موضوع انشاء

در آینده می خواهید چکاره بشوید؟

فرزانه زینلی        طنز پــرداز 

من می‌خواهم مامان بشوم. امیری بغل دستی‌مان، می‌گوید ما نمی‌توانیم مامان بشویم، اما بابایمان می‌گوید امیری غلط کرده، هیچکس نمی‌تواند بگوید ما چه کاری نمی‌توانیم بکنیم جز مامانمان. البته ما به بابایمان نگفتیم که می‌خواهیم مامان بشویم، طفلکی گناه دارد. او هم مثل هر بابایی دلش می‌خواهد ما راهش را ادامه بدهیم و بابا بشویم. ولی بابا بودن خیلی سخت است و اصلاً مزایا ندارد و ما باید حواسمان باشد که گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم. امیری می‌گوید نمی‌شود از این ضرب‌المثل اینجا استفاده کرد، ولی امیری غلط کرده، ما استفاده می‌کنیم.
ما می‌خواهیم مامان بشویم چرا که مامان شدن خیلی مزایا دارد. وقتی مامان بشویم هم روز مادر کادو می‌گیریم هم روز دختر هم روز جهانی زن هم روز معلم. بالاخره مامانمان نقش معلم دوممان را هم در خانه دارد دیگر. تازه روز آشپز و روز زنان خانه‌دار و روزهای دیگری هم هست که بابایمان باید برای مامان طلا و گل بخرد. با یک حساب سرانگشتی می‌فهمیم که اگر مامان بشویم به صرفه‌تر است؛ چون اساساً یک روز مرد بیشتر نداریم و تازه هدیه همان هم یا جوراب است یا هرچی که بابایمان پولش را به مامان بدهد. تازه مامان‌ها همیشه گوگولی و خوشگل و مهربان‌اند ولی سبیل باباها صورت آدم را خط‌خطی می‌کند. مامان‌ها دست‌هایشان همیشه نرم است اما باباها دست‌های خش‌دار دارند که آدم وقتی می‌خواهد دستشان را بگیرد، مدام دلش قیلی‌ویلی می‌رود. مامان ها بلدند پیتزا و کیک شکلاتی درست کنند و ما اگر مامان بشویم تا ابد برای خودمان کیک شکلاتی درست می‌کنیم. تازه رویش هرچقدر بخواهیم اسمارتیز هم می‌ریزیم ولی قبلش باید به بابای بچه‌ها بگوییم سر راه اسمارتیز بخرد و بابای بچه‌ها هم همیشه یادش می‌رود بخرد و ما کیک شکلاتی خالی می‌خوریم که باز بهتر از هیچی است. کاش می‌شد ما با حفظ سمت بابا هم باشیم تا خودمان اسمارتیز هم بخریم. امیری می‌گوید آدم نمی‌تواند در یک لحظه دو نفر باشد. ما یک‌بار خواستیم هم سر درس و مشقمان باشیم و هم فیفا بازی کنیم، نشد. پس ضمن اینکه امیری غلط کرده، این بار راست می‌گوید، نمی‌شود!

جستجو
آرشیو تاریخی