارزه علیه اشغالگری امریکاییها بودند.مالکی با بیان اینکه رأی سایرین این نیست گفت: ما آنجا 6 تا لشکر داریم، گفتم من فکر میکنم این اتفاق میافتد، البته موقع خداحافظی سر پایی یک حرفهای دیگری بین ما گذشت که تا حدود زیادی صحبتهای مرا تأیید کرد و قبول داشت، گفتم من این نگرانی را دارم و علاقهمند هستم این کار انجام بگیرد، آقای ترامپ از ویژگیهایش این بود که خیلی راحت حرفهایش را میزد، شما دیدید بعداً روشن شد که داعش جزو طرح امریکایی، صهیونیستی بود، شما میبینید تا همین الان امریکاییها این ادعای آقای ترامپ را هم رد نکردند. حتی در دوره انتخابات ریاست جمهوری قبل آقای ترامپ باز اعتراف میکرد که میلیاردها دلار برای تجهیز داعش دادهاند به هر ترتیب هدف اصلی امریکاییها این بود که ساختار عراق را بر هم بریزند، زیرا آنها معتقد بودند ساختار فعلی، ساختاری نیست که جوابگوی امیال و آرزوهای امریکاییها و اسرائیلیها باشد. این ساختار، ساختاری است مبتنی برنگاههای جوانان و مردم عراق، مبتنی بر نگاههای سیاستمداران ملی عراق، مبتنی بر نگرشها و رویکردهای بومی عراق، امریکاییها این نگاه را برنمیتابند.
آیا معمار اصلی دیدگاه عراق ملی شهید سلیمانی بود؟
اکثر قریب به اتفاق عراقیهای مجاهد و مبارز و انقلابی با جمهوری اسلامی ایران در ارتباط بودند، خیلی از رهبران فعلی میگویند غربیها، کشورهای عربی، امریکاییها به آنها میگویند چرا شما با ایران ارتباط دارید؟ آنها در پاسخ میگویند زمانی که شما حاضر نبودید یک پاسپورت به ما بدهید که ما بیاییم توی کشورتان مستقر بشویم، مرزهای جمهوری اسلامی ایران برای ما باز بود، آنها تحت فشار بودند منتها از ما میزبانی کردند. بچههای ما در آنجا متولد شدند، در آنجا درس خواندند و بزرگ شدند و فرهنگسازی شده کدام یک از شما به ما راه میدادید که ما بیاییم؟! آیا سعودی راه داد؟! آیا کویت راه داد؟! همه شما کنار صدام بودید، لذا امریکاییها احساس میکنند که این ساختاری که در داخل عراق است منبعث ازنگاههای بومی و مردمی عراق است، بله جمهوری اسلامی ایران و شخص سردار سلیمانی مقطعاً بهعنوان نقش مستشاری و در کنار عراقیها همیشه بوده و خواهد بود.
ارتباط بین ایران و عراق را کسی نمیتواند قطع کند، ما در این کشور نفوذ فرهنگی داریم این را بارها هم بیان کردیم، ما دخالتی در عراق نداریم، اما نفوذ و امتداد فرهنگی خودمان را داریم و بالعکس آن در ایران هست ازسالهای دور، از سالهای کهن در آینده هم خواهد بود، آقای سلیمانی در این ساختار فعالیت میکرد از آن سمت امریکاییها بهدنبال حذف ایران از معادلات عراق بودند و داعش راهاندازی کردند، نگرش جمهوری اسلامی و آقای سلیمانی منجر به عدم سقوط فرهنگی و نظامی عراق شد. آنها به 16-15 کیلومتری بغداد رسیدند ظهر سهشنبهای که موصل سقوط کرد روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه بسیار بسیار تلخ و ناامیدکنندهای برای عراق بود زیرا به نظر میرسید همه چیز برای عراق به بنبست رسیده است، تمام مسئولان آنها نیز به این عقیده رسیده بودندو ما هم مدام به اینها سرکشی میکردیم و روحیه میدادیم، کمک میکردیم، حرف میزدیم، خیلیها میآمدند سراغ ما و ویزا و همچنین اقامت از ما میخواستند، شرایط بسیار سختی بود، البته آن فتوای تاریخی مرجعیت که روز جمعه و درست دو روز و نصفی پس از سقوط موصل اتفاق افتاد و حضور فوری آقای سلیمانی بعد از سقوط موصل، معادلات را تغییر داد.
ساعت 11 موصل سقوط کرد ما با آقای سلیمانی تماس داشتیم، ایشان اطلاع داد که به بغداد میآید و من گفتم حتماً باید تشریف بیاورید. آن روز سهشنبه حدود ساعت دوازده و نیم به بغداد رسید که تقریباً بامداد روز چهارشنبه میشد و مستقیماً به ملاقات نخستوزیر رفت. همان شب ایشان به ارسال امکانات شروع کردند و نسبت به فتوای مرجعیت و صدور آن در روز جمعه اقدام کردند، آقای سلیمانی بلافاصله از بغداد رفتند نجف و خیلی مقدمات و شرایط فراهم شد و آن فتوای تاریخی صادر شد، این دو عامل باعث شد که طرح امریکایی و اسرائیلی، سعودی را در داخل عراق به ناکامی بکشاند، بر اثر فتوا جوانان عراقی آمدند و برای تأمین آنها نیاز به آموزش و ساختار و سازماندهی وجود داشت در عین حال ارتش این کشور هم واقعاً لطمه خورده بود، یگانهای زیادی از ارتش عراق آسیب دیدند. استانهای نینوا یا موصل، صلاحالدین، بخش قابل توجهی از دیاله، بخش قابل توجهی از استان کرکوک سقوط کرده بودند. از استان الانبار مناطق قابل توجهی سقوط کرده بودند و از آن سمت داعش به سمت کربلا در حال پیشروی بود. شرایط بسیار بسیار تلخی بود، تصور کنید این جوانی که آمده براساس فتوا، سازماندهی میخواهد، اسکان میخواهد، تغذیه میخواهد همه اینها به هم ریخت، آقای سلیمانی با تجارب زیادی که داشت در بحثهای افغانستان، دربحثهای دوره دفاع مقدس، در بسیج کردن نیروها توانستند تشکیلات حشدالشعبی را راهاندازی کنند.
چطور ایشان در مدت زمان محدودی توانستند حشدالشعبی را منسجم کنند؟
روز چهارشنبه شهید سلیمانی برای روحیه دهی به نیروها به همراه 400-300 نفر از نیروهای عراقی و با 4-3 نفر ازمسئولان عراقی ازجمله آقای صالح فیاض و شهید ابومهدی المهندس به سمت شمال بغداد حرکت کردند و در مسیر آنجا در کمین افتادند و همه چیز به هم ریخته بود، ماشینهایی که آقای سلیمانی سوار بودند مورد اصابت کلاشنیکف قرار گرفتند. منتها آنها تصور نمیکردند که آقای سلیمانی و این تیم توی این ماشینها هستند البته ایشان با یک آرامشی سازماندهی کردند و از دل آن ماجرا بیرون آمدند، همان شب با 400-300 نفر از نیروهای مقاومت که بچههای سپاه بدر بودند عملیات مقاومت و ایذایی علیه داعش را شروع کردند، که در سه مرحله بود یکی توقف داعش و زمینگیر کردن داعش. دقیقاً همان چیزی که در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاد و از غفلت ارتش صدام استفاده شد، این بار هم از غفلت تاکتیکی داعش استفاده کردیم و با تدبیر شهید سلیمانی داعش را متوقف کردیم.
مرحله بعد حملات ایذایی علیه داعش بود، مرحله بعد هم که دیگر فرصتی شد ارتش سازماندهی کرد به طورمشترک بین ارتش و حشدالشعبی عملیاتهای بزرگ آزادسازی بود که همه اینها را آقای سلیمانی حضور داشت از اطلاعات، طراحی، اجرا، نظارت بهعنوان فرمانده میدانی که عراقیها ایشان را پذیرفته بودند و قبول کرده بودند و او در این برهه میدانداری میکرد، در تمامی این مراحل ایشان حضور داشت.
لطفاً ماجرای آزادسازی آمرلی و حضور سردار سلیمانی در آن مقطع حساس را برای خوانندگان ما بازگو کنید؟
ماجرای آمرلی، داستانی است که ساعتها میشود پیرامون آن صحبت کرد و فیلم ساخت، شهری که کاملاً محاصره شده بود. آقای سلیمانی با هلیکوپتر و با یک ترفندی وارد شهر شد، این کار هر کسی نیست، هر کسی این کارها را نمیتواند از خودش بروز بدهد، آقای سلیمانی یک برند بود، یک شاخص بود، خود همین باعث شده بود که همین که میگفتند آقای سلیمانی اینجا نشسته ارعاب در دل دشمن و قوت در دل خودی به وجود آورده و شرایط را بسیار دگرگون میکرد.
وقتی سردار سلیمانی گفتند داعش تا سه ماه دیگر نابود میشود، منظور سردار مقاومت از نابودی داعش چه بود؟
آقای سلیمانی عملیات بوکمال گفتند که داعش تا سه ماه دیگر نابود میشود، منظور ایشان از نابودی داعش، آن داعش فکری نبود بلکه مقصود داعش نظامی بود. داعش آمده بود یک جبههای نزدیک دوهزار کیلومتر برای خودش خط نظامی درست کرده بود، از سوریه تا عراق و یک منطقه وسیعی داشت، این وسعت سرزمینی یک خطای استراتژیک و راهبردی برای داعش بود، زیرا برای آنها هزینه داشت و البته از بین بردن این سیستم نیز از نظر نظامی دشوار بود. آقای سلیمانی بهعنوان یک استراتژیست میگوید داعش یعنی آنجایی که سرزمینی را گرفته و ایستاده و دفاع میکند، تمام میشود و تمام هم شد. اما داعش فکری هست، ابزاری که داعش را درست کرد هم وجود دارد، اموالی که داعش درست کرد وجود دارد، امیال و فکری که داعش را درست کرد هم وجود دارد، شما میبینید داعشی که درست شده ضربات بسیار بزرگی را به جامعه اسلامی زده، نیروهای زیادی گرفته است، اسرائیلیها دوست دارند داعش همچنان ادامه پیدا بکند. آقای سلیمانی بهعنوان یک دیپلمات و یک کسی که زوایای مختلف موضوع را نگاه میکرد همه چیز را از نگاه تفنگ نمیدید، قلم، زبان، گفتوگو، همفکری، همکاری و... را هم در نظر میگرفت به طور مثال در نظر میآورد که این تنشهای موجود بین کشورهای اسلامی منطقه به سود کیست؟ طبیعتاً به سود اسرائیل و امریکا است، به سود کسانی است که نمیخواهند مسلمین حضور و اثرگذاری داشته باشند. کاملاً واضح است، نکته مهم این است که آقای سلیمانی بهدنبال تفاهم در منطقه بود ایشان علمدار تلطیف روابط حتی با سعودیها شده بود اگر میگویم آقای سلیمانی یک دیپلمات در لباس نظامی بود و دیپلماسی را به طور جدی در دستور کارش داشت به این معنی است تابع تصمیم شخصی نبود، او مأموریتی داشت از نظام و از کشور که بتواند این کار را انجام بدهد.
دشمن تصور میکرد اگر آقای سلیمانی و ابومهدی شهید بشوند ماجرا تمام میشود و میتوانند به اهدافشان برسند و با همین انگیزه دست به جنایت زدند. آنها فکر میکردند با شهادت حاج قاسم و ابومهدی حشد پایان مییابد و آن مسیری را که بهدنبال آن بودند، میتوانند با رنگها و با شعارهای فریبنده دولتسازی مدنظر خودشان را انجام دهند، هنوز این نعرهها هم وجود دارد، هنوز این صداها هم وجود دارد ولی من اعتقاد دارم که اینها به نتیجه نخواهند رسید زیرا حاج قاسم هنوز زنده و ناظر است.